📚 #داستان_روز
عروس #خودپسندی، آشپزی بلد نبود و نزد مادرشوهرش زندگی مي كرد.
مادرشوهر پخت و پز را بعهده داشت. يک روز مادرشوهر #مريض شد و از قضا آن روز #مهمان داشتند.🙊
عروس می خواست پلو بپزد ولی بلد نبود ، پيش خودش فكر كرد🤔
اگر از كسی نپرسد پلويش خراب می شود و اگر از مادر شوهرش بپرسد
#آبرويش می رود و او را سرزنش می كند.😢
پيش مادر شوهرش رفت و سعي كرد طوری سوال كند كه او #متوجه نشود كه بلد نيست #آشپزی كند.😉
از مادرشوهر پرسيد: چند پيمانه برنج بپزم كه نه كم باشد، نه زياد؟🤔
مادر شوهر جواب سوال را داد و پرسيد : پختن آن را #بلدی؟🤔
عروس گفت: اختيار داريد تا حالا هزار بار پلو پخته ام. ولی اگر شما هم بفرمائيد بهتر است.😜
مادرشوهر گفت: اول برنج را خوب بايد پاک كنی
عروس گفت: ميدانم.😳
مادرشوهر گفت : بعد دو بار آن را می شویی و می گذاری تا چند ساعت در آب بماند.
عروس گفت : ميدانم.😳
مادرشوهر گفت : برنجها را توی ديگ می ريزی و روی آن آب می ريزی
و كمی نمک می ريزی و می گذاری روی اجاق تا بجوشد.
عروس گفت : اينها را می دانم.😳
مادرشوهر گفت : وقتی ديدی مغز برنج زير دندان خشک نيست، آن را در #آبكش بريز تا آب زيادی آن برود .
بعد دوباره آنرا روی ديگ بگذار و رويش را روغن بده.
عروس گفت : اينها را می دانم.😳
مادر شوهر از اينكه هی عروس می گفت خودم می دانم #ناراحت شد
و فكر كرد به او درسی بدهد تا اينقدر #مغرور نباشد...👌
برای همين گفت: يک خشت هم بر در ديگ بگذار
و روی آنهم آتش بريز و بگذار تا يک ساعت بماند و برنج خوب دم بكشد.😛
عروس گفت : متشكرم ولی اينها را می دانستم.🙄
عروس به تمام حرفها عمل كرد و آخر هم يک #خشت خام بر در ديگ گذاشت.🙈
ولی بعد از چند دقيقه خشت بر اثر بخار ديگ وا رفت و توی برنجها ريخت.🙊
عروس كه رفت پلو را بكشد ديد پلو خراب شده و به شوهرش گله كرد.
شوهرش پرسيد : چرا خشت روی آن گذاشتی؟😳
عروس گفت : مادرت ياد داد. راست كه ميگن عروس و مادرشوهر با هم نمی سازند.😡
مادر شوهر رسيد و خنده كنان گفت : دروغ من در جواب #دروغهای تو بود،
من اينكار را كردم تا #خودپسندی را كنار بگذاری و تجربه ديگران را #مسخره نكنی .
عروس گفت : من ترسيدم شما مرا #سرزنش كنيد.😫
مادر شوهر گفت : سرزنش مال كسی است كه به دروغ می خواهد بگويد كه همه چيز را می دانم .
هيچ كس از روز اول همه كارها را بلد نيست ولی اگر #خودخواه نباشد بهتر ياد می گيرد .
حالا هم ناراحت نباشيد ، من جداگانه برايتان پلو پخته ام و حاضر است برويد آنرا بياوريد و سر سفره ببريد.🙃
#ضرب_المثل «یک خشت هم بگذار در دیگ» وقتی به كار ميرود كه كسی چيزی بپرسد و بعد از شنيدن جواب بگويد :
خودم همين فكر را می كردم
@kanoonpormehr
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#قمپز_در_کردن
در زمان جنگ های اولیه ایران و عثمانی، دولت عثمانی از توپ خاصی استفاده می کرد که نام آن "قمپز "بود.
این توپ را معمولا با مقدار زیادی باروت و کهنه پارچه پر می کردند، به هنگام شلیک تنها صدای مهیبی ایجاد می کرد، بدون آنکه اثر تخریبی داشته باشد.
همین صدای بلند باعث تضعیف روحیه و ایجاد رعب بین سپاه ایران می شد، در نتیجه در اوایل با همین حیله ساده دولت عثمانی به پیروزی های قابل توجهی دست یافت.
بعد ها ایرانی ها متوجه این حیله جنگی شدند و وقتی صدای این توپ می آمد، می گفتند :نترسید، چیزی نیست " قمپز در کردن ".
از آن به بعد این اصطلاح میان مردم رایج شد که فلانی "قمپز در کرده"، یعنی شخص مورد نظر از خودش بیش از اندازه تعریف می کند و به تمام کار هایش شاخه و برگ دروغی می دهد، در حالی که در واقعیت هیچ کار مهمی انجام نداده است.
#ضرب_المثل از کوره در رفتن
در باره ی کسانی که به طور غیر طبیعی و سریع خشمگین شده و با حالتی غیر عادی رفتار می کنند .
وقتی کوره های آهنگری برای جدا کردن آهن از سنگ آهن و یا گداختن آهن روشن می شود، لازم است که درجه ی حرارت کم کم بالا برود تا آهن سرد به تدریج گرم و گداخته و مذاب شود، زیرا آهنی که ناگهان در حرارت شدید قرار بگیرد
سخت گداخته شده و سپس با صداهای مهیبی منفجر و به بیرون کوره پرتاب می شود، یعنی " از کوره در می رود ".
از این رو برای توصیف رفتار افرادی که ناگهانی و به سختی خشمگین شده و از کوره ی اعتدال خارج شده با از کوره در رفتن آهن ِ ناگهان گداخته شده تشابه دارد، از این اصطلاح آهنگری استفاده می شود .
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@kanoonpormehr
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ضرب_المثل
چوب خدا صدا نداره یعنی همین👆👆
#استاد_قرائتی