eitaa logo
کربلا سلام
434 دنبال‌کننده
649 عکس
291 ویدیو
96 فایل
انجمن دانشگاهی فرهنگی کربلا سلام ارتباط با ادمین: @amoode118
مشاهده در ایتا
دانلود
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیل زوار اربعین حسینی شد نوید ظهور فرزندش 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
۶ به ما یاد داده‌اند: «مَنِ استَوى يَوماهُ فهُو مَغبونٌ» هر كه دو روزش برابر باشد ، مغبون است. اگر کسی دو سال اربعینش با هم برابر باشد و فرقی نکند چه؟! باید از اربعین امسال برای اربعین سال بعد کار کرد... هرکس به وسع خود باید خودش را و در نتیجه اربعین را ارتقا دهد. ✍سید علی‌اصغر علوی @karbalaasalam @tanhaelaj
«عبور از روی دریاچه سد دیاله تا خانه‌ای در مجاورت بهشت» (اربعین‌نوشت۲؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۳) |۴شنبه|۳۱ مرداد ۱۴۰۳|۱۶ صفر ۱۴۴۶| قسمت ۱از۳ • مرد میان‌سالی که در کارهای مسجد و موکب کمک می‌رساند، مانند یک نگهبان تا صبح بیدار بود، همان گوشه رو به قبله نشسته بود، انگار که مشغول عبادتی باشد! • برای نماز صبح که بلند شدیم، دیدم همان مرد خوش‌روی دیشب که به استقبال‌مان آمده بود، عمامه بر سر گذاشته و عبا بر دوش... امام جماعت مسجد است! • دقایقی بعد از نماز جماعت، سفره صبحانه را گستردند... در آن شرایط و با آن امکانات، سفره شاهانه‌ای بود... تمیز و مرتب و منظم... همان مرد میان‌سال در گوشه مسجد، سفره‌ای اختصاصی برای‌مان پهن کرد و در یک سینی بزرگ صبحانه را آورد؛ سه کاسه عدسی، سه بشقاب که در هر کدام یک تخم‌مرغ آب‌پز تازه، یک قالب کره، یک عدد نبات نی‌دار، قاشق و... بود و سه لیوان چای... • ۶ صبح نشده بود که از مسجد زدیم بیرون، تقریباً دیشب را نخوابیدم... • رزمایش موکب‌ها ادامه دارد، از کرمانشاه تا اسلام‌آباد غرب تا سرپل‌ذهاب و قیصر شیرین... • از تنگه چارزبر عبور می‌کنیم، اول صبح، یادمان عملیات مرصاد، مملو از جمعیت است، قاعدتاً جمعیت برگشتی از کربلا است... • طاق گرا یا طاق شیرین را رد می‌کنیم، از گردنه پاطاق عبور می‌کنیم تا به سرپل‌ذهاب برسیم... این‌جا چه‌قدر نام‌ها اسرارآمیزند! پاطاق، مثل پاطوق... یک‌جا پای طوق جمع می‌شوند و یک‌جا، پای طاق... طاق شیرین، قصر شیرین، مرز خسروی و... انگار وارد سرزمین افسانه‌ای خسرو و شیرین شده‌ای! • ورودی سرپل‌ذهاب، نقشه می‌گوید به چپ بپیچ و وارد کمربندی شو، اما من مستقیم می‌روم داخل شهر... می‌روم وسط تمام خاطرات سال ۹۶... می‌روم در دل خاطرات قیامتی که به پا شده بود... حالا شهر حسابی پوست انداخته است، اگرچه آثار جراحت و زخم‌ها هنوز در گوشه و کنار کوچه‌ها و معابر به چشم می‌خورد... به سه‌راهی ثلاث‌باباجانی که می‌رسم دلم تا روستاهای کوئیک و مقر پر می‌کشد، تا روستای تپانی، تا انجیره‌بان‌آواره‌علی... تا... تا خود قیامت... • در قصر شیرین، بنرهای شهرداری کرج را به تعداد بالا می‌بینی...‌ آرم شهرداری کرج هم زیر بنرها، یک‌جورایی تو چشم هر بیننده‌ای است، شهرداری کرج در قصر شیرین!.... قطعاً شهرداری کرج در این شهر حضور پیدا کرده و خدماتی را هم به زائران ارائه داده است، اما اگر شهرداری کلان‌شهری آمده به کمک شهرداری یک شهر مرزی دورافتاده و فاقد امکانات، نمی‌شد بی‌منت و خاموش در تقویت شهرداری همان شهر بکوشد؟ حتماً این حمایت و پشتیبانی را باید فریاد کرد و در وسط حوزه استحفاظی شهرداری قصر شیرین، یعنی در سطح شهر، ده‌ها بنر هوا کرد و جار زد که این ما بودیم که بله... بماند پاسخ‌گویی به افکار عمومی که شهرداری کرج با کدام مجوز قانونی و از کدام ردیف بودجه، کیلومترها آن‌ورتر ارائه خدمت می‌کند! افکار عمومی؟ پاسخ‌گویی؟ شوخی خنده‌داری است که بازش نمی‌کنم...این‌جا جای خالی یک مشاور امین، دل‌سوز و دارای فهم و سواد ارتباطات، بدجوری نمود می‌کند... البته اگر گوش شنوایی برای شنفتن مشورت‌های دل‌سوزانه یافت شود! • ورودی پایانه، چشمانم در یک لحظه دکتر را شکار می‌کند؛ نمی‌دانم آمده یا می‌رود... کنار یک تاکسی زرد، بارش را سوار می‌کند یا پیاده، نمی‌دانم... همراه خانواده است و جلو نمی‌روم... • داخل پایانه هستیم، که از بچه‌های باصفای کرمانشاه تماس می‌گیرد و گلایه می‌کند که ما باید از کانال ایتا بفهمیم شما کرمانشاهی! • به جرأت عرض می‌کنم خسروی از جهات متعددی یک انتخاب ویژه برای خروج از کشور است و مزیت‌های خاصی دارد، بسیار تمیز است، امکانات رفاهی مناسبی دارد، به نسبت از مهران خلوت‌تر است، جاده طرف عراق، جاده مناسب‌تری است، تا نزدیک‌ترین نقطه به پایانه می‌توانی خودت را برسانی (البته با ماشین شخصی، بسته به این‌که چه زمانی به مرز برسی، باید بتوانی در دریای ماشین‌های پارک‌شده، جایی پیدا کنی...)، اگر هم قصد کاظمین کرده باشی، سرراست‌ترین مسیر است... • از پایانه خسروی، وارد خاک عراق که می‌شوی، حدود یک کیلومتری تا گاراژ یا همان کراج، فاصله هست که اتوبوس‌های شهرداری کرج، زحمتش را می‌کشند... «عیب می جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو!» ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی غرق در خدمت هستی😂 تفضل مای بارد 😍 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
«عبور از روی دریاچه سد دیاله تا خانه‌ای در مجاورت بهشت» (اربعین‌نوشت۲؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۳) |۴شنبه|۳۱ مرداد ۱۴۰۳|۱۶ صفر ۱۴۴۶| قسمت ۲از۳ • از دور تصاویر آیت‌الله سیستانی و حضرت آقا، حاج قاسم و ابومهدی، باشکوه چشم‌نوازی می‌کند... پذیرایی موکب‌ها هم به‌پاست... در آن اوج گرما، یک موکب آب‌دوغ خیار حرفه‌ای می‌دهد و حسابی هم مشتری دارد... • در گاراژ، اتوبوس‌های دولتی هستند، ماشین‌های ون و سواری هم، اما اتوبوس به مراتب بهتر از ون و هایس و مینی‌بوس است، هم مطمئن‌تر و ایمن‌تر است، هم جادارتر و راحت‌تر... هم به‌مراتب ارزان‌تر... تنها ضعفش کندتربودنش هست...، از کراج منذریه قیمت مصوب اتوبوس‌های دولتی این‌گونه بود: - کاظمین ۱۰ دینار - سامراء ۱۵ دینار - کربلا ۱۵ دینار - نجف ۲۰ دینار • این نکته هم لازم به یادآوری نیست که ۱۰ دینار منظور همان ۱۰ هزار دینار است، چیزی حدود ۴۰۰ هزار تومان... • حدود یک‌ساعت معطل شدیم تا پرشدن اتوبوس و این یعنی اتوبوس به حد کفایت در گاراژ وجود داشت و نسبت عرضه بیش از تقاضا بود... شاید هم این امر به علت دخالت دستگاه دولتی و تعیین نرخ مصوب بالاتر از قیمت معمول بازار بود! • هنوز اتوبوس راه نیافتاده بود که یک موکب نگه‌مان داشت، یکی آمد بالا و از کارتن، بستنی یخی دوقلو درآورد و به تک‌تک مسافران داد! چه‌قدر به‌موقع بود و چه حالی داد در آن گرما... • اگر راننده می‌خواست دعوت همه مواکب را اجابت کند، باید چندروزی همین مسیر را در اتوبوس می‌گذراندیم! • از روی دریاچه سد دیاله، معروف به دریاچه حمرین عبور می‌کنیم... منظره زیبایی است، دورتادور جاده را آب فراگرفته... • در بین راه، برای نماز و ناهار در موکبی توقف می‌کنیم، ناهار فاصولیه است، همراه خیار و خرما... • حدود ساعت ۱۵:۳۰ می‌رسیم به نقطه‌ای که اتوبوس پیاده می‌کند و می‌گوید «باقی بالمشی...» • حدود نیم‌ساعتی پیاده‌روی تا حرم کاظمیه داریم... نزدیک حرم، روح‌الله را با چند نفر از بچه‌های مدرسه‌شان می‌بیند... مدرسه امام خمینی شماره ۲، و اهلش می‌دانند که این شماره دو چه قصه‌ها دارد! • اوج گرما می‌رسیم به حرم... هُرم گرما، طاقت همه را طاق کرده... این را مسؤولان حرم بهتر از هر کسی فهمیده‌اند، ورود گوشی به حرم آزاد شده! خواب در صحن‌های حرم هم‌چنین و... به احترام زائران اباعبدالله(ع)، همه قواعد حرم تغییر کرده... • امانت‌داری‌ها اشباع شده‌اند و‌ چندبرابر ظرفیت هم قبول کرده‌اند، کوله‌ها را نمی‌پذیرند... مردم کوله‌های‌شان را گوشه خیابان رها کرده‌اند و به زیارت می‌روند... • اما آن‌ها که مثل ما مال‌دوست‌تر هستند، بالاخره با لطایف‌الحیلی، کوله‌ها را به امانت‌داری می‌قبولانند! • وارد حیاط حرم می‌شویم، برای تجدیدوضو که می‌رویم پایین، خنکای دل‌چسبی توقف‌مان را طولانی می‌کند... ناگاه از وسط راه‌روهای دست‌شویی، یک‌نفر با صدای بلند داد می‌زند «آقای آبفروش...» اولش فکرمی‌کنم اشتباه شنیده‌ام، اما وقتی تکرار می‌شود با حیرت می‌آیم و می‌بینم حاج‌آقای است! روی سرم دنبال شاخ می‌گردم... هنوز متحیرم... می‌گوید خانمی بالا صدای‌تان می‌زد، احتمال دادم آقای آبفروش خودمان باشد، گفتم بیایم و ببینم!... فامیلی که نیست، در یک کشور دیگر هم که صدا کنند، صدی به نود به خودت می‌خورد! ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
«عبور از روی دریاچه سد دیاله تا خانه‌ای در مجاورت بهشت» (اربعین‌نوشت۲؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۳) |۴شنبه|۳۱ مرداد ۱۴۰۳|۱۶ صفر ۱۴۴۶| قسمت ۳از۳ • بعد از زیارت، را می‌بینم همراه مهدی و هادی‌اش... گپ‌وگفت و حال‌واحوال و التماس‌دعایی... • از موکب حضرت قائم، متن را خوانده و پیام داده است که چرا سر نزدید؟ در برگشت منتظریم... • از حرم می‌زنیم بیرون، دست هر کس یک نوشمک می‌بینی! انگار همه زائران، بچه‌های مدرسه ابتدایی بزرگی هستند که زنگ مدرسه خورده و همه نوشمک‌به‌دست زده‌اند بیرون! • به سمت مشایه حرکت می‌کنیم، اولین تجربه پیاده‌روی از کاظمیه است... پرسان‌پرسان دنبال ابتدای مسیر می‌گردیم... اطراف حرم، دو کامیونت انواع اطعمه و اشربه توزیع می‌کنند، از دوغ و نوشابه قوطی تا ویفر کاکائویی و آب‌میوه... این‌سو در یک لگن بزرگ شربت لیمو عمانی سیاه درست کرده‌اند که جای صدتا کوکا می‌چسبد! این طرف پشت وانت، قیمه عربی می‌دهند... غوغایی به‌پاست... • بالاخره می‌فهمیم که باید خودمان را به میدان الدوره برسانیم... بخشی را پیاده رفتیم، مسیر کوتاهی نیست و اگر بخواهید به موکب‌ها برسید باید این مسیر را با ماشین طی کنید... خانواده رسماً متلاشی شده! • همین یک‌روز کافی بود که ادامه راه را پنگوئن‌وار طی کنیم! هنوز خیلی در طریق نرفته بودیم که دو مرد عراقی آمدند و دعوت کردند به منزل‌شان... اولش کمی اکراه داشتیم، اما حال و اوضاع‌مان را که ورانداز کردم، پذیرفتیم... • وارد خانه‌شان که شدیم مضیف مفصلی برای زائران تدارک دیده بودند، جوانی داشت راه‌نمایی‌مان می‌کرد که مردانه این‌ور است و زنانه آن‌ور که همان مرد اولی آمد و گفت با من بیایید... انگشت اشاره دودستش را با هم چسباند و گفت «سویا»... ما را برد به اندرونی منزل خودش! خانه‌ای کامل و در نهایت زیبایی... تعارف ما را که دید گفت «عائلتک، عائلتي»... نامش بود... تلفن دادیم و گرفتیم و... رفت... دقایقی بعد با سه پرس کباب و صمون برگشت... آیین شرمنده‌سازی را به نهایت وجه به جا آوردند... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماییم و درمان اباعبدالله ❤️‍🩹 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
شب زیارتی ابی عبدالله الحسین علیه السلام خوش به سعادت زایران کاروان کربلا سلام نوش جانتان زیارت سیدالشهداء و قمربنی هاشم ع التماس دعا برای جامونده ها 😭 صلی الله علیک یا اباعبدالله 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
«آن‌چنان در هوای خاک درش می‌رود آب دیده‌ام که مپرس» @karbalaasalam @tanhaelaj
صوت ۴۵.m4a
10.15M
🔉 🏴اربعین ۱۴۰۳🏴 🔺جلسه 🔰 آنچه گذشتِ سفر به روایت ملکوت + چه کنیم با امام حسین رفیق تر شویم؟ 🎙حجت الاسلام علوی ⏰ مدت زمان: ۱۴:۳۰ دقیقه @karbalaasalam @tanhaelaj
🔻متن روایت صوت: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) يَا حُسَيْنُ مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ يُرِيدُ زِيَارَةَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (صلي الله عليه و آله) إِنْ كَانَ مَاشِياً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَى عَنْهُ سَيِّئَةً حَتَّى إِذَا صَارَ فِي الْحَائِرِ كَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُصْلِحِينَ الْمُنْتَجَبِينَ [الْمُفْلِحينَ الْمُنْجِحِينَ حَتَّى إِذَا قَضَى مَنَاسِكَهُ كَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِينَ حَتَّى إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَكٌ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) يُقْرِوءُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَكَ مَا مَضَى 📚کامل الزیارات. باب ۴۹