eitaa logo
يَجْرِي
98 دنبال‌کننده
80 عکس
1 ویدیو
1 فایل
اینجا کلمات از آسمان جاری می‌شوند روی قلب‌های زمینی، جان می‌دهند و جریان پیدا می‌کنند🌱 خودم اینجام⬇️ @P_moradii
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ لطیف یعنی؛ همان دست نامرئی که نمی‌گذارد توی دل‌مان تکان بخورد. شب، شب است و تاریک. نور به وساطت لطف و نورانی بودن خداست. نور ماه با همان نخ نامرئی‌اش کار خودش را تدبیر می‌کند ما فقط گردش و تحولش را می‌بینیم. خداوند لطف کرد نور را در شب به رخ کشید و در ماه نمایانش داد. ماهی که است و دارای جریان و حرکت و تکاپو. ماهی که و مسخر و رام است‌. درست مثل همان ماه که از قوی‌ترین و جنگاورترین نیروها بوده. اما وقتی فرمانده‌ بهش توجهی نمی‌کند و نیروهای معمولی‌اش را می‌فرستد وسط معرکه لب نمی‌زند‌ و اعتراضی به ارباش نمی‌کند. تنش تشنه‌ی نیزه و دفاع از حریمِ حرم است. بی‌تاب است و نگران فرمانده‌اش. علم‌دار است و جلودار‌. آخر سر وقتی همه نیروها شهید شده‌‌اند و دیگر کسی نمانده، ماه بنی‌هاشم‌ منتظر دستور است و جنگاوری، اما فرمانده می‌گوید: "تو برو آب بیاور" ماه بنی هاشم در اوج ادب و اطاعت می‌گوید. بدون چون و چرا مَشک را برمی‌دارد و می‌رود. می‌رسد به . لب‌ها زخم و خشک. همه وجود و عطش بالا گرفته است. اما دریغ از قطره‌ آبی که لب را ترنم کند یا از گلوی خشک پایین برود. آب التماس می‌کند قطره‌ای از من بنوش. اما گوش از صدای ناله دخترکان پر شده است و لحظه‌ای نباید درنگ کرد. علمدار مشکِ را پر آب می‌کند. در پی فرمان ولی‌‌اش بلند می‌شود، آب را تنها می‌گذارد و آب نیز شرمنده او می‌شود... . . قرص که دیگر کامل نیست تکه تکه شد و شرمنده خورشید. اما با همان دستان بریده و نامرئی هنوز نور می‌دهد و گره‌گشایی می‌کند از کورترین‌ها گره‌ها ... ۲۵ تیر ۰۳ ۹ محرم ۱۴۴۶ 🌱https://eitaa.com/kalamejari
بسم‌الله الرحمن الرحیم بلند می‌شوم پنجره را باز می‌کنم. صدای مداحیِ سلام امام حسینِ زندگیم تمام زندگی‌ام را محکم می‌گیرد در آغوش خودش. حقیقتاً اگر حسین نبود این زندگی حتماً بی‌طعم می‌شد یا تلخِ تلخ.‌ اگر حسین نبود خطرِ بی‌خبری و غفلت زندگی‌مان را به باد می‌داد. با خودش می‌برد و معلوم نبود سر از ناکجا آباد در بیاورد.‌ اصلاً خداوند حسین را خلق کرد تا مصداق عشق را صادقانه بفهمیم، بچشیم و بهش یقین پیدا کنیم. تمام انبیاء و ائمه را آورد که آخر سر حبّش را این‌گونه با مختصات حسین به زمینی‌ها نشان بدهد. خدا خیلی رحمان است که حسین را آورد برای همه. فرقی ندارد کجای این‌ کره ایستاده یا نشسته باشی و در کدام فکر یا عمل باشی قطره قطره عشق حسین در گوش جهانیان می‌پیچد. قلب‌ها را تسخیر و رامِ خودش می‌کند حتی اگر زند‌گی برایت تلخ شده باشد یا بی‌معنی و بی‌مزه! خدا حسین را آورد تا صفت رحیم بودنش را به رخ بندگان خاصّش بکشد و بگوید: ویژه برای توست. ای بنده عزیزم! فرّوا الی حسین دیگر بی‌تاب نباش. فرار کن‌ به سمت حسین. بالاخره گِلت خیس می‌خورد؛ آرام می‌شوی و به دیدار من می‌آیی. مگر نه این‌که راه رسیدن به توحید همان حسین است؟ نه... اصلاً خود حسین همان توحید است. وقتی همه رفتند و تنهایت گذاشتند فقط اوست که تمام زندگی‌ات می‌شود. محکم در آغوشت می‌کشد و رستاخیز که یحتمل تنگ و تاریک باشد و غلیظ. نور می‌آید و رقت. در جواب تمام سلام‌هایت، بر تو سلام می‌دهد و جای خوب را برایت انتخاب می‌کند و می‌گوید؛ طوبی لهم... طوبی لهمِ آیه ۲۹ سوره رعد در تلوزیون تمام می‌شود [الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَىٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ] و صدای اذان می‌پیچد در خانه‌‌. پنجره را می‌‌بندم. یاد نماز حسین در معرکه جان به لبم می‌کند. ده روز محرّم جلوی تداعی می‌شود. با این همه درد چگونه زنده‌ام؟ به‌سختی نفس می‌کشم. قلبم درد می‌گیرد.‌ بلند می‌شوم به یاد قیامِ نماز حسین، قامت می‌بندم برای نماز و از امروز با او عهدها می‌بندم که دیگر عاشوراها و کربلا‌ها تکرار نشود. بسم‌الله الرحمن الرحیم ۲۶ تیر ۰۳ ۱۰‌ محرم‌۱۴۴۶ 🌱https://eitaa.com/kalamejari
سلام یه دقیقه کلیک کن :) https://harfeto.timefriend.net/17380489863900
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ ما گیر کرده بودیم‌. از گرما و حرارت نمی‌دانستیم به کجا پناه ببریم. دوان دوان خودمان را رساندیم به خیمه‌گاه برای نماز جماعت. اما زهی خیال باطل انگار همه آن میلیون‌ها نفر می‌خواستند کمی خلوت شود و شب جمعه را در حرم باشند. ما با چند تدبیر و تفکر، خیمه‌گاه را انتخاب کردیم که با یک تیر دو نشان بزنیم‌ و بعد از نماز دعای کمیل را نوش جان کنیم. به سرعت خودمان را در سیل جمعیت که روان بود رساندیم به درِ خیمه‌گاه. خسته، تشنه، کوفته از تفتیش که کاری جزء لمس ظاهری و وقت‌کشی نداشت رد شدیم. الله اکبر اذان در غروب کربلا پیچید‌. قدم‌هایم را تندتر بین زنان بلند کردم. رسیدیم به نزدیک در ورود که جمعیت کیپ شد و دیگر تکان نخورد. خبر به ما عقبی‌ها رسید که در بسته شده. معلوم نیست بعد از نماز باز کنند یا دعا. ای وای افتاد به جانم حالا چطور خارج شویم و نمازمان را چه کنیم. تشنه بودم. چشم چشم کردم توی سیاهی‌ زنان ایستاده برای قطره‌ای آب. نتیجه نداد. از پنکه‌های آب‌پاش هم فاصله داشتم. بخار داغ از زمین بلند می‌شد. صدای دسته‌های عزاداری گوش‌ها را کر می‌کرد. با زور و فشار ولی روان و آرام خودمان را وارد خروج نساء کردیم. دم در سرپا توی سیل جمعیت معلق ماندیم. برخلاف مشایه صدای مای بارد تیز کوکان سیاه پوش به گوشم نمی‌آمد. چشم‌هایم جز آدمِ سیاه‌پوش شربت خنک یا مای باردی نمی‌دید. نشستم و تکیه‌ دادم به دیوار خنک پشت سرم. کمی از گرمای وجودم کم شد. دست بردم توی کیفم و کیکِ کوچک له شده را در آوردم بخورم که نگاهم افتاد به مرد میان‌سالی که رو به رویم ایستاده بود و با دو کوله بزرگ نگاهم می‌کرد. کیک را قورت نداده بودم که نگاه خسته‌اش دلم را سوخت. کیک را تعارفش کردم. گرفت خورد. بلند شدم که او بنشیند. دوستم دوان آمد که بیاید جایی پیدا کردیم برویم‌ نماز‌ بخوانیم. به ردیف پشت سر هم رفتیم رسیدیم به مغازه کهنه و قدیمی خیاطی پیرمرد عراقی داش مشتی که داشت دشداشه می‌دوخت. آب سرد پشت‌سرمان را نشان داد که آب بخوریم و مهر برایمان آورد. چهارنفرمان‌ چپانده شدیم توی مغازه و قامت بستیم‌ به نماز. او هم نشست پای چرخش. نماز خواندیم و آب خنک خوردیم‌ و نمی‌دانستیم به چه زبانی ( عراقی ایرانی قاطی) تشکر کنیم. حالا آرام بودیم و سیراب. موقع خروج‌مان آمد توی کشوی جلوی میز کارش دست برد و چهار تربت اعلی بهمان هدیه داد. ما هم شب جمعه برای صاحب عکسی که توی مغازه‌اش بود فاتحه‌ای هدیه‌ دادیم و برگشتیم خیمه‌گاه سهل و آسان و روان وارد قسمت نساء شدیم نشستیم روبه‌روی باد خنک کولر و مداح شروع به خواندن دعای کمیل کرد. بسم‌الله الرحمن الرحیم ... اربعین ‌۱۴۴۶ 🌱https://eitaa.com/kalamejari