eitaa logo
کاروان دل
483 دنبال‌کننده
121 عکس
9 ویدیو
0 فایل
🔸کانال نوحه‌ها: ☑️ eitaa.com/nouheh 🔸کانال آثار: ☑️ eitaa.com/yusof_rahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کاروان دل
علیهاالسلام: چون پدرم كشته شد، آن بدن نازنين را در آغوش گرفتم، حالت اغما و بی‌‏هوشى بر من روى داد در آن حال شنيدم پدرم می‌‏فرمود: شيعتى ما اِن شربتم، ماءَ عَذب فاذكرونى اِذ سمعتم بغريبٍ اَو شهيد فاندبونی... ‏ 📗 منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، ج۲، ص۹۳۰؛ به نقل از مصباح کفعمی، ص۹۶۷. 🔸آیات شگفت🔸 تشنه بودم، خواستم لب وا کنم، آبی بنوشم ناگهان کوه غمی احساس کردم روی دوشم دیدم آشوبم، تلاطم دارد اشکم، در خروشم می‌رسید از هر طرف فریاد جانکاهی به گوشم: «شیعتی ما إن شَرِبْتُم ماء عَذْبٍ فاذکرونی» راه را گم کرده بودم، آخر آیا می‌رسیدم؟ خسته و تنها در آن صحرا، چه غربت‌ها که دیدم هر غریبی را که دیدم، زیر لب آهی کشیدم دشت ساکت بود، اما این صدا را می‌شنیدم: «اِذ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی» آرزوها داشتم... راهی شدم تا در سپاهش... کاش من هم می‌شدم از کشتگان یک نگاهش آخر راه من و... او تازه بود آغاز راهش راه او آغاز می‌شد از میان قتلگاهش... «لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشورا جمیعاً تَنْظُرونی» می‌زد آتش بر جهانی غربت بی‌انتهایش کودک شش‌ماهه هم می‌خواست تا گردد فدایش ناگهان شد غرق خون با یک سه‌شعبه ربنایش کاش آنجا آب می‌شد آب از هُرم صدایش: «كَيْفَ‌ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَأَبَوْا أَنْ‌ يَرْحَمُونی» بود آیات شگفتی از گلویی تشنه جاری هر دلی بی‌تاب می‌شد با طنین سرخ قاری دخترش راوی خون بود آن میان با بی‌قراری می‌سرود این اشک‌ها را تا بماند یادگاری: «وَ انا السّبط الّذی مِن غَیر جُرم قَتَلونی» ✍🏻 ☑️ @karavanedel ☑️ @Yusof_Rahimi
علیه‌السلام 🔸خورشید پشت ابر🔸 ابری کبود و نم نم چشمانِ بی‌قرار... چون آسمان سامره دلتنگ و اشک‌بار... دلگیر بود دیدن خورشید، پشت ابر جانکاه بود دیدن آیینه در غبار کی نور را به بند قفس می‌توان کشید؟ تابیده آفتاب حقیقت چه آشکار! افسوس تاب حُسن حَسن را نداشتند نه یثرب و نه سامره، ای اُف به روزگار خصمی که چشم دیدن خورشید را نداشت با زهر کینه بر جگر او زده شرار زندان و حبس و زهر؟ نیازی نبود! نه! می‌کشت داغ غربتش او را در این حصار می‌زد شراره بر جگرش شعلۀ عطش آب از لبان تشنهٔ او بود شرمسار با ظرف آب، پارۀ قلبش رسید و دید برپاست بانگ اَلعَطَش از گوشه و کنار افتاده بود مشک علمدار در یمین بر خاک بود دست سپهدار در یسار ناگاه آسمان و زمین تار و تیره شد آمد ز خیمه بانگ عَلَیکُنَّ بِالفرار در بین قتلگاه چه می‌دید آن غروب؟ «خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار» از آن غروب چشم عزیزش به خون نشست عمری «لَاَندُبَنَّکَ» بر لب، در اضطرار... نه دیر نیست آمدن صبح انتقام یک روز می‌رسد سحر شام انتظار بر روی شانه بیرق خون‌خواهی حسین در بین دست صاعقۀ عدل ذوالفقار ✍🏻 ☑️ @karavanedel ☑️ @Yusof_Rahimi
هدایت شده از کاروان دل
علیه‌السلام 🔸أیها العزیز🔸 ای آفتاب عشق و عدالت شتاب کن باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن این خاک تشنه بی‌تو به باران نمی‌رسد باغ خزان زده به بهاران نمی‌رسد خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست تنها تو منجی بشر و آدمیتی اصلاً تویی که فلسفۀ خاتمیتی تو سِرّ سجده‌های ملائک بر آدمی تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمی دنیا پر از تلاطم و غم‌ها کران کران نوح زمان تویی و زمین است ندبه‌خوان ای کشتی نجات جهان، یک نگاه تو! کی می‌رسم به ساحل امن پناه تو؟ ماتمکده‌ست کعبۀ بی‌تو، خلیل عشق چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق با صد هزار جلوۀ مشهود می‌رسی با نغمۀ الهی داوود می‌رسی موسی شدی و طور به سویت شتافته‌ست نیل است که به شوق تو سینه شکافته‌ست سیمای تو ز یوسف مصری ملیح‌تر همراه تو مسیح و تو از او مسیح‌تر آیات حسن و فضل و کمال تو بی‌حد است خوی و خصال تو همه عین محمد است همراه توست معجزه‌های پیمبری داری مگر به شانه ردای پیمبری؟ مولا بیا به دین بده روح دوباره‌ای با ذوالفقار فتح، شکوه دوباره‌ای برپاست نهروان و جمل‌های دیگری بیت الحرام و لات و هُبَل‌های دیگری هر سنگ را نگاه تو سجّیل می‌کند یا هر پرنده را چو ابابیل می‌کند باز آ که دست ظلم و ستم را قلم کنی باز آ که باز عدل علی را علم کنی باز آ که در مدینه قیامت به‌پا شود صحن و سرای حضرت زهرا بنا شود در چشم تو شکوه الهی خلاصه است صلح و جهاد تو همه عین حماسه است در هر نگات نور خدا موج می‌زند امید سیدالشهدا موج می‌زند آمیزۀ صلابت و احساس دیدنی‌ست در قامتت رشادت عباس دیدنی‌ست سمت تو آب‌های روان سجده می‌کنند بر خاک پات مُلک و مکان سجده می‌کنند بی‌انتهاست نامتناهی‌ست علم تو آیینۀ علوم الهی‌ست علم تو تا واژه واژه‌ات ملکوت حقایق است در هر نگات جلوۀ صد صبح صادق است داری به دوش پرچم باب الحوائجی در دست توست خاتم باب الحوائجی چشم رئوف توست بهشت برین ما نور ولایتت شده حصن حصین ما دلبستگی به رحمت تو در نهاد ماست پلکی بزن، نگاه تو باب المراد ماست شوق تو در هدایت ما بی‌نهایت است چشمان روشن تو چراغ هدایت است برپا شده‌ست در دل عالم چه محشری دیگر بتاب ماه خدا! یابن عسکری دلتنگ روی ماه توایم أیها العزیز ما تشنۀ نگاه توایم أیها العزیز دنیای ماست تشنۀ صبح ظهور تو سرد است چار فصل زمان بی حضور تو بی‌رنگ‌تر شد از همۀ فصل‌ها بهار هر روز ما ببین که شده فصل انتظار فصلی به جز دریغ در این فصل‌ها نبود ای کاش عصر بی‌خبری از شما نبود عصر سکوت سر نشود، بی سلام تو این کوچه‌هاست منتظر عطر گام تو این روزها که مانده همه چشم‌ها به در دلخوش به این‌که می‌رسی از راه یک سحر تا کی نصیب ماست «اَرَی الخَلق» و «لا تُری» کی می‌شود نوای «اَنا المَهدی» تو را... از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان «عَجّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزّمان» ✍🏻 ☑️ @karavanedel ☑️ @Yusof_Rahimi
هدایت شده از کاروان دل
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔸جان جهان🔸 جان‌بخش‌تر ندیده کسی از تبسمت جان جهان! فدای سلامٌ علیکمت آب حیات زمزمه‌های زلال توست جان می‌دهی به قلب بشر با ترنمت «اَسریٰ بِعَبدِهِ»... همه از لطف بندگی‌ست با دوست در «دَنَا فَتَدَلّیٰ» تکلمت دنیا سکوت کرد و حسین تو لب گشود از بوی سیب پر شده تکبیر هفتمت آه ای پدر به داد یتیمان خود برس! تلخ است این زمانه بدون تبسمت جان‌ها هنوز تشنۀ درک حضور توست تو حاضری و باز جهان می‌کند گمت ☑️ @karavanedel
هدایت شده از کاروان دل
علیه‌السلام 🔸مسیح آل محمد🔸 خدا نهاده در این چشم‌ها صلابت را شکوه و هیبت و آقایی و سیادت را مسیح آل محمّد! بزرگ نصرانی، چه خوب دیده کرامات چشم‌هایت را چه کودکانه به عزم مصاف می‌آیند نگاه نافذ تو رام کرده خلقت را ز دشمنان خودت کی دریغ فرمودی زلال معرفت و زمزم هدایت را خدا به مرحمت گوشه‌چشم تو مولا! گشوده بر همهٔ خلق باب رحمت را تمام سعی تو این بود که بیاموزی به شیعه سرّ بقا، معنی ولایت را چقدر گفتی از آن آفتاب پنهان و... حکایت ولی و انتظار و غیبت را کسی که بی گل رویش در این زمستان‌ها گرفته رنگ خزان روزهای شادی ما ✍🏻 ☑️ @karavanedel
هدایت شده از کاروان دل
علیهاالسلام 🔸شهید ولایت🔸 آمدی و بهشت را با خود به دل این کویر آوردی کوثرانه قدم زدی در شهر خیرهای کثیر آوردی آمدی و مشام هر کوچه پر شده از شمیم احساست یادگاری مادرت زهراست عطر نام تو، نفحۀ یاست به لب مردمان غمدیده با حضورت تبسم آوردی آمدی با فرشتگان از راه آسمان را سوی قم آوردی با تو بوی بهشت پیچیده دم به دم در فضای بیت النور آسمان آمده به پابوسی آمده تا حرای بیت النور خاطر آسمانی‌ات انگار گاه گاهی غبار غم دارد بغض‌های شکستۀ ناگاه چشم‌هایی که باز می‌بارد چشم‌هایت دو چشمه کوثر شد یاد داری وداع آخر را دل خواهر چگونه تاب آورد حسرت دیدن برادر را؟ آمدی از مدینه تا ایران راه را بر همه نشان دادی تو شهید ولایتی بانو در هوای امام، جان دادی کوچه‌های مدینه هم دیدند بانویی یک‌تنه قیامت کرد از امام غریب خود آن روز آه تا پای جان، حمایت کرد تربتش بی‌نشانه است اما می‌رسد عطر و نفحۀ یاسش از کنار ضریح بانویی که شد آیینه‌دار احساسش به هوای زیارتش هر بار آمدم دلشکسته تا اینجا گفته‌ام رو به صحن آیینه: السلامُ علیکِ یا زهرا ✍🏻 ☑️ @karavanedel ☑️ @Yusof_Rahimi
هدایت شده از کاروان دل
علیهاالسلام 🔸زهراتر از همه🔸 چشم و چراغ و روشنی خانه می‌شود دلگرمی و طراوت کاشانه می‌شود زیباترین تبسم گل‌هاست بر لبش با او هوای خانه صمیمانه می‌شود در جان غنچه شوق شکفتن نشانده است زلف بنفشه با نفسش شانه می‌شود عطر پرندگی همه‌جا می‌پراکند تا بال چادرش پر پروانه می‌شود دختر که هست، خانه پر از عطر آسمان دختر که هست، خانه پریخانه می‌شود زهرا، بهار خلقت و ریحانة النبی‌ست زینب، بهار خانۀ ریحانه می‌شود زینب تبسم لب پیغمبر خداست هر دختری که کوثر طاها نمی‌شود عمری تمام، سنگ صبور دل علی‌ست بی او تمام فاطمه، معنا نمی‌شود یک لحظه از امام زمانش جدا نشد آری نماز عشق، فُرادا نمی‌شود زینب‌تر از همیشه و زهراتر از همه‌ست با او حسینِ فاطمه تنها نمی‌شود از صبر او ملائکه غرق شگفتی‌اند صبری چنین، هرآینه پیدا نمی‌شود در تندبار حادثه‌ها ایستاده است درمانده از مصائب و غم‌ها نمی‌شود حتی اگر که لشکر خصم است، صف‌به‌صف وقت ستیز، اهل مدارا نمی‌شود بُرّنده تیغ خطبۀ او همچو ذوالفقار زخم آن‌چنان زند که مداوا نمی‌شود او جان حیدر است و به هنگامۀ خروش توفنده‌تر از او دل دریا نمی‌شود این خطبه‌ها، چکاچک شمشیر مرتضاست ورنه خطابه این همه غَرّا نمی‌شود: «رنگ و ریای فتنه‌تان یابن عاص‌ها! دیگر حریف غربت مولا نمی‌شود! این‌بار روی نی سر قرآن ناطق است این محشر است و ختم به اینجا نمی‌شود پنداشتید سِرّ غریبی مرتضی حتی به روی نیزه هم افشا نمی‌شود؟ پنداشتید آن همه تزویر و زور و زر حتی به روز واقعه رسوا نمی‌شود؟ پنداشتید ظلمت این شامِ روسیاه پاینده است و نوبت فردا نمی‌شود؟ کاخ یزید خاک یزید است و آن‌چنان، زیر و زبر شده‌ست که برپا نمی‌شود ای شام! آفتاب حقیقت دمیدنی‌ست صبحی چنان قریب که حاشا نمی‌شود» ✍🏻 ☑️ @karavanedel ☑️ @Yusof_Rahimi
🔸عصر جمعه🔸 عصرها تلخ است بی‌تو... عصر جمعه تلخ‌تر، از تمامِ روزهای مانده از تو بی‌خبر از تمام عصرهای سرد پاییزی که ماند از تمام شام‌های بی‌قرار پشت سر می‌رسد پاییز بی‌برگی به باران بهار؟ می‌رسد شب‌های دلتنگی به دیدار سحر؟ چشم می‌دوزم به ابر بی‌قرار از پنجره می‌رسد پس کی صدایی آشنا از پشت در؟ حتم دارم می‌شود تعبیر خواب هر شبم آخر این داستان باید بیاید یک نفر ✍🏻 ☑️ @karavanedel ☑️ @Yusof_Rahimi
علیهاالسلام 🔸یاور مظلوم‌ها🔸 هر کسی باشد صدای حق، صدای فاطمه‌ست آیه «ثُمَّ اسْتَقامُوا» ماجرای فاطمه‌ست هر طرف مانده‌ست مظلومی میان شعله‌ها ای مسلمان! - هان به پا خیز! - این ندای فاطمه‌ست تا همیشه «مثل زهرا پای حق می‌ایستیم» هر کسی شد یار حق، یارش خدای فاطمه‌ست وقت پیکار است با خصم خدا و خصم خلق کشتن مرحب به شوق مرحبای فاطمه‌ست گوش کن از غزه و لبنان و صنعا بشنوی این طنین انقلاب بچه‌های فاطمه‌ست راه قدس از خاک پاک کربلا خواهد گذشت کربلا آیینۀ عزم و وفای فاطمه‌ست «مادرم مظلومه بود و یاور مظلوم‌ها» اولین مظلوم عالم مرتضای فاطمه‌ست دست مولا بسته شد با ریسمان فتنه‌ها ناجی اُمَّت ید مشکل‌گشای فاطمه‌ست شد طواف فاطمه در کوچه‌ها دور علی بیت زهرا مروه و مسجد صفای فاطمه‌ست شد علمدار علی، زهرای هجده ساله‌اش محسن شش‌ماهه پشت در فدای فاطمه‌ست فاطمه عزم سفر دارد از این خاک غریب آرزوی مرتضی اما شِفای فاطمه‌ست کاشف الکرب علی لبخند زهرا بود و بس بعد از این بیت علی، ماتم‌سرای فاطمه‌ست ✍🏻 ☑️ @karavanedel ☑️ @Yusof_Rahimi
علیهاالسلام 🔸آه از اين شعله... 🔸 عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست اين در سوخته تا حشر گواهِ من و توست غربتم را همه ديدند و تماشا کردند بی‌پناهی فقط انگار پناهِ من و توست کوچه آن روز پر از ديدۀ نامحرم بود همۀ روضه نهان بين نگاهِ من و توست صورت نیلی تو از نفس انداخت مرا گرچه زهرای من اين اول راهِ من و توست آه از اين شعله که خاموش نگردد ديگر آه از آن روز که بر نی سر ماهِ من و توست ✍🏻 ☑️ @karavanedel ☑️ @Yusof_Rahimi
علیهاالسلام 🔸داغ تو🔸 آتشی داغ تو در سینۀ من روشن کرد باید از شعلۀ‌ آن تا به ابد شیون کرد قامت صبر مرا داغ تو در کوچه شکست ماجرای در و دیوار چه‌ها با من کرد مانده‌ام بر دل تو میخ در آتش زده است یا دل سوخته‌ات خون به دل آهن کرد؟ شمع چشمان کبودت ز غمم سوخت چنان که غریبی مرا بر همه کس روشن کرد جامۀ رزم به تن داشت علی، پیش از این بعد تو پیرهن صبر، دگر بر تن کرد ✍🏻 ☑️ @karavanedel ☑️ @Yusof_Rahimi
علیهاالسلام 🔸کوچهٔ‌ اشک🔸 جاری شده این اشک به تکرار غم تو عمری‌ست دل ماست گرفتار غم تو شد هر تپشش ذکر «علیّاً ولی الله» قلبی که شده محرم اسرار غم تو چشم تر ما چشمه‌ای از کوثر و در دل چون خیمه‌ای افراشته همواره غم تو جا مانده دلم در وسط کوچهٔ‌ اشکت آتش زده ما را در و دیوار غم تو ده قرن گذشته‌ست، هنوز ای گل پرپر مانده به‌روی دوش جهان بار غم تو ✍🏻 ☑️ @karavanedel ☑️ @Yusof_Rahimi