13870527_8256_32k.mp3
501.1K
انتظار یعنی قانع نشدن، قبول نکردن وضع موجودِ زندگی انسان و تلاش برای رسیدن به وضع مطلوب، که مسلّم است این وضع مطلوب با دست قدرتمند ولی خدا، حضرت حجتبنالحسن، مهدی صاحب زمان (صلواتاللَّهعلیه و عجّلاللَّهفرجه و ارواحنافداه) تحقق پیدا خواهد کرد.
۱۳۸۷/۰۵/۲۷
#آغاز_امامت_امام_زمان
#انتظار
#امام_خامنهای
••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※••
@khamenei_voice
@t_manzome_f_r
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #استوری | رهبرانقلاب: شب نیمهی شعبان شب مبارکی است، شب دعا است، شب مناجات است، گفته شده است که از موارد لیلةالقدر است.
🏷 #نیمه_شعبان | #مهدویت | #انتظار | #آماده_باش
🆔@kamalibasirat
انتظار.mp3
658.5K
انتظارِ دست قاهرِ قدرتمندِ الهىِ ملکوتی است که باید بیاید و با کمک همین انسانها سیطرهی ظلم را از بین ببرد و حق را غالب کند و عدل را در زندگی مردم حاکم کند و پرچم توحید را بلند کند.
۱۳۸۷/۰۵/۲۷
#انتظار
#حکومت_عدل
#امام_خامنهای
🆔@kamalibasirat
🔻انقلاب اسلامی موجب سرعتبخشیدن در ظهور حضرت مهدی عجلالله شده است
شما مردم ایران و شما مادران شهید داده و پدران داغدار و افرادی که در طول این مبارزه انقلاب زحمت کشیدید بدانید، موجب پیشرفت حرکت انسانیت به سوی سر منزل تاریخ و موجب تسریع در ظهور ولیعصر (صلواتاللهعلیه) شدید.
۱۳۵۹/۴/۶
#انتظار
#مهدویت
@tabyin_Chahardah_Masoom
┄┅══════┅┄
@t_manzome_f_r
💠 در تمام این مدت منتظر #شهادتش بودم و حالا خطش روشن بود که #عطش چشیدن صدایش آتشم میزد.
باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست میدادم که پیامی فرستادم :«حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ #عاشقانه حیدر از حال رفت.
💠 صبر کردن برایم سخت شده بود و نمیتوانستم در #انتظار پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر میشد و این جان من بود که تمام میشد و با هر نفس به #خدا التماس میکردم امیدم را از من نگیرد.
یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست.
💠 یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق #عشقش که بیاختیار صورتم را سمت لباسش کشید.
سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن #صبوریام آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالیاش رها کردم تا ضجههای بیکسیام را کسی نشنود.
💠 دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی میکرد به خدا شکایت میکردم؛ از #شهادت پدر و مادر جوانم به دست #بعثیها تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حالشان بیخبر بودم و از همه سختتر این برزخ بیخبری از عشقم!
قبل از خبر #اسارت، خطش خاموش شد و حالا نمیدانستم چرا پاسخ دل بیقرارم را نمیدهد. در عوض #داعش خوب جواب جان به لب رسیده ما را میداد و برایمان سنگ تمام میگذاشت که نیمهشب با طوفان توپ و خمپاره به جانمان افتاد.
💠 اگر قرار بود این خمپارهها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه #عشقم را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد.
دیگر این صدای بوق داشت جانم را میگرفت و سقوط #خمپارهای نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق بهشدت لرزید، طوریکه شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید.
💠 با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله میگرفتم و زنعمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپارهای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد.
نالهای از حیاط کناری شنیده میشد، زنعمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمکشان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید.
💠 نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از #تپش افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است.
نبض نفسهایم به تندی میزد و دستانم طوری میلرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمیتونم جواب بدم.»
💠 نه فقط دست و دلم که نگاهم میلرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :«میتونی کمکم کنی نرجس؟»
ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمیشد حیدر هنوز نفس میکشد و حالا از من کمک میخواهد که با همه احساس پریشانیام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟»
💠 حدود هشتاد روز بود نگاه #عاشقش را ندیده بودم، چهل شب بیشتر میشد که لحن گرمش را نشنیده بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت #عاشقانه در یک جمله جا نمیشد که با کلماتم به نفس نفس افتادم :«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟»
انگشتانم برای نوشتن روی گوشی میدوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری میبارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی میدیدم.
💠 دیگر همه رنجها فراموشم شده و فقط میخواستم با همه هستیام به فدای حیدر شوم که پیام داد :«من خودم رو تا نزدیک #آمرلی رسوندم، ولی دیگه نمیتونم!»
نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد و او بلافاصله نوشت :«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! #داعش خیلیها رو خریده.»
💠 پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود که مردانه پاسخ دادم :«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟» که صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید :«یه ساعت تا #نماز مونده، نمیخوابی؟»
نمیخواستم نگرانشان کنم که گوشی را میان مشتم پنهان کردم، با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید.
💠 دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را میخواندم و زهرا تازه میخواست درددل کند که به در تکیه زد و #مظلومانه زمزمه کرد :«امّ جعفر و بچهاش #شهید شدن!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
💠 اعمال شب و روز عرفه
1⃣ بخواند دعا: اَللّهُمَّ يا شاهِدَ كُلِّ نَجْوي... :
روایت کرده اند از رسول اکرم صلی الله علیه و آله که فرمود: هر کس این دعا را در شب عرفه یا شب جمعه بخواند، خداوند او را می آمرزد.
2⃣ بخواند دعاء اللَّهُمَّ مَنْ تَعَبَّاَ وَ تَهَيَّاَ ...
که در روز عرفه و شبوروز جمعه نیز وارد است بخواند و متن آن در بیان اعمال شب جمعه گذشت.
3⃣ بخواند هزار مرتبه تسبيحات عشر:
روایت کرده است از رسول اکرم صلی الله و علیه و آله که:
هر بنده ای اعمّ از مرد و زن این دعا را که ده جمله است، در شب عرفه هزار مرتبه بخواند، هر چیز – به جز قطع ارتباط با خویشاوندان یا گناه دیگر- از خداوند بخواهد به او عطا می کند.
سُبْحانَ الَّذي فِي السَّمآءِ عَرْشُهُ، سُبْحانَ الَّذي فِي الْاَرْضِ سَطْوَتُهُ سُبْحانَ الَّذي فِي الْبَحْرِ سَبيلُهُ، سُبْحانَ الَّذي فِي النَّارِ سُلْطانُهُ،سُبْحانَ الَّذي فِي الْجَنَّةِ رَحْمَتُهُ، سُبْحانَ الَّذي فِي الْقُبوُرِ قَضآؤُهُ، سُبْحَانَ الَّذِي فِي الْهَوَاءِ أَمْرُهُ سُبْحانَ الَّذي رَفَعَ السَّمآءَ، سُبْحَانَ الَّذِي وَضَعَ الْأَرْضَ سُبْحانَ مَنْ َلا مَنْجا مِنْهُ اِلاَّ اِلَيْهِ.
4⃣ زيارت امام حسين سلام الله علیه :
حضرت سیدالشهدا و زمین کربلا را زیارت کند و تا روز عید قربان در آنجا بماند تا از شرّ آن سال محفوظ باشد.
📚 مفاتیح الجنان اعمال شب عرفه
#امام_زمان
#انتظار
#جمکران
🌹 ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز سوم
═══✼✨🦋✨✼═══┅┄
📒 #حکمت۲۶ : کسی چیزی را در دل پنهان نکند جز آنکه در لغزشهای زبان و رنگ رخسار، آشکار خواهد شد.
┄┅═══✼✨🦋✨✼═══┅┄
📒 #حکمت۲۷ : با درد خود بساز، چندان که با تو سازگار است.
┄┅═══✼✨🦋✨✼═══┅┄
📒 #حکمت۲۸ : برترین زهد، پنهان داشتن زهد است.
┄┅═══✼✨🦋✨✼═══┅┄
📒 #حکمت۲۹ : هنگامی که تو زندگی را پشت سر می گذاری و مرگ به تو روی می آورد، پس دیدار با مرگ چه زود خواهد بود.
┄┅═══✼✨🦋✨✼═══┅┄
📒 #حکمت۳۰ : هشدار! هشدار! به خدا سوگند! خداوند چنان پرده پوشی کرده که می پنداری تو را بخشیده است.
┄┅═══✼✨🦋✨✼═══┅┄
📒 #حکمت۳۱ ( از ایمان پرسیدند، امیرالمؤمنین فرمود:)
1⃣ شناخت پایه های ایمان:
ایمان بر چهار پایه استوار است؛
#صبر، #یقین، #عدل و #جهاد.
صبر نیز بر چهار پایه قرار دارد.
#شوق، #هراس، #زهد، #انتظار.
آن کس که اشتیاق بهشت دارد، شهوت هایش کاستی گیرد و آن کس که از آتش جهنم می ترسد، از حرام دوری می گزیند و آن کس که در دنیا زهد می ورزد، مصیبتها را ساده پندارد، و آن کس که مرگ را انتظار می کشد در نیکی ها شتاب می کند.
یقین نیز بر چهار پایه استوار است:
✅ بینش زیرکانه،
✅ دریافت حکیمانه واقعیتها،
✅ پندگرفتن از حوادث روزگار
✅ پیمودن راه درست پیشینیان.
پس آن کس که هوشمندانه به واقعیتها نگریست، حکمت را آشکارا بیند و آنکه حکمت را آشکارا دید، عبرت آموزی را شناسد و آنکه عبرت آموزی شناخت گویا چنان است که با گذشتگان می زیسته است.
و عدل نیز بر چهار پایه برقرار است: ✅ فکری ژرف اندیش
✅دانشی عمیق وبه حقیقت رسیده
✅ نیکو داوری کردن
✅ و استوار بودن در شکیبایی.
پس کسی که درست اندیشید به ژرفای دانش رسیده و آن کس که به حقیقت دانش رسد، از چشمه زلال شریعت نوشد و کسی که شکیبا باشد در کارش زیاده روی نکرده با نیکنامی در میان مردم زندگی خواهد کرد.
و جهاد نیز بر چهار پایه استوار است