eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.6هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
_کجا میخوایم بریم؟ _بریم چادر بخریم وارفته نگاهی بهش انداختم: مگه ما حرف نزدیم گفتم من چادر نمیپوشم همینطورکه هستم قبولم کن خونسرد لبخندی زد _الانم میریم یه چادر آستین دارمیخریم که دیگه اذیت نباشی ابروهام روتوی هم گره زدم _وقتی من ازیه پوششی خوشم نمیای چرا مجبورم میکنی.‌من رودیدی پس باید همون طور قبولم داشته باشی _اره دیدمت وحرفاتم شنیدم من هم برات چادر هدیه آوردم.‌گفتم اگر چادر رو قبول کرد پس راضی به این ازدواجِ اگر قبول نکرد دیگه اصراری نمیکنم پا پس میکشم.تو هم پوشیدیش این رو هم بدون من از هرچی بگذرم ازپوشش وارایش نامتعارف نمیگذرم هرچی بخوای دراختیارت میزارم پابه پا برای همه خواسته هات میام ولی پا روی خط قرمز من‌نزار https://eitaa.com/joinchat/2196242718Cd5445224c1 دختری که باکاراش همه خانواده شو رو توی دردسرمیندازه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْجابَةُ تَحْتَ قُبَّتِهِ سلام بر آن کسى که‌ اجابتِ دعا، در زیرِ بارگاه اوست... ♥️ @karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت452 گذر از طوفان✨ سوزش معده م هر لحظه حالم رو بدتر میکرد توانای
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ به کمک پریسا روی مبل داخل سالن نشستم از شدت درد معده م وسوزشش توی خودم جمع شدم و چشم هام رو بستم با صدای در اتاق رو کلید کردم پریسا بزورچشم هام رو باز کردم پریسا روبروم وایساد و دستم رو گرفت _بلند شو بریم بی حال به دست پریسا تکیه دادم وبلند شدم _زنگ بزن خانم خزایی بیاد بریم خونه داروهامو بخورم خوب میشم صدای شماتت بار فروغی بلند شد _با این حالتون چطوری میخواید برید خونه در مانگاه نزدیکه اول دکتر میرید بعد خونه توانایی مخالفت کردن با فروغی رو نداشتم تسلیم حرفش شدم پریسا یه دستش رو روی کمرم گذاشتم با یه دست دیگه ش دستم رو محکم گرفت کمکم کرد به طرف در بریم همزمان با باز شدن در شرکت طیب توی چهارچوب در ظاهر شد سلام کرد پریسا و فروغی جوابش رو دادن با دیدن حالم رنگ نگاهش تغییر کرد چند قدمی عقب رفت _چی شده ! فروغی بیرون رفت _قبلا معده درد داشته الان دردش اومده سراغش طیب هم مثل بقیه ناراحت شد رو به برادرش گفت _تو بمون شرکت تا طاهر میرسه من میبرمشون درمانگاه فروغی که از طرز نگاهش مشخص بود از پیشنهاد طیب راضی نیست بعد از چند ثانیه سکوت با صدای ناراحت وکلافه ای گفت _باشه فقط داخل رفتید خبر بده _باشه "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
از صبح تا شب پای دوربین نشستم.‌نرگس توی خونه تنها بود و فقط دو بار به خودم زنگ زد. گفتم حتما روز بعد دستش رو میشه بهش گفتم کارم طول کشید نمیام. روز دوم تلفن خونه رو برداشت وزنگ زد به یکی گفت بیا تنهام محسن نمیاد. خون، خونم رو میخورد. منتظر بودم کسی بیاد خونه تا زنگ بزنم پلیس و مچ هر دوشون رو بگیرم.‌ نرگس به اتاق خواب رفت و لباس مرتبی پوشید. چایی دم‌کرد و میوه ها توی ظرف چید. شیرینی هم گذاشت دلم‌میخواست همین الان برم و با دست های خودم خفه‌ش کنم. صدای زنگ خونه بلند شد. بدون اینکه بپرسه کیه دکمه‌ی آیفون رو زد و در رو باز کرد. دیگه دلم نمیخواست به صفحه‌ی مانیتورم‌ نگاه کنم. با چشم‌های پر اشک و عصبی خیره‌ی صفحه‌موندم تا ببینم‌ اونی که به خاطرش بهم خیانت کرده کیه که در باز شد و نرگس با خوشرویی شخصی که اصلا باورم نمیشد اون باشه رو به داخل تعارف کرد. ناباورانه به مانیتور نگاه کردم https://eitaa.com/joinchat/1909326006C2fcb3adffd
‌_😭😭😭😭 +چرا گریه می‌کنی؟ _دیروز مادر شوهرم اومد ، یخچالو باز کرد، دید که هارو با پلاستیک گذاشتم تو ، کلی کرد😭 +اخه کی دیگه از این کارا می‌کنه ؟🤦‍♀ _خب من که بلد نیستم😢 +مگه تو کانال هنر خانه داری جویین نیستی؟😒 _نه، چی هست؟ +یه کاناله که ترفند داری یاد میده، این که چجور وسایل رو کنی و خونت و باشه، تازه کلی کارای هنری هم داره... _وااقعا؟ وای نمی‌دونستممم😳 +بیا لینکشو بهت می‌دم ولی به کسی نگیا🤫خزش می‌کنن..👇 https://eitaa.com/joinchat/1416102027C206c14c564
حاج حسین یکتا : یک‌وقت دم دم خیمه و دم دم ظهور خوابت نبرد چون بین‌الطلوعین خیلی خواب می‌چسبد اصلاً هر چیز شیطانی به جان این نفس اماره ما می‌چسبد.  🌙
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . .
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت453 گذر از طوفان✨ به کمک پریسا روی مبل داخل سالن نشستم از شدت د
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ برادر فروغی رو به روی درمانگاه ماشین رو پارک کرد به کمک پریسا پیاده شدم داخل رفتیم روی صندلی های گوشه سالن نشستیم سرم رو روی شونه پریسا گذاشتم طیب سمت پذیرش رفت چند دقیقه ای با دونفری که پشت سیستم بودن حرف زد و برگشت کنار صندلی های که نشسته بودم _این مریض بیاد بیرون نوبت ماست پریسا نگاهی به جمعیتی که توی سالن نشسته بودن انداخت _مگه اینا هم توی نوبت نیستن؟ _چرا گفتم مریضمون حالش بده قبول کردن بی نوبت بریم _دستشون درد نکنه همزمان با باز شدن در اتاق دکتر صدای خانم نورا نیکجو گفتن آقای که قسمت پذیرش بود بلند شد سرم رو از روی شونه پریسا برداشتم به کمکش بلند شدم همراه برادر فروغی سمت اتاق دکتر رفتیم چند ضربه ای به در زد با صدای بفرمایید گفتن دکتر داخل رفتیم دکتر نگاهی به هرسه تامون انداخت سلام کردیم وجواب گرفتیم پریسا صندلی روبروی دکتر رو کمی عقب کشید وکمک کرد روش بشنیم دکتر صندلی چرخ دارشو رو تکون داد وجلوتر اومد _دختر ما چرا حالشون بده؟مریض شدید؟ پریسا فوری گفت _نه آقای دکتر مریض نشده چند سال پیش معده درد داشت بعد از چند وقت امروز حالش بد شد دکتر لبخندی زد و روبه پریسا گفت _اجازه بدید از خودشون بپرسیم بهمون جواب بده پریسا سرش رو تکون داد باشه آرومی گفت دکتر دستگاه فشار سنج رو دور بازوم چسبوند شروع به کار کرد بعد از چند لحظه گفت _فشارتون خیلی پایینه چند وقت معده درد دارید؟ قبلا دکتر رفتید؟ _فکر کنم سه سالی میشه بله دکتر رفتم ولی یکسالی میشه نرفتم سرش رو متاسف تکون داد _دکتر رفتن انقد سخته که پیگیر سلامتیتون نمیشید _از دیروز تا الان نهار و شام و صبحانه چی خوردید؟ یاد تندی شام دیشب بخاطر فلفلی که خواهر ناز بانو ریخته بود افتادم _دیشب غذای که خوردم خیلی تند بود پر از فلفل بود فکرکنم برای همین حالم بد شد دکتر خودکارش رو برداشت _دفترچه داری؟ _همراهم نیست طیب سریع گفت _نسخه رو آزاد بنویسید "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
✨✨ روانشناسم بهم گفت دختر تو انقدر تحتِ فشار بودی که چیزی نزدیکه ۳ سال زمان میبره تا به حالِ عادیت برگردی البته با قرص و روان درمانی همزمان !😞 شبش باگریه اومدم تو یکی از کانالهای روانشناسی عضو شدم،۶ماه گذشته و روانشناسم انگشت بدهن مونده از سرعت خوب شدنم اونم بدونِ قرص!! کمک اینجاست👇 https://eitaa.com/joinchat/3225157676Cb1ca1c809a اگه افسرده ای یا کم حرفو خجالتی هستی راه حلشو تو بیشتر از ۳۰۰تا ویس برات گذاشتیم👆👆
🔴 🔴 عزادار شد‼️ ⬛️⬛️ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ⬛️⬛️ ⬛️ معروف کشورمان ساعاتی قبل درگذشت😔 ✅شرح کامل خبر در لینک زیر👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1308491810C56d8998447 http://eitaa.com/joinchat/1308491810C56d8998447
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْجابَةُ تَحْتَ قُبَّتِهِ سلام بر آن کسى که‌ اجابتِ دعا، در زیرِ بارگاه اوست... ♥️ @karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . .
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت454 گذر از طوفان✨ برادر فروغی رو به روی درمانگاه ماشین رو پار
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ دکتر برگه ای که روش دارو هارو نوشته بود سمت طیب گرفت و گفت _فعلا این سرم و آمپول ها رو از داروخانه بگیرید براش تزریق کنیم فعلا درد معده ش آروم بشه فردا باید آندوسکوپی و آزمایش انجام بده وضعیت معده ش رو چک کنم بعد دارو براش تجویز بشه طیب نسخه رو گرفت _ممنون آقای دکتر دستتون درد نکنه پریسا جلو اومد دستم رو گرفت بلند شدم با قدم های بی حال سمت در رفتیم قبل از اینکه بیرون بریم دکتر گفت _تا شما دارو هارو تهیه میکنید دخترتون برن قسمت تزریقات روی تخت دراز بکشن هرسه تا از شنیدن حرف دکتر جا خوردیم و خنده مون گرفت سرم رو پایین انداختم طیب متوجه خندیدنم نشه پریسا که بدتر از من خنده ش گرفته بود سعی داشت بزور جلوی خندیدنش رو بگیره ولی موفق نشد بیرون رفتیم طیب به طرف تابلوی که نوشته بود تزریقات اشاره کرد وگفت _خانم خجسته برید اونجا برم دارو هارو بگیرم میام _باشه چشم بعد از رفتن طیب پریسا تا جلوی در تزیقات با صدای بلند خندید _وای ترانه دکتر چه حرفی زد فروغی هنگ کرد بعدش خنده ش گرفت لبخند بی حالی زدم _بیچاره سنش انقد بالا نیست دختر همسن ما داشته باشه _آره ولی صورت توهم خیلی بچه تر نشون میده برای همین دکتر اینطور حرفی زد پریسا کفش هام رو از پام بیرون آورد کمکم کرد روی تخت دراز بکشم پرده کنار تخت رو کشید و به شوخی گفت _بابا طیب دیر نکرده؟ با درد خنده صدا داری کردم _پریسا خدا بگم چکارت کنه اینطوری نگو یهویی پیشش بگی ناراحت میشه _دلشم بخواد یه دختر ماه مثل تو رو داشته باشه با صدای زنگ گوشیش حرفش رو قطع کرد گوشی رو از جیبش بیرون آورد _داداش محمده برم بیرون حرف بزنم متوجه نشه درمانگاهیم نگران نشه _باشه برو باقدم های بلند بیرون رفتم دستم رو روی چشم هام گذاشتم و چشم هام رو بستم صدای خانم ببخشید مریض ما کجاست گفتن طاها باعث شد چشم هام رو باز کنم باتعجب سرم رو چرخوندم با صورت نگرانش روبرو شدم عه چرا اومده "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
نذار خواهر شوهر و مادر شوهرت بفهمن تو این کانال عضوی😬 یواشکی کارتوبکن😜 به زندگیت ی رنگ دیگه بده😋 اینجا میگه چه جوری آشپزی کنی که همه فامیل به بهبه و چهچه و تعریف و تمجید بیوفتن😉👇🏻 شوهرت انگشتاشم میخوره😋☝️ https://eitaa.com/joinchat/1416102027C206c14c564
چند روز پیش رفتم خونه‌ی دوستم از زیبایی دکوراسیونش نمیتونستم نگاه از خونه‌ش بردارم با گل های طبیعی یه جوری خونش رو تزیین کرده بود که فکر میکردم‌تو بهشتم💐 طاقت نیاوردم و ازش پرسیدم‌ آدرس این کانال رو بهم داد😍😍 https://eitaa.com/joinchat/3772711076C9933cb4d43
هر جای دنیا که فریاد مظلومی را بشنوم برای کمک خواهم رفت 🕊🌹
نذار خواهر شوهر و مادر شوهرت بفهمن تو این کانال عضوی😬 یواشکی کارتوبکن😜 به زندگیت ی رنگ دیگه بده😋 اینجا میگه چه جوری آشپزی کنی که همه فامیل به بهبه و چهچه و تعریف و تمجید بیوفتن😉👇🏻 شوهرت انگشتاشم میخوره😋☝️ https://eitaa.com/joinchat/1416102027C206c14c564
چند روز پیش رفتم خونه‌ی دوستم از زیبایی دکوراسیونش نمیتونستم نگاه از خونه‌ش بردارم با گل های طبیعی یه جوری خونش رو تزیین کرده بود که فکر میکردم‌تو بهشتم💐 طاقت نیاوردم و ازش پرسیدم‌ آدرس این کانال رو بهم داد😍😍 https://eitaa.com/joinchat/3772711076C9933cb4d43
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت455 گذر از طوفان✨ دکتر برگه ای که روش دارو هارو نوشته بود سمت
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ فروغی با اشاره پرستاری که قسمت تزریقات بود سمت تختی که دراز کشیده بودم اومد پرده رو کنار زد نگران جلو اومد دستش کنار تخت گذاشت به چشم هام خیره شد _سلام نگاهی به جلوی در ورودی انداختم متوجه اضطرابم شد _خانم خجسته بیرونه،بهتری؟ _سلام بدنیستم _دکتر چی گفت؟ _فعلا مسکن نوشته گفت آزمایش و اندوسکوپی باید انجام بدم _فردا میبرمت پیش یه متخصص _ممنون ،داروهای قبلیم رو میخورم خوب میشم _نه فردا اول آزمایش و آندوسکوپیت رو انجام میدی بعد میریم پیش دکتر _آخه لازم نیست _تشخیص لازم بودن یا نبودن دکتر میده که گفته لازمه نفس کلافه ای کشیدم باز گیر دادنش شروع شد _فردا خودم میرم ابروهاشو بالا انداخت _با این حالت تنها کجا بری؟ _تنها نمیرم با خانم خجسته میرم _نه خودم میبرمت پریسا با ترانه ترانه گفتنش داخل اومد از دیدن فروغی جاخورد و با تعجب گفت _ شماهم اومدید _سلام بله _ببخشید سلام پریسا نگاهش رو به من داد _پرستار داره سرم و آمپولاتو آماده میکنه _مگه چند تا آمپول نوشته؟ _نشمردم ولی زیاد بودن صبرکن برم دوباره نگاه کنم بعد رفتن پریسا آروم فروغی رو صدا زدم _آقای فروغی؟ _جانم؟ از جوابش چشم هام گرد شد _چی میخواستی بگی؟ اخم کردم و ناراحت گفتم _اصلا حواستون به رفتارتون نیست _مگه چکار کردم؟ _چرا میگید جانم؟ از حرفم خنده ش گرفت _مگه کسی اینجاست؟ _شاید پریسا شنیده باشه نوچی کرد _حق با شماست _پرستار اومد برید بیرون _باشه "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . .
_گل‌باقالی، اونجا وایسنتا به من ذل بزن. یه چاقو بردار جلدی بشین پیاز ها رو پوست بگیر برای من‌که به زور از آقاجان جدا شدم پیاز پوست کندن توی این لحظه بهترین کاره. به بهانه‌ی بوی پیاز میتونم تا دلم میخواد گریه کنم با بغض اولین پیاز رو برداشتم که در باز شد و زنی میانسال جدی اما با صورتی مهربون وارد شد. همه به احترامش ایستادن و نگاهی بهش انداختم و فوری ایستادم. با اخم رو به خاور گفت: _کی گفت این رو به کار بکشید؟ خاور هول شد و دستش رو با گوشه‌ی چادرش که دور کمرش گره زده بود پاک کرد _ببخشید. مونس آوردش اینجا فکر کردم برای کمک اومده! خونسرد نگاهم کرد _مونس غلط کرد. https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
شـــهــیــدانـــه🌱
_گل‌باقالی، اونجا وایسنتا به من ذل بزن. یه چاقو بردار جلدی بشین پیاز ها رو پوست بگیر برای من‌که به ز
خان یه دختری رو به اجبار میاره عمارتش که باهاش ازدواج کنه. اهل خونه از همه جا بی خبر مبرنش مطبخ کار کنه😱 متفاوت با هر رمانی که تا الان خوندید😍
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت456 گذر از طوفان✨ فروغی با اشاره پرستاری که قسمت تزریقات بود سم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ پرستار سوزن سرم رو از دستم بیرون کشید و لبخندی زد _بهترشدی؟ _بله دستتون دردنکنه _خواهش میکنم _فردا صبح اگر خواستی بری آندوسکوپی صبحانه نخور اگرم ظهر خواستی بری نهار نخور لبخند بی جونی زدم و سرم رو تکون دادم از تخت پایین رفتم کفش هام رو پوشیدم پریسا با یه پلاستیک که چند تا آب میوه داخلش بود سمتم اومد یکی از آب میوه هارو بیرون آورد بازش کرد جلوی صورتم گرفت _اینو بخور بریم دستم رو دراز کردم و ازش گرفتم _ممنون چرا زحمت افتادی خنده صدا داری کرد _من نخریدم جناب فروغی رفته خریده ترانه فکر کنم ترسیده حالت بد شده خانواده ت بیان شاکی بشن کمی از آب میوه رو خوردم هرچی بهش میگم عادی رفتار کن ولی انگار نه انگار خوبه باز پریسا فکر کرده فروغی ترسیده ازشون شکایت بشه به طرف سطل زباله رفتم پریسا نگاهی به دستم انداخت _آب میوه ت رو خوردی ؟ _آره میخوام شیشه ش رو بندازم دور چرا؟ _ننداز دور بزار دستت باشه فروغی اینا ببینن آب میوه بهت دادم خنده صدا داری کردم _باشه بریم از اتاق تزریقات بیرون رفتیم فروغی و برادرش بادیدنمون بلند شدن و سمتمون اومد _بهتر شدید؟ بدون اینکه نگاهش کنم جواب دادم _بله طیب روبه برادرش گفت _بریم زودتر برسیم شرکت طاهر از خانم دست خوشنام و خانم شفقت صداش در اومده نمیدونم کدوم پرونده رو اشتباه ثبت کردن فروغی سرش رو متاسفم تکون داد _بحث کردن با خانم خوشنام بی فایده س هرکاری که خودش بخواد انجام میده منم حوصله بحث کردن باهاش رو ندارم ترجیح میدم خودم کار انجام بدم ولی به خانم خوشنام کار نسپارم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
التماس های پسر بچه برای نرفتن به مدرسه واقعا دیدنیه😂 میخواد باباش رو گول بزنه. بیا ببین چه زبونی داره🙄 https://eitaa.com/joinchat/2673672343Cc8cec83c1d