شکستن نفس
بعد از نماز ظهر بود؛ کل بچه های گردان دورهم جمع بودند. یکی از مسئولین لشگر آمد و گفت: "رفقا دستشویی اردوگاه خراب شده. باید چاه دستشویی تخلیه بشه😑
برا همین چندتا نیروی ازجان گذشته می خواهیم‼️"
هرکس چیزی میگفت؛ یکی میگفت: پیف پیف! چه کارهایی از ما میخوان.
دیگری میگفت: ما آمدیم بجنگیم، نه اینکه...
خلاصه بساط شوخی و خنده راه افتاده بود😄
رفتیم برا ناهار؛ بعد هم مشغول استراحت شدیم. با خودم گفتم:
"کسی که برای این کار داوطلب بشه کار بزرگی کرده👌👏
تا بچه ها مشغول استراحت هستند بروم سمت دستشویی ها ببینم چه خبره!"
وقتی آنجا رسیدم خیلی تعجب کردم! عده ای از بچه های گردان ما مشغول کار شده بودند؛ از هیچ چیزی باکی نداشتند. نجاست بود و کثیفی..
اما کار برای خدا این حرفها را ندارد. آنها ده نفر بودند.
اول آنها محمد رضا تورجی زاده بود، بعد رحمان هاشمی و... 🌿✨
تا غروب مشغول کار بودند. دستشویی های اردوگاه همان روز راه افتاد.
آنها دنبال رضایت خدا بودند؛ آنچه برایشان مهم بود #انجام_وظیفه بود...
نمیدانم چرا ولی من اسامی آنها را نوشتم و نگه داشتم📝
سه ماه بعد به آن اسامی نگاه کردم؛ درست بعد از عملیات کربلای ده، نفر اول شهید، نفر دوم شهید و...🥺
تا نفر آخر که محمد رضا تورجی زاده بود به ترتیب یکی پس از دیگری!
گویی این کار و این شکستن نفس مهر تاییدی بود برای شهادتشان❤️🩹
📚کتاب یازهرا
#شهید_محمدرضا_تورجیزاده