eitaa logo
✧َِمَِنَِتَِـَِـَِـَِـَِـَِظَِرَِاَِنَِ مَِنَِـَِتَِـَِـَِقَِمَِ ـَِ٨َِـَِﮩَِ
150 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
18 فایل
-بسم رب الشھدا♥️! -سلامـ بہ ؏ـاشقاݩ شہادٺ🙃 -خیلے خوش اومدید بہ ڪانال ما!
مشاهده در ایتا
دانلود
جاےشهید نوری خالے ڪه😔 همسرش میگفت: عاشق صورتش بودم چهره جذابے داشت تو سوریه که بود زنگ زدم گفتم اون صورتت مال منه مراقبش باش وقتےپیکرشو دیدم گفتم اینجورےمراقب امانتم بودی؟ @karbalayyyman
‍ ‍ 💞 عطرهمسرم را در زندگیم‌حس مےکنم! وقتی سر مزارش مےروم، یاد حرفهاش میفتم! که میگفت : _تو بزرگترین سرمایه ے زندگےمن هستی!💞 اگر میشد تو را هم باخودم سرکار مےبُردم بزرگترین رنج و غم من این ماموریت هایےاست ڪه باید بدون شما بروم الان که پیش من نیست ، کاسه ی آب براے بدرقه اش ڪه چیزی نیست پشت سرش آب شدم که برگردد💔 @karbalayyyman
جاے شهید زارع خالے ڪه😔 همسرش می‌گفت: برگه مأموریتش را امضا نکرد تا نگویند مدافعان حرم برای پول می‌روند💔 @karbalayyyman
شهادت دو برادر بابلی با یک گلوله کاتیوشا هر دو دلباخته بودند. جعفر دلباخته حضرت زهرا(س) ناصر عاشق ۶ماهه رباب آنقدر عاشـق که شهادتشان هم مثل آنها بود 🌷جعفر بذری از پهلو 🌷ناصر بذری از گلو @karbalayyyman
شهید 🕊 محمد رسول رضایی شهیدی ۱۳ ساله که تصویرش میهمان اتاق مقام معظم رهبری است. او در وصیت نامه خود نوشته: در تشییع جنازه من پرچم آمریکا را به آتش بکشید تا دنیا بداند که من دشمن آمریکا و پیرو ولایت فقیه هستم ولادت: ۱۳۵۲/۴/۱۹‌ اسدآباد همدان شهادت: ۱۳۶۶/۱۰/۳۰ ماووت عراق @karbalayyyman
🌷 محبت را نسبت به همدیگر فراموش نکنید.کینه و چشم و هم چشمی میان شما تفرقه و جدایی نیندازد. رفت و آمدهایتان را زیادتر و البته صمیمی تر کنید.خوبی کنید به یکدیگر مثل دوران بچگی هایتان و با هم مثل آن دوران مهربان باشید. تجملات زندگی شما را از هم دور نکند.درباره دیگران میان خود حرف نزنید. امیدوارم زیر سایه الطاف الهی و در پناه ولایت حضرت بقیة الله و رهبری آیت الله خامنه ای موفق و مؤید باشید. برای همدیگر برادر و خواهر خوبی باشید و گذشت زمان شما را از هم جدا نکند. نگذارید مشغله های زندگی باعث جدایی شما شود. سعی کنید همین مهربانی و سادگی را نسبت به هم داشته باشید و در آینده هم همینطور باشید. @karbalayyyman
💠 : ما فرزندان کسانی هستیم که در راه دفاع از مرزهای وطن جز زیبایی چیزی ندیدند. وطنی که ما شرم داریم آنرا رها کنیم هر چقدر تهدید هم باشد؛ ما سربلند می ایستیم و افتخار می کنیم که میوه های سال ها جهاد با چشمانی باز هستیم. با اختیار و اخلاص، چشمانی که با عشق و اراده با شهادت بسته شدند. 🌷 @karbalayyyman
هادي بعد از دوراني كه در فلافل فروشي كار ميكرد، با معرفي يكي از دوستانش راهي بازار شد. در حجره ي يكي از آهن فروشان پامنار كار را آغاز كرد. او در مدت كوتاهي توانايي خود را نشان داد. صاحبكار او از هادي خيلي خوشش آمد. خيلي به او اعتماد پيدا كرد. هنوز مدت كوتاهي نگذشته بود كه مسئول كارهاي مالي شد. چك ها و حساب هاي مالي صاحبكار خودش را وصول ميكرد. آنها آنقدر به هادي اعتماد داشتند كه چك هاي سنگين و مبالغ بالا را در اختيار او قرار ميدادند. كار هادي در بازار هر روز از صبح تا عصر ادامه داشت. هادي عصرها، بعد از پايان كار، سوار موتور خودش ميشد و با موتور كار ميكرد. به نقل از: مهدي ذوالفقاري برادر شهيد🌷 🕊 @karbalayyyman
زیارتنامه‌ی‌شهدا♥🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🌹 ✨🌱
محبت، راهِ افزایشِ راحتی در میان راه‌ هایی که برای رسیدن به آسودگی هست یکی از شاه‌ راه‌ ها و راه‌ های با عظمت «محبت» است. با محبت نه‌ تنها راحتی‌ افزایش می‌یابد، بلکه سختی‌ ها هم بهتر تحمل می‌شود. محبت خدا، محبت اولیاء خدا و محبت خلق خدا درهم‌ تنیده شده و افزاینده‌ی یکدیگرند. محبت خدا و اولیائش سختیِ راه خدا را آسان می‌کند و محبت خلق خدا هم سختی‌ هایی را که از جانب مردم می‌رسد را آسان می‌کند @karbalayyyman
بغداد بودیم ،میخواستیم با هم بریم بیرون ،گفت :وضعیت در بغداد چطوره ؟ گفتم : خوب نیست ، مثل تهرانه . گفت : باید چشممون را از نامحرم حفظ کنیم تا را از دست ندیم . بعد چفیه اش را انداخت روی سر و صورتش . در کلِ مدتی که در بغداد بودیم همینطور بود، تا اینکه از شهر خارج شدیم و راهی نجف شدیم . میگفت من مطمئن هستم چشمی که به عادت کند،خیلی چیزها رو از دست میدهد، چشم گنهکار لایق نیست. @karbalayyyman
دوست‌شهید ازمهم‌ترین‌خصوصیت‌بابک‌میشه به‌مرام‌وپشتکارش‌اشاره‌کرد. فوق‌العاده‌انسان‌بامرامی‌بود ، یعنی‌شماتوهرمشکلی‌که‌گیرمیکردی میتونستی‌بهش‌زنگ‌بزنی که‌بابک‌من‌فلان‌مشکل‌رودارم واگه‌میتونی‌بیاحلش‌کن، یعنی‌هرجابودخودش‌رومیرسوند. یه‌همچین‌آدمی‌بود! وپشتکارزیادش .. اگه‌کاری‌رودنبال‌میکرد، کلادیگه‌بیخیال‌اونکارنمیشد تاتهش‌میرفت‌که‌اونکاروانجام‌بده. این‌یکی‌ازخصوصیاتی‌بود که‌باعث‌شهادتش‌شد. یعنی‌اگه‌این‌خصوصیت‌رونداشت مطمئنم‌هیچوقت‌به‌این‌درجه‌نمیرسید. ♥️ @karbalayyyman
❮••♥️🦋••❯ 💎عفیفــ‌جنگـ‌نرمۍ نہ‌جان‌داده‌اے‌نہ‌عضوے از‌اعضاۍ‌بدنت‌راازدست‌داده‌ای! نہ‌بہ‌جَنگ‌رفته‌اے نه‌پوز‌ڪسے‌رابه‌خا‌ڪ‌مالیده‌اے ولۍباحفظ‌حجاب‌درگرماوسرما باتحمل‌ڪردن‌طعنھ‌هاۍروزگاࢪ بازندگۍشهیدگونہ‌ات باعشقت‌نسبت‌بہ‌شـہـدا کماڪان‌درجهاداڪبرشرکت‌کرده‌اۍ نسیم‌خیال‌پروربهشت‌ گواراۍ‌وجودزهرایۍ‌اتــ🌱 @karbalayyyman
[•°🍃🕊°•] رفیق یعنی همراه وقتی رفیقت شدم فهمیدم باید همراهت شوم راهت را ادامه میدهم اگر چه خیلی از تو عقب ماندم ولی پشت سرت می آیم رفیق آسمانی🍃✨ 🗓زیارت_به_نیابت_از 🌷 @karbalayyyman
🌷 تقوای ایشون برای حقیر درس های زیادی داشت به کرات شاهد بودم با نهی از منکر خاص خودشون جلوی غیبت رو میگرفتند. اگر صحبت از فرد غایبی میشد، اگر فرد غایب رو می شناختند، به نحوی سعی میکردند او را تبرئه کنند مثلا اگر بدی او گفته میشد حاج رضا میگفت : "نه، حالا اینطور ها هم نیست..." اگر میدید بازهم جلسه به غیبت ادامه میدهد، بلند صلوات میفرستاد به طوری که همه ساکت شوند، باز اگر ادامه میدادند ایشون صلوات میفرستاد انقدر صلوات میفرستاد تا گوینده خجالت میکشید و ادامه نمیداد نهی از منکر ایشون هم غیر مستقیم بود که کسی ناراحت نشود، هم موثر واقع میشد... 🌷 @karbalayyyman
🌸 🌸 🌹 رمان‌ واقعی و مفهومی‌ ⭐️🌱 بایست بر سر زینب! که این هنوز اول است. پرتو دوم سال ششم هجرت بود که تو پا به عرصه وجود گذاشتى‌اى نفرششم پنجتن! بیش از هر کس ، از آمدنت شد.... دوید به سوى پدر و با خوشحالى فریاد کشید: _✨پدرجان! پدرجان! خدا یک به من داده است! زهراى مرضیه گفت: _على جان! دخترمان را چه بگذاریم؟ حضرت مرتضى پاسخ داد: _نامگذارى فرزندانمان پدر شماست. من نمى گیرم از پیامبر در نامگذارى این دختر. پیامبر در بود... وقتى که بازگشت، یکراست به خانه وارد شد، حتى پیش از ستردن گرد و غبار سفر، از دست و پا و صورت و سر. پدر و مادرت گفتند که براى نامگذارى عزیزمان چشم انتظار بازگشت شما بوده ایم. تو را چون جان شیرین ، در آغوش فشرد، بر گوشه لبهاى خندانت بوسه زد و گفت: _نامگذارى این عزیز، کار خود . من اسم آسمانى او مى مانم. بلافاصله آمد و در حالیکه در چشمهایش حلقه زده بود، اسم ✨ ✨را براى تو از آسمان آورد، اى زینت پدر! اى درخت زیباى معطر! از جبرئیل سؤ ال کرد که این غصه و گریه چیست ؟! عرضه داشت: _✨همه عمر در این دختر مى گریم که در همه عمر جز و اندوه نخواهد دید. گریست. و گریستند. حسن و حسین گریه کردند و هم کردى و لب برچیدى. همچنانکه اکنون بغض، راه گلویت را بسته است.. و منتظر اى تا رهایش کنى و قدرى آرام بگیرى. و این بهانه را چه زود به دست مى دهد 🌟یا دهر اف لک من خلیل کم لک بالاشراق و الاءصیل محرم باشد،.. تو بر بالین ، به نشسته باشى ، سنگینى کند و چون جنین ، بى تاب در خویش بپیچد، ، در کار تیز کردن برادر باشد،.. و برادر در گوشه خیام ، زانو در بغل ، از فراق بگوید و از دست روزگار بنالد. چه بهانه اى بهتر از این براى اینکه تو ات را رها کنى و بغض فرو خفته چند ده ساله را به این خیمه کوچک بریزى. نمى خواهى حسین را ازاین درآورى. حالى که چشم به ابدیت دوخته است و غبار لباسش را براى رفتن مى تکاند. اما نیست.... پناه اشکهاى تو، همیشه حسین بوده است و تا هنوز این آغوش گشوده است باید در سایه سار آن پناه گرفت... این قصه، قصه اکنون . به برمى گردد که در آرام نمى گرفتى جز در . و در مقابل حیرت دیگران از مادر مى شنیدى که: _✨بى تابى اش همه از حسین است. در آغوش حسین، چه جاى گریستن ؟! اما اکنون فقط این است که جان مى دهد براى و تو آنقدر گریه مى کنى که از هوش مى روى و حسین را هستى خویش مى کنى. حسین به صورتت آب مى پاشد... و پیشانى ات را بوسه‌گاه لبهاى خویش مى کند. زنده مى شوى و آرام بخش حسین را با گوش جانت مى شنوى که: _✨آرام باش خواهرم ! صبورى کن تمام دلم! ، سرنوشت محتوم اهل زمین است . حتى آسمانیان هم مى میرند. بقا و قرار فقط از آن خداست و جز خدا قرار نیست کسى زنده بماند. اوست که مى آفریند، مى میراند و دوباره زنده مى کند.... ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : سیدمهدی‌شجاعی @karbalayyyman
🌸 🌸 🌹 رمان‌ واقعی و مفهومی‌ ⭐️🌱 ... اوست که مى‌آفریند، مى‌میراند و دوباره مى کند حیات مى بخشد و برمى انگیزد... جد من که از من برتر بود، زندگى را بدرود گفت. پدرم که از من بهتر بود، با دنیا وداع کرد. مادرم و برادرم که از من بهتر بودند، رخت خویش از این ورطه بیرون کشیدند. صبور باید بود، شکیبایى باید ورزید، حلم باید داشت... تو در همان بى خویشى به سخن درمى آیى که: _✨برادرم! تنها زیستنم! تو بودى وقتى که جان پیامبر از قفس تن پرکشید. گرماى نفسهاى تو جاى مهر را پر مى کرد وقتى که مادرمان با شهادت به عالم غیب پیوند خورد. تو بودى براى من و حضور تو از جنس پدر بود وقتى که پرنده شوم یتیمى برگرد بام خانه مان مى گشت. وقتى که رفت ، همگان مرا به حضور تو سر سلامتى مى دادند. اکنون این تنها تو نیستى که مى روى،👈این پیامبر من است که مى رود، 👈این زهراى من است ، 👈این مرتضاى من است ، 👈این مجتباى من است. این من است که مى رود.... با رفتن تو گویى همه مى روند. اکنون عزاى یک قبیله بر دوش دل من است ، مصیبت تمام این سالها بر پشت من سنگینى مى کند. امروز عزاى مامضى تازه مى شود. که تو منى ، تو تنها همه گذشتگانى و تنها همه بازماندگان... حسین اگر بگذارد، حرفهاى تو با او تمامى ندارد.... سرت را بر سینه مى فشارد و داروى تلخ را جرعه جرعه در کامت مى ریزد: _✨خواهرم ! روشنى چشمم ! گرمى دلم ! مبادا بى تابى کنى ! مبادا روى بخراشى ! مبادا گریبان چاك دهى ! استوارى از توست . در کلاس تو درس مى خواند، در محضر تو تلمذ مى کند، در دستهاى تو پرورش مى یابد و دو کودکند که از دامان تو زاده مى شوند و جهان پس از تو را مى دهند. باش به رضاى خدا که بى رضاى تو این کار، ممکن نمى شود. در این شب غریب ، در این لحظات وهم انگیز، در این دیار فتنه خیز، در این شبى که آبستن بزرگترین حادثه آفرینش است ، در این دشت آکنده از اندوه و مصیبت و بلا، در این درماندگى و ابتلا، تنها مى تواند چاره ساز باشد. پس بایست !... قامت به نماز برافراز و ماتم و خستگى را در زیر سجاده ات ، مدفون کن . 🌟نماز، از دار فنا و پیوستن به دار بقاست . 🌟نماز، از دام دنیا و اتصال به عالم عقبى است . 🌟تنها نماز مى تواند این دل افسرده و جگر دندان خورده باشد. انگار نیز به این دست یافته اند.... خیمه هاى کوچک و به هم پیوسته شان مثل کندوى زنبورهاى عسل شده است که از آنها فقط نواى و آواى به گوش مى رسد. 🚩سپاه دشمن غرق در است ، صداى ، صداى هاى مستانه ، صداى و دهلهاى رعب برانگیز، به آنها لحظه اى مجال تامل و تفکر و پرهیز و گریز نمى دهد. به خود مى آمدند؛... کاش از این فتنه مى گریختند، کاش دست و دامنشان را به این خون عظیم نمى آلودند، کاش دنیا و آخرتشان را تباه نمى کردند، کاش فریب نمى خوردند؛ کاش تن نمى دادند؛ کاش دل به این دسیسه نمى سپردند. اگر کشتن حسین است..، با این سپاه هم حادثه محقق مى شود.... مگر سپاه برادرت چقدر است ؟ چرا انسان ، دستشان را به این خون آلوده مى کنند؟ چرا اینهمه آمده اند تا در سپاه کفر رقم بخورند؟ چرا بى جهت نامشان را در زمره اسلام ثبت مى کنند؟ نمى گویى به شما کمک کنند، شما از یارى آنها بى نیازید، خودشان را از مهلکه دنیا و آخرت درببرند. جان خودشان را نجات دهند، ایمان خودشان را به دست باد نسپرند. یک نفر هم از اهل جهنم کم شود غنیمت است. این چه جهالتى است که دامن دلشان را گرفته است؟ این چه است که سرمایه را به غارت برده است ؟ چرا را بسته اند؟ چرا را گرفته اند؟ انگار فقط_خدا مى تواند آنان را از این ورطه هلاکت برهاند. .... ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : سیدمهدی‌شجاعی @karbalayyyman
پارت سوم وچهارم از رمان آفتاب درحجاب 😊😊😊☘☘🌷❣ 👆👆👆👆
♥ ٺا ڪہ پرسـیدم ز قلبم عشــق چیسـٺ؟ در جوابـم ایݩچݩیݩ گفـٺ و گریسٺ لیلـۍو مــجݩون فقط افســاݩه‌اڹد عشـق در دسٺ حسـیݩ بݩ علیسٺ @karbalayyyman
این چـــــادر، فقط یڪ حجاب نیست چـــــادر لباس رزم است، لباس آنهایۍ ڪه مشغول مبارزه اند.❣ °•|💜|•° @karbalayyyman
 باید غبار صحن تو را توتیا کنند  آنان ڪه خاڪ را به نظر "ڪیمیا" ڪنند         هوهوی باد نیسٺ که پیچیده در رواق    خیل ملائڪ اند، "رضا یا رضا" ڪنند           بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد   ما شاعرٺ شدیم ڪه ما را سَوا ڪنند            هرگز نمیرد آنڪه دلش" جَلدِ مشهد اسٺ    حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند 💛 @karbalayyyman