eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
177 دنبال‌کننده
694 عکس
332 ویدیو
2 فایل
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ 💞https://eitaa.com/joinchat/3291742651C520981fe7d 🌺 @KanaleShahidHadi 🌷https://eitaa.com/KanaleShahidHadi ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ دفترچھ‌ای داشت که برنامه و کارهایش را داخل آن می‌نوشت✍🏻 روزۍ که خیلی کار برای خدا انجام می‌داد بیشتر از روزهای قبل خوشحال بود . یادم هست یک بار گفت : امروز بهترین روزِ من است! چون خدا توفیق داد توانستم گره از کار چندین بنده خدا باز کنم :)💘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸 بارها در منزلشان به دیدنش رفتم . هیچگاه ندیدم که سرگرم روزمرگی شود . هیچگاه ندیدم که پای تلوزیون بنشیند . ابراهیم ، یا اهل ورزش بود ، یا اهل مطالعه و یا در مسجد و هیئت مشغول تهذیب نفس بود . اما به مطالعه ، مخصوصا کتب دینی اهمیت می داد . از محضر بزرگان دین ، بسیار استفاده می کرد . علامه جعفری و حاج آقا مجتهدی و حاج اسماعیل دولایی که در محل بودند ، یکبار با او به قم رفتم . گفت : بیا برویم به جلسه سخنرانی یک استاد . مجلس خوبی بود . پایان جلسه ، سخنران از ابراهیم دعوت کرد که بیا جلو و مداحی کن . بعد از مداحی بیرون آمدیم . پرسیدم : این سخنران کی بود ؟ خیلی سطح بالا حرف میزد . ابراهیم گفت : ایشان آیت الله حسن زاده آملی بودند . ابراهیم اهل علم بود و می دانست خدای خوبش چه جایگاهی برای اهل علم قرار داده است : يَرْفَع اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُو الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللهُ بِما تَعمَلُونَ خَبيرٌ خداوند کسانی را که ایمان آورده اند و کسانی را که علم به آنان داده شده درجات عظیمی می بخشد و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است ( سوره مجادله / ۱۱ )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال شهید ابراهیم هادی
🦋🕊 📗کتاب سلام بر ابراهیم۱ تابستان شصت و یک بعد ادامه داد: آدم هر کاری که می تواند باید برای بنده ه
─┅‌✿࿐ྀུ༅‌🦋﷽🦋࿐ྀུ༅‌✿┅─ 📗کتاب سلام بر ابراهیم۱ روش تربیت جواد مجلسی راد مهدی حسن قمی منزل ما نزدیک خانه آقا ابراهیم بود. آن زمان من شانزده سال داشتم. هر روز با بچه ها داخل کوچه والیبال بازی می کردیم. بعد هم روی پشت بام مشغول کفتر بازی بودم! آن زمان حدود ۱۷۰ کبوتر داشتم. موقع اذان که می شد برادرم به مسجد می رفت. اما من اهل مسجد نبودم. عصر بود و مشغول والیبال بودیم. ابراهیم جلوی درب منزلشان ایستاده بود و با عصای زیر بغل بازی ما را نگاه می کرد. در حین بازی توپ به سمت آقا ابراهیم رفت. من رفتم که توپ را بیاورم. ابراهیم توپ را در دستش گرفت. بعد توپ را روی انگشت شصت به زیبائی چرخاند و گفت: بفرمائید آقا جواد! از اینکه اسم من را می دانست خیلی تعجب کردم. تا آخر بازی نیم نگاهی به آقا ابراهیم داشتم. همه اش در این فکر بودم که اسم مرا از کجا می داند! چند روز بعد دوباره مشغول بازی بودیم. آقا ابراهیم جلو آمد و گفت: رفقا، ما رو بازی می دید؟ گفتیم: اختیار دارید، مگه والیبال هم بازی می کنید!؟ گفت خُب اگه بلد نباشیم از شما یاد می گیریم. عصا را کنار گذاشت، در حالی که لنگ لنگان راه می رفت. شروع به بازی کرد. تا آن زمان ندیده بودم کسی اینقدر قشنگ بازی کند. ‌کتاب سلام بر ابراهیم۱–ص ۱۶۸ زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار بࢪادرشهیدم ابراهیم هادۍ ادامه دارد... 🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋 قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من سرباز آقا امام زمان اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💎 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊
کانال شهید ابراهیم هادی
─┅‌✿࿐ྀུ༅‌🦋﷽🦋࿐ྀུ༅‌✿┅─ 📗کتاب سلام بر ابراهیم۱ روش تربیت جواد مجلسی راد مهدی حسن قمی منزل ما نزدیک
🦋🕊 📗کتاب سلام بر ابراهیم۱ روش تربیت او هنوز مجروح بود. مجبور بود یکجا بایستد. اما خیلی خوب ضربه می زد. خیلی خوب هم توپ ها را جمع می کرد. شب به برادرم گفتم: این آقا ابراهیم رو می شناسی؟ عجب والیبالی بازی می کنه! برادرم خندید و گفت: هنوز او را نشناختی! ابراهیم قهرمان والیبال دبیرستان ها بوده. تازه قهرمان کشتی هم بوده! با تعجب گفتم: جدی میگی؟! پس چرا هیچی نگفت! برادرم جواب داد: نمی دونم، فقط بدون که آدم خیلی بزرگیه! چند روز بعد دوباره مشغول بازی بودیم. آقا ابراهیم آمد هر دو طرف دوست داشتند با تیم آن ها باشد. بعد هم مشغول بازی شدیم. چقدر زیبا بازی می کرد. آخر بازی بود. از مسجد صدای اذان آمد. ابراهیم توپ را نگه داشت و بعد گفت: بچه ها می آیید برویم مسجد؟! گفتیم: باشه، بعد با هم رفتیم نماز جماعت. چند روزی گذشت و حسابی دلداده آقا ابراهیم شدیم. به خاطر او می رفتیم مسجد. یکبار هم ناهار ما رو دعوت کرد و کلی با هم صحبت کردیم. بعد از آن هر روز دنبال آقا ابراهیم بودم. اگر یک روز او را نمی دیدم. دلم برایش تنگ می شد. واقعاً ناراحت می شدم. یک بار با هم رفتیم ورزش باستانی. خلاصه حسابی عاشق اخلاق و رفتارش شده بودم. او با روش محبت و دوستی ما را به سمت نماز و مسجد کشاند. اواخر مجروحیت ابراهیم بود. می خواست برگردد جبهه، یک شب توی کوچه نشسته بودیم، برای من از بچه های سیزده، چهارده ساله در عملیات فتح المبین می گفت. همینطور صحبت می کرد تا اینکه با یک جمله حرفش را زد: آن ها با اینکه ‌کتاب سلام بر ابراهیم۱–ص ۱۶۹ زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار بࢪادرشهیدم ابراهیم هادۍ ادامه دارد... 🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋 قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من سرباز آقا امام زمان اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میگن قیامت با کسانی که تو دنیا دوستشون داشتی محشور میشی … خدایا تو شاهد باش ما بهترین بنده هاے تو رو دوست داریم (: ♥️'!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم ره منزل ليلۍ ڪه خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است ڪه مجنون باشی 📚 ؟ تابستان سال ۱۳۸۶بود . در مسجد امين الدوله تهران مشغول نماز جماعت مغرب و عشاء بودم. حالت عجيبي بود! تمام نمازگزاران از علماء و بزرگان بودند. من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ايستاده بودم. بعد از نماز مغرب، وقتي به اطراف خود نگاه كردم، با کمال تعجب ديدم اطراف محل نماز جماعت را آب فرا گرفته! درست مثل اينكه مسجد، جزيرهاي در ميان درياست! امام جماعت پيرمردي نوراني با عمامهاي ســفيد بود. از جا برخاســت و رو به ســمت جمعيت شــروع به صحبت كرد. از پيرمردي كه در كنارم بود پرسيدم: امام جماعت را ميشناسي؟ جواب داد: حاج شــيخ محمد حســين زاهد هستند. اســتاد حاج آقا حق شناس و حاج آقا مجتهدي. من كه از عظمت روحي و بزرگواري شيخ حسين زاهد بسيار شنيده بودم با دقت تمام به سخنانش گوش ميكردم. سكوت عجيبي بود. همه به ايشان نگاه ميكردند. ايشان ضمن بيان مطالبي در مورد عرفان و اخالق فرمودند: دوســتان، رفقا، مردم ما را بزرگان عرفان و اخالق ميدانند و... اما رفقاي عزيز، بزرگان اخالق و عرفان عملي اين‌‌ها هستند. تصوير بزرگي را در دست گرفت. از جاي خود نيم خيز شدم تا بتوانم خوب نگاه کنم. تصوير، چهره مردي با محاسن بلند را نشان ميداد كه بلوز قهوهاي بر تنش بود. خوب به عكس خيره شدم. كام ًال او را شناختم. من چهره او را بارها ديده بودم. شك نداشتم كه خودش است. ابراهيم بود، ابراهيم هادي!! سلاٰم‌بر‌ابراهیٓم۱ صـ۹ـفحھ 🍃ࢪفیق‌شہیدم‌ابراهیم‌هادے🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگربه‌زُلف‌درازتودست‌مانرسد؛ گناه‌بخت‌پریشان‌و‌دست‌کوته‌ماست...💔!