#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
به ژولیده نیشابوری گفتند " به صورت بداهه شعری بگو درباره حضرت عباس علیه السلام که 5 عدد کلمه "چشم" درش به کار رفته باشد.
این شاعر اهل بیت(علیهم السلام) شعری سرود که 10 کلمه چشم در آن به کار رفته بود:
چشم ها از هیبت چشمم، به پیچ و تاب بود
محو چشمم، چشم ها و چشم من بر آب بود
چشم گفتم، چشم دادم، چشم پوشیدم، ز آب
من سراپا چشم و چشمم جانب ارباب بود
کانون مداحان وشاعران خمینی شهر
ایتا
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
تلگرام
https://t.me/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#وفات
#دوبیتی
به تیغی حیف گیسویت گُسستند
دو بازویت دو بازویت گسستند
از آنجایی که من بوسیده بودم
بمیرم هر دو اَبرویت گسستند
انیس گریههایم را گرفتند
توانِ دست و پایم را گرفتند
کمانی تر شدم از زینب افسوس
سرِ پیری عصایم را گرفتند
بهارم را چِسان پاییز و کردند
دلم را از غمت لبریز و کردند
سرت ای کاش رویِ نیزه میماند
تو را از مرکبی آویز و کردند
غمت راهِ نفس بر سینه بسته
تَرَک بر چهرهی آئینه بسته
زِ بسکه خاک و بر سر ریختم من
ببین عباس دستم پینه بسته
از آن سرو علی بنیاد و صد حیف
از آن قامت از آن شمشاد و صد حیف
دو دستی که عصای پیریم بود
خداوندا زِ تَن اُفتاد و صد حیف
حسن_لطفی
کانون وبسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#غزل
تو سوختی دل مادر کباب باقی ماند
چرا که جسم تو در آفتاب باقی ماند
لبم به آب خنک بعد تو نخواهد خورد
برای چشم ترم اشک ناب باقی ماند
تو رفته ای و به جز آه در بساطم نیست
برای من فقط این مشک آب باقی ماند
قسم به سوره ی کوثر که شرم، آبت کرد
فقط برای تو شرم از رباب باقی ماند
میان همهمه ی «أینَ عَمی العَباس»
به دست نیزه، هزاران جواب باقی ماند
تو رفتی و همه ی گوشواره ها رفتند ...
برای اهل حرم اضطراب باقی ماند
به روی نیزه سرت _ پیش محمل زینب _
هزار شکر که پا در رکاب باقی ماند
هزار روضه ی مکشوفه خوانده ام اما
هزار روضه ی بین حجاب باقی ماند
سرت شکست، ولی تا تنور برده نشد
تنور گفته شد اما شراب باقی ماند ...
حجت_الاسلام_محسن_حنیفی
کانون وبسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#اشعار_محرم
#قصیده
به شام تیره ی ما صبحِ روشنا عباس
سفینه عشق حسین است و ناخدا عباس
تو آن طریقِ نجاتی که میرود تا عرش
مسیرِ روشنِ توحید تا خدا عباس
شروع منقبت توست، انتهای کلام
ورای مرتبه ی عشق تا فنا عباس
خوشا به آنکه کناره گرفت از دنیا
غریبه با همه شد، با تو آشنا عباس
به زخمِ خویش نمک گرچه می زنم شادم
که دردِ خسته دلان را کند دوا عباس
برو به خاکِ حریمش به سجده طوفی کن
که بهرِ چشم دلِ ماست توتیا عباس
بشوی لوح دل و رو به قبله ی جان کن
ز سوز سینه بخوان و بزن صدا عباس
بگو تو یکصد و سی و سه مرتبه باعشق
به نامِ نامی سلطانِ اولیا عباس
مخواه از کرمش کم که لطفِ بسیارش
کند به سائلِ خود کیمیا عطا عباس
تویی که طعم خجالت چشیده ای آقا
اراده کن به نجاتِ من از بلا عباس
.
گرفت تا به کف آب از شریعه، بر هم ریخت
که مستِ عشقِ حسین است هر کجا عباس
اگرچه دست ندارد کسی حریفش نیست
به تیرِ غمزه بگیرد شکار را عباس
میانِ علقمه از هجمه ی کمانداران
رسید از همه سو بر سرش بلا عباس
دمی که خواست در آرد به زانوانَش تیر
عمود از طرفی خورد بی هوا عباس
"بلند مرتبه ماهی ز صدر زین افتاد"
نمود حقِّ وفا را چنین ادا عباس
همین که گفت به مولا أَخا مرا دریاب
حسین هم به لبش دم گرفت أَخا عباس
عمودِ خیمه ی او را کشید ثارالله
به خیمه ناله بلند است: عمو، بیا، عباس
وحید_دکامین
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#غزل
چکنم ماهِ حرم این قمرِ ریخته را
تا به آغوش کشم برگ و بر ریخته را
دست بر سر بگذارم نگذارم ...ماندم
چکنم این بدنِ مختصرِ ریخته را
دخترم چشم به راه است جوابش با تو
با چه رویی ببرم بال و پرِ ریخته را
خم شدم پیشِ دو دستت ، کمرم راست نشد
آمدم پیش تو دیدم کمرِ ریخته را
دست دارم به کمر ، یا که به سر یا به جگر
که نشد جمع کنم چشم ترِ ریخته را
مادرم هست ولی اُمبنین شکر که نیست
خوب شد نیست ببیند پسرِ ریخته را
اینهمه تیر به یاد حسن انداخت مرا
یادم انداخت لبِ تو جگر ریخته را
یک به یک میکشم از سینه فقط داد نکش
یک به یک تیغه و تیر و تبر ریخته را
تو تکانی بخوری کار به غارت نکشد
جمع کن جانِ حرم بال و پرِ ریخته را
بعدِ ما از دوطرف کاش سرت جمع کنند
که نبندند به سرِ نیزه سرِ ریخته را
حسن_لطفی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#غزل
کشید چشمِ تو خورشید کامل ما را
گرفته وسعتی از نور ، محفل ما را
به سمت جَذْبهی داغ تو جذب خواهد شد
هر آنکه خوب ببیند دلایل ما را
همه، بنی اَسَدِ بوریابهدستِ توائیم
به گُودِ عشق کشاندی قبایل ما را
همیشه پرچم تو روی دوشِ این خانه است
غمت حسینیه کرده ست منزل ما را
هزار روزَنِ اُمّید را در آن وا کن
لباس کهنه ی خود فرض کن دل ما را
چِقَدر تیغ فراقِ تو کُشتهمُرده گرفت...
خودت قصاص کن اینبار قاتل ما را
قسم به دامن آتش گرفته ی طفلت
شرارِ هجر تو سوزانده حاصل ما را
منِ نشسته دمِ در..،غذا نمی خواهد
به کربلا برسان دست سائل ما را
اواخر همه ی ما کنارِ جز تو مباد!
تویی که خاطره کردی اوایل ما را
فرات؛ مِلکِ سند خوردهی اباالفضل است
سپرده اند به عبّاس ساحل ما را
همین که خورد زمین..،دستگیر عالم شد
هزار مرتبه حل کرده مشکل ما را
▪️
▪️
نوشته اند سرش روی نیزه بند نشد
همین به ضَجّه رسانده مقاتل ما را
عقیله بعد علمدار رو به علقمه گفت:
خدا بخیر کند وضع محمل ما را
سنان یکی دو قدم مانده تا بمن برسد
تو نیستی بِکِشی حدِّ فاصل ما را
بردیا_محمدی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#غزل
عکسِ او در آب اُفتاد آب را بیچاره کرد
ماهِ زیبایِ حرم مهتاب را بیچاره کرد
یک عشیره منتظر بودند اما بیشتر...
رفتنِ او مادری بی خواب را بیچاره کرد
خوش قد و بالاییِ او دستِ زینب کار داد
دیدی آخر خواهری بیتاب را بیچاره کرد
هرکه او را دید از دشمن فقط میگفت وای
کوه بود و سینهاش سیلاب را بیچاره کرد
دستهایش بر زمین دستِ مردی بَر کمر
این سپاهِ غرق خون ارباب را بیچاره کرد
یک نفر زد با عمود و بِینِ اَبرو جاگذاشت
یک حرامی نیزهاش را بِینِ پهلو جاگذاشت
- - -
از میانِ تیغ و تیر و نیزه قرآن را کشید
آه در آغوشِ خود جسمی پریشان را کشید
خَم شد و بوسیدش اما قامتِ خَم برنگشت
تشنهای بَر دامنش امیدِ طفلان را کِشید
کاش میشُد تیر را بیرون نمیآورد او
با خودش تیرِ سهشعبه وای مژگان را کشید
تیرها از پشتِسر بر قامتِ او خوردهاند
پس چرا از سینهاش صد تیرِ سوزان را کشید
با سَراَنگشتش به رویِ خاک عکسی از حرم...
در میانِ شعلهها شامِ غریبان را کشید
هلهله میآمد و دیدند آقا داد زد
مَشک را از رویِ سینه کَند آقا داد زد
- - -
در مسیرِ علقمه بال و پَرَش را جمع کرد
زود آمد بر سرش اما سرش را جمع کرد
خوب شد اُمالبَنین هم حال و روزش را ندید
جایِ او پیشِ برادر مادرش را جمع کرد
دختران جیغی کشیدند و رُباب از هوش رفت
سمتِ او زینب دوید و اصغرش را جمع کرد
تا پدر را دید رویش را سکینه زخم کرد
با همین پشتِ شکسته دخترش را جمع کرد
بسکه سر وا بود میاُفتاد هِی از نیزهها
خواهرش با کُهنه معجر حنجرش را جمع کرد
هیچکس مانندِ زینب زار و سرگردان نشد
هیچ سر مانندِ او از مرکب آویزان نشد*
در مقاتل آمده این سرِ مبارک در منازلی از دهانه افسار مرکب آویزان بود.
حسن_لطفی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#غزل
تمام عرش با هفت آسمان افتاده بر پایش
شبانه روز می چرخد زمین دورِ قدمهایش
نگاهش نافذ و گیراست مخصوصا دم ِ پیکار
صلابت پرور است و مردِ میدان! مثلِ بابایش
أباالفضل(ع) است و زانو میزند پیشَش فضیلت ها
به میدانِ جوانمردی و غیرت نیست همتایش
همینکه راه می آید فراری میشود دشمن
أشِدٌاءُ علَیَ الکفّار یعنی قدّ و بالایش
مبادا لحظه ای وقتِ غضب شمشیر بردارد
که عزرائیل می آید به همراهِ بلایایش
دخیلِ دستهایش بود اهل عالمی اما
علمدارِ همه عالم؛ رقیه(س) بود دنیایش
برای دردمندان یک نخی از چادر زینب(س)
به دورِ نسخه می پیچد؛ فدایِ این مداوایش
شنیدم از حسین بن علی(ع) دل برده هر لحظه
تبرّی و توَلّایش ، تولّی و تبرّایش
بنا شد در مصافِ کربلا؛ باشد فقط سقّا
به رویِ هر دو چشمش بود دستوراتِ آقایش
همین شد که نخورد آب و به جایش تیرِ بی وجدان
اصابت کرد بر آن چشم ِ از عصیان مُبرّایش
برایش نیزه ها را کاملا با زهر آغشتند
زدند و کِل کشیدند و مهیّا شد تماشایش
دو دستش شد قلم در علقمه باب الحوائج شد
به دستِ حضرتِ زهرا(س) محوّل شد تسلّایش!
مرضیه_عاطفی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#مربع_ترکیب
چگونه وصف کنم یک جهان شجاعت را
چگونه نقش زنم چشمه ی عبادت را
چگونه ثبت کنم لحظه های طاعت را
چگونه رسم کنم راه رسم غیرت را
اگر تمام ادیبان زتو قلم بزنند
به اذن حیدر کرار از تو دم بزنند
تویی که برهمه ی خلق مقتدا هستی
توی که درادب و فضل منتها هستی
تویی که قوت بازوی مرتضی هستی
تویی که ساقی و سقای کربلا هستی
وزیر کشور عشقی و شاه علقمه ای
تو نورچشم علی و عزیز فاطمه ای
کیم من آن که شدم ریزه خوار احسانت
کیم من آنکه که همیشه اسیر وحیرانت
کیم من آنکه کنم جان خویش قربانت
کیم من آنکه که بود دست من به دامنت
حوائج همه ی خلق را روا کردی
مرا زبدو تولد شما دعا کردی
گدای کوی توام بی پناه آمده ام
به شوق دیدن نیمه نگاه آمده ام
به خاکبوسی تو سر به راه آمده ام
دلم شکسته ببین روسیاه آمده ام
بیا و روز قیامت مرا شفاعت کن
دوباره مثل همیشه بیا عنایت کن
دلم هوای تو کرده هوای آن حرمت
هوای سینه زنی زیر بیرق و علمت
هوای روضه آن دست و بازوی قلمت
چو شمع آب شوم از گدازه های غمت
به قفل بسته دل ها فقط کلید تویی
شفیع محشری و بر همه امید تویی
عمود خیمه ی زینب چرا شکسته شدی
چو فرق خونی حیدر زهم گسسته شدی
چنان خسوف قمر، باز بازو بسته شدی
زغصه های مدینه تو زار و خسته شدی
زند شراره به قلبم صدای غمگینت
ببین که فاطمه آمد کنار بالینت
رضا_مشهدی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#غزل
ریخت بر هم با زمین افتادنت دنیای من
دیدی آخر چشم خوردی خوش قد و بالای من!
پیشمرگ من شدی و پیشمرگ خواهرم
تیرخوردی نیزه خوردی جای زینب جای من
قید مشکت را بزن با من سوی خیمه بیا
بعد ازین هرکس که حرف از تشنگی زد پای من
مسجد کوفه ست اینجا یا کنار علقمه؟!
فرق عباس است یا فرق سر بابای من
انقدر بازو زمین کوبیدی آبم کرده ای
داغ تو پشت مرا خم میکند دریای من
هیچکس اینگونه در بین اراذل هو نشد..
گریه کن خون گریه کن عباس بر غمهای من
این خجالت چه بلایی بر سرت آورده است
قدّ یک طفل است اینجا قامت سقای من
دارد از امروز خولی فکر معجر میکند
وای بر امروز من ای وای بر فردای من
در شلوغی سر بازار بین مستها
رونگردان روی نی از دختر تنهای من!
سید_پوریا_هاشمی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#وفات
#دوبیتی
به تیغی حیف گیسویت گُسستند
دو بازویت دو بازویت گسستند
از آنجایی که من بوسیده بودم
بمیرم هر دو اَبرویت گسستند
انیس گریههایم را گرفتند
توانِ دست و پایم را گرفتند
کمانی تر شدم از زینب افسوس
سرِ پیری عصایم را گرفتند
بهارم را چِسان پاییز و کردند
دلم را از غمت لبریز و کردند
سرت ای کاش رویِ نیزه میماند
تو را از مرکبی آویز و کردند
غمت راهِ نفس بر سینه بسته
تَرَک بر چهرهی آئینه بسته
زِ بسکه خاک و بر سر ریختم من
ببین عباس دستم پینه بسته
از آن سرو علی بنیاد و صد حیف
از آن قامت از آن شمشاد و صد حیف
دو دستی که عصای پیریم بود
خداوندا زِ تَن اُفتاد و صد حیف
حسن_لطفی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#مثنوی
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
او که میآید تو احساس جوانی میکنی
باز یاد رزم و شور پهلوانی میکنی
آمده پیش تو تا مشق سپهداری کند
تا به سبک حیدری تمرین کرّاری کند
میزند زانو که رسمت را بیاموزد، علی!
با چه شوقی بر لبانت چشم میدوزد، علی!
ماندهام در بهت شاگردی که استادش تویی
هم چراغ رفتن و هم نور ایجادش تویی
بارها آن اسم زیبا را شنیدم من ولی
چیز دیگر بود عباسی که تو گفتی علی!
با صدایی مهربان گفتی: بیا عباس من!
تیغ را بردار با نام خدا عباس من!
نور چشمان علی! پیش پدر چرخی بزن
شیرِ من! شمشیر را بالا ببر، چرخی بزن
این چنین با هر دو دستت تیغ را حرکت بده
دست چپ را هم به وزن تیغ خود عادت بده
فکر کن هر حالتی بر جنگ حاکم میشود
دستِ چپ، عباس من! یک وقت لازم میشود
الامان از چشم شور و تیر پنهانی پسر!
کاش میشد چشمهایت را بپوشانی پسر!
بینقاب ای جلوهٔ حُسن خدادادی نجنگ
سعی کن تا میشود بی خُودِ فولادی نجنگ...
تشنهای، فهمیدم از آنجا که شیداتر شدی
تا لبانت خشک شد عباس، زیباتر شدی...
قاسم_صرافان
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#ترکیب_بند
قلمو را ز طهورای بهشت آب کشید
چشم انداخت به ابروی تو محراب کشید
خواست تا یک اثر از چشم شما خلق کند
دور خورشید مداری زد و یک قاب کشید
بر بلندای قَدَر شوکت پیشانی تو
یکصد و سی و سه تا جلوه ی مهتاب کشید
مانده بود از لب مست تو چه نقشی بزند
که لبت باز شد و منّت ارباب کشید
خوش به حالت که از اول زده بر خال لبت
نام زیبای حسین آمد و زد بال، لبت
بال زد دوروبر ساحت گهواره ی تو
روح جبریل و از برکت گهواره ی تو
پخش می کرد خدا اشک برای عالم
محشری بود شب هیئت گهواره ی تو
اولش نور دمیدند به هر گوشه ی عرش
بعد اعجاز شد و نوبت گهواره ی تو
خانه ی حیدر کرار تماشایی شد
نقل جمع همه شد صحبت گهواره ی تو
دوره کردند تو را هرچه قمر داشت خدا
تو رسیدی همه گفتند که گُل کاشت خدا
هوس خوردن انگور به سر داشت علی
طعمی از گونه ی شیرین تو برداشت علی
شربتی از قدح باده ی چشمت نوشید
ار خُمستان نگاه تو گذر داشت علی
از حَرای نفست بوی خدا می آید
از لب جوی لبت رزق سحر داشت علی
تا بغل کرد تو را زود در آغوش کشید
اصلاً انگار همین یکّه پسر داشت علی
اشک می ریخت چو می دید یل بدر و حنین
حک شده روی دو بازوت اَنَا ذُخرُ حسین
می دهد یک پر اشکت به دل نیل، برات
لهله لعل لبت را زند انگار، فرات
خلقت ماه جمال تو، نه اینکه نشود
بلکه از قصد خدا آینه نگذاشت برات
عین سیب اید که از بین دوتایش کردند
در نگاه تو نوشتند قتیل العبرات
عرش را قامت رعنات نگه داشته است
پس یقیناً به حسینی تو، ستون فقرات
روی قنداقه ی تو مشک شده نقاشی
آمدی ساقی لب های برادر باشی
باده از جام لب مست تو خوردن دارد
حکمت کار به دست تو سپردن دارد
چون مسیح است نفس های تو، صدها عیسی
در مسیر قدمت حسرت مردن دارد
روی دیوار به دیوار بهشت آوردند
دل عشاق شماهاست که بردن دارد
گفته ای تا بنویسند به روی علمت
نفس دشمن عباس شمردن دارد
شاخ شمشادی و آئینه ی حیدر شده ای
اول آمدنت فاتح خیبر شده ای
تو که هستی؟ همه بر پات سر انداخته اند
پهلوان ها همه اینجا سپر انداخته اند
معجزات عَلم و تیغ تو ثابت شده است
که تو را پیش یلان قَدر انداخته اند
باید از دشنه ی تو قبر خودش را بکند
هر که را بی خردان با تو درانداخته اند
مطمئناً همه جا بُرد نهایی با توست
با تو هرکس که درافتاد ورانداخته اند
دست در پنجه ی تقدیر تو انداخته ایم
سرِ خود را لب شمشیر تو انداخته ایم
در غیاب تو رقیبان قَدَت می گفتند
چقدر دست تو و تیر و کمانت جفتند
دشمنانت همه یا «اَینَ مَفَرّ » بر لبشان
یا که از ترس تو بر روی زمین می افتند
خشم کردی همه گفتند جهنم شده است
یا که چشمان غضب کرده ات اینجا خفتند
تا که ابروی تو از زیر نقابت دیدند
هول کردند حریفان تو و آشفتند
چشمهایت همه را روی زمین می پاید
بیرق خیمه ی ارباب به تو می آید
آفریده دم عیسائیت اینجاها را
تکیه دادند به دستان تو موسی ها را
از رخت پرده بینداز برِ یوسف ها
تا ببرّند همه دست و سر و پاها را
آن امیری که تو را منصب سقا داده
خاک بوس تو نوشته لب سقاها را
شعبه ی علقمه ی تو شده سقاخانه
به دعایت طلبد چشم رضا(ع) ماها را
یک دل سیر زیارت به خدا می چسبد
بعدِ مشهد سفر کرب و بلا می چسبد
همچو سیمرغ، هما، فاخته ای، تاخته ای
مشک بر شانه ات انداخته ای، تاخته ای
تا که جان بر لب بی جان حرم برگردد
همه ی هستی خود باخته ای، تاخته ای
ذوب در جذبه ی احساس حسینت شده ای
زرهت را به جنون آخته ای، تاخته ای
کفنی را که نخ چادر زهرا دارد
بر تنت کرده ای و تاخته ای، تاخته ای
با چنین تاختنت محشر کبری کردی
سفره ی ام بنین نذر تو تا برگردی
تنت افتاد کنار علم دستانت
مرحبا بر علمت، بر جَنم دستانت
آه از آب که می ریخت به هر گوشه ی دشت
آه از چشم تو و عمر کم دستانت
عاقبت مزد دل سوخته ات را دادند
فاطمه آمده از پاقدم دستانت
دو نفر با کمر خرد و شکسته شده اند
سینه زنهای تو گِرد حرم دستانت
با خدا فاطمه تا آخر محشر بسته است
در قیامت همه ی کار به دستِ دست است
رضا_دین_پرور
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#غزل
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
افتاد سايهاى ز سمند تو در فرات
پيچيد و رنگ باخت ز شور شهامت، آب
دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت
اوج گذشت ديد و كمال كرامت، آب
بر دفتر زلالىِ شط خطّ «لا» نوشت
لعلى كه خورده بود ز جام امامت آب
لب، تر نكردى از ادب اى روح تشنگى!
آموخت درس عاشقى و استقامت، آب
ترجيع درد را، ز گريزى كه از تو داشت
سر میزند هنوز به سنگ ندامت، آب...
سوگ تو را، ز صخره چكد قطره قطره، رود
زين بيشتر سزاست به اشك غرامت آب
از ساغر سقايت فضلت قلم چشيد
گسترد تا حريم تغزّل زعامت، آب
زينب، حسين را به گل سرخ خون شناخت
بر تربت تو بود نشان و علامت: آب!
از جوهر شفاعت تيغت بعيد نيست
گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت، آب
آمد به آستان تو گريان و عذرخواه
با عزم پاىبوسى و قصد اقامت، آب
مىخوانمت به نام ابوالفضل و، شوق را
در ديدگان منتظرم بسته قامت، آب
خسرو_احتشامی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#مسمط_مربع
قطره ام با رود تا آغوش دریا میروم
ذرِّهام تا دامن خورشید بالا میروم
تشنهام تا التماس مشک سقا میروم
باز تا میخانه مستان مولا میروم
مژّه و ابرو و چشم اوست توحید آفرین
عطر زلفش دست باد افتاد شد بیدآفرین
چون نگاه نافذ سقاست خورشید آفرین
سنگ بودم آمدم؛ گوهر از اینجا میروم
از نگاهش میشود فهمید حسی ناب را
نور خواهد داد چشمش صورت مهتاب را
ابروانش برده زیر دین خود محراب را
پس برای کسب فیضش با تمنّا میروم
میرسم آنجا که زد بوسه نجف بر دستهاش
جبرئیل از شوق دارد ساز و دف بر دستهاش
هدیه داده حضرت حق هم شرف بر دستهاش
دست هایم خالی و ... قربان آقا میروم
آمد آنکه در مثَلها با ادب بشناسیاش
ماه باشد؛ در دل تاریک شب بشناسیاش
باید او را پور قتّال العرب بشناسیاش
با نگاهی بر قدش تا عرش اعلا میروم
میروم آنجا که باید سر بریزد محضرش
شخص عزرائیل باید پر بریزد محضرش
چند اقیانوس از ساغر بریزد محضرش
پس به ساغر بوسی این ماه زیبا میروم
مست باید دید رزمی را که توفان میشود
از نگاه نافذش خورشید پنهان میشود
هر که میآید به جنگ او پشیمان میشود
مست بودم، بعد رزمش شوخ و شیدا میروم
آه از رزمی که بی شمشیر باشد، آه آه
چشمهای قدر بر تقدیر باشد، آه آه
کار دشمن خنده و تکبیر باشد، آه آه
دیدهام در خواب دارم بی محابا میروم_
_سمت آن داسی که دارد غنچه را وا میکند
سمت آن رودی که دریا را تماشا میکند
قامتی خم که غزل را بیت پیدا میکند
دید دیگر دست بر دامان زهرا ... میرود
ایمان_کریمی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
دوباره از نجف گفتم نسیمِ صبحگاهی را
که پَر دادیم دلها را کبوترهایِ چاهی را
زیارتنامه شد شعرم همین که از علی گفتم
شرافت میدهد این نام کاغذهایِ کاهی را
نه عالم بود نه آدم که آندَم دستِ حق میدوخت
به قد و قامتِ مولا قَبایِ پادشاهی را
همیشه مادرم میگفت خلقت کارِ دستِ اوست
که بر این سقفِ شب پاشیده پولکهایِ ماهی را
میانِ نقطههایِ نور ماهی بینظیر آمد
شبم روز است حالا که امیر بنِ امیر آمد
که هست اینکه علی دارد سرش را روی دامانش
که بوسه میزنند از شوق امامان هم به دستانش
خجالت میکشد مهتاب از نور جبینِ او
حسودی میکند خورشید بر ماهِ شبستانش
اگر بیرق بیافرازد اگر قامت بیاراید
فلک را سقف بشکافد کجیِ تیغِ بُریانش
که هست این سربهزیرِ بینظیرِ شیرگیری که
خیال فاطمه تخت است با او از عزیزانش
تعالیلله از این چشم و تعالیالله از آن اَبرو
که حیران میشود حتی علی از این کمان اَبرو
شجاعت را شهامت را عَلَم را محترم کرده
خدا نامِ بُلندش را به عِلیین عَلَم کرده
برای خطی از مدحش که میخواهد خدا گوید
مُرکب کرده دریا را درختان را قلم کرده
پَری در زیر پایش شَهپری هم رویِ خودِ اوست
دو بال از جبرئیلش را خدا اینگونه کَم کرده
دهانها وا ، تپشها تند ، بند آمد نَفسهاشان
عرق میریزد این لشکر زمین انگار دَم کرده
اگر جامه بِدَر کردند اگر شلوار تَر کردند
جوانیِ علی اینجاست اگر یک دشت رَم کرده
کسی میآید از غوغایِ او عالم زمین گیر است
اگر بَد میرَمَد لشکر فقط تقصیرِ این شیر است
حرم از روز روشنتر چه حاجت ماه را هرشب
حرم وقتی که دارد نورِ بسمالله را هرشب
من از نوری که دارد علقمه هر روز فهمیدم
بغل میکرده این بِرکه جمالِ ماه را هرشب
"به مژگانش سیه کرده" ... چه غوغا با مناجاتش
چه خوش با گریه تَر کرده سپاهِ شاه را هرشب
زمانِ پاسداریاش زمانِ آب آوردن
فقط میگفت یازینب تمامِ راه را هرشب
فقط از مَشک میپرسند طفلانِ پریشانش
چه رازی داشت لبخندش که پیدا بود دندانش...
حسن_لطفی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#غزل
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی
ندارند این صفتها جز تو دیگر هیچ مصداقی
به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان
یزید آنجا که میگوید «الا یا ایها الساقی»
تمام کودکان معراج را توصیف میکردند
مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟
چنان رفتی که حتی سایهات از رفتنت جا ماند
رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی
فرار از تو فراری میشود در عرصۀ میدان
چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی
بدون دست میآیی و از دستت گریزانند
پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی
به سوی خیمهها یا «عُدّتی فی شِدّتی» برگرد
که تو بیمشک سقّایی، که تو بیدست رزّاقی
شنیدم بغض بیگریه به آتش میکشد جان را
بماند باقی روضه درون سینهام باقی
سید_حمید_رضا_برقعی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#محرم
#قصیده
خبر در علقمه در بین لشکر تواَمان پیچید
خبر هولی به راه انداخت بینِ این و آن پیچید
خبر آمد دوباره علقمه رفت آرزوی آب
همین که آب دورِ دستهای پهلوان پیچید
فرات اُفتاد پیشش التماسش کرد قدری نوش
صدای التماسِ آب در گوش زمان پیچید
جمالش روی آب اُفتاد حیران کرد عالم را
برای تشنگیاش نالهی آبِ روان پیچید
نهیبی زد به آب و مَشک از دستان او نوشید
تمام انبیا مبهوت، حرفش در جهان پیچید
خبر بینِ سپاه آمد اگر این مَشک برگردد...
دگر باید بساط جنگِمان را بیگمان پیچید
خبر آمد فقط دارد علَم... شمشیر اما نه
خبر در بین نخلستان میانِ شامیان پیچید
هزاران تیر آماده است اما هیبتش از دور
چه کرده که زبان از دیدنش بین دهان پیچید
خبر آمد که دارد میرسد... از دور باید زد
که ناگه از شریعه نعرهی صدها کمان پیچید
هزاران تیر صدها تیغ دهها نیزه باریدند
تنش وقتی که شد نِیزار تیغی آن میان پیچید
علَم محکم به مُشتش بود اما بازویش اُفتاد
جماعت شیر شد فریادهاشان بعد از آن پیچید
به دندان مَشک را دارد ، تمام آبرویش بود
عموی خیمه دورِ مَشک با کلِ توان پیچید
بمیرد حرمله وقتی که اسمش هست ، یعنی وای
بمیرم که سهشعبه بین مژگان آنچنان پیچید
عمودِ نانجیبی این وسط آمد ، زبانم لال
چنان زد بیمروت که ترَک خورد اَبروان پیچید
تنش روی زمین اما به سمت او نمیرفتند
خبر اما به شمر آمد خبر سوی سنان پیچید
حرامیها پس از آن آمدند و تا حسین آید
میان حلقههاشان ضربههای بیامان پیچید
سنان زد نیزهاش را، ساقهاش را هم شکست و رفت
گمانم درد آن با زور بین استخوان پیچید
علی آنجا نشسته بود وقتی که کَمش کردند
صدای نالهی زهرا میان آسمان پیچید
خبر آمد دوید از خیمه سمتِ علقمه زینب
دوید و دورِ پایش چادرِ او ناگهان پیچید
رُباب از هولِ دشمن بچه را برداشت در خیمه
سریعاً چادرش راه دورِ طفل بیزبان پیچید
حسین آمد همه رفتند زد صیحه به طوری که
مدینه گریهی امالبنین ناله کنان پیچید
عمو جانِ رشیدی داشت این خیمه خدایا رفت
صدای طفل ساکت شد صدای خیزران پیچید
خبر آمد که زینب دستِ خود را بر سرش بگذاشت
صدای نالهی عمه که میگفت الامان پیچید
«خبر داری که بعد از تو به کوچه گردی اُفتادم »
خبر داری که گیسویی به دست ساربان پیچید
فقط یک دفعه پیشِ زجر طفلی از عمویش گفت
چنان سیلی به دختر زد صدا در کاروان پیچید
عمو شرمنده بود و جای او بابا به پیشش رفت
همینکه دید سر را، در خرابه بوی نان پیچید
حسن_لطفی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#شب_نهم_محرم
#روضه
#حضرت_عباس_علیه_السلام
ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
یا ابوالفضل العباس
ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد
یاابوالفضل العباس
باب الحوائج... اقا جان....
امشب اومدیم در خونه شما اقای من...
آقا امشب کلیمی ها...
امشب مسیحی ها میان در خونتون...
دست خالی ردشون نمیکنی آقا...
من که یه عمره گدای در خونه شمام....
میشه یه نگاهی هم به مجلس ما کنید آقا....
خدا ميدونه ...
اینها همشون عاشق شما هستند...
امشب به عشق ابالفضل اومدند آقا...
به یه امیدی اومدند آقا...
خیلی ها مریض دارند...
گرفتارند...حاجت دارند...
سقای حرم میر و علمدار نیامد
روز عاشورا وقتی صدای غربت ابی عبدالله بلند شد...
ابالفضل العباس سریع خودش رو رسوند کنار برادر...
صدازد آقا جانم...
قَدْ ضَاقَ صَدْرِي
دیگه سینه ام تنگ شده...
دیگه طاقت ندارم صدای غربتت رو بشنوم...
اجازه میدان بده ...
ابی عبدالله فرمودند.. برادرم...
يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي
تو علمدار منی ...
تو پرچمدار منی ..
عباسم میخای بری برادرت رو تنها بگذاری...
تمام دلخوشی بچه ها تویی عباسم...
این بچه ها میان نگاه میکنند میبینند...
هنوز خیمه عباس برپاست خوشحال میشند...
فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ
میخواهی بری اول برا بچه ها آب بیار عباسم...
صدا زد سمعا و طاعتا مولای...
عباس علمدار مشک و گرفت...
حرکت کرد...
اما دید صدای غربت بچه های حسین بلنده...
هی بچها میگن االعطش العطش...
خدا ميدونه چه کرد صدا العطش بچه ها با دل عباس...
رفت به سمت شریعه ی فرات...
دیدن مشک رو پر از آب کرد ...
دست برد زیر آب...
میخواد آب بنوشه اما...
ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته
یادش اومد از لب تشنه ی حسین...
یادش اومد از لب تشنه علی اصغر یادش اومد از لبان تشنه بچه های ابی عبدالله...
آی عباس تو میخای آب بنوشی...
درحالیکه بچه های حسین توی خیمه ها تشنه اند...
صداشون به ناله بلنده...
هی میگن العطش...
برگشت به سمت خیمه ها...
یه نانجیبی خدا لعنتش کنه...
دست راست حضرت رو قطع کرد...
صدا زد...
وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني
بخدا اگه دست راستم رو قطع کنید من از دینم دست برنمیدارم...
یه نانجیبی هم دست چپ آقا رو قطع کرد...
(یارب مکن امید کسی را تو ناامید)
همه ی امید اباالفضل اینه آب رو به خیمه ها برسونه...
ای مشک تو لااقل وفاداری کن
من دست ندارم تو مرا یاری کن
من وعده آب تو به اصغر دادم
یک جرعه برای او نگهداری کن
چهار هزار نفر کمان دار دور آقا رو گرفتند...
هرکسی تیری از کمان رها میکنه...
یک تیر آمد و به مشک اصابت کرد...
آب روی زمین ریخت...
یا زهراا ... همین جا بود که دیگه امید اباالفضل نا امید شد...
آقا جانم ابالفضل ....اینام امشب به یه امیدی اومدن درخونه ی شما آقا...
فَوَقَف متحیرا
متحیر ایستاد...
دیگه دست دربدن نداره...
آب هم نداره...
با چه رویی برگرده به سمت خیمه ها...
در همون حالت تیری آمد و به چشم مبارک....
ای وای... ای وای...
هرچی سر رو حرکت داد این تیر از چشم بیرون نیومد...
سر رو خم کرد...
نانجیب... آنچنان با عمود آهنین بر فرق ابالفضل زد...
صدای ناله اش بلند شد...
(یا اخا ادرک اخاک)
برادر حسین به فریادم برس
یاصاحب الزمان منو ببخشید آقا...
هر کسی از بلندی بر زمین میخوره...
اول کاری که میکنه دستانش را سپر میکنه...
عباس که دست در بدن نداشت...
بمیرم باصورت به زمین افتاد...
تا صدای ابالفضل رو ابی عبدالله شنید...
خودش رو سریع رساند کنار برادر...
خدایا چکار کردن با برادرم...
اومد کنار بدن عباسش نشست...
صدا زد...
گر نخیزی تو زجا کار حسین سخت تر است
برادرم عباسم پاشو ببین دیگه تنها شدم
نگران حرمم آبرویم در خطر است
آی برادر خوبم...
بلند شو ببین بچه ها بهونه ی آب گرفتند
نه... میگن دیگه آب هم نمیخواهیم...
بگید عموجانمون عباس برگرده...
قامت خم شده را هر که ببیند گوید
برادر ببین دیگه قدم خمیده...
بی علمدار شده دست حسین بر کمر است
نگاه کرد به بدن عباسش...
دید دستهای برادر رو قطع کردن...
تیر به چشم عباسش زدند...
عمود آهنین به فرقش زدند...
بدن رو قطعه قطعه کردند...
طاقت نیاورد...
دستهاش رو گذاشت روی کمر...
صدا زد...
اَلآن اِنْکَسَر ظهری، وَقَلَّتْ حیلتی ، وَشَمَتَ بی عدوّی
الان کمرم رو شکستند...
بلند شو عباسم ببین دشمن داره به من میخنده...
تا تو بودی خیمه ها آرام بود
دشمنم در کربلا ناکام بود
تا تو بودی خیمه ها پاینده بود
اصغر ششماهه ی من زنده بود
تا تو رفتی چهره ها نیلی شدند
دستها آماده سیلی شدند
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
نوحه سبک قدیمی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
من وارث علی مرتضایم
صاحب لوای دشت کربلایم
ماه عالمینم_من عبدالحسینم
من ساقی تشنه لبانم
عموی صاحب الزمانم
والله ان قطعتمو یمینی
انی احامی ابداعن دینی
ای ابوالفضائل_حیدری شمایل
در عالمی نام تو رائج
ادرکنی یا باب الحوائج
شاهدجانبازی من علقمه
آمده بالای سرم فاطمه
بوسه زد به رویم_خرید آبرویم
دست مرا بهر شفاعت
زهرا بیاورد قیامت
مادر من حضرت ام البنین
ملیکه ادب به روی زمین
گفته این مطلبم_کنیز زینبم
توهم اگر چه نور عینی
خاک کف پای حسینی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#دوبیتی
امید خیمههای ناامید است
بریده دستوپای اینشهید است
بگو با زائران؛ این قبر کوچک
مزار یک علمدار رشید است
میثم_مومنی_نژاد
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#محرم
#غزل
سلام کردم و گفتم سلامِ ما عباس
قنوت بستم و خواندم که آتنا عباس
سلام حضرتِ سجده سلام حضرتِ فضل
سلام سیدنا سیدالبُکاء عباس
چراغ خانهی امالبنین کفیل حرم
خیال فاطمه راحت شده است با عباس
دخیلِ دست من ای دستگیرِ بی دستم
بگیر دست مرا بین دستها عباس
رسیدهام به حرم تا که جبرئیل شوم
که بالِ من ببری بام کبریا عباس
زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی
مدد زِ غیر تو ننگ است نزد ما عباس
چه جلوهای است که بابالحوائجِ همهای
که ارمنی ندهد دل به جز شما عباس
در امتداد علی آمدی ، زمانه شنید
صدای حیرت مرحب که مرحبا عباس
میان جمع سلحشورها رساندی تو
کلاس رزم علی را به انتها عباس
بزن به صحنه صفین با نقاب ولی
مباد چشم زنندت تورا تورا عباس
به رزم مالکاشتر چه دیده میگوید
اگر غلط نکنم این علی است یا عباس
به بام کعبه قدم زن که منبرت بشود
که خطبهی تو شود شرح مرتضی عباس
چقدر نام علی میبریم با نامت
که دیدهایم علی را در این نما عباس
قسم به وعده شیرین من یمت یرنی
چه میشود که علی با حسین با عباس...
به جز حسین نگفتی به جز علی حاشا
به جز حسین ندیدی به جز خدا عباس
نفَس بده که نفس پای این علم بزنیم
که آخرین نفس ماست سیدا عباس
چه غم برای گرههای کور ما ، وقتی
گره زدیم به شالی گرهگشا عباس
غریب نیست که در کشتی نجات حسین
بگویم اینکه فقط بوده ناخدا عباس
ضریح تو زرهات شد که ما دخیل شویم
که روی ما بشود رو به کربلا عباس
هنوز علقمه سوزان فرات سرگردان
هنوز پرسش آبی چراچرا عباس
هنوز مَشک و سکینه هنوز اشک و رُباب
هنوز نالهی برگرد خیمهها عباس
همینکه دید که اصرار میکنی بروی
حسین زیر لبی گفت که: کجا عباس؟
تویی بهانهی این معرکه بنفسی انت
فقط حسین به تو گفت که بنفسی انت
حسن_لطفی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
السلام علیک یا اباعبدالله
#غزل
#مناجات
#حضرت_عباس_علیه_السلام
بیدل ترینم و ز همه دل بریدهام
تا طعم گریه کردن بر تو چشیده ام
بازار عشق رفتم و پای بساط عشق
هستی خویش داده و مهرت خریده ام
خونم حلال آنکه مرا نوکر آفرید
زین نوکری ز سوی خدا برگزیده ام
بر صفحهای ز سینه به تأیید فاطمه
ابراز شد به ساحت قدس ات عقیدهام
الحق که اصل طینت ما خاک کربلاست
شادم خدا ز طینت تو آفریده ام
ارباب جان بیا که کمی درددل کنم
تا گویمت چه زخم زبانها شنیده ام
هر جا که باب روضه عباس وا شود
چشم انتظار دو مادر قامت خمیده ام
من هم شبیه ام بنین غصه میخورم
آن قبر کوچکی که شنیدم ندیده ام
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
یاکاشف الکرب عن وجه الحسین (ع)
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
برخیزومرا تا درِ خیمه برسان
والله، که راه ِ خیمه راگم کردم
دانی زچه دست میزنم پشت دست
بالایِ سرِ تو دست وپا گم کردم
تا خم شدم این تیر زچشمت بِکِشم
خم ماند، کنارِ پیکرِ تو کمرم
یک لشگر ویک دشت عبا میخواهد
تا جسم تورا جانبِ خیمه ببرم
*
کار تو چه برعکس شده، چون هرکس
کوته زحرم رفت کشیده برگشت
تو یک سروگردن از همه سربودی
حالا چه کنم گم شده جسمت در دشت
*
نعره زنم از جگر ولی بی تاثیر
دور بدنت ز بس شلوغ است شلوغ
لب وا کن وبهر دلخوشی من گو
این صحنة رفتنت دروغ است دروغ
*
ای پشت وپناهِ دخترانِ زهرا
بارفتنِ تو بگو که زینب چه کند؟
هشتاد و چهار دختر و زن ، زینب
با سوخته ها بگو که امشب چه کند؟
****
من دلهره دارم ای یَلِ اُمِّ بنین
یک لشگری آمده غنیمت بِبَرد
بازار، ندیده اند دخترهایم!!!!
ناموسِ مرا شمر اسارت بِبَرد؟
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_فاطمه_زهرا_س
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#فاطمیه
#شام_غریبان
#غزل
شب بود و از خونگریههایش ماه میسوخت
عکس علی در چاه بود و چاه میسوخت
تنهاست...، دارد میکشد آب، آب نه اشک
تا پیش زهرا آب هم در راه میسوخت
از بسکه آتش داشت در سینه عرق داشت
میخواست تا آهی کشد که آه میسوخت
تنها خیالی را میانِ خانه میشست
طوری که پیش او رسولالله میسوخت
اسما بریز آب روان باید بشوید
آن خانمی را که در آن درگاه میسوخت
عمداً فرستاده حسن را سوی سلمان
از بسکه با اُماه یا اُماه میسوخت
در بینِ دندان آستین را داشت زینب
خود را حسینش گاه میزد گاه میسوخت
دستش به پهلو زد ،سرش را زد به دیوار
از زخمهای همسری همراه میسوخت
دستش به بازو خورد ای لعنت به قنفذ...
میزد نفُس میگفت: یافتاح میسوخت
خون میچکد از سنگِ غسل، از شانه، تابوت
در زیر کوهِ داغ گویا کاه میسوخت
* *
از علقمه هم آب را میبُرد عباس
در بین گهواره لبی جانکاه میسوخت
با مَشک، سقا در میان راه میریخت
بی آب سقا در میان راه میسوخت
با سر عمو اُفتاد زهرا بود و میدید
در شعله زُلفِ خیمههای شاه میسوخت
آتش، حرامی، تازیانه، چنگ، سیلی
گیسوی طفلی رو به قربانگاه میسوخت
وقتی سرش را دید کج خورده به نیزه
زینب تمام راه با این ماه میسوخت
حسن_لطفی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#مثنوی
در میان کوچه های شهر نور
مادری دلخسته در حال عبور
در میان کوچه با اشکی روان
می رود سوی بقیع دامن کشان
در بساطش ناله بود و آه بود
در کنارش کودکی چون ماه بود
راه می افتاد بین کوچه ها
در ترنّم بود با ذکر خدا
هر کجا می رفت حال زار داشت
در مدینه روضۀ سیار داشت
مثل طوفان بود اما با وقار
تا بقیع می رفت روزی چند بار
اول باب البقیع با احترام
زیر لب می گفت یا زهرا سلام
بعد از آن در حال ذکر و زمزمه
می گرفت اذن دخول از فاطمه
تا که در خاک بقیع می زد قدم
اشک او می ریخت آنجا را به هم
روی خاک و زیر برق آفتاب
تشنه بود اما نمی زد لب به آب
گریه ها می کرد در حال عطش
گاه بین ناله ها می کرد غش
ای مدینه قرص ماهی داشتم
بعد حیدر تکیه گاهی داشتم
ای مدینه بود فرزندی مرا
با مرام و با حیا و با وفا
حیف شد در کربلا دست ستم
دلخوشیّ و هستی ام را زد بهم
دست غم نیروی پایم را گرفت
در دم پیری عصایم را گرفت
بود فرزندم علمدار حسین
روز بی یاری هوادار حسین
یک سپاه و یک علمدار جوان
یک أباالفضل و تمام دشمنان
من همین دیشب شنیدم روضه را
از لب زینب شنیدم روضه را
مستمع من بودم و او روضه خوان
روضه طفلان و سقای جوان
گفت:ساقی رفت تا آب آورد
آب بهر طفل بی تاب آورد
از غم طفلان پریشان حال او
آب می آمد به استقبال او
آب در مشک و لبی خشکیده داشت
مشک را چون طفل بر سینه گذاشت
ماه بود و جلوه ی خورشید داشت
مشک نه! با خود هزار امید داشت
چید دشمن شاخه های یاس را
دید عالم غیرت عباس را...
خویش را از بهر طفلان حفظ کرد
مشک را فوری به دندان حفظ کرد
حیف شد تیر بلا از ره رسید
رشته امید سقا را برید
مثل خونی که زِ رگ آید برون
آبِ مشکش ریخت بین خاک و خون
ناامیدانه کشید آه از جگر
کرد از این زندگی صرف نظر
ای مدینه قدر او نشناختند
با عمود او را زمین انداختند
لب به طعنه دشمن اینگونه گشود
ای عمود خیمه ها خوردی عمود
حال بهر من خبر آورده اند
جای سوغاتی سپر آورده اند
مجتبی_شکریان
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#شب_جمعه
#غزل
به یُمن اشک پر و بال من کجاها رفت
شبیه رود به آغوش امن دریا رفت
دمِ حسینیه لالی بلند گفت: حسین!
شنید معجزه ات را ، دل مسیحا رفت
کنار منبر تو لاتِ کوچهگَرد نشست...
زمان رفتنِ از روضه ، کوه تقوا رفت
شراب جنت من چای بعد هیئت هاست
خوش آن لبی که پِی این مِی طهورا رفت
حیاط خانهی ما صحنی از حرم شده است
همین که سردَرِ آن پرچم تو بالا رفت
برای نذر عزای تو خرج می کرده
چه سودها که به دخل دکان بابا رفت
هنوز رفتن مادر بزرگ یادم هست...
سلام داد به سمت حرم..، ز دنیا رفت
لباس مشکی من کادویی ز مادر توست
همیشه در تن من هدیه های زهرا رفت
عَنان نوکرِ تو دست شخصِ سلطان است
غلامِ تو به رضاجان سپرد خود را..،رفت
قوای دوش علمکِش مدد اباالفضل است
همان یَلی که به سوی فرات ، تنها رفت
خبر رسید علمدار در کمین افتاد
خبر رسید به خیمه...، توان زن ها رفت
برای شرح تنش گفته اند: کَالْقُنفذ!...
چقدر تیر به تشییع جسم سقّا رفت
رشید علقمه را نیزه قدّ اصغر کرد
بببن چه بر سر آن پهلوان رعنا رفت!
حسین بعد اباالفضل بی زره..، افتاد...
به روی مُصحَف توحید ، شمر با پا رفت
بردیا_محمدی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG