بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_ولادت
#غلامرضا_سازگار
▶️
ای طلوع صبحدم نور دگر آورده ای
آفتابی بهتر از شمس و قمر آورده ای
شاهدی از جان و دل محبوبتر آورده ای
یا که وجه الله بر اهل نظر آورده ای
مصلح کل حجّت ثانی عشر آورده ای
مهدی موعود کز خلق خدا او را سلام
آسمان امشب چه سیمای تو روحانی شده
دامنت چون قلب نرگس پاک و نورانی شده
سینه ات لبریز از انوار ربّانی شده
صحنه هایت روضۀ سر سبز رضوانی شده
ماه با لبخند، گرم نور افشانی شده
تا طلوع صبح دور سامره گردد مدام
ای زمین آغوش جان بگشا که جانان است این
سامره تطهیر کن خود را که قرآن است این
آسمان در بر بگیرش یک جهان جان است این
سیزده معصوم را روح است و ریحان است این
قلب قرآن، هستی دین، رکن ایمان است این
خود امام و یازده آباء معصومش امام
ای ز آوای تو قرآن مفتخر قرآن بخوان
ای دمت از فیض عیسی خوبتر قرآن بخوان
ای شده پروانه ات مرغ سحر قرآن بخوان
ای یگانه مصلح کلّ بشر قرآن بخوان
ای نوایت خوشتر از جان، بر پدر قرآن بخوان
تا ببوسد لعل لبهای تو را با احترام
سامره جان شد که این نوزاد جانان من است
نرجس پاکیزه دامان گفت ریحان من است
عسکری بوسید لب هایش که قرآن من است
عیسی مریم به وجد آمد که این جان من است
شب ندا در داد این ماه فروزان من است
صبح گفتا از زمین تابید خورشیدم به بام
پاک جسم و پاک جان و پاک باب و پاک مام
سر و قد گل چهره شورانگیز لب شیرین کلام
کبریایی جاه و احمد طینت و حیدر مقام
فاطمی خو مجتبایی حلم ثارالله قیام
مو کمند و ابرویش شمشیر و مژگانش سهام
تا که اش گردد شکار و تا که اش افتد به دام
کعبه می خندد که آغاز ظهورش در من است
مکّه می بالد که آثار عبورش در من است
کوفه می نازد که تشریف حضورش در من است
کربلا گوید که اشک و سوز و شورش در من است
دل ندا در داد کاین خورشید نورش در من است
جان به طوف مهدا و چون زائر بیت الحرام
دُرّ دندان پیمبر انتظارش می کشد
صورت خونین حیدر انتظارش می کشد
سینۀ مجروح مادر انتظارش می شکد
مجتبی با سوز دیگر انتظارش می کشد
زخم ثارالله به پیکر انتظارش می کشد
تا نیاید او نیابد زخم قرآن التیام
ای ز پشت ابر غیبت خلق را خورشید و نور
ای فروغت کرده پیش از خلقت عالم ظهور
ای وجودت غایب و خلق جهانت در حضور
یابن کوثر یابن طاها یابن یاسین یابن طور
تو به ما نزدیکتر از مایی و ما از تو دور
ما ز تو اعمی و تو پیداتر از ماه تمام
باغبانا بار دیگر در گلستان باز گرد
یوسفا از چاه کنعان سوی کنعان باز گرد
موسیا بر کشتن فرعون و هامان باز گرد
عیسییا تا جان دهی بر جسم بی جان باز گرد
احمدا بر یاری اسلام و قرآن باز گرد
حیدرا در دست تو زیباست تیغ انتقام
کعبه ی کعبه صفا بخش صفا رکن حرم
آسمان جود، باران عطا، ابر کرم
باز آی ای از گل عدلت جهان رشک ارم
دین شده بی احترام و کفر گشته محترم
قبلۀ قومی نساء و دین افرادی درم
هر حرامی بین حلال و هر حلالی را حرام
ای وصالت آرزوی دوستان، هجران بس است
ای بباغ آفرینش باغبان، هجران بس است
ماه کنعان، آفتاب مصر، جان هجران بس است
سیّدی الغوث الغوث الامان، هجران بس است
مصلح کل مهدی صاحب زمان، هجران بس است
تا به کی "میثم" بریزد بی تو خون دل به جام
.
.
#امام_زمان
#امام_عصر علیهالسلام
#توسل #مناجات
#غلامرضا_سازگار
ماهِ در سینه آرمیدۀ من
چه شود پا نهی به دیدۀ من
تو دعا کن که مستجاب شود
اَرِنا الطّلعة الرّشیدۀ من
من که خواندم دعای عهد کجاست؟
روی والغرَّة الحمیدۀ من
از ظهور تو مرهمی جوید
دل زخم زبان شنیدۀ من
می پرد صبح و شام دور سرت
مرغ جان به لب رسیدۀ من
چلچراغ شب فراق تو شد
اشگ از دیده گان چکیدۀ من
بانگ یا صاحب الزّمان دارد
نالهی از جگر کشیدهۀ من
ناله و اشگ و آه و سوز درون
گشته اشعار برگزیدۀ من
در فراق تو پارههای دلاند
غزل و قطعه و قصیدۀ من
چند کوه فراق را بکشم
رحم کن بر قد خمیدۀ من
«میثمم» خاک راه میثم تان
مهرتان دین و خط و ایدۀ من
..............
.
.
#توسل #مناجات_با_امام_زمان
حاج #غلامرضا_سازگار
به نوکری تو خط سیادتم دادند
زکودکی به ولای تو عادتم دادند
در آستان تو اول مرا پذیرفتند
سپس اجازه عرض ارادتم دادند
مرا چه زهره که گویم غلام کوی توام
زلطف توست اگر این سعادتم دادند
محبت تو که گنج خداست در دل من
سعادتیست که پیش از ولادتم دادند
خدای را به ولای تو بندگی کردم
به یمن عشق تو حال عبادتم دادند
گدای خاک نشین در تو گردیدم
که در تمامی عالم سیادتم دادند
چه از تو خواسته «میثم» که از تو نگرفته
که هر چه خواستم از آن زیادتم دادند
#امام_زمان
.
#امیرالمومنین_ع_ضربت_خوردن
اذان شیر حق در کوفه با خود یک خبر دارد
که مولا با دلی خون، در جهان عزم سفر دارد
دو دستش بر دو گوش است و دو چشمش بر سما آری
به هر الله اکبر در گلو بغضی دگر دارد
چه با تعجیل آید سوی محراب دعا امشب
یقین دارم که از صبح وصال خود خبر دارد
نه تنها او دلش گردیده تنگ همسرش زهرا
که زهرا هم دو چشمش در ره و بر او نظر دارد
گرفته دست خود را بر محاسن، ذکر میگوید
تو گویی انتظار صبح در وقت سحر دارد
عدو برخاسته از خواب و مولا رفته در سجده
لبی خندان، دلی آرام در موج خطر دارد
ندای "قَد قُتل" را بشنوید ای مردم کوفه!
عدالت شد یتیم و گریه از داغ پدر دارد
#شب_قدر است، هر کس روی سر بگرفته قرآن را
علی از فرقِ از هم وا شده، قرآن به سر دارد
رفیق نخلهای کوفه را کشتند در مسجد
که هر نخلی به جای میوه از داغی ثمر دارد
به «میثم» سوز دل دادند از داغ علی امشب
که سوز شعر او بر سنگ خارا هم اثر دارد
✍ #غلامرضا_سازگار
#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت
#امیرالمومنین_ع_غربت
#امیرالمومنین_ع_شهادت
گشته به ماه، رخ عیان، اشک دو دیدۀ علی
بوی جدائی آید از، رنگ پریدۀ علی
دل شده چاه کوفه و، گشته به دیدهام عیان
صورت خون گرفته و، قدّ خمیدۀ علی
یاد ز تربتش کنم، گریه به غربتش کنم
میچکد از دو دیدهام، خونِ چکیدۀ علی
اشک و سکوت زینبش، حمل جنازه در شبش
خاطرهای ز غربتِ، یار شهیدۀ علی
ناله به چاه میزند، شعله به ماه میزند
نیمهشب از درون دل، آهِ کشیدۀ علی
وجه خداست لالهگون، چشم حسین پُر ز خون
اشک حسن چکیده بر، فرق دریدۀ علی
شدّت قهر را ببین، پستی دهر را ببین
فاطمه را عدو زند، پیش دو دیدۀ علی
زهر رسیده بر دلش، شیر دهد به قاتلش
بوده به خصمْ دوستی، مکتب و ایدۀ علی
فاطمۀ شهیده کو، تا نگرد که همچو او
خم شده سرو قامتِ، دخت رشیدۀ علی
سوز کلام «میثمش» بوده ز آتش غمش
نالۀ اوست از دلِ، درد کشیدۀ علی
✍ #غلامرضا_سازگار
#امیرالمومنین_ع_مدح
#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت
#امیرالمومنین_ع_شهادت
تیر محبّت تو را، منم نشانه یا علی
گرفته بر زیارتت، دلم بهانه یا علی
بار ولایت تو را، به دوشِ دل گذاشتم
کوه معاصیام فتاد، از سر شانه یا علی
ای ز دو دیدهام روان، خونِ سرِ شکستهات
ای ز دلم گل غمت، زده جوانه یا علی
تو کز عطوفت دلت، شیر دهی به قاتلت
دست تهی کجا مرا، کنی روانه یا علی
::
تو قهرمان خیبری، چرا کنار بستری؟!
هما چگونه سر کند، در آشیانه یا علی
ای پدر یتیم ها! دو چشم خود ز هم گشا
طفل یتیمت آمده، بر در خانه یا علی
داغ تو کرده آتشم، هر نفسی که میکشم
شعلهی آهت از دلم، کشد زبانه یا علی
فدای دیدهی تَرَت، چه شد که مثل همسرت
شد بدن مطّهرت، دفن شبانه یا علی
قسم به خونِ پاک تو، به قلب چاکچاک تو
که کشته بارها تو را، تیغ زمانه یا علی
مرگ تو بود آن زمان، که بین خانه دشمنان
زدند همسر تو را، به تازیانه یا علی
عُمر تو یافت خاتمه، در شب دفن فاطمه
بر جگرت ز داغ او، مانده نشانه یا علی
طوطی طبع «میثمت»، یاد کند چو از غمت
ناله دمد ز سینهاش، جای ترانه یا علی
✍ #غلامرضا_سازگار
#امام_حسین_ع_مناجات
شب جمعه
#زیارت_کربلا
مرغ دل پَر میزند پیوسته سوی کربلا
گشته ذکر صبح و شامم گفتگوی کربلا
پیشتر از آنکه مادر شیر نوشانَد مرا
جام اشک و خون گرفتم از سبوی کربلا
کعبه و سعی و صفا و مروهی من کربلاست
هر کجا باشم دلم باشد به سوی کربلا
روز محشر چونکه سر از خاک بیرون آورم
میکند چشمم به هرسو جستجوی کربلا
«بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
از فراق کربلا پیوسته دارم زمزمه
ترسم این هجران دهد آخر به عمرم خاتمه
دوست دارم تا بگریم در کنار قتلگاه
بشنوم در گوشهی مقتل صدای فاطمه
دوست دارم تا شود از گریه چشمم جام اشک
با سرشک دیده سقّایی کنم در علقمه
دوست دارم مرقد ششگوشه، گیرم در بغل
اشک ریزم بر رخ و باشم دعاگوی همه
«بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
من کجا از دلبرم یک لحظه دل برداشتم؟!
پیشتر از خلقتِ دل مهرِ دلبر داشتم
پیشتر از بودن چشمم هزاران موج اشک
بهر گریه در غم آن جسم بی سر داشتم
پیشتر از بردن نام پدر گفتم حسین
مهر او را در دل از دامان مادر داشتم
شیر مادر را ننوشیده، به چشمم سیل اشک
بر گلوی تشنهی ششماهه اصغر داشتم
پیشتر از نوجوانی سینه بر اکبر زدم
پارههای دل بر آن صدپاره پیکر داشتم
مادرم میگفت: ای فرزند! من کام تو را
از ازل با خاک سرخ کربلا برداشتم
«بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
عضو عضو پیکرم پیوسته گوید یا حسین
تا برات کربلایم را کند امضا حسین
با همین پروندهی سنگین و این بارِ گناه
میخرد ما را در این دنیا و آن دنیا حسین
از سنین کودکی پوشیدهام رخت سیاه
ریختم اشک و زدم بر سینه، گفتم یا حسين
من که از روز ولادت کربلایی بودهام
دوست دارم وقت مردن هم بمیرم با حسین
«بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
خاک را در قتلگه گِل کردم از اشک دو عین
ساختم مُهری و روی آن نوشتم یا حسین
اشك من بر یوسف زهراست، دین و دِین من
گریه کن ای دیده! نگذاری بمانم زیر دِین
ای اجل مهلت بده یک لحظه سقّایی کنم
با سرشک دیده بر سقّای مقطوع الیدین
از نفسهای شب و عطر نسیم صبحگاه
در مدینه، در نجف، در کربلا، در کاظمین
«بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
زخم دل، زخم بدن، زخم جگر، زخم زبان
آفتاب گرم و هُرم تشنگی، داغ جوان
سنگ: مُهر و قتلگه: سجّاده؛ خون: آبِ وضو
ذکرْ بر لب، تیرْ بر دل، اشکْ بر صورت روان
داد زیر خنجر قاتل نمازش را سلام
گفت تسبیحات زهرا را به بالای سنان
هر کجا پا میگذارم، هر طرف رو آورم
از نسیم و از فضا و از زمین و آسمان
«بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
کربلا یا کربلا یا کربلا یا کربلا
در فراقت مبتلایم مبتلایم مبتلا
عاقبت با خون ثاراللّهیان تفسیر شد
قصّهی "ذبح عظیم" و آیهی "قالوا بلى"
آیهی قرآن نیفتاد از لب خشک حسین
از کنار قتلگه تا دامن طشت طلا
جان فدای کشتهای که با سر ببریدهاش
بر فراز نی چهل منزل به دشمن گفت، لا
سالها دیدم که در هر محفلی با سوزِ دل
خواندهاند این بیت را با یکدگر اهل ولا
«تشنهی آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا»
«بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
✍ #غلامرضا_سازگار
بهمناسبت #عید_سعید_قربان
دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین
چشمههای نور و شور آن بیابان را ببین
گوسفند نفس را با تیغ تقوی سر ببُر
پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین
سفرۀ مهمانی خاص خدا گردیده باز
لالۀ لبخند و اشک شوق مهمان را ببین
دیو نفْس از پا درافکن، سنگ بر شیطان بزن
هم شکست نفْس را، هم مرگ شیطان را ببین
تیغ در دست خلیل و بند در دست ذبیح
حنجر تسلیم بنگر، تیغ بران را ببین
خاک گل انداخته از اشک چشم حاجیان
در دل تفتیدۀ صحرا، گلستان را ببین
گریه و اشک و دعا و توبه و تهلیل را
رحمت و لطف و عطا و عفو و غفران را ببین
آتش گرما گلستان گشته چون باغ خلیل
در دل صحرا صفای باغ رضوان را ببین
روی حق هرگز نگنجد در نگاه چشم سر
چشمِ دل بگشا جمال حیّ سبحان را ببین
خیمۀ حجاج را با پای جان، یک یک بگرد
آتش دل، سوز سینه، چشم گریان را ببین
دل تهی از غیر کن تا بنگری دلدار را
سر بزن در خیمهها شاید ببینی یار را
سینه مشعر، دل حرم، میدان دیدِ ما مِناست
گر ببندی لب ز حرف غیر، هر حرفت دعاست
غم مخور گر گم شدی یا خیمه را گم کردهای
سِیر کن تا بنگری گمگشتۀ زهرا کجاست
لحظهای آرام منشین هر که را دیدی بپرس
یار سوی مکه رفته، یا به صحرای مناست؟
حیف یاران در منی رفتم ندیدم روی او
عیب از آن رخسار زیبا نیست، عیب از چشم ماست
حاجیان جمعند دور هم به صحرای منا
حاجی ما در بیابان در مسیر کربلاست
حاجیان کردند دل را خوش به ذبح گوسفند
حاجی ما ذبح طفلش پیش پیکان بلاست
حاجیان سر میتراشند از پی تقصیرشان
حاجی ما هم چهل منزل سرش برنیزههاست
حاجیان دست دعاشان بر سما گردد بلند
حاجی ما از بدن دست علمدارش جداست
حاجیان را از هجوم زائرین بر تن فشار
حاجی ما سینهاش از سم اسبان توتیاست
خوش بُوَد «میثم» همیشه سوگواری بر حسین
حاجی آن باشد که اشکش هست جاری بر حسین
✍ #غلامرضا_سازگار
بهمناسبت #عید_سعید_قربان
کویرِ خشک حجازست و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
به هــر کــه مینگـرم در لباس احرامش
دلش به جانب کعبهست؛ رو به سوی خداست
یکی بــه جانــب مسلخ بـــرای قربانــی
یکــی روانــه بــه دنبــال یوســف زهـــراست
یکی بهشت خـدا را بـه چشم خود دیده
یکــی بــه یــاد جهنــم ز تـــابش گرمـــاست
یکی بــه خیمــه نــدای الهــی العفوش
یکی دو دیدهاش از اشکِ شوق، چون دریاست
یکی بـه امـــر خداونـــد ســر تراشیــده
یکی دو دست دعایش به سوی حق بالاست
ســلام بــاد بــر آن مُحـــرم خداجویـــی
که روح بنـدگی از اشـک دیــدهاش پیــداست
ســلام بــاد بـــر آن کـــاروان صحــراگرد
که لحظـهلحظـه بـه دنبـال سیـدالشهداست
ســلام بــاد بــه عبـاس و اکبـر و قاسم
که حـج واجبشــان در زمیـن کــرب و بـلاست
سـلام بـاد بـه اخـلاص و صـدق ابراهیم
که بهـر ذبـح پسـر همچـو کــوه، پابرجــاست
سـلام بـاد بـه ایثـار و عشـق اسمـاعیل
که سر بـه دست پـدر داد و خـویش را آراست
وجـود او همــه تسلیم محض، پـا تـا سر
که دست شست زجان و سر و خدارا خواست
کشیــد تیـغ ولـی آن گلــو بریــده نشد
فتــاده بـود بـه حیـرت کـه عیبِ کــار کجاست
بـه تیـغ گفـت بِبـُـر! تیــغ گفت ابـراهیم!
خـدات گفتـه نَبُـر! گـر بـُرَم خطاست خطاست
خلیــل! یَــأمُرُنــی؛ و الجلیـــل یَنْهانـــی
هوالعزیــز، همانــا کــه حکــم، حکم خداست
چه امتحان عظیمی چه صدق و اخلاصی
تــو از خـــدا و خداونــد از تــو نیــز رضـــاست
بـه جـای ذبـح پسر ســر ز گوسفند بِبُر!
که ایــن پســـر، پــدر بهتریــن پیمبــر ماست
مبــاد تیغ کِشــی بــر گلــوی اسماعیل
به هوش باش که در صُلب این پسر زهراست
دُرست اگــر نگــری در وجــود ایـن فرزند
جمــال نـَفْس رســول خــدا علــی پیــداست
گــذار خنجــر و دست ذبیح خــود بگشا
کـه ذبــح اعظــم مــا ظهــر روز عاشــوراست
ذبیح مــاست حسینــی که پیکر پاکش
هـزار پـاره ز شمشیــر و تیــغ و تیـر جفـاست
بدان خلیل! که تنها ذبیح ماست حسین
کـه پیکــرش بـه زمین، سـر به نیزۀ اعداست
ذبیح ماست حسینی که جلوهگاه رخش
تنـور و نیــزه و دِیـْر و درخـت و تشت طلاست
ذبیح ماست شهیدی که تا صف محشر
تمـــام وسعت مُلـک خــداش بــزم عـــزاست
سلام خالق و خلقت به خون پاک حسین
کـه زخـم نیـزه و خنجــر بـه پیکــرش زیباست
هــزار مرتبــه شــد کشتــه روز عاشورا
زبسکه زخم به زخمش رسید از چپ و راست
گلوی تشنه، سرش را ز تــن جدا کردند
که بهــر داغ لبش چشـم عالمــی دریــاست
به جز ز اشک غمش دل کـجا شود آرام
به غیــر تـربت پاکـش کــدام خـاک، شفاست؟
به یـاد دست علمـدارش آهِ ماست علم
بـرای آن لـب خشکیـده چشـم مـا سقــاست
به غیــر وجــه خــدا، کـلُ مَــنْ علیها فان
یقین کنیــد همانـا حسیـن، وجــه خـــداست
بـه یـاد خـون گلــوی حسیـن تــا صـف حشــر
سِرشکِ «میثم» اگر خون شود، همیشه رواست
✍ #غلامرضا_سازگار
بهمناسبت #عید_سعید_قربان
عید قربان است، ای یاران گل افشانی کنید
در منای دل، وقوف از حج روحانی کنید
تا نیفتادهست جان در پنجۀ گرگ هوا
گوسفند نفس را گیرید و قربانی کنید
سنگها از مشعر وصلِ الهی کرده جمع
جنگ با شیطان و ترک فعل شیطانی کنید
بانگ لبیک از درون آرید بیرون تا به تن
حُلۀ احرام از انوار ربانی کنید
در مسیر "وجه ربّک" پای جان بگذاشته
گام اول در "هوالهو" خویش را فانی کنید
پای تا سر ذکر حق گردیده در عین سکوت
گفتگو با ذات پاک حیّ سبحانی کنید
از سر من، موی بتْراشید و محو "هو" شوید
تا همه لبریز از نور جمال او شوید
شستشو کن روح را در چشمهی عین الیقین
حُلۀ احرام پوش از شهپر روح الامین
پاک کن آیینه را از زنگ تزویر و ریا
تا شوی سر تا قدم آیینهی حق الیقین
گردن تسلیم اسماعیل را در زیر تیغ
تیغ ابراهیم را بر حلق اسماعیل بین
تیغِ از الماس در دست پدر برندهتر
ای عجب نازکتر از گل، آن گلوی نازنین
نه! گلو بشکافت، نه! آن کارد حنجر را بُرید
هم پسر گردید محزون، هم پدر شد خشمگین
پای تا سر شعله شد، فریاد زد کای تیغ تیز!
از چه کندی میکنی در امر ربُّ العالمین
تیغ گفتا کای سراپا گشته از محبوب پُر
تو به من گویی بِبُر اما خدا گوید نبُر
ناگهان آمد ندا از جانب ربّ جلیل
مرحبا ای عزم تو اخلاص و صدقت را دلیل
تا بماند نور ختم المرسلین در صلب تو
فدیه آوردهست بر فرزند پاکت جبرئیل
ما پذیرفتیم از تو ذبح فرزند تو را
تو خلیلی، تو خلیلی، تو خلیلی، تو خلیل
ما تو را در بوتهی اخلاص کردیم امتحان
ما تو را دادیم تا صبحِ جزا اجر جزیل
هم تو بیرون آمدی از آزمایش رو سفید
هم جلال و عزت تو کرد شیطان را ذلیل
کشتن فرزند با دست پدر سخت است سخت
چون جمال دوست دیدی، این بلا آمد جمیل
تا ز چشم ابر آید بارش رحمت فرود
بر تو و بر هاجر و فرزند دلبندت درود
ای خلیل الله! اسماعیلِ تو از آن ماست
تا قیامت زنده این سنت به صحرای مناست
غم مخور گر زنده برگردید اسماعیل تو
مقتل ذبح عظیم ما منای کربلاست
فرقها دارند با هم این ذبیح و آن ذبیح
این سرش بر سینهی تو، او سرش بر نیزههاست
حلق اسماعیل تو دارد خراش از خنجری
حنجر او پاره پاره از دم تیغ جفاست
جسم اسماعیل تو، چون روح، در آغوش تو
پیکر مجروح او از سُم اسبان توتیاست
ذبح تو سیراب بود و مثل گل شاداب بود
ذبح زهرا با لب عطشان سرش از تن جداست
ای خلیل ما! بُود تا سیل اشکت در دو عین
آب شو چون شمع سوزان، گریه کن بهر حسین
کیستی تو مروه و سعی و صفایی، یا حسین!
بیت و رکن و مشعر و خیف و منایی، یا حسین!
تو طوافی، تو مطافی، تو نمازی، تو دعا
تو ذبیحی، تو ذبیحاً بالقفایی، یا حسین!
آب زمزم تشنهی لعل لب خشکیدهات
تو هزاران خضر را آب بقایی، یا حسین!
خون تو جاریست در رگهای احکام خدا
بلکه خود خون خدا، خون خدایی، یا حسین!
تو حسینی، تو حسینِ کل خلق عالمی
تو شهیدی، تو شهید کربلایی، یا حسین!
تو تمام مصحفی، آیات زخم پیکرت
تو کتاب انبیا و اولیایی، یا حسین!
آفتابا بر سر خلق دو عالم سایهای
نخل "میثم" از کتاب زخمهایت آیهای
✍ #غلامرضا_سازگار
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
ای پیامآور خون شهدا یا زینب
با پیامت همه جا کرب و بلا یا زینب
ای نماز شب تو برده دل از چار امام
ای همه فاطمه هنگام دعا یا زینب
خطبۀ تو، سخن خون خدا بر سر نی
یک پیام است ولی با دو صدا یا زینب
چه بیارم؟ چه بگویم؟ چه بخوانم به ثنات؟
که خدا زینت اَب خوانده تو را یا زینب
اگر از اشک شود ملک جهان دریائی
نشود حق تو یک قطره ادا یا زینب
تا قیامت همه مردان جهان میگیرند
از تو درس شرف و صبر و رضا یا زینب
گوهر اشک تو و خون حسین ابن علی
هر دو بخشید به اسلام بقا یا زینب
سَر آن سرّ خدا گرچه جدا از تن شد
نگهش از تو نگردید جدا یا زینب
از قفا چشم تو در مقتل و پیش نگهت
شد جدا رأس حسینت ز قفا یا زینب
از تو زیبنده بُوَد ذکر "تقبّل منّا"
بر سر نعش امام شهدا یا زینب
مظهر صبر خدا خواست دهد جان از دست
تو شدی از دل او عقده گشا یا زینب
سعی تو با سر خونین برادر رفتن
مروه گودال و صفا طشت طلا یا زینب
در دل محمل خود چون دل خورشید بسوز
که هلالت شده انگشت نما یا زینب
خطبههایت همه یادآور زهرای بتول
سخنانت چو علی روح فزا یا زینب
پور مرجانه به تو خنده زد و گفت: گرفت
قلبم از قتل حسین تو شفا یا زینب
آن ستم پیشه پی پاسخ دندان شکنت
شادیاش گشت مبدّل به عزا یا زینب
دختر وحی کجا؟ كوچه و بازار کجا؟
آیت نور کجا؟ شام کجا؟ یا زینب
از تو زیبد که بکوبی به دهان دشمن
مشت، با غرّش "یابن الطلّقا" یا زینب
پیش چشم تو به لبهای عزیز زهرا
به خدا، چوب زدن نیست روا یا زینب
جز تو کی خوانده نماز شب خود بنشسته
دل شب گوشۀ ویرانهسرا یا زینب
ماهِ روی تو چو از جور فلک نیلی شد
روی خورشید نشد تیره چرا یا زینب؟!
خصم بر اشک تو خندید ولی بر سرِ نی
گریه کردند برایت شهدا یا زینب...
✍ #غلامرضا_سازگار
.
#مناجات_با_امام_زمان
#امام_زمان
#حضرت_زینب #کوفه #شام
بیا بر قلهی هستی لوای عدل برپا کن
بیا دین را دوباره مثل جدّ خویش احیا کن
چرا از چشم خود تنهای تنها اشک میریزی؟
بیا در ماتم جدّ غریبت گریه با ما کن
بیا از چشم سقّا تیر دشمن را برون آور
بیا زخم گلوی خشک اصغر را مداوا کن
بیا اشک خجالت پاک کن از دیدهی سقّا
بیا از خون دل بر تشنهکامان دیده دریا کن
بیا با عمّههایت جستجو کن در بیابانها
گلی در کربلا گم گشته زیر خار پیدا کن
بیا و گریه کن بر یاسهای نیلی زهرا
بیا روی کبود عمّههایت را تماشا کن
بیا خونْ پاک کن با اشک از پیشانیِ جدّت
بیا قرآنِ ثارالله را بر نیزه معنا کن
بیا و عمّه را بیرون ببر از بین نامحرم
بیا زنجیر از بازوی زین العابدین وا کن
برای آنکه در محشر قبول مادرت افتد
بیا و دفتر اشعار ” میثم ” را تو امضا کن
حاج #غلامرضا_سازگار✍