کانون شهدا
خدایا اگــر حیاتم خدمت به دین نبود مرگ مرا خدمت به دین قرار بده...
السلام علیک یا حبیب بن مظاهر
#شهید_آیت_الله_سلیمانی
#عطش
❤️ٵللِّھم؏ـجݪلِوَلیڪَالفࢪج"
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
@kanoonshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️ #هشتم_شوال سالروز تخریب بارگاه مطهر #ائمه_بقیع سلام الله علیهم اجمعین به دست وهابیت پلید به محضر امام عصر عجلاللّه تعالی فرجه و همه شیعیانشان تسلیت باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زبان ها که از امر به معروف بسته شود خون ها به زمین ریخته میشود...
#شهید_حمید_رضا_الداغی
#مرام_شهید
#غیرت
❤️ٵللِّھم؏ـجݪلِوَلیڪَالفࢪج"
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
@kanoonshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید غیرت سلام
🔹جمعیت چند ده هزار نفری مردم مشهد در تشییع شهید حمیدرضا الداغی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می دونی شعر
هر کـــه را صبح شهادت نیست شام مرگ هست را چه کسی گفته؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رئیسی در حرم حضرت رقیه (س)
#همسفرانه❤
داستان آشنایی شهید محسن حججی و همسرش
#قسمت_اول
هفته دفاع مقدس بود؛ مهر ماه سال91.
نمایشگاه بزرگی توی نجف آباد برپا شده بود.
من و محسن هر دو توی آن نمایشگاه غرفه دار بودیم.
من توی قسمت خواهران و محسن هم قسمت برادران.
چون دورادور با موسسه شهیدکاظمی ارتباط داشتم ، می دانستم محسن هم از بچه های آنجاست..
برای انجام کاری ، شماره تلفن موسسه را لازم داشتم.
با کمی استرس و دلهره رفتم پیش محسن
گفتم: “ببخشید، شماره موسسه شهید کاظمی رو دارید؟”
محسن یه لحظه سرش رو بالا آورد. نگاهی بهم کرد. دستپاچه و هول شد. با صدای ضعیف و پر از لرزه گفت: “ببخشید خانم. مگه شما هم عضو موسسه اید؟”?
گفتم: “بله.”
چند ثانیه سکوت کرد. چیزی نگفت. سرش را بیشتر پایین انداخت. و بعد هم شماره رو نوشت و داد دستم.
از آن موقع، هر روز من و محسن ، توی نمایشگاه یکدیگر را می دیدیم.
سلام خشک و خالی به هم میکردیم و بعد هر کدام مان میرفتیم توی غرفه مان.
#همسفرانه❤
داستان آشنایی شهید محسن حججی و همسرش
#قسمت_دوم
با اینکه سعی میکردیم از زیر نگاه همدیگه فرار کنیم، اما هر دومان متوجه این شده بودیم که حس خاصی نسبت به هم پیدا کرده ایم.
با این وجود نه او و نه من، جرات بیان این احساس را نداشتیم.
یکی دو روز بعد که توی غرفه بودم ، پدرم بهم زنگ زد و گفت: “زهرا، یه خبرخوش. توی دانشگاه بابل قبول شدی.”?
حسابی ذوق زده شدم. سر از پا نمی شناختم.?
گوشی را که قطع کردم، نگاهم بی اختیار رفت طرف غرفه ی برادران.
یک لحظه محسن را دیدم. متوجه شده بود ماجرا از چه قرار است.
سرش را باناراحتی پایین انداخت.
موقع رفتن بهم گفت: “دانشگاه قبول شدید؟”
گفتم: “بله.بابل.”
گفت: “میخواهید بروید؟”
گفتم: “بله حتما” یکدفعه پکر شد?. مثل تایری پنچر شد! ?
توی خودش فرو رفت. حالتش را فهمیدم.
فردا یا پس فرداش رفتم بابل برای ثبت نام…نمیدانم چرا اما از موقعی که از نجف آباد زدم بیرون ، هیچ آرام و قراری نداشتم.?
همه اش تصویر محسن از جلو چشمانم رد میشد.هر جا میرفتم محسن را میدیدم.حقیقتش نمیتوانستم خودم را گول بزنم..ته دلم احساس میکردم که بهش علاقه دارم. احساس میکردم دوستش دارم. برای همین یکی دو روزی که بابل بودم، توی خلوت خودم
اشک می ریختم. ?انگار نمی توانستم دوری محسن را تحمل کنم…بالاخره طاقت نیاوردم زنگ زدم به پدرم و گفتم: “بابا انتقالی ام رو بگیر. میخواهم برگردم نجف آباد.”از بابل که برگشتم نمایشگاه تمام شده بود....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت های سوزناک همسر شهید مدافع حرم مسلم خیزاب
از روبند من تعجب می کنند اما از بد حجابی ها کسی معترض نمی شود...
#مرام_شهید
#حجاب
#همسفرانه
❤️ٵللِّھم؏ـجݪلِوَلیڪَالفࢪج"
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
@kanoonshohada
نامه هایی که شهید عباس دانشگر می نوشته است و خاطرات شهید در کتابی تحت عنوان «لبخندی به رنگ شهادت» جمع آوری شده است:
یکی از نامه ها که شهید به همسرش نوشته است در ذیل آمد است:
سلام این پیام رو در تاریخ ۲۱/۲/۱۳۹۵ مینویسم.
میگن آدما دو دستهاند: یا زندهان یا مرده! زندههاشون دو دستهاند: یا خوابن یا بیدار! بیداراشون دو دستهاند: یا معمولیان یا عاشق! عاشقاشون دو دستهاند: کسانی که فقط لاف عشقو میزنن و اداشو درمیآرن که همیشه تا آخر باهات نمیآن و کسایی که واقعاً عاشقن! کسایی که واقعاً عاشقن فقط یه دستهاند: کسایی که زندگیشون طعم مهربونی، رابطهشون بوی صداقت میده.
باید با هم تلاش کنیم تا عاشق بشیم!
عشقم...
❤️ٵللِّھم؏ـجݪلِوَلیڪَالفࢪج"
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
@kanoonshohada
کانون شهدا
🔴 جنبش جهاد اسلامی فلسطین از شهادت سه تن از فرماندهان گردانهای القدس، شاخه نظامی این جنبش در جریان
مایار و علی عزالدین، دو تن از فرزندان شهید طارق عزالدین از فرماندهان جهاد اسلامی بودند که در حمله تروریستی بامداد سه شنبه اخیر رژیم صهیونیستی به شهادت رسیدند.