AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
دوستان یه گروه فرهنگی که تصمیم دارن برای ولادت حضرت زینب به یکی بیمارستان ها به بخش کودکان برن برای تهیه هدیه باکمبود بودجه مواجه هستن هر عزیزی دوست داره کمک کنه در این کار خیر سهیم باشه یا علی بگه واریز بزنه
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید رو برای ادمین بفرستید🙏 @Karbala15 اجرتون باحضرت زهرا(س)
شـــهــیــدانـــه🌱
دوستان یه گروه فرهنگی که تصمیم دارن برای ولادت حضرت زینب به یکی بیمارستان ها به بخش کودکان برن برای
عزیزانی دوست دارن کمک کنن۹روز تا ولادت حضرت زینب (س)وقت هست چند روز قبلش باید هدایا تهیه بشن
هدایت شده از دُرنـجف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-
هنوز اگر تو بیایی . .
دوباره میشوم آغاز 💚🌱.
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1111 گذر از طوفان✨ بعد از رفتن طیب و پدر و مادرش روسریم رو روی
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1112
گذر از طوفان✨
کفش هام رو پوشیدم بیرون رفتم، کنار در منتظر طاها وایساد
_یه لحظه صبر کن ببینم مامان خرید نداره براش انجام بدم
لبخندی زد و سرم رو تکون دادم
چند ضربه ای به در زد با صدای بلند زهرا خانم رو صدا زد
در باز شد
_جانم ؟
_داریم میریم بیرون برای خونه چیزی لازم ندارید بخرم؟
زهرا خانم سرش رو سمت در ورود چرخوند با دیدنم لبخند عمیقی روی لبش نشست
_بابات با طیب رفتن بیرون گفتم خرید کنه دستت دردنکنه برید خدا به همراهتون، برگشتید دیگه نرید بالا شام رو پایین بخورید .
_چشم، اگر کاری داشتید زنگ بزنید.
_باشه عزیزم
خداحافظی کردیم و از خونه بیرون رفتیم
کمی از خونه دور شدیم کنجکاو گفتم
_طاها چرا آقا طیب تنها نمیره دنبال کارها؟
_منظورت انبار؟
_آره فکر کنم موفق نشده آقاطاهر ببره به حاج آقا گفته همراهش بره
آروم خندید
_انبار رو نمیشه تنها رفت همیشه همه با هم میریم یا دوتایی، چند قسمته باید لیست ها با وسایل چک بشه تنهایی بریم سخت و دیر میشه
_آها، نمیدونستم اینطوریه
_یه روز میبرمت محل انبار رو ببینی کامل متوجه حرفم بشی
سرم رو تکون دادم
_باشه بعد از به دنیا اومدن بچه بریم
انگشتش رو روی پیشمونیش کشید بی صدا خندید
_اگر میدونستیم بچه مون دختره یا پسر دیگه بچه نمیگفتی
از حرفش خنده م گرفت
_آره ،حالا دوست داری چی باشه؟
_دختر، تو دوست داری چی باشه؟
_بهش فکر نکردم ولی بنظرم پسره
اخم نمایشی کری
_از کجا میدونی ؟
_انقد که صبح تاشب دل روده منو با چرخیدنش بهم میریزه
یهوی صدای خنده ش بلند شد
آروم گفتم
_عه یواش بخند، یکی ببینمون میگه خل شدی
دوباره خنده ش گرفت
_وای نورا خب شاید دختر باشه ولی شیطون باشه
_خداکنه هرچی که هست آروم باشه وگرنه شیطون باشه بیچاره میشم
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
دوستان یه گروه فرهنگی که تصمیم دارن برای ولادت حضرت زینب به یکی بیمارستان ها به بخش کودکان برن برای
حواستون به کار فرهنگی ولادت حضرت زینب هست🥲
_خیلی خوش زبونی.
خندیدم
_شمام خیلی جذابی.
دستش رو نوازش وار روی صورتم کشید و شیرین خندید. بالاخره تلخی از خندههاش رفت و گفت
_یه چایی با همبخوریم؟
به ساعت نگاه کردم
_دیر وقتهها.
با ناز ادامه دادم
_صبح باید برم سرکار رئیسم هم یه مرد سختگیره که طاقت نگاه چپش رو ندارم
خندهش صدا دار شد و ادامه دادم
_حالا اگر رئیس اجازه بده فردا بیشتر بخوابم میشه یه چایی هم ساعت دو نصفه شب باهاش خورد.
گونم رو بین دو انگشت گرفت و کمی کشید
_پاشو کم دلبری کن.
https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
هدایت شده از حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا کجا میتونی پای اعتقاداتت بمونی ؟
مساله حجاب نیست ...
مساله اینکه خیلی از ماها تا کمی با مشکلات روبرو میشیم حجاب که هیچ دین و خدا و پیغمبر رو فراموش و شاید منکر هم میشیم!
تا زندگی کمی ما رو امتحان میکنه مردود میشیم ...
با اینکه همون جای زندگیه که بنده واقعی مشخص میشه