کارل گوستاو یونگ، راونشناس سوییسی، نقل میکند که خانه خیال انسان حداقل سه طبقه دارد: زیززمین، همکف و طبقه بالا در هرکدام از اینها خود را بهگونهای خاص میشناسیم و انقباض و انبساط متفاوتی به عضلاتمان میدهیم. درباره کیفیت زیرزمین و هم کف در بخشهای بعدی حرف میزنیم اما بودن در جایی بالاتر، به خودی خود، تجربهای ویژه است. جایی که همسطح زمین نیست و تعلیقی مدام دارد. غالباً پر نور است، ایمن احساس میشود و از بیرون خانه کمتر قابل دسترسی است.
متن بالا بخشی از کتاب خانهخوانیست و در بیان ویژگیهای طبقات خانه و تجربه زیستهای که آدمها با زندگی در این طبقات به دست میآورند. از وقتی این بخش را خواندهام مدام فکرم درگیر این است که داستانها و حتی شخصیتهای داستانی هم در این سه سطح هستند. گاهی داستانی مینویسیم تاریک و منطبق با ویژگیهای زیززمین: نمور، پر از بوی نا با دیوارهای نم کشیده و کم نور و گاه داستانهایمان در دو سطح دیگر است. منظورم ارزشگذاری روی داستانها نیست منظورم فضای داستان است و حال اینکه اگر دقت داشته باشیم باید ویژگیهای شخصیتها هم کاملاً منطبق با این فضا باشد. تاثیر محیط بر رفتار را خوب میشود با همسانی این دو در داستان تصویر کرد. یعنی آدم درست با خلق و خوی درست در جای درست. ترکیب این دو با هم میتواند کیفیت داستان را ارتقا بدهد. داستان نمونه کپسولی و فشرده همه نکات زندگی است و بیتوجهی به اینها ارزش اثر را کم میکند. اصلاً داستان خود زندگی است.
اینجا از شما میشنوم:
https://harfeto.timefriend.net/17356119640454
#داستان
#داستان_نویسی
#فضاسازی
#خانهخوانی
۰۳/۱۱/۵
@kalamehh
✨🍀✨🍀