بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجاتهای محمد را پخش میکردند،
بیشتر مناجاتها و مداحیهای محمد در مورد امام زمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم،
خوشحال بود و بانشاط، لباس فرم سپاه بر تنش بود، چهرهاش خیلی نورانیتر شده بود؛ یاد مداحیهای او افتادم. پرسیدم :
محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟
محمد در حالی که میخندید گفت :
من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم.
شهید محمدرضا تورجی زاده
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
1_17154411.mp3
228.8K
🎤حاج حسین یکتا :
شهدا چطور به شهادت وصل شدن؟!
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
📖 #خاطرات_شهدا
💐 #اخــلاص
همه لباس مخصوص جبهه پوشیده بودند به جز علیرضا .
به سختی در میان جمعیت پیداش ڪردم .
گفتم : « علیرضا چرا لباس نپوشیدی ؟! مگه نمیخوای بری جبهه ؟!»
گفت : « من به خاطر خدا به جبهه میرم .
دوست ندارم ڪسی منو در این لباس ببینه و بگه پسر فلانی هم رزمنده ست ؛
نمیخوام ڪارم برای دیگران باشه ،
میخوام فقط برای خدا به جبهه برم ...»
🌷 #شهید_علیرضا_نڪونام 🌷
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویدیویی که شهید #محمد_اینانلو برای دخترش #حلما به جای گذاشت
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🍃کلام شهید
سفارشی که به مسئولین کشور دارم این است که شما با خون صدها هزار شهید ، معلول ، مجروح و جانباز روی کار آمده اید . پس مواظب باشید از این امکانات ، سوءاستفاده نکنید و مصلحت اندیشی و سازش و بی تفاوتی را هم کنار بگذارید.
🌹 شهید علی محمد کرمی ابوالوردی
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
💠همسر بزرگوار شهید سید رضا طاهر:
🌷قصد داشتم برای اربعین به کربلا بروم.
پیاده روی نجف تا کربلا، به نیابت از شهیدم و همه شهدا
همه میگفتند:سید محمد را تنها نگذار و نرو؛ بچه در این موقعیت به حضورت نیاز دارد.
ولی با اطمینان میگفتم: سید محمد مشکلی ندارد، می سپارمش به پدرش. حتما پدرش مراقبش هست که این سفر را برایم جور کرده.
دلم پر میزد برای رفتن.
سید محمد راگذاشتم پیش مادرم و رفتم.
مادرم با جان و دل مراقبش بود.
🌷یک شب که همه خواب بودند، مادرم با صدای بلند خنده های سید محمد از خواب بیدار می شود
میبیند او بلند بلند و از ته دل میخندد.
بعد از چند لحظه بیدار میشود و میگوید: «مادر جون، باباجونم اومد پیشم. بالا بود، پیش سقف.
کلی باهام بازی کرد. برام غذا آوُرد. بهم گفت: سید محمد، از چیزی نترس، من همیشه پیشِتَم.»
"ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون"
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
1_18506466.mp3
6.6M
#شهدا
#مدافع_حرم
پوشیده شد به تنم، قبل از لباس کفنم
#سیدرضانریمانی
#ارواح_طیبه_شهداصلوات
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
#نماز_اول_وقت
#روایتگری_شهید_نیری
🍃گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای #اذان اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمیگیره اما گوش نداد و رفت ...
🍀مرتب از داخل کلاس سرک میکشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه میکردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه.
🌿همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همینطور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچچ میکردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد.
☘همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ...
📚کتاب «عارفانه» ص ۲۶ و۲۷
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
4_511732661690041183.mp3
4M
🎤 #حاج_مهدی_رسولی
🍂جامانده دل من
🍁از قافله ی دل
🍂در ورته ی طوفان
🍁هستم پی ساحل
✨به یاد یازده لاله پرپرشده
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
☺️ لبخند بزن رزمنده ☺️
🎯 تو هنوز بدنت گرم است
🔹می گفت توی یڪی از عملیات ها برادری مجروح میشود و به حالت اغما و از خود بی خود می افتد.
🔸بعد آمبولانسی ڪه شهدا را جمع ڪرده و به معراج شهدا می برده، از راه میرسد و او را قاطی بقیه با ترس و لرز و هول هولڪی می اندازد و گاز ماشین را میگیرد و دِبرو.
🔹راننده در آن جنگ و گریز تلاش میڪرده ڪه خودش را از تیررس دشمن دور ڪند و از طرفی مرتب ویراژ میداده تا توی چاله چوله های ناشی از انفجار نیفتد، ڪه این بنده خدا در اثر جابجایی و فشار به هوش می آید و یڪدفعه خودش رو در جمع شهدا میبیند.
🔸اول تصور میڪند ڪه ماشین دارد شهدا را به سمت پست امداد میبرد.
اما خوب ڪه دقت میڪند میبیند ڪه نه، انگار همه برادرا شهید شده اند و تنها اوست ڪه سالم است.
🔹دستپاچه میشود و هراسان بلند می شود و مینشیند وسط ماشین ، و با صدای بلند بنا میڪند به داد و فریاد ڪردن ڪه: «برادر! برادر! منو ڪجا میبرید ؟ من شهید نیستم . نگه دار میخوام پیاده شم ، منو اشتباه سوار ڪردید، نگه دار من طوریم نیست ...».
🔸راننده ڪه گویی حواسش جای دیگری بوده ، تو آینه زیر چشمی نگاهش میڪنه و با همان لحن داش مشتی اش میگه: «تو هنوز بدنت گرمه، حالیت نیست . تو شهید شدی . دراز بڪش !
دراز بڪش ! بذار به ڪارمون برسیم.
🔹او هم دوباره شروع میڪند ڪه :
« به پیر به پیغمبر من چیزیم نیست ،
خودت نگاه ڪن ببین » و راننده هم می گوید بعداً معلوم می شه .
🔸خودش وقتی برگشته بود میگفت این عبارت را گریه می ڪردم و می گفتم.
اصلا حواسم نبود ڪه بابا! حالا نهایتا ما رو تا یه جایی می برد، برمی گردیم دیگر.
🔹ما را ڪه نمی خواهند زنده به گور ڪنند.
اما او هم راننده باحالی بود، این حرف ها را آنقدر جدی می گفت ڪه فڪر میڪردم واقعا شهید شده ام.
نثار ارواح طیبه شهدا صلوات
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی طنز شاعر مشهدی در حضور رهبر انقلاب
بچه محله امام رضايُم
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام 🌹
🌺عیدتان مبارک🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
📖 #خاطرات_شهدا
💐 #توسل_به_امام_رضا_علیه_السلام
رفته بودیم برای بازدید از موشڪ های
فوق پیشرفته ی روسی. وقتی بازدیدمون
تموم شد ، حسن رو ڪرد به ڪارشناس موشڪی
روسیه و گفت :
میشه فن آوری این موشڪ رو در
اختیار ما قرار بدید !؟
ژنرال ها و ڪارشناسان روسی خندیدند
و گفتند : امڪان نداره این فن آوری فقط
در اختیار ڪشور ماست.
حسن خیلی جدی و محڪم گفت:
ولی ما خودمون این موشڪ رو میسازیم
و دوباره صدای خنده ی اونا بلند شد.
وقتی برگشتیم ایران ، خیلی تلاش ڪردیم
نمونه شو بسازیم ، ولی نشد . وقتی از
ساخت موشڪ ناامید شدیم ، حسن راهی
مشهد الرضا شد . خودش تعریف می ڪرد،
به امام رضا متوسل شدم و سه روز توی
حرم موندم . روز سوم بود ڪه عنایت امام
رضا رو حس ڪردم و حلقهی مفقوده ڪار
به ذهنم خطور ڪرد .وقتی زیارتم تموم
شد دفترچه نقاشی دخترم رو برداشتم
و طرحی رو ڪه به ذهنم رسیده بود
ڪشیدم تا وقتی رسیدم تهران عملیش ڪنم.
وقتی حسن از مشهد برگشت، سریع
دست به ڪار شدیم و موشڪ رو ساختیم
ڪه به مراتب از مدل روسی ، بهتر و
پیشرفته تر بود.
#شهید_حسن_تهرانی_مقدم 🌷
#پدر_موشڪی_ایران 🚀
#ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
📖 #خاطرات_ناب
💐 شهیدی ڪه دلتنگ امام رضا (ع) بود
🌸 سال 64 بود ڪہ محمد حسن از جبهه مرخصے اومد قم . بهم گفت : بابا ! خیلے وقتہ حرم امام رضا (ع) نرفتم دلم خیلے براے آقا تنگ شده . گفتم : حالا ڪہ اومدے مرخصے برو ، گفت : نہ ، حضرت امام ڪہ نایب امام زمان (عج) است گفتہ جوان ها جبهہ ها را پر ڪنند . زیارت امام رضا (ع) برام مستحبہ اما اطاعت امر نایب امام زمان (عج) لازم و واجبہ .
🌺 من باید برگردم جبهہ ؛ نمے توانم ؛ ولو یڪ نفر ، ولو یڪ روز و دو روز ! امر امام زمین مے مونه . گفتم : خوب برو جبهہ ؛ و او رفت . عملیات والفجر هشت با رمز یا فاطمة الزهرا (س) شروع شد و محمد حسن توی عملیات بہ شهادت رسید .
🌸 به ما خبر دادند ڪہ پیڪر پسرتون اومده معراج شهداے اهواز ولے قابل شناسایے نیست . خودتون بیایید و شناسایے ڪنید .
رفتیم معراج شهدا و دو روز تمام گشتیم اما پیڪر پیدا نشد . نشستم و شروع بہ گریه ڪردن ڪردم ڪہ یڪے زد روے شونہ ام و گفت : حاج آقای ترابیان عذرخواهے مے ڪنم ، ببخشید ؛
پیڪر محمد حسن اشتباهے رفتہ مشهد امام رضا(ع) دور ضریح آقا طواف ڪرده و داره بر مے گرده . گفتم : اشتباهے نرفتہ او عاشق امام رضا (ع) بود .
#شہید_محمد_حسن_ترابیان_قمی 🌷
#خاطرات_ناب
✍ منبع : خاطرات شهدا ابر و باد
🌹 #ارواح_طیبه_شهدا_صلوات 🕊
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh