eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
13.2هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
‌_😭😭😭😭 +چرا گریه می‌کنی؟ _دیروز مادر شوهرم اومد ، یخچالو باز کرد، دید که هارو با پلاستیک گذاشتم تو ، کلی کرد😭 +اخه کی دیگه از این کارا می‌کنه ؟🤦‍♀ _خب من که بلد نیستم😢 +مگه تو کانال هنر خانه داری جویین نیستی _نه، چی هست؟ +یه کاناله که ترفند داری یاد میده، این که چجور وسایل رو کنی و خونت و باشه، تازه کلی کارای هنری هم داره... _وااقعا؟ وای نمی‌دونستممم😳 +بیا لینکشو بهت می‌دم ولی به کسی نگیا🤫خزش می‌کنن..👇 https://eitaa.com/joinchat/1416102027C206c14c564
خانمی که خونت کوچیک و بد مدله دیگه غصه نخور با این کانال خونتو تغییر بده😍 ایده های خونه هاتون رو اینجا انتخاب کنید و همیشه بدرخشید 🏡😍 اینجا دیگه خونه دست خودته که چطور باشه 😍 مخصوصه خونه های مستاجری و کوچیک🏡💒 https://eitaa.com/joinchat/3772711076C9933cb4d43 جهت ایده😍😉
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت543 گذر از طوفان✨ آب دهنم رو قورت دادم از روی مبل بلند شدم قبل
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ صدای خانم خادمی باعث شد بجای اتاق بایگانی سمت آبدارخانه برگردم _جانم؟ _بارهنگ براتون آوردم اومدم در اتاق بسته بود منتظر شدم یکی تون بیاد سینی بهش بدم با حال گرفته و کلافه م سعی کردم لبخند بزنم _ممنون دستتون درد نکنه _نوش جانتون با عسل شیرینش کردم زودتر اثر بزاره _شرمنده م کردید ببخشید تو رو خدا _این چه حرفیه اینطوری نگو برو سرکارت وقتت رو نگیرم سینی رو از دستش گرفتم _بازم ممنونم _برو دختر یه دم نوش انقد تشکر نمیخواد _چرا بیشتر از این هم میخواد صدای باز شدن در اتاق مدیریت کنجکاوم کرد روی پاشنه چرخیدم با فروغی روبرو شدم باصورت کلافه و ناراحتش سمت آبدار خانه اومد چند قدم جلوتر رفتم نگاهی به سینی دستم انداخت و رو به خانم خادمی گفتم _قرص مسکن داریم؟ _قرص میخوای چکار مادر سرت درد گرفته؟ _بله مسکنی که فروغی چند وقت پیش برای پریسا ازش گرفتم داخل کشو فکر کنم یه دونه ازش باقی مونده خانم خادمی معترض در جوابش گفت _قرص و داروها چیه شما جونا مثل نقل و نبات میخورید الان یه دم نوش اسطوقدوس برات درست میکنم میارم زود خوب میشی بین حرف زدنشون ناراحت گفتم _یه دونه قرص مسکن داخل اتاق بایگانی هست خانم خادمی فوری گفت _این قرصها بدون ویزیت دکتر خدایی نکرده بعدها باعث درد و مریضی میشه دم نوش درست میکنم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وسلام‌برمحبوب‌ما‌ ڪہ‌خود‌غریب‌بود‌اما ماراصاحب‌وطنے‌بہ‌نام‌ ڪرد♥️ @karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت544 گذر از طوفان✨ صدای خانم خادمی باعث شد بجای اتاق بایگانی سمت
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ بارهنگم رو خوردم استکان رو روی سینی گذاشتم درد معده م نفس کشیدن رو هم برام سخت تر کرد سمت پنجره رفتم بازش کردم کاش پریسا زیاد کار نداشته باشه تا حالم بدتر نشده زودتر برگردیم با صدای باز شدن در اتاق سرم رو چرخوندم پریسا داخل اومد _چرا در رو بستی فکر کردم هنوز برنگشتی سعی کردم هوای گرم بیرون رو به ریه هام بفرستم _حواسم نبود پرونده ها رو روی میز گذاشت جلوتر اومد نگران گفت _خوبی؟چرا رنگ به خسار نداری دستم رو روی پیشونیم گذاشتم _دارم خفه میشم دستم رو گرفت _بیا بشین زنگ برم بگم شفقت زنگ بزنه آژانس بریم دکتر، باز معده ت ریخت بهم روی صندلی نشستم _نه دکتر لازم نیست زودتر کارهاتو انجام بده بریم خونه دارو هامو بخورم خوب میشم _تا این پرونده ها تموم بشه رو به قبله میشی نمیشه خونه بریم، لجبازی نکن بریم دکتر یه آمپولی یا سرم میزنی حالت بهتر میشه بابات اینطوری ببینت بنده خدا پس می افته _بگم میخوایم بریم درمانگاه شفقت شلوغش میکنه حوصله ندارم بگن چی شده چی خوردی تا خونه تحمل میکنم بابا هم فعلا بیمارستان رفتن برای آزمایش ها فعلا بر نمیگردن _پس بریم خونه زنگ میزنم خانم خزایی زودتر بیاد اگر گفت نزدیک نیست خودمون میریم _برو کارهاتو انجام بده تموم بشه میریم نفس کلافه ای کشید سمت میزش رفت سلام روزتون بخیر عزیزان رمان هنوز تموم نشده روزانه دوتا پارت داریم وتعطیلات رسمی پارت نداریم دوستانی که منتظر تخفیف وی آی پی بودن 😍😍😍 تا ساعت۲۰ امشب عضو کانال اشتراکی بشید شرایط بخونید 🌸 https://eitaa.com/joinchat/1087308137C16faeedd95 "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا الشرح/۵ به یقین با هر سختی آسانی است. مولانا چه قشنگ میگه : اگر ابرها گریه نمیکردن، جنگلها نمیخندیدن یعنی اگه ناراحتی داری... غصه داری... نگرانی و فکرت مشغوله ولی داری سخت تلاش میکنی مطمئن باش آخرش خوب میشه، قشنگ میشه 🍃
شما ۱ نفر از ۷ میلیارد انسان بر روی ۱ سیاره از ۸ سیاره در مدار یک ستاره ی کهکشان از ۲ هزار میلیارد کهکشان در کیهان هستید... يا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ ﴿۶﴾ الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ ﴿۷﴾ آخه انسان به چی مغرور شدی؟:)🌱
از شیطان پرسیدند: گمراه کردن شیعیان چه سودی دارد گفت: امام اینها که بیاید روزگار من سیاه خواهد شد اینها که گناه میکنند امامشان دیرتر می آید.
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت545 گذر از طوفان✨ بارهنگم رو خوردم استکان رو روی سینی گذاشتم در
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ سرم رو از روی میز برداشتم پریسا چشم از صفحه کامپیوتر برداشت و هول شده از روی صندلی بلند شد سمتم اومد یه برگ دستمال از داخل جعبه دستمال کاغذی برداشت روی پیشونیم کشید _صورتت خیس عرق شده بلند شو بریم خونه داری میترسونیم آب دهنم رو بزور قورت دادم با پیچ خوردن دلم و احساس حالت تهو از روی صندلی بلند شدم _حالم داره بهم میخوره دستم رو جلوی دهنم گرفتم سعی کردم سمت در برم درد و سوزش معده م توان راه رفتن رو ازم گرفت دست از گوشه در گرفتم بغض به گلوم نشست ناخواسته صدام بلند شد باگریه گفتم _پریسا زنگ بزن خانم خزایی بیاد دستپاچه گوشیش رو از روی میز برداشت شماره خانم خزایی رو گرفت _جواب نمیده الان میرم شماره آژانس میگیرم تند تند کامپیوتر رو خاموش کرد صدای نگران خانم خادمی توی اتاق پیچید با دست پشت دست دیگه ش زد _خاک عالم مادرچی شدی ؟ پریسا کیف هر دوتامون برداشت سمت در اومد _ببخشید خانم خادمی میشه این کیف هارو بیاری میخوام ترانه رو از روی زمین بلند کنم _بچه داره از حال میره باید زنگ بزنیم اورژانس الان به آقا طیب میگم زنگ بزنه بزور دستم رو رو به بالا تکون دادم و لب زدم _نگید، پریسا کمک میکنه بلند میشم برم خونه خوب میشیم بی توجه به حرفم از اتاق بیرون رفت با سر و صدا طیب رو از اتاق مدیریت بیرون آورد "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫