چرا اومدی بالا؟
سرم را پایین انداختم . امیر ادامه داد
پوریا اومده اینجا تورو ببینه.
رویم را ازگرداندم. امیر ادامه داد
اخه چرا تو اینقدر نفهمی، پسر به این خوبی اینهمه دوستت داره، عاشقته، وضع مالی خوب،پاک سالم سربه زیر دیگه چی میخوای؟
سرم را به سمت امیر گرداندم وگفتم
من زشتم؟
در پی سکوت امیر چرخی مقابلش زدم وگفتم
بد هیکلم؟ کج و کوله ام؟ چه ایرادی دارم؟
امیر همچنان به من خیره بود. من ادامه دادم
چرا منو نمیگیری امیر؟
حرف من تکانی به امیر داد. انگار که کمی خجالت کشید گونه هایش سرخ شد. ادامه دادم
با من ازدواج کن دیگه.
چرا چرند میگی؟
برای من پوریا با تو فرقی نداره. از روزی که چشم باز کردم تو این خونه بود. همبازی بچگی هامون بود. شریک قهرو اشتیامون بود. حالا چون بزرگ شدیم چهار پنج ساله از ما جدا شده واسه خودش خونه گرفته میخواد بیاد منو بگیره؟
هر دو ساکت شدیم و من ادامه دادم
اگر اینطوریه خوب تو منو بگیر، من با اخلاق تو راحت تر کنار میام.
#رمانی_جذاب😍_ #عاشقانه❤️#وهیجانی♨️
تو گوگل و بازارو تگلرام نگرد نیست فقط تو همین #کاناله 😍
http://eitaa.com/joinchat/1651900434C5c2629a7fe
رمان عشق بیرنگ 🌸❤️🌸❤️🌸❤️