کانون میثاق با افلاکیان
💠 #معرفی_شهید
------------------------------------‐------‐-----------------------
🌷شهید سید عبدالله طالبیان
⚜خاطره شهید:
قبل از انقلاب نقاشی می کرد👨🎨 و اکثر نقاشی هایش مینیاتور وچهره بود؛ولی بعد از خواندن رساله مراجع تقلید ونصایح علما،کار چهره کشیدن را کنار گذاشت وبرترسیم دیگر جلوه ها مشغول شد.
او چهره امام(ره)و تعدادی از علما را کشیده بود.
از آثارش یکی در دست آقای بنکداران معلم کلاس اولش ودیگری در دست آقای طالبیان اسناد دانشگاهش است ودیگر آثارش در دست اقوام می باشد.
یکی از تابلو هایش هم در منزل قرار دارد که فردی سوار بر اسب می باشد ودست هایش به سوی آسمان است وبرروی دست هایش تابوتی قرار دارد که از خون به صورت بخار به آسمان می رود.
این تابلو را در مدتی که ما برای مراسم شهید آهستگی در مشهد بودیم نقاشی کرده بود و این آخرین اثرش می باشد که قبل از شهادتش کشیده وناتمام مانده است.
(راوی:مادرشهید )
#قسمت_سوم
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@kanoon_misaghh
کانون میثاق با افلاکیان
💠 #معرفی_شهید
------------------------------------‐------‐-----------------------
🌷شهید هاشم شیشه چی
📝قسمتی از وصیت نامه:
ای آنکه با تمام سراپای وجودم به حضرت تو محتاجم...
ای آنکه در تمام لحظات ودقایق عمرم غرق احسان تو بودم...
از تو می خواهم که در بقیه عمر،مرا مرهون لطف و کرم نموده واز این عبد مسکین دستگیری کنی..
#قسمت_سوم
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@kanoon_misaghh
کانون میثاق با افلاکیان
💠 #معرفی_شهید
------------------------------------‐------‐-----------------------
🌷شهیدسید علی موسوی دره بیدی
⚜️خاطره شهید:
در پادگان شوشتر می ديدم که سيد علی هر شب از ساعت 10 به بعد، مشغول مطالعه می شود. از او سئوال كردم:
" چرا شب ها به مطالعه می پردازی؟ ..."
گفت:
"اگر در روز بخواهم مطالعه كنم و درس بخوانم، برادران مجبور می شوند به خاطرِ من ساكت باشند و چون مزاحمت برای ديگران صحيح نيست؛ لذا شب ها به مطالعه مشغول می شوم، در ضمن می ترسم كه برای نماز شب بيدار نشوم و نمازِ صبحِ اولِ وقت هم از دستم برود. "
با خود گفتم که به راستی سيد علی تا كجا سير كرده و چه مرزهای بلندی را در نور ديده است.
(راوی:دوست شهید)
#قسمت_سوم
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@kanoon_misaghh
کانون میثاق با افلاکیان
💠 #معرفی_شهید
------------------------------------‐------‐-----------------------
🌷شهید علی اسفندیاری
⚜ادامه زندگی نامه:
🔸ايشان در سال 1363 ديپلم فرهنگ و ادب را اخذ كردند و در همان سال در كنكور سراسری در دانشگاه علوم رضوی قبول شدند.
از هوش و زكاوت و استعداد خاصی برخوردار بود.
🔹زمان جنگ ايشان حدود نه بار به جبهه رفت و در چندين عمليات بزرگ از جمله خيبر ـ والفجر ـ رمضان و كربلا 1 شركت داشت.
آخرين بار كه به جبهه اعزام شد، دانشجوی سال دوم رشته الهيات بود كه سنگر دانشگاه را رها كرد و به دانشجويان كربلايی پيوست.
🔸يكی از سخنان شهيد اين بود كه بايد شعار را به شعور تبديل كنيم؛و خود شهيد به آنچه می گفت عمل می كرد.
همچنین در وصيت نامه خود فرمود:
"خدايا شهادت را كه نهايت آرزوی ماست نصيب ما بگردان"،
به آرزوی ديرينه خود رسيد.
در قسمت ديگری از وصيت نامه اش چنين می نويسد:
"ما چگونه با تن سالم وارد خانه قبر شويم در حاليكه مولای ما امام علی (ع) با فرقی شكافته و امام حسين (ع) با بدنی چاك چاك وارد خانه قبر شدند."
آری! او همچون سرورش امام حسين (ع) صلح با يزيد و مرگ در بستر را ننگ می دانست كه سرانجام در تاريخ 1365/10/4 در منطقه عملياتی شلمچه در عمليات كربلا4 عاشقانه و عارفانه سبكبال از قفس تنگ دنيا پرواز كرده و اوج گرفت و به ملكوت اعلی شتافت و در جوار حضرت حق تعالی منزل گزيد.
#قسمت_سوم
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@kanoon_misaghh
کانون میثاق با افلاکیان
💠 #معرفی_شهید
------------------------------------‐------‐-----------------------
🌷شهید محمد حسن (محمود) قدوسی
⚜ادامه زندگی نامه:
🔹وى به جبهه سوسنگرد رفت و به سپاه هويزه كه فرمانده آن شهيد حسين علم الهدی که از دوستان و همرزمان قديمى اش بود وارد شد و با حضور در صحنه هاى نبرد، ايمان خود را به آزمايش گذاشت.
🔸با اينكه از لحاظ جسمى بسيار ضعيف و معلول بود، ولى در عمليات شركت می كرد و شب ها با نفوذ به صف دشمن به مين گذارى مواضع آن ها می پرداخت.
🔹يك بار كه وى براى ديدار با امام به همراه دوستانش به تهران آمده بود به پدرش شهيد آيت الله قدوسى گفته بود كه:
«من در جبهه ها احساس كردم زمانى كه دشمن حمله می كند و ما در محاصره خمپاره هاى دشمن قرار می گيريم و آن قدر خمپاره به طرف ما شليك می شود كه گويى از آسمان خمپاره می بارد، آن وقت است كه معلوم می شود چه كسى خداپرست است و موحد واقعى كيست».
🔸بعد از آن دوباره به جبهه بر می گردد و در روز 28 صفر بعد از پيروزى ارتش اسلام، وى و يارانش شروع به پيشروى می كنند.
بعد از ساعت ها پيشروى و پياده روى در محاصره قواى ارتش بعث عراق قرار می گيرند و در يك مقاومت دليرانه حماسه خون و ايمان را به نمايش می گذارند و تا آخرين نفر به شهادت می رسند.
#قسمت_سوم
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@kanoon_misaghh
کانون میثاق با افلاکیان
💠 #معرفی_شهید
-----‐-----------------‐----------------------------------‐---------
🌷شهید علی اکبر غفرانی ایوری
⚜خاطره شهید:
شهید علاقه زیادی به کارهای فکری و مذهبی داشت و استعداد خوبی دراین زمینه ازخود بروز داده بود؛به همین دلیل رئیس انجمن اسلامی دانش آموزان کاشمر شد.
درکارهای تبلیغاتی و نمایش فیلم 📽 در روستاهای اطراف و روستای خودمان خیلی تلاش میکرد.
با اینکه اکثر اوقات مشغول کارهای فرهنگی بود ولی هیچ گونه عقب ماندگی تحصیلی نداشت ونمراتش همیشه ۲۰بود.دردانشگاه هم دررشته مهندسی برق قبول شد.
عشق و علاقه زیادی به رفتن به جبهه داشت.باراولی که می خواست به جبهه برود،چون کم سن و سال بود شناسنامه اش را دستکاری کرده بود تااعزام شود.
مسجد روستا باحضوراو رونق داشت.
(راوی:خواهرشهید)
#قسمت_سوم
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@kanoon_misaghh
کانون میثاق با افلاکیان
💠 #معرفی_شهید
------------------------------------‐------‐-----------------------
🌷شهیدحجة السلام حاج حسن محقر
⚜️خاطره شهید:
به تربيت بچه خيلی اهميت می داد و گاهی اوقات كه عبادت می كرد، فرزندان را يا روی پايش می گذاشت يا در كنار سجاده اش قرار می داد و به مجالس مذهبی نيز می برد و به من هم می گفت:
"شما بايد قدم به قدم دست بچه را بگيری و با مسائل مذهبی آشنايش كنی و نبايد انتظار اين را داشته باشيم كه مسائل اسلامی از هوا و آسمان به بچه مان برسد و بايد يك الگوی عملی داشته باشد.
(راوی:همسر شهید)
#قسمت_سوم
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@kanoon_misaghh
کانون میثاق با افلاکیان
💠 #معرفی_شهید
------------------------------------‐------‐-----------------------
🌷شهید سید ناصر طاهری
⚜️خاطره شهید:
بعد از عقد، يك بار خانواده همسرش برای ديدن او به منزل ما آمدند، سيد ناصر در حال نماز بود و من هر چه گفتم زودتر نمازت را بخوان، او با همان آرامش هميشگی و سعه صدر خاص خودش نمازش را خواند.
بعد از نماز به او گفتم:
"چرا عجله نمی كنی؟..."
گفت:
"من هرگز به خاطر كسی، نمازم را سبك نخواهم كرد..."
(راوی:مادرشهید)
#قسمت_سوم
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@kanoon_misaghh
کانون میثاق با افلاکیان
💠 #معرفی_شهید
------------------------------------‐------‐-----------------------
🌷شهید سید محمد حسین علم الهدی
⚜ادامه زندگی نامه:
🔹شهيد حسين علم الهدى بعد از بررسى دقيق كتاب ولايت فقيه امام (ره) مشاهده كرد كه جاى ولايت فقيه در پيش نويس قانون اساسى خالى است؛بنابراين با كمك يكى از نمايندگان مجلس (آقاى اسدی نيا) و حجةالاسلام آقاى موسوى جزايرى نماينده وقت اهواز در مجلس خبرگان، طرح مذكور در قانون اساسى وارد شد.
🔸همزمان با آغاز جنگ تحميلى و در همان روزهاى اوليه جنگ، حسين به عنوان مسئول اعزام نيرو، روزانه صدها نفر از نيروهاى اعزامى در شهرستان را با نظم دقيق و مديريت كامل سازماندهى و تقسيم و به سوى مناطق عملياتى اعزام می كرد و با اين مشغله زياد روزى يك ساعت به راديو اهواز رفته و برنامه سخنرانى پيرامون غزوات پيغمبر (ص) را اجرا می كرد.
بعد از گذشت كمتر از يك ماه كه حسين فرمانده سپاه هويزه بود، به قدرى در ميان عشاير منطقه نفوذ كرده بود كه زبانزد همه شده بود تا آنجا كه عشاير سوسنگرد و هويزه را براى اولين بار به زيارت حضرت امام (ره) برد. پس از بازگشت به هويزه وى در چندين شبيخون موفقيتآميز شركت كرد.
🔹در برنامه حمله روز اربعين حسينى كه فرماندهى شصت تن از برادران پاسدار، جهاد، دانشجو و ... را به عهده داشت، به عنوان گروه پيشتاز و پياده ارتش به جنگ با كفار پرداخت كه متأسفانه غافلگير شده، در محاصره حدود 40 تانك دشمن قرار گرفت.
پس از ساعاتى مبارزه با دشمن، وقتى مهمات آنها تمام شد در حال تشنگى و گرسنگى نيز به جنگ ادامه دادند تا اينكه يكى يكى به شهادت رسيدند و آخرين نفر، حسين بود كه با آرپی جى خود سه دستگاه تانك كفار را منفجر كرد و سپس با فرياد الله اكبر در حالى كه قرآن در دست داشت در روز 16 دى ماه سال 1359 در كربلاى هويزه حسين وار به شهادت رسيد.
#قسمت_سوم
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@kanoon_misaghh
کانون میثاق با افلاکیان
💠 #معرفی_شهید
------------------------------------‐------‐-----------------------
🌷شهید ایرج(حسن) مسعودی
⚜️خاطره شهید:
در يك روز تابستان به او گفتم:
«آب به كولر خانه در بالای پشت بام نمی رسد،اگر می توانی آن را درست كن.»
بعد از مدتی از جلوی مسجد گذشتم ديدم كه دو سطل آب به دستش است و از نردبان به بالای پشت بام می رود تا آب درون كولر مسجد بريزد.
گفتم:
«خانه را رها كردی و اول به كولر مسجد رسيدگی می كنی....؟!»
گفت:
«مسجد واجبتر است چون مردم گرمشان می شود و نماز خواندن برايشان مقداری مشكل می گردد.»
(راوی:مادرشهید)
#قسمت_سوم
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊
@kanoon_misaghh
کانون میثاق با افلاکیان
💠 #معرفی_شهید
------------------------------------‐------‐-----------------------
🌷شهید مهدی زارع پور
⚜️خاطره شهید:
خيلی توصيه به دينداری می كرد و می گفت:
«خودت و فرزندان در راه دين باشيد و به كسی كاری نداشته باشيد كه به كدام راه می رود.»
خيلی خوش اخلاق بود.
من قرائت صحيح قرآنی را از او ياد گرفتم. میگفت:
«در منزل جلسات قرآن، دعا و ختم انعام برگزار كنید تا در زندگی ما تأثير گذار باشد و ايمان و اعتقاد ما را تقويت كند.»
(راوی:مادرشهید)
#قسمت_سوم
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊
@kanoon_misaghh
#کتابخونی
#خاکهای_نرم_کوشک
زندگی نامه شهید عبدالحسین برونسی
#قسمت_سوم
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
سید کاظم حسینی:
یک بار خاطره ای برام تعریف کرد از دوران سربازی اش، خاطره ای تلخ و شیرین که منشأ آن ،روحیه الهی خودش بود،می گفت:« اول سربازی که اعزام شدیم رفتیم «صفر چهار »بیرجند "۱". بعد از تمام شدن دوره آموزش نظامی، صحبت تقسیم و این حرف ها پیش آمد یک روز تمام سربازها را به خط کردند تو میدان صبحگاه
هنوز کار تقسیم شروع نشده بود که فرمانده پادگان خودش آمد ما بین بچه ها. قدم ها را آهسته بر می داشت و با طمأنینه به قیافه ها با دقت نگاه می کرد و می آمد جلو تو یکی از ستون ها یکدفعه ایستاد به صورت سربازی خیره شد. سرتا پای اندامش را قشنگ نگاه کرد. آمرانه گفت: «بیرون»
همین طور دو سه نفر دیگر را هم انتخاب کرد من قد بلندی داشتم.
❇️پاورقی
پادگان آموزشی ارتش؛ همان طور که شهید برونسی می گوید، این پادگان در جنوب استان خراسان در شهرستان بیرجند واقع شده است.
🌷@kanoon_misagh