eitaa logo
کانون مداحان تیران وکرون
356 دنبال‌کننده
320 عکس
55 ویدیو
6 فایل
🇮🇷کانون مداحان شهرستان تیران وکرون🇮🇷 وابسته به اداره تبلیغات اسلامی پل ارتباطی با مدیرکانون شهرستان @amozeshmadahi7631 📞۰۹۱۳۲۳۲۸۳۵۵
مشاهده در ایتا
دانلود
بگو با هرکه در تاریکی دنیا شده محصور "وَ مَن لَم یَجعَلِ اللهُ لَهُ نورًا، فَما مِن نور" جهان مانند بازار است و سودش را کسی برده که - با هرقیمت - از یاد خدا یک‌دم نباشد دور همیشه خوب سهم خوب و بد هم سهم بد باشد جهان شد برقرار از روز اول با همین منشور یقین در آسمان‌ها شهره خواهد شد هر آن‌کس که بماند در زمین از دیده‌ی نامحرمان مستور کلام عبد چیزی جز "سَمِعنا و اَطَعنا" نیست زمانی که به او از جانب رب می‌رسد دستور من از "والله یَهدی مَن یَشا" این‌گونه فهمیدم که بی‌اذن خدا حتی هدایت هم نشد منظور اگر در خانه‌ی دل شد چراغ یاد او روشن نه تنها در زمین، در آسمان هم می‌شوی مشهور «وَ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ بَطْنِهِ وَ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ رِجْلَيْنِ» کدامین نعمت او کرده ای‌انسان تو را مغرور؟ یقیناً چیزی از چشم خدا پنهان نخواهد ماند سر سنگ سیاهی در دل شب، رفتن یک مور جهان مثل کویری پر سراب است و بشر تشنه کجا از دیدن باده شود سرمست یک‌مخمور؟ اگر نوح است در کشتی، اگر یونس به بطن حوت اگر عیسی‌ست در معراج، اگر موسی به کوه طور "وَ لِله یُسَبِّح فی‌السماواتِ و فی‌الارضِ" اگر بر دار شیپور اناالحق می‌زند منصور خداوندا نصیب ما مکن جز رستگاری را در آن ساعت که اسرافیل دارد می‌دمد در صور خدایا بی‌نهایت دوستت دارم که می‌دانم که با محبوب خود روز قیامت می‌شوم محشور
۱ (امام جواد ع) عالم هستی شده غرق عزا و شور و شین هر دلی امشب بود در کربلای کاظمین یا جواد ابن الرضا۲ کشته گردیده جواد ابن الرضا از زهر کین قلب جمله شیعیان از داغ او گشته غمین یا جواد ابن الرضا۲ ام فضل بی حیا در را به رویش بسته بود رشته ی جانش ز زهر کین ز هم بگسسته بود یا جواد ابن الرضا۲ گفت ام الفضل کنیزان پشت حجره صف زدند نشنود تا ناله ی ابن الرضا را کف زدند یا جواد ابن الرضا۲ بر عزیز فاطمه حجره شده همچون قفس در غریبی طایر قدسی فتاده از نفس یا جواد ابن الرضا۲ آن که بودی شیعیان را رهبر و یار و امام جسم پاکش را ز کینه برده اند بر روی بام یا جواد ابن الرضا۲ عاقبت با دست یاران پیکر او شد کفن لیک جسم جد او روی زمین عریان بدن یا جواد ابن الرضا۲ بر سر و سینه زنند از داغ او اهل ولا لیک او چون جد مظلومش نگشته سرجدا یا جواد ابن الرضا۲ بعد داغش هادی او را نمودند احترام اهل بیت جد او را سنگ زدند در کوفه شام یا جواد ابن الرضا۲ پیکر پاک و منیرش روی دست شیعیان بر لب عطشان جدش زد عدو با خیزران یا جواد ابن الرضا۲
۲ (امام جواد ع) عمری گدای درگه ابن الرضایم با عترت و قرآن نموده آشنایم هستم گدایش،مست ولایش شرمنده ام از،لطف و عطایش آجرک الله بقیه الله امشب ز سوز غم زنم بر سینه و سر همراه آل الله علی زهرای اطهر از سوز غم ها،در شور و شینم با این دل خون،در کاظمینم آجرک الله بقیه الله امشب جهان در سوگ او ماتمسرا شد از داغ آن مظلوم عالم کربلا شد جانم فدای،تربت پاکش گریم برای،غربت خاکش آجرک الله بقیه الله امشب به دست همسر نامهربانش آتش گرفت از زهر کینه جسم و جانش آن بی قرینه،ماه مدینه گردیده امشب،شهید کینه آجرک الله بقیه الله نور دو چشم فاطمه حاجت روا شد ابن الرضا با زهر کین دردش دوا شد نور خدایی،گشته فدایی در راه دین با،زهر جفایی آجرک الله بقیه الله ابن الرضا در حجره ی در بسته جان داد همچون حسین فاطمه لب تشنه جان داد با اشک و ناله،دارد نوایی داد از غریبی،بابا کجایی آجرک الله بقیه الله
۳ (امام جواد ع) امشب دل من پر زده مولی به هوایت رفته به حریم تو و در صحن و سرایت مظلوم تقی جان۳ تو نور دل و دیده ی هر اهل ولایی نهم گل گلزار ولا ابن الرضایی مظلوم تقی جان۳ امشب تو کرم کردی و من بر تو پناهم با دست تهی آمده محتاج نگاهم مظلوم تقی جان۳ قلب تو ز چه همسر ملعونه شکسته بر روی تو از کینه در حجره ببسته مظلوم تقی جان۳ از زهر هلاهل همه ی حاصل تو سوخت با یاد علی جد غریبت دل تو سوخت مظلوم تقی جان۳ از ظلم و ستم های عدو روز تو شد شام آن پیکر پاک تو سه روز مانده روی بام مظلوم تقی جان۳ تو سوخته عمری ز غم غربت حیدر ضرب لگد و میخ در و ناله ی مادر مظلوم تقی جان۳ تو سوخته ای یاد رخ نیلی مادر آن صورت گلگون شده از سیلی مادر مظلوم تقی جان۳ تو سوخته ای بر علی و جور زمانه غسل و کفن فاطمه و دفن شبانه مظلوم تقی جان۳ تو سوخته ای یاد غم فاطمه هر شب با اشک حسن سوز حسین ناله ی زینب مظلوم تقی جان۳
۴ (امام جواد ع) تو گل گلشن مصطفایی نجل زهرایی و مرتضایی نهمین منجی آل عصمت تو جوادی و ابن الرضایی تو،مظهر ایمانی تو،چون مه رخشانی تو،حامی قرآنی وای،تسلیت یا زهرا۳ شکر لله که اهل ولایم سایل کوی ابن الرضایم عمریه عاشق کاظمینم شده امشب دوباره نوایم ای،تکیه گاهم مولی ای،بی پناهم مولی ای،کن نگاهم مولی وای،تسلیت یا زهرا۳ صحن و ایوان تو شد بهشتم مهرت از کودکی در سرشتم شکر لله ز طفلی اماما شد عجین با شما سرنوشتم ای،مهر تو ایمانم ای،شامل احسانم ای،بر شما مهمانم وای،تسلیت یا زهرا۳ گرچه تو خوبی و من بد هستم دل خود را فقط بر تو بستم آمدم سوی تو بار دیگر تا بگیری ز رحمت تو دستم من،در گلستان خارم من،سایل دربارم من،از شما سرشارم وای،تسلیت یا زهرا۳ ای که بودی تو ماه مدینه شده ای کشته ی زهر کینه در همه عمر خود یا تقی جان بوده ای یاد مسمار و سینه وای،بوده ای چشم تر وای،تو به یاد مادر وای،لگد و میخ در وای،تسلیت یا زهرا۳ خصم خانه دلت را شکسته در حجره به رویت ببسته تو غریبانه در کنج حجره پشت در با کنیزان نشسته وای،غربتت را دیدند وای،ناله ات بشنیدند وای،پشت در خندیدند وای،تسلیت یا زهرا۳ ای که در خانه ی خود غریبی همچو جدت حسن غم نصیبی ای صفای حریم ولایت زهر اثر کرده و بی شکیبی وای،از حسن ارث بردی وای،زهر کینه خوردی وای،از ستم پژمردی وای،تسلیت یا زهرا۳ همسرت روز تو کرده چون شام زهر کین تلخ نموده تو را کام ای گل فاطمه از ستم ها جسم تو ماند سه روز بر روی بام وای،گل باغ عصمت وای،ای شهید امت وای،بوده ای در غربت وای،تسلیت یا زهرا۳ پیکرت گشته تشییع جنازه بهر ما تا به محشر یه رازه پیکر جد تو روز عاشور شده پامال با نعل تازه وای،غربتش را دیدند وای،سر او ببریدند وای،غنچه هایش چیدند وای،تسلیت یا زهرا۳
۱۶ (امام جواد ع) تو نهمین امام و،ابن الرضایی مولی در آسمان عصمت،شمس هدایی مولی ابن الرضا جوادی۴ تو نور کبریایی،از نسل مصطفایی در خلق و خو و خصلت،تالی مرتضایی ابن الرضا جوادی۴ تو حیدری مرامی،پیمبری کلامی از لطف خاص دادار،تو نهمین امامی ابن الرضا جوادی۴ در بحر دین و قرآن،در ثمینی آقا بر شیعیان حیدر،حبل المتینی آقا ابن الرضا جوادی۴ در جود و در کرامت،آقا تو بی نظیری در محضرت رسیدم،تا دست من بگیری ابن الرضا جوادی۴ بر تو گل ولایت،آمده و پناهم به حق مادر خود،امشب نما نگاهم ابن الرضا جوادی۴ از سوز داغت آقا،امشب به شور و شینم با دل غم گرفته،در شهر کاظمینم ابن الرضا جوادی۴ شب شهادت تو،دلم گرفته ماتم از سوز داغت آقا،ریزم سرشک نم نم ابن الرضا جوادی۴ نهم امام معصوم،همچون رضا تو مظلوم گردیده ای به بغداد،از زهر کینه مسموم ابن الرضا جوادی۴ ابن الرضا در عالم،بی مثل و بی قرینی با دست همسر خود،شهید زیر کینی ابن الرضا جوادی۴ ای نور چشم امت،امام با بصیرت آقا ز دشمن و دوست،کشیده ای مشقت ابن الرضا جوادی۴ همسر تو به خانه،گردیده قاتل تو زهری که داده بر تو،سوزانده حاصل تو ابن الرضا جوادی۴ خون شد دلت ز دست،همسر خود به خانه با زهر کینه گشتی،سوی خدا روانه ابن الرضا جوادی۴ ای نور چشم زهرا،بهار تو خزان شد آثار زهر کینه،در چهره ات عیان شد ابن الرضا جوادی۴ همسر بی وفایت،نموده ظلم مضاعف در پشت درب حجره،کنیزکان زدند کف ابن الرضا جوادی۴ در راه دین و قرآن،جان در کفت نهادی گوشه ی حجره از درد،آخر ز پا فتادی ابن الرضا جوادی۴ هادی دین از این داغ،روزش چو شام تاره سرشک غم ز دیده،ریزد چنان ستاره ابن الرضا جوادی۴ ز داغ تو تقی جان،هادی قدش خمیده کنار پیکر تو،ریزد سرشک دیده ابن الرضا جوادی۴ زین داغ و این مصیبت،روز نقی شده شام پیکر پاکت آقا،مانده سه روز روی بام ابن الرضا جوادی۴ پیکر پاکت آقا،بر روی دوش یاران پیکر پاک جدت،زیر سم ستوران ابن الرضا جوادی۴
جواب جسم جواد بن الرضا در حجره بی جان است زهرا پریشان است حیدر ز جنت آمده در آه و افغان است زهرا پریشان است ______ قاتل نشسته پشت در ، حجره درش بسته ابن الرضا خسته بیرون حجره قاتلش مسرور و خندان است زهرا پریشان است ______ با ناله هایش میکنند از هلهله غوغا جان میدهد تنها خونین دلش از کینه و ظلم کنیزان است زهرا پریشان است ______ سنگین شده پایش ز زهر کینه ی قاتل دارد شرر در دل حجره برایَش گوشه ی تاریک زندان است زهرا پریشان است ______ دیده به در دارد ببیند روی بابا را ماه دل آرا را این لحظه ی آخر نصیبش دردِ هجران است زهرا پریشان است ______ لب تشنه میگوید: حسین! ، -در حجره ی غربت- بر قاتلت لعنت یاد شهید سر جدا با کام عطشان است زهرا پریشان است ______ گرچه تنش را میبرند از حجره روی بام -ای وای از آن هنگام- کِیْ پیکرش فردا به زیر سمِّ اسبان است؟ زهرا پریشان است ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ای ولی نعمت ایران پسرت را کشتند تسلیت شاه خراسان پسرت را کشتند هر چه گفتا جگرم سوخت ندادند آبش عاقبت با لب عطشان پسرت را کشتند ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
مهر شما در دل عاشق فتاد خیر دو دنیا به من این فیض داد باب کرم هستی و باب المراد اَسئَلُکَ بِجودِکَ یا جَواد تا که توسل به تو آغاز شد هر گِرِهی داشت گدا، باز شد ای نمک سفره‌ی سلطان طوس محضر تو خیل مَلک خاک‌بوس آینه‌ی صورت شمسُ الشموس دلخوشیِ عمر اَنیس النفوس ای علی‌ْاکبرِ ملیحِ رضا حلقۀ موی تو ضریح رضا جود تو شد مظهر کُلِّ صفات نام تو فتّاح همه مشکلات نازترین تک‌پسر کائنات حق بده بابات بمیرد برات بوسه ز لب‌های تو کار رضا ای همه‌ی دار و ندارِ رضا ** گوشه‌ی حجره شده جایت چرا ؟ مرگ شده ذکر و دعایت چرا ؟ بسته شده راه صدایت چرا ؟ آب نیاورده برایت چرا ؟ شعله به جان و دل زهرا مکش جانِ رضا روی زمین پا مکش آب نخوردی ... بدنت پا نخورد یک نخی از پیروهنت پا نخورد در ته گودال تنت پا نخورد مثل حسین بر دهنت پا نخورد یاد حسین دیده‌ی تَر داشتی هر چه سرت آمده، سر داشتی چنگ به موی سرش انداختند روی تن بی سر او تاختند خیل زنان رنگ ز رخ باختند پیکر غارت شده نشناختند عمه‌ی سادات زمین گیر شد بر سر بوسیدن رگ پیر شد ✍
📌اطلاعیه 🌷باتوجه به فرا رسیدن یکم تیرماه سالروز تاسيس سازمان تبلیغات اسلامی به فرمان رهبر كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره) و روز تبلیغ و اطلاع رسانی دینی همچنین روز ملی اصناف و بازاریان کشور ،نماز وحدت اين هفته روز چهارشنبه مورخ 31 / 03 / 1402 به ميزباني اداره تبلیغات اسلامی شهرستان و اتاق اصناف شهرستان در محل مسجد سيد الشهداء شهر تيران،با سخنرانی حضرت حجت الاسلام والمسلمین حسناتی امام جمعه نجف آباد برگزار خواهد شد. لذا از تمامی اقشار دعوت میشود در اين مراسم معنوي شركت فرماييد. 🇮🇷 اداره تبلیغات اسلامی شهرستان تیران کرون 🇮🇷اتاق اصناف شهرستان تیران وکرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باسلام باتوجه به صدور کارت شناسایی مداحی،مداحان عزیز جهت دریافت به دفتر کانون جنب اتاق اصناف مراجعه نمایند.لطفا قبل از حضور،تماس بگیرید. 09132328355
چون خدا خلقت صدیقه‌ی کبری می‌کرد صورت عصمت خود را متجلا می‌کرد تا علی آیت عظمی نبود بی همتا ذات حق خلقت صدیقه‌ی کبری می‌کرد ازدواج علی و فاطمه با آن برکات چشمه‌ای بود که پیوند دو دریا می‌کرد رازی از اعظم اسماء و صفات خود را با یکایک صفت فاطمه معنا می‌کرد ذات زهرا به امم نیست کسی مانندش نور زهرا ز رُسُل حل معما می‌کرد مصحف او که امامان همه را در بر بود رازهایی است که روح القدس انشاء می‌کرد فضه‌ی خادمه‌اش مرتبه‌ی مریم داشت قنبر خانه‌ی او کار مسیحا می‌کرد در حضورش همه هستی به رکوع آمده‌اند فخر از سجده‌ی او حی تعالی می‌کرد ز چه عالم نشود مجری فرموده‌ی او کآنچه می‌خواست خدا فاطمه اجرا می‌کرد اول خاتمه‌ی هر سفری پیغمبر عزم دیدار حرمخانه‌ی زهرا می‌کرد باز می‌شد درِ جنات خدا بر رویش تا درِ خانه به روی پدرش وا می‌کرد مرتضی چشم خدا بود خدا را می‌دید هر زمان بر رخ زهراش تماشا می‌کرد ** گر نمی‌رفت برون حضرت حوا ز بهشت اندر آن تا به ابد سیر چو حورا می‌کرد بیش از این قدر که از همسری آدم داشت نیست معلوم دگر مرتبه پیدا می‌کرد لیک از آن روز که جبریل امین در بر عرش مدحت فاطمه تقریر به حوا می‌کرد گندمی خورده و آمد به جهان چون در دل خواهش مادری حضرت زهرا می‌کرد ترک اولی اگر این فایده را در بر داشت کاش آدم همه دم ترک ز اولی می‌کرد توبه‌اش تا که نیامیخت به نام زهرا بود بی فایده هر چند خدایا می‌کرد خوشترین لحظه‌ی ایام "مؤید" آن بود که مدیح علی و فاطمه انشاء می‌کرد ✍ مرحوم استاد
لحظه‌ها خرم و زیباست؛ مبارک باشد عرش تا فرش شکوفاست‌؛ مبارک باشد بر سر اهل مدینه برکت می‌بارد شادی حیدر و زهراست؛ مبارک باشد «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقيان» یعنی که جشن پیوند دو دریاست؛ مبارک باشد خطبه جاری شد و زهرا که «قَبلتُ» فرمود هر طرف زمزمه برخاست: مبارک باشد ساقی و کوثر، امروز به هم پیوستند مستیِ عالم بالاست، مبارک باشد نُه فلک خیره بر این لحظه‌ی موعود شده چشم‌ها وقف تماشاست؛ مبارک باشد فاطمه مرتضوی، حیدر هم مصطفوی‌ست وحدت اسم و مسماست؛ مبارک باشد بهترین خاطره‌ی عُمرِ "علی" خورد رقم ماه ذی الحجه گل آراست؛ مبارک باشد ✍
برای خواستگاری از فاطمه زهرا(س) به محضر رسول خدا(ص) رسیدم. آن بزرگوار با روی گشاده از من استقبال کردند و با چهره ای خندان فرمودند: با من کاری داشتی؟ من از نزدیک بودن خویش به رسول خدا(ص) سخن گفتم و از توفیقاتی که برای پیش قدم شدن در اسلام و فداکاری و جهاد در راه خدا نصیبم شده بود، یاد کردم. 🔻رسول خدا فرمودند: یاعلی، همه اینها را قبول دارم. تو درنظرمن، برترازاین ها هستی؟ عرض کردم: ای رسول خدا، حال که این چنین لطفی در حق من دارید، آیا اجازه میدهید از دخترتان، فاطمه، خواستگاری کنم؟ رسول خدا فرمودند: یا علی، قبل از تو افراد دیگری نیز از دخترم فاطمه خواستگاری کرده اند؛ اما هرگاه با وی درباره این موضوع سخن گفتم و تقاضای خواستگاران را با وی مطرح کردم، علامت نارضایتی را در چهره او دیدم. اما اکنون که تو چنین درخواستی داری، منتظر باش تا من نزد دخترم بروم و تقاضای تو را نیز به او بگویم. برمیگردم و نتیجه را به تو اطلاع میدهم. رسول خدا نزد دخترشان، فاطمه، رفتند. او به احترام پدر برخاست و عبای پدر را از دوشش گرفت و کفش هایش را از پا خارج کرد. آنگاه آب آورد تا رسول خدا وضو بگیرند. سپس پاهای پدر را نیز شست و در کنار وی نشست. 🔻فاطمه عرض کرد: در خدمت شما هستم ای رسول خدا. چه می‌فرمایید؟ رسول خدا فرمود: تو علی بن ابی طالب را خوب میشناسی، از قرب و منزلت او خبر داری، برتری های او بر دیگران را میدانی و از سوابق او در اسلام آگاه هستی از سوی دیگر، میدانی که من از خدای خود خواسته ام که بهترین و محبوب ترین بندگانش را برای ازدواج با تو انتخاب کند. اکنون علی برای ازدواج با تو نزد من آمده و از تو خواستگاری کرده است. میخواهم بدانم نظر تو درباره این خواستگاری چیست؟ فاطمه با شنیدن سخنان پدر سکوت اختیار کرد؛ اما برخلاف خواستگاری های قبل، آثار ناخشنودی در چهره او مشاهده نشد. رسول خدا از جای برخاستند و با خوشحالی فرمودند: الله اكبر! سکوت فاطمه نشانه رضایت اوست. 🔻در این هنگام، جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و گفت: ای محمد، فاطمه را به همسری علی بن ابی طالب انتخاب کن که خداوند فاطمه را برای علی پسندیده است و علی را برای فاطمه. به این ترتیب بود که رسول خدا و به خواستگاری من پاسخ مثبت دادند و افتخار همسری فاطمه را نصیب من ساختند. 📚 کتاب علی از زبان علی حجت‌الاسلام محمدیان سالروز ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما مبارک🌷🌷
خطبه می خواند نبی و حوریان دف می زنند عرشیان و فرشیان دور علی کف می زنند تا گره می خورد دستان دو ماه منجلی زیر لب می گفت حیدر :فاطمه ، زهرا: علی هل أتی محو تماشای رخ زلزال بود رحمه للعالمین خرسند و خوش احوال بود کعبه امشب در طواف سوره ی شمس و ضحی ست حیدر امشب با وضو مهمان بیت مصطفی ست شاخ شمشادی که شد داماد ام المؤمنین نائب بر حق برای رحمه للعالمین دور زهرا گشت حیدر دور حیدر فاطمه دود اسپندست و تکبیرست در این همهمه حضرت خیرالساء چون بر لبش آمد بلی یک نفر می گفت زهرا یک نفر می گفت علی روی پیشانی طه سجده ی شکری نشست خنده ای آرام بر لب های زهرا نقش بست از قدوم خیر و پاک حضرت خیرالنساء کعبه از روز ازل شد سینه چاک مرتضی @nohe_sonnati
دوبیتی رباعی جشن شادی همه جا گشته به پا شاد گردیده دل اهل ولا خنده زن گشته محمد امشب در عروسی علی و زهرا ◾️ هستی امشب به چه زیبا گشته است رحمت یزدان هویدا گشته است مرتضی گردیده داماد رسول موسم شادی زهرا گشته است ◾️ ما پیرو راه مصطفاییم همه با مهر و ولای مرتضاییم همه در شام عروسی علی و زهرا از غصه و درد و غم رهاییم همه ◾️ امشب به جهان شادی و شور است به پا گل خنده بود بر لب آل طاها شادند محبین محمد امشب در جشن عروسی علی و زهرا ◾️ برپا همه جا جشن و سرور است امشب هر جا نگری وادی طور است امشب با وصلت مهر و مه علی و زهرا اندوه و غم از شیعه به دور است امشب ◾️ امشب همه جا شادی و شور است به پا از وصلت این دو گل جهان شد غوغا شادی کن و عیدی از خداوند بخواه در جشن عروسی علی و زهرا ◾️ آسمان پرتو نور است امشب همه جا شادی و شور است امشب در عروسی علی و زهرا مصطفی غرق سرور است امشب ◾️ امشب از لطف خدای ازلی روشن شده عالمی ز دو نور جلی شادند محبان محمد زیرا زهراست عروس و تازه داماد علی ◾️ خنده امشب به لبان همه است بر لب حور چنین زمزمه است شاد باشید همه اهل جهان شب عقد علی و فاطمه است ◾️ دوباره خانه ی دل گشته آباد قلوب شیعه از بند غم آزاد شده دردانه ی احمد عروس و علی مرتضی گردیده داماد ◾️ ز الطاف خدای حی سرمد همه دل ها پر از شادی بی حد علی مرتضی گردیده داماد عروسش فاطمه بنت محمد @
من گریه می کنم که مصفّا کنی مرا مانند قطره راهی دریا کنی مرا گرچه برای روضه ی تو کم گذاشتم دارم امید این که تماشا کنی مرا با این دو قطره اشک عزایی که ریختم اصلاً بعید نیست مسیحا کنی مرا من را در این لباس عزایت کفن نما تا پیش چشم فاطمه زیبا کنی مرا آن قدر بین روضه ی تو گریه می کنم تا بین نوکران خودت جا کنی مرا گشتم مریض خسته ی دارالشفای تو با این بهانه ای که مداوا کنی مرا دور است از کرامت بی انتهای تو در روز حشر آیی و رسوا کنی مرا شب های جمعه راهی کرب و بلا شوم تا همنشین حضرت زهرا کنی مرا در بین گریه ام به سر و سینه می زنم تا داغدار زینب کبری کنی مرا
ما بعد از آنکه بر غم تو مبتلا شدیم بــا راه بندگـی خـدا آشــنا شدیم هرکس وسیله داشت برای هدایتش ما با نســیم روضـه‌ی تو با خــدا شدیم وقتی که جاه‌ و مال و هوس راهمان گرفت با رمز یاحسین ز شیطان جدا شدیم ذکر حسین اشرف اذکار عالم است گفتیــم و همـدم همه‌ی انبیــا شدیم مسکین و مستکین و فقیر آمدیم و بعد با کیمیـای مهر شمــا پر بها شدیم اشکی چکید و آتش دوزخ فرو نشست تأثیـر گریـه است اگـر بـا حیــا شدیم ما را خدا برای غمت برگزیده است با دست مادرت ز بقیّه سوا شدیم شب‌های جمعه مادرتان روضه‌خوان ماست با ناله‌های دل شکنش هم نوا شدیم شبهای جمعه هیئت ما مثل کربلاست با یک سلام، راهی کرب و بلا شدیم
باسلام باتوجه به صدور کارت شناسایی مداحی،مداحان عزیز جهت دریافت به دفتر کانون جنب اتاق اصناف مراجعه نمایند.لطفا قبل از حضور،تماس بگیرید. 09132328355
چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند که دلِ سوخته را ناله مداوا نکند چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد کاش میشُد خودش اینقدر تقلا نکند زهر اینبار چه دارد متورم شده است زهر با این تنِ بیمار مدارا نکند این جوانی که کنار پدر اُفتاده زمین چه کند گریه اگر بر سرِ بابا نکند اینهمه جایِ جراحات برای شام است زهر هرچند که سخت است چنین تا نکند نَفَس آخر و با روضه‌ی ویرانه گریست نشُد او یاد غمِ عمه‌ی خود را نکند یادش اُفتاد که هم بازیِ او می‌اُفتاد سنگ رحمی به سرِ دخترِ نوپا نکند گفت دستم... سرِ زنجیر به دستش بستند پس از آن شِکوه‌ای از آبله‌ی پا نکند کاش میشُد که سرِ بام کسی ننشیند یا اگر رفت فقط شعله مُهیا نکند یاکه رَقّاصه‌شان موقعِ هُل دادنمان خنده بر گریه‌ی ذُریّه‌ی زهرا نکند چادر عمه پناهش شد و نالید : سرم... چه کنم تاکه مرا زجر تماشا نکند - - - زنِ غساله چه فهمید که میگفت به خود بهتر این است که این مقنعه را وا نکند
یا سیدی یا محمدابن‌علی الباقر سلام‌الله گرچه با این دردِ جانکاهش تبسم کرده بود فاطمه با دیدن او دست و پا گُم کرده بود زهرها با هم تفاوت داشتند اما بگو... این چه زهری بود که جمسمش تورم کرده بود آنقدر پیچید در خود سوخت از آهش زمین گوئیا در سینه‌اش آتش طلاطم کرده بود زهر از یکسو و داغ کربلا از یک طرف آب با آتش به قتلِ او تفاهم کرده بود عمه‌اش را دید و خواند از خیمه‌های سوخته مادرش را دید ه یادِ داغ هیزم کرده  بود دید گرد محرمانش حلقه‌ی نامحرمان دید طفلی را که راهِ خیمه را گُم کرده بود سرخ شد چشمش  گمانم آهِ آخر را کشید دختران شعله‌ور را که تجسم کرده بود یادِ زنجیر و طناب و خارِ راه و سنگِ بام یادِ شام و نان خشک  و لطف مردم کرده بود وقت غسلش دید فرزندش جراحات تنش خیزران از بس که بر پشتش ترحم کرده بود....
شهادت امام باقر علیه السلام من امام هدایتم مردم من مسیر سعادتم مردم من دلیلم به کل این خلقت من امام به پاکی و عصمت دورم از زشتی و پلیدی ها دورم از هر چه رجسِ این دنیا حق به ما داده اینچنین عزت رزق عالم ز ما رسیده فقط کار و بار جهان به شانه ی ماست در و دیوار آن نشانه ی ماست نه خدائیم و با خدا مائیم ذات آیات انّما مائیم منم از نسل حیدر و زهرا از تبار خدیجه ی کبری منم آن ابنِ زمزمَ و صَفا منم آن ابنِ مکهَ(تَ) و مِنا گرچه ما اهل بیت زهرائیم آه امّا غریب و تنهائیم زیر این چرخ و گنبد مینا نیست از ما غریب تر ابدا(آ) من غریب مدینه ام، باقر داغ سختی به سینه ام، حاضر گرچه از داغ زهر تب دارم روضه ی دیگری به لب دارم گرچه از دل غمم جدا نشود هیچ جا مثل کربلا نشود کربلا بودم و ستم دیدم من هزاران هزار غم دیدم به زمین خوردن علم دیدم دست هایی که شد قلم دیدم مشک خالی ز آب را دیدم گریه های رباب را دیدم بدن پاره پاره را دیدم گوش بی گوشواره را دیدم لحظه های غروب یادم هست نیزه و سنگ و چوب یادم هست لشکر نیزه دارها بودند ده نفرها ، سوارها بودند جد ما را غریب کشتندش آه مردم ، عجیب کشتندش روضه های نگفته را دیدم سر بر نیزه رفته را دیدم دست بسته من و رقیه و زجر عمه و التماس و گریه و زجر روزها گرم بود و قحطی آب نیمه شب سرد بود و مثل عذاب مستی نیزه دارها هم بود کف و رقص سوارها هم بود دم دروازه ها چه ها دیدیم ما چهل شهر، کربلا دیدیم از سر ناقه ها زمین خوردیم وسط دست و پا زمین خوردیم شام و بازار شام ما را کشت آه، بزم حرام ما را کشت از حسادت، لعینِ بی ادبی چوب می زد چنان به روی لبی آن چنان زد که لب پریشان شد خواهری با نسب، پریشان شد ماجرای رقیه یادم هست وضع پای رقیه یادم هست نه توانی به پا و دستانش نه رمق مانده بود در جانش نیمه شب بود عمه ام جان داد در کنارِ سر پدر افتاد ... 🔸شاعر: وحید محمدی
خسته در بند غمم،بال و پرم میسوزد نفسم با جگر شعله ورم میسوزد با دلم زهر چه كرده است خدا می داند جگرم نه كه ز پا تا به سرم میسوزد دست و پا می زنم و ذكر لبم یا زهراست گوشه ی خانه همه برگ و برم میسوزد زآن همه ظلم كه دشمن به سرم آورده در غمم زار نشسته پسرم میسوزد گر چه در آتشم و پا به زمین میكوبم قصه ی كرببلا بیشترم میسوزد هر كه این قصه شنیده است ولی من دیدم خون دل خوردم و شب تا به سحر نالید ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ صورتی زرد شده وقت سفر معلوم است صورتی زرد شده وقت سفر معلوم است آتش سینه ای از دیده ی تر معلوم است به خودش روز زمین مثل پدر می پیچد از همین صحنه غم زهر و جگر معلوم است وسط حجره تنش روی زمین افتاده بین گرداب بلا مرد خطر معلوم است باقر آل پیمبر بدنش میلرزد در شب حادثه ای تلخ سحر معلوم است كمرش زخمی زنجیر و غم شلاق است اشك می بارد و داغی ِ شرر معلوم است یاد آن كوچه و بازار و غم ناموس است خون رگ های عمو بین گذر معلوم است سنگ های سر كوچه چه شتابی دارد از سر نی به زمین خوردن سر معلوم است به روی پیرهنی كه كفنش شد آخر حال جای قدم چند نفر معلوم است زینب زیر لب گفت كه تشنه است سرش را نبرید در نگاهش چه غمی باز مگر معلوم است
ز خاطرات و مرورش هنوز بیزارم به یُمن گریه‌ی شب تا به صبح بیدارم به آب می‌نگرم روضه می‌شود تکرار به یاد العطش روزهای دشوارم هنوز لحظه‌ی گودال خاطرم مانده هنوز فکر حسینم، هنوز می‌بارم هنوز قابل لمس است جای دست سنان به تازیانه‌ی خود داده بسکه آزارم تمام کودکی‌ام با رقیه یکجا سوخت هنوز هم که هنوز است من عزادارم نرفته از نظرم عمه‌ام زمین می‌خورد نرفته از نظرم گریه‌های بسیارم هجوم و غارت و پای برهنه و صحرا من این سیاهه‌ی غم را چگونه بشمارم تنم میانه‌ی بازار برده‌ها لرزید بلا کشیده‌ی شام سیاه بازارم