eitaa logo
کانون فرهنگی دینی" گوهرشاد "
586 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
849 ویدیو
9 فایل
- بسم‌ رب الرضا🌿! امام رضایی می کنیم عاقبت این شهر را...🍃😍 دورهمی دخترونمون هر هفته: ⏰چهارشنبه ها 📍محدوده هفت تیر ارتباط با ما: @Sahar_goli8
مشاهده در ایتا
دانلود
گزارش هیئت دخترانه گوهرشاد✨🖤 _شب اول محرم ۱۴۴۶
عطری که از حوالی پرچم وزیده است ما را به سمت مجلس آقا کشیده است 🏴✨ @kanoongoharshad
اوست که همه ی مارا دعوت کرده است... "یازهرا🕊🖤 @kanoongoharshad
[گفتند کارتان، همه گفتیم نوکریم چون بار عشق را به سر شانه می بریم] ✨ ای مادرم؛ همین حوالی، دخترانِ نوجوانِ شهرمان در تب و تابند تا هیئتِ عزایِ پسرت حسین را به بهترین شکل برگزار کنند... از سر لطف نظری بر ما کن هیئتمان را با حضور خود مزین کن،دست مهربانی ات را بر سرمان بکش و در شلوغی های روزگار یاریمان کن:) ✨♥️ @kanoongoharshad
سلام؛ این اولین باریه که زبون باز کردم تا براتون سفره دلم رو باز کنم، میشناسی منو؟ اصلا میبینیم؟! کوچیکترین و زیر دست و پا ترین... 😞 شناختیم؟! نه؟ پس بزار برات بگم... من کوچک ترین و ریز ترین عضو این هیئتم؛ 😉 هرموقع، هرر موقع زیر پات رو نگاه کنی من رو رویِ زمین میبینی... علاوه بر اینکه کوچیک ترینم، موثر ترین هم هستم. بدون من کار هیئت لنگ میمونه.. 😎 اما کیه که قدر بدونه!؟ من رو یا تو دستشون مشت میکنن یا تو دهنشون میزارن.. همه چیو براشون نگه میدارم و کلّ هیئت روی دست من میچرخه، اره همین منِ کوچولو! 😌 اما چه فایده؟! بعد از اینکه از هیئت رفتن و من رو روی زمین جا گذاشتن، ساعت ها باید راه برم تا برسم به خونه و استراحت کنم؛ بالاخره بار سنگین هیئت روی دوش منه،خسته میشم! البته؛ امروز فرق میکرد، خییلی فرق میکرد، محرم بود و خادمی امام حسین:) 🖤 علاوه بر اون، امروز یکی مسئولمون شد که مارو گروه بندی کرد؛ به هرکس فقط یه گروه از مارو داد؛ حتی بعد هیئت اومد دنبالمونو مارو رسوند خونه،هیچکسم گم نشد... 🤩 اینطوری نه ساعت ها تو راه موندیم نه خسته و گم شدیم! جا داره که از این تریبون از مسئولمون تشکر کنم:) 😘 لطفِ امام حسین بوده که توی هیئت خادمی میکنیم ، وقتی روی ساتن نشسته بودم شنیدم که سخنرانمون میگفت باید خیلی شکرگزار باشیم که خادمی امام حسین رو میکنیم،الکی نیست که توی این راه قرار گرفتیم،خدا خواسته که بشیم نوکر کوچولویِ امام حسین :)))♥️🥺 راستی شناختیم دیگه!؟ سوزنم،سوزن ته گرد :) @kanoongoharshad
هدایت شده از بغض قلم
کاروان این روزها در مسیر کربلاست کاروانی که عباس دارد علی اکبر دارد و صدای طفل شیرخواره‌ای از میان آن هنوز به گوش می‌رسد 🆔 @bibliophil
Hossein Sib Sorkhi - Elahi Ke Cheraghe Rozehat Rosha Bashe 128 (MusicTarin).mp3
8.42M
الهی که چراغ روضه هات روشن باشه زیر پرچم تو یه دنیا سینه زن باشه 🖤✨ .. @kanoongoharshad
هدایت شده از بغض قلم
با احتیاط لاله ما را پیاده کن عباس جان، سه ساله ما را پیاده کن با احتیاط بار حرم را زمین گذار زانو بزن وقار حرم را زمین گذار با احتیاط تا که نیفتد ستاره‌ای می‌ترسم آنکه گیر کند گوشواره‌ای 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صــدای پای کاروان کربــــــلا می آیـــد..! و تو چه میدانی کــه قبــل از محــرم صدای دل زینـــب چگونه بــود؟!🥀 @kanoongoharshad
گزارش هیئت دخترانه گوهرشاد✨🖤 _شب دوم محرم ۱۴۴۶
گر خلق مرا ز خود برانند همه آن کس که پناهم بدهد بـــــاز حسیــــــــــن اســــــت✨🖤 . @kanoongoharshad
شکر خدا که در پناه حسینیم؛ عالم از این خوب تر پناه ندارد..! ✨🖤 @kanoongoharshad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین جان؛ دگر محرم تو رسیده از راه با یک نگاه، اسم مرا هم زهیر کن من حر رو سیاه توام یابن فاطمه دستم بگیر و عاقبتم را به خیر کن.. 🌱🖤 @kanoongoharshad
این اولین باریه که میخوام برم هیئت اولین باری که تصمیم گرفتم فضای هیئت رو امتحان کنم،اصلا هم به خاطر مادرم نیست 😅.. از پله ها که بالا میرفتم تو ذهنم خودم رو اماده میکردم که با فضایی قراره روبه رو بشم پر از مادربزرگ! 😢 مملو از سیاهی و بی رنگی! بدون خنده! حرف زدن ممنوع! باید با وقار و سنگین رفتار کنم، نگاهی به لباسِ مشکیم انداختم، خوب شد که مامانم گفت باید مشکی بپوشم..! صدای مداحیشون، بوی اسپندشون تا اینجا میرسید،گفته بودم من عاشق بوی اسپندم؟.. 🖤 به جلوی در که رسیدم تمام تصوراتم از جهانی مملو از سیاهی بر باد رفت! از همین جلوی در روی لب های همه لبخند بود! همه خیلی جوونتر از تصورم بودند، و اکثرا همسن من! برام عجیب بود مگه همسن های من اینجور جاها میان؟ 😶‍🌫 دختری با لبخند گرمی با من سلام کرد و از من اسمم رو پرسید.. 🌸 از خجالت، اسمم رو هم یادم رفته بود،، شالم رو یکم جلوتر کشیدم و اسمم رو گفتم؛ میخواستم وارد هیئت بشم که باز هم یک نفر دیگه با لبخندی زیبا به استقبالم اومد؛ دستش رو سمتم دراز کرد و هدیه ای رو روی دستم گذاشت از خوشحالی نتونستم برق چشمام رو کنترل کنم✨ اصلا انتظار این یکی رو نداشتم! وارد هیئت که شدم،چیزی رو دیدم که اصلا فکرش رو نمیکردم... @kanoongoharshad
دختر‌حرمله‌در‌اوج‌حسادت‌میگفت: خوشبحال‌رقیه‌چه‌عمویی‌دارد..!(: @kanoongoharshad