AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1105 گذر از طوفان✨ کاسه سوپ رو جلوی دستش گذاشتم یه قاشق خورد
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1106
گذر از طوفان✨
صدای باز شدن در کمد از خواب بیدارم کرد با چشم های نیمه بازم به طاها که داشت جلوی آینه مو هاش رو شونه میکرد خیره شدم روی تخت نشستم و خمیازه ای کشیدم
_سلام
روی پاشنه پا چرخید لبخندی زد
_سلام صبح بخیر، مثلا داشتم بی سر و صدا آماده میشدم بیدار نشی
_کجا میری ؟
_سرکار دیگه چند روزه استراحتم تا صداشون در نیومده خودم برم
_میگفتی بعد از نماز نخوابم صبحانه درست کنم ،این همه صبح تا شب تو سرکار بودی حالا چند وقتم آقا طیب و طاهر باشن
خنده صدا داری کرد
_اوناهم میگن خودت خواستی شبها شرکت باشی و کار کنی ، یه چیزی میخورم برسم شرکت خانم خادمی همیشه صبحانه ش آماده س اونجا میخورم
دستم رو روی لبه های تخت گذاشتم و به سختی بلند شدم
گلسرم رو برداشتم و موهام رو جمع کردم
_اگر کارهای صبح تا شب تو نبود توی چند ماه هشت پروژه کامل نمیشد هرکسی جای اونا باشه باید بگه تا چند ماه استراحت کنی و سرکار نری
ابروهاش رو بالا انداخت و با خنده گفت
_خانم خجسته خوب اطلاعات ریز و درشت کارهای شرکت به گوشت رسونده ها ،چند ماه من استراحت کنم بعدش باید چند برابرش کار کنم جبران اون چند ماه بشه خودت که خبر داری وقتی اونجا نباشم اوضاع اونجا چطور میشه
_پریسا که خیلی حرف نمیزد افتاده بود روی دور نصحیت کردن از حرف های حاجی و آقا طیب که توی خونه برای حاج خانم تعریف میکردن فهمیدم
چشم هاش رو ریز کرد
_باز گوش وایسادی
پشت چشمی براش نازک کردم برای شستن دست و صورتم سمت سرویس رفتم بیرون اومدم به طرف آشپزخونه رفتم
_وقتی خان داداشت با صدای بلند حرف میزد که به گوش من برسه دیگه گوش وایسادن نمیشه ،وای این چند وقت چقد حرص خوردم از دست کار هاش
کیف به دست از اتاق بیرون اومد
_کی ؟داداش طیب حرصت داده؟مگه چکار کرده؟
_بگو چکار نکرده تا می اومد غر میزد طاها لاغر شده طاها پکر شده هر کاری میکنم شبها بیاد خونه بخوابه نمیاد این ترم مشروط نشه خوبه و هزار تا غر دیگه
لبخندی زد سرش رو تکون داد
_فکر کرده اینطوری میتونه نظرت رو عوض کنه برگردی بالا ندونسته نورا خانم من وقتی لج کنه کسی حریفش نمیشه
کتری رو روی گاز گذاشتم و زیرش رو روشنش کردم
_راهی که در پیش گرفته بودن اشتباه بود اگر از اول میرفتیم پیش دکتر اینطوری نمیشد
_به هر دری زدم قبول نکردی وقتی مامان و بابا هم نتونستن راضیت کنن داداش فکر کرده شاید اینطوری به نتیجه برسیم
_چرا سر پا وایسادی، بشین چایی درست کنم صبحانه بخوری بعد بری
لبخندعمیقی روی صورتش نشست نگاهی به ساعت انداخت
_ دیر نمیشه؟
_هنوز ساعت هشت ،اصلا دیر هم بشه امروز به آقا طیب بگو از این به بعد دیرتر میام سر کار بزار یه مدت هم آقا طاهر طعم کار زیاد رو بچشه
صدای خنده ش بلند شد کیفش رو کنار پایه مبل گذاشت وارد آشپزخونه شد
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از حضرت مادر
#ختمدهصلواتیکحمدوتوحید
هدیه به
#شهیدحسنطهرانیمقدم
سالروز ولادت پدر صنایع موشکی ایران شهید والامقام حسن طهرانی مقدم هست که امنیت و #اقتدار امروزمون رو مدیونشیم❤️
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1106 گذر از طوفان✨ صدای باز شدن در کمد از خواب بیدارم کرد با چش
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1107
گذر از طوفان✨
_داداش طاهر اگر سر ساعت مشخصی شرکت نمیاد چون کارهای بیرون شرکت رو هم پیگیری میکنه
وسایل صبحانه رو روی میز چیدم به چشم هاش خیره شدم
_بله ولی کمتر از همه کار میکنه بیشتر از همه مرخصی میره، چرا باید همه درکش کنن ولی آقا طاهر کسی درک نکنه؟
نفس عمیقی کشیدم سمت گاز رفتم چایی رو درست کردم قوری رو روی کتری گذاشتم صندلی رو عقب کشیدم و نشستم،هر دوتا دستش رو روی میز گذاشت نگاه سوالیش توی صورتم چرخید
_چیزی شده که من خبر ندارم؟
سرم رو به دو طرف تکون دادم به میز خیره شدم
_نه
اسمم رو صدا زد
_نورا منو ببین
سرم رو بلند کردم
_چی شده؟
_مگه باید چیزی بشه فقط خواستم بگم انقدی تو و آقاطیب هوای آقاطاهر و زندگیش رو دارید حواستون به زندگی های خودتونم باشه
لبخندی زد
_نمیدونم چی شده ولی نورای من هیچ وقت برای کار و درک شرایط بقیه اینطوری اعتراض نمیکرد حتما یه چیزی شده که صدات در اومده پس بهم بگو
برای عوض کردن بحث از روی صندلی بلند شدم و سمت گاز رفتم دو استکان چایی ریختم سینی رو روی میز گذاشتم و نشستم، روبروم نشست
_نمیخوای بگی چی شده باشه ،ولی خودم میفهمم فقط یه چیزی بهت بگم سعی کن همیشه حرفت رو بزنی چیزی رو توی دلت نگه ندار، سنگین بشه به خودت آسیب میزنه
منظورم این نیست توی روی همه وایسا جوابشون بده، نه احترام بزرگتر ها واجبه حرفی هم که حق باشه باید یه طوری گفته بشه که دلخوری و ناراحتی پیش نیاد ولی برای من نباید اینطور باشی هر حرفی داشته باشی همیشه سرا پا گوش هستم
لبخندی زدم خام و عسل رو جلوی دستش گذاشتم
اولین لقمه ای رو که گرفت جلوی صورتم گرفت،لقمه رو ازش گرفتم
لبخند عمیقی زدم
_ممنون
جواب لبخندم رو داد
_نوش جان
آینده🥰
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از حضرت مادر
سلام شبتون بخیر
رفقا رسید واریزی پنج میلیونی بدهی دارو
و سه میلیون واریزی برای خرید گوشی مادر دوتا دانش آموزش که بخاطر نصب برنامه های مدرسه مجبور شده بودن گوشی بخرن و هزینه گوشی با اقساط نه میلیون شده بود
رسید های بعدی کمک به یه مادر بی سرپرست و کمک به خرید برای مواد غذایی برای سالاد الویه و آش که قبلا توضیح دادیم
عزیزان کتاب های شهید ابراهیم هادی هزینه شون پرداخت شده به دستمون برسه اطلاع رسانی میکنیم
ممنون از همراهیتون خدا خیر دنیا و آخرت بهتون بده اجرتون با حضرت زهرا(س)🙏