آیت الله مصباح یزدی رحمه الله
مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی در جلسه ای درباره شکر فرمودند: برای شکر چند چیز لازم است؛ اول این که انسان بداند آنچه دارد نعمت است. بعد بداند که این نعمت از خداست. اگر این را از خود بداند در او انگیزه شکر ایجاد نمی شود. انسان وقتی در مقام شکر برمیآید که توجه پیدا کند به این که این نعمت از خداست و خدا آگاهانه و با قصد این را به او داده؛ نه اینکه گمان کند در طی یک سیر جبری به او رسیده است. بعد از اینکه دانست نعمت است و دانست که این نعمت را خدا به او داده است، آن گاه آن احساس فطری به آن ضمیمه میشود و درصدد شکر برمی آید. این احساس فطری قدرشناسی را باز خدا در وجود ما خلق کرده و این خود، نعمتی است و شکر میخواهد.
چند سال پیش در سفری به آمریکا از ما برای سخنرانی در یکی از دانشگاهها دعوت کرده بودند. بعد از سخنرانی در سرسرای دانشگاه رفتوآمد و شلوغ بود. در این انبوه جمعیت دانشجویی خیلی اصرار میکرد خودش را به ما نزدیک کند. از دوستان خواهش کردم راه را باز کنید ببینیم چه میگوید. ایشان نزدیک آمد و گفت: «فقط میخواستم به شما بگویم خیلی متشکرم!»؛ این را گفت و رفت. او کمبودی احساس میکرد که تنها با این اظهار تشکر آرام شد. این یک امر فطری است
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
✅این مطلب فرایند شکل گیری حس #شکرگزاری را وجود انسان بیان میکند
✅شکر گزاری دو رکن دارد شناخت #نعمت و #شناخت منعم
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🌸🍃🌸🍃
وقتی شما یک پرتقال را تحت فشار قرار دهید، آب پرتقال
بدست می آورید نه چیزی دیگر
چون این چیزی ست که در درونش هست.
همین اصل برای شما هم صدق میکند.
وقتی کسی شما را تحت فشار روانی قرار دهد
آنچه که بیرون می آید عصبانیت، نفرت، تندی، تنش، افسردگی، خشم چیزی است که در درون شماست.
اگر آنچه در درون دارید را دوست ندارید،
میتوانید با تغییر افکارتان آنرا عوض کنید.
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
✅برای #شناخت افراد یکی از موقعیتها #بلا و #مصیبت و #غضب و عصبانیت است
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
✨﷽✨
🌼حکایت شتر دیدی ندیدی
✍میگویند سعدی از دیاری به دیاری میرفت. در راه چشمش به زمین افتاد. جای پای یك مرد و یك شتر دید كه از جلوش رد شده بودند. كمی كه رفت ادرار كم جهشی روی زمین دید پیش خود گفت سوار این شتر زن حاملهای بوده بعد یك طرف راه مگس و طرف دیگر پشه به پرواز دید پیش خود گفت:
یكه لنگه بار این شتر شیره بوده لنگه دیگرش سرکه. باز نگاهش به خط راه افتاد دید علفهای یك طرف جاده چریده شده و طرف دیگر نچریده. باقی مانده. پیش خود گفت: یك چشم این شتر كور بوده، یك چشم بینا. حدسیات سعدی همه درست بود و ساربانی كه از جلوش گذشته بود به خواب میرود و وقتی كه بیدار میشود میبیند شترش رفته. او سرگردان بیابان شد تا به سعدی رسید. پرسید: شتر مرا ندیدی؟ سعدی گفت: "یك چشم شترت كور نبود؟" مرد گفت: "چرا" گفت: "بارش شیره و سرکه نبود؟" گفت: چرا
گفت: زن حاملهای سوارش نبود؟ گفت: چرا. سعدی گفت: من ندیدم. مرد ساربان كه همه نشانها را درست شنید اوقاتش تلخ شد و گفت: "شتر مرا تو دزدیدهای همه نشانیهاش را هم درست میدهی" بعد با چوبی كه در دست داشت شروع كرد سعدی را زدن. سعدی تا آمد بگوید من از روی جای پا و علامتها فهمیدم و اینها را گفتم چند تایی چوب ساروانی خورد. وقتی مرد ساروان باور كرد كه او شتر را ندزدیده راه افتاد و رفت. سعدی زیر لب زمزمه كرد و گفت:
سعدیا چند خوری چوب شتربانان را
میتوان قطع نظر كرد، شتر دیدی؟ نه
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
✅برای #شناخت دقیق گاهی باید از آثار و نشانه ها استفاده کرد به این میگویند #بصیرت
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷