هدایت شده از حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا کجا میتونی پای اعتقاداتت بمونی ؟
مساله حجاب نیست ...
مساله اینکه خیلی از ماها تا کمی با مشکلات روبرو میشیم حجاب که هیچ دین و خدا و پیغمبر رو فراموش و شاید منکر هم میشیم!
تا زندگی کمی ما رو امتحان میکنه مردود میشیم ...
با اینکه همون جای زندگیه که بنده واقعی مشخص میشه
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1112 گذر از طوفان✨ کفش هام رو پوشیدم بیرون رفتم، کنار در منتظر
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1113
گذر از طوفان✨
_شیرینی بچه ها به شلوغ کاری هاشونه
از گوشه چشم نگاهی بهش انداختم به شوخی گفتم
_پس از الان درخواست مرخصی بده از سه ماه دیگه خونه باشی از شیرینی های نی نی بی نصیب نمونی منم به درس و تست زدنم برسم
دوباره خنده ش گرفت
_عه پس پول از کجا بیاریم ؟
_خوب میتونی با فرزند دلبند بری سر کار، اونطوری عمو هاشم از شیرینی برادرزاده شون شیرین کام میشن
_نشد دیگه، دخترمون باید پیش مامان جونش باشه هر وقت بابایی از سر کار برگشت دربست در اختیارشه
ابروهام بالا پرید
_باز گفتی دختر، من میگم پسره
به نیمکت داخل بوستان روبرمون اشاره کرد
_ بریم بشینیم؟
_بریم
روی نیمکت نشستیم سمتم چرخید دستش رو روی لبه تکیه گاه نیمکت گذاشت
_خب نورا خانم اگر بچه مون دختر باشه بهش میگم مامانت دوست داشته پسر باشی، بعد منو بیشتر دوست داشت اعتراض نکنی ها
بی صدا خندیدم
_بزار به دنیا بیاد بعد معلوم میشه مامانی یا بابایی
لبخندش پر رنگ تر شد
_فردا بریم دکتر؟ بگم مامان بگه آبجی محدثه برات نوبت بگیره؟
_پیش دکتر محدثه نه
باتعجب گفت
_چرا ؟باز حرفی زده؟
_نه بابا توام گیر دادی بهش ،بنده خدا خودشم گفت نوبت برام بگیره
_خب پس چرا نمیخوای پیش دکترش بری؟
_محدثه ماشاءالله کم کنجکاو نیست اونطوری دیگه برای اینکه مراقب حالم باشه احتمال داره از خانم دکتر سوال بپرسه پیگیر وضعیتم بشه
سرش رو تکون داد
_آره اینم حرفیه،پس میگم مامان از یه دکتر خوب برات نوبت بگیره فقط بعدش نگی نمیام
لبخندی زدم
_نه نمیگم
آینده😍😅😅
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
دوستان یه گروه فرهنگی که تصمیم دارن برای ولادت حضرت زینب به یکی بیمارستان ها به بخش کودکان برن برای
حواستون به کار فرهنگی ولادت حضرت زینب هست🥲
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1113 گذر از طوفان✨ _شیرینی بچه ها به شلوغ کاری هاشونه از گوشه
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1114
گذر از طوفان✨
طاها در حیاط رو بست نگاهم سمت خونه آقا حشمت رفت
_آقا حشمت اینا نیستن؟
_نمیدونم چطور مگه؟
_هر روز صبح سحر خانم یا آقا حشمت به باغچه و گل ها آب میدن، چند روزه داخل حیاط رو نگاه میکنم خبری ازشون نیست
_حتما رفتن خونه پسرش
چند ضربه ای به در طبقه پایین زد دستگیره رو پایین کشید داخل رفتیم زهرا خانم خوشحال از آشپزخونه بیرون اومد سلام کردیم و جواب گرفتیم به صورتم خیره شد
_مامان جان خوبی؟
لبخندی زدم
_ممنون امروز بهتربودم
_خداروشکر ،کار خوبی کردید رفتید بیرون پیاده روی کردید؟
_بله
روی مبل های روبروی آشپزخونه نشستیم
زهرا خانم دو لیوان شربت برامون آورد
_دستتون درد نکنه
_نوش جانتون
طاها هم تشکر کرد و پرسید
_مامان داداش امشب میان اینجا؟
_طیب آره ،طاهر گفت نسیم از بیمارستان برگرده اگر خسته نباشه میایم ،هر وقت اینطوری میگه کم پیش میاد بیان
زهرا خانم برگشت داخل آشپز خونه طاها کمی از شربتش رو خورد
_نورا؟
روی مبل جابجا شدم
_بله؟
_چرا بهم نگفتی داداش طاهر تند باهات حرف زده
لیوان شربتم رو روی میز گذاشتم به چشم هاش خیره شدم
_خودش بهت گفت؟
ابروهاش رو بالا انداخت
_نه
_پس کی بهت گفت؟
_حالا چه فرقی میکنه کی گفته؟چرا بهم نگفتی؟
_بهم بگو کی گفته تا منم جواب بدم
خنده صدا داری کرد
_بازم گِرُ کشی کردی ،داداش طیب پرسید نورا از دست طاهر ناراحت شده؟گفتم چرا ناراحت بشه تعریف کرد چه اتفاقی افتاده
حالا طاها فکر کرده حرفهای من بخاطر کارهای شرکت و اعتراضم به کم کاری طاهر بخاطر حرف های اون شب بوده
_آقا طیب کار خوبی نکرده که خبر آورده
از حرفم جا خورد
_نورا خبر آورده چیه، نگران شده بود ناراحتی پیش اومده ادامه پیدا کنه
_من وقتی حرفی نزدم یعنی نخواستم قضیه کش پیدا کنه ،حرف های صبح هم بخاطر برخورد آقا طاهر نبود اون شب نگران شده بود عصبانی و استرسش رو با لحن تندی روی سر من خالی کرد شاید حق داشت شایدم نداشت ولی حرفهای امروز من بخاطر وضع کار کردنش بود ،پس خواهش میکنم پیگیرش نشو وقتی حرفی نزدم چون نمیخواستم بحث جدیدی راه بی افته
لبخندی روی لبش نشست
_اتفاقا وقتی به داداش گفتم بی خبرم ،گفت نورا چقد خانمه که اصلا نخواسته راجب اون شب حرفی بزنه
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از حضرت مادر
سلام عزیزان یه سری هدایا برای بچه ها و پرستارها برای ولادت خانم جانمون حضرت زینب(س)خریداری شده بجز شیرینی و بادکنک دوستانی که میخوان کمک کنن یاعلی بگن واریز بزنن که اون دو قلم هم بخریم براشون بفرستیم شاید گل هم بهش اضافه بشه
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی اگر واریزی ها بیشتر باشه برای کار خیر و کمک بعدی هزینه میشه https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید رو برای ادمین بفرستید🙏 @Karbala15 اجرتون باحضرت زهرا(س)
هدایت شده از حضرت مادر
🌹پنجشنبه است، همان روزی که خوبان سفر کرده از دنیا،چشم انتظار عزیزانشان هستند،دستشان ازدنیا کوتاه است و محتاج یاد کردن ما هستند و همچنین همه شهدا و علمای درگذشته و بی وارثین و بدوارثین با ذکرفاتحه وصلوات ،روحشان را شادکنیم.
🌹اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَالمُومِنَاتِ وَالمُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَالاَموَاتِ،تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَات
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ
وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ،مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيم
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِم
غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ
🌹بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ،اللَّهُ الصَّمَدُ
لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ،وَ لَمْ يَكُن له کفو احد
امام صادق(ع)فرمودند:
ثواب صدقه در شب و روز جمعه هزار برابر است.
#بحار_الانوار
از صدقه شب و روز جمعه جا نمونید هزار برابر ثواب داره ها
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید رو برای ادمین بفرستید🙏 @Karbala15 اجرتون باحضرت زهرا(س)
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1114 گذر از طوفان✨ طاها در حیاط رو بست نگاهم سمت خونه آقا حشم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1115
گذر از طوفان✨
طیب و خانواده ش خداحافظی کردن به خونه شون رفتن، سینی استکان ها رو برداشتم سمت آشپزخونه رفتم صدای اعتراض زهرا خانم بلند شد
_عه عه نورا چند بار بهت بگم بشین ،خودم میام بر میدارم
طاها از اتاق بیرون اومد
_چی شده؟
زهرا خانم ظرف میوه رو برداشت
_دو دقیقه رفتم داخل اتاق برگشتم میبینم سینی به دست داره میره توی آشپز خونه
مکثی کرد و ادامه
_فقط باید پیاده رویی کنی دست به هیچی نزنی،خوبه چند روزه دیگه میاید پایین اینطوری خیالم راحت تره از وقتی رفتی بالا همش استرس دارم وسیله سنگینی بر نداری یهوی حالت بدنشه
لبخندی زدم
_حاج خانم من خوبم نگران نباشید هر وقت حالم خوب نباشه هیچ کاری انجام نمیدم
_بعید میدونم ،تو حالتم بد باشه تا کاری که میخوای انجام ندی آروم نمیشی
خنده صدا داری کردم راه رفته رو برگشتم و روی مبل نشستم
_قول میدم کارهای سخت و سنگین انجام ندم
به حاجی نگاه کرد
_ببین قول نمیده هیچ کاری انجام نده
حاجی خنده ش گرفت
_زهرا جان دخترمون که خودش رو اذیت نمیکنه نگران نباش حواسش هست
طاها به شوخی گفت
_باید این سه ماه رو بشینم خونه یه وقت نورا کار نکنه وگرنه اتفاقی بی افته مامان پوست من رو میکِنه
صدای خنده زهرا خانم و حاجی بلند شد،
طاها در اتاق روبست و گفت:
_تخت باز کردم آقا حشمت اومد بگید بهم بیام پایین تخت ببرم داخل انبار بزارم اون یکی تخت بیارم نصب کنم
مامانش لبخندی زد و گفت
_باشه عزیزم، فردا صبح قرار برای نوبت نورا بهم خبر بدن دکتر باشه هماهنگ میکنم برید
_ممنون مامان دستت دردنکنه
لبخندی زد و جواب پسرش رو داد،طاها به طرفم اومد
_ بریم؟
سرم رو تکون دادم و بلند شدم خدا حافظی کردیم به خونه خودمون برگشتیم
آینده😂😂😂😂
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
امام صادق(ع)فرمودند: ثواب صدقه در شب و روز جمعه هزار برابر است. #بحار_الانوار از صدقه شب و روز جمعه
عزیزانی که واریز میزنن به ادمین بگن صدقه س یا کمک برای ولادت حضرت زینب (س)
هدایت شده از حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕋 ببین حال دل عالم نزار است
ببین باران برایت بیقرار است
بیا یک صبح جمعه پای کعبه
بگو پایان فصل انتظار است...
اللهم عجل لولیک الفرج
شـــهــیــدانـــه🌱
امام صادق(ع)فرمودند: ثواب صدقه در شب و روز جمعه هزار برابر است. #بحار_الانوار از صدقه شب و روز جمعه
صدقه روز جمعه فراموش نشه
عزیزانی که واریز میزنن به ادمین بگن صدقه س یا کمک برای ولادت حضرت زینب (س)
هدایت شده از حضرت مادر
#ختمدهصلواتیکحمدوتوحید
هدیه به
#شهیدحاجطیبرضایی
۱۱ آبان ماه سالروز شهادت شهید طیب حاج رضایی ملقب به حر انقلاب که به روز شهرستان آوج(پایتخت جوانمردی) نام گذاری شده را گرامی می داریم.
طیب در ابتدای جوانی در زورخانه ها به ورزش می پرداخت و بعدها از بارفروشان بزرگ میدان میوه و تره بار شوش بود.
وی در عاشورای سال ۱۳۴۲ به طرفداری از روحانیت پرداخت و با نصب تصاویر امام خمینی بر روی عَلَم های دسته عزاداری باعث خشم حکومت شد.
وی در قیام ۱۵ خرداد میدان میوه را تعطیل کرد و نقش مهمی در شرکت مردم در تظاهرات داشت.
چند روز بعد دستگیر و بعد از چند ماه زندانی شدن ، در ۱۱ آبان ماه ۱۳۴۲ تیرباران و به شهادت رسید.
امام خمینی با حضور بر سر مزار شهید طیب در شاه عبدالعظیم یک جمله فرمودند: «طیب! تو عاقبت به خیر شدی، دعا کن خمینی هم عاقبت به خیر شود».
همچنین مقام معظم رهبری درباره طیب حاج رضایی در دیدار خانواده این شهید فرمودند:
« یکی از بالاترین و با فضیلتترین شهادتها ، شهادتی است که پدر شما و مرحوم طیب به آن شهید شدند »
#شهید
#طیب_حاج_ضایی🕊🌹
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1115 گذر از طوفان✨ طیب و خانواده ش خداحافظی کردن به خونه شون رف
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1116
گذر از طوفان✨
کشیده شدن دستی به روی موهام از خواب بیدارم کرد
چشم هام رو باز کردم با طاها روبرو شدم
لبخندی زد
_سلام خوابالو خانم بلندشو صبحانه بخوریم برم سر کار
دستم رو گرفت کمکم کرد بشینم
_سلام ساعت چنده؟
_ده
_ای وای خواب موندی؟
_نخیر خانم، زود بیدار شدم صبحانه درست کردم با مامان حرف زدم دیدم قصد بیدار شدن نداری اومدم بیدارت کنم
_دستت دردنکنه بیدارم میکردی خودم درست میکردم
لبخندی زد
_خواهش میکنم ،چه فرقی میکنه
_مامانت برام نوبت گرفته ؟
_آره ساعت چهار بعداز ظهر باید بریم
از اتاق بیرون رفتیم طاها سمت آشپزخونه رفت
_زود یه آبی به دست و صورتت بزن بیا
_چشم
دست و صورتم رو خشک کردم و داخل آشپزخونه رفتم صندلی روبروی طاها رو عقب کشیدم و نشستم به لقمه بزرگی که برام گرفته بود نگاهی انداختم و لبخندی زدم
_ممنونم
_نوش جانت
لقمه ی توی دهنم رو قورت دادم و صداش زدم
_طاها؟
به چشم هام زل زد
_جانم؟
_امروز بعد از دکتر بریم خونه بابام؟
استکان چاییش رو روی میز گذاشت
_عزیزمن مگه بابا نگفت تا بعد از به دنیا اومدن بچه اونجا نریم
_بابا نگران ناز بانو حرصم رو در بیاره، ولی اونم دیگه مثل قبل نمیتونه به پر و پام بپیچه خیلی از بابا حساب میبره منم از کنار تو تکون نمیخورم،دیگه اصلا نمیتونه حرفی بزنه
_باشه عزیزدلم پس صبر کن زنگ بهش بزنم بدون هماهنگی نریم
لبخندی زدم
دوباره مشغول خوردن شدم ،طاها بعد ازجمع کردن میز ،لیوان شیری که زهرا خانم چند بار تاکید کرده بود رو برام آورد و روی میز جلوی آینه گذاشت
_نورا جان، شیر وخرما رو یادت نره بخوری
_باشه چشم
کیفش رو برداشت رو بروم وایساد
_بابا امروز میخواست بره دنبال کارها برای سفر کربلا مامان گفته نره تا بریم دکتر اگر دکتر اجازه بده پاسپورت برات بگیرم همراهشون بری
ناراحت گفتم
_من تنها برم؟پس تو نمیایی؟
_نه دیگه، تنها که نیستی مامان و بابا هستن من باید بمونم کارهای پایانی پروژه رو تموم کنم
نفس کلافه ای کشیدم روم رو ازش برگردوندم
_من نمیرم توام برو به کارهات برس
_نورا جان، تو برو منم سعی میکنم بیام خودم رو بهتون برسمونم
_طاها حوصله ندارم بعد حرف میزنیم برو دیرت نشه
نوچی کرد از اتاق بیرون رفت
باصدای بلندی غرغر کنان گفتم
_همه مهم و در الویت هستن بجز من
صدای یهوی نورا گفتنش از پشت سرم بلند شد ناخواسته جیغ بلندی کشیدم
_عه چت شد؟
_یهوی پشت سرم ظاهر میشی خوب میترسم، نزدیک بود سکته کنم
_ببخشید ترسو خانم، بلندشو شیرت رو بخور تا ساعت اداری تموم نشده بریم
با تعجب گفتم
_ کجا بریم؟
_بریم دنبال کارهای پاسپورتت
اخم ریزی کردم
_من میگم نمیرم تو میگی بریم دنبال پاسپورت
_مگه نمیگی خودم باشم میری ،خب باهمدیگه میریم
به چشم هاش خیره شدم
_داری سربه سرم میزاری؟
یهوی دماغم رو کشید
_نخیر غرغرو جان
_عه طاها چند بار بگم دماغم رو نکش
خنده صدا داری کرد و از اتاق بیرون رفت
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫