eitaa logo
کشکول تبلیغ
2 دنبال‌کننده
415 عکس
175 ویدیو
130 فایل
اینجا محتواهای مختلف تبلیغی با قابلیت جستجوی موضوعی دسته بندی شده و خیلی سریع میتونید به مطالب ناب مورد نظرتون برسید ارتباط با ادمین👇🏻 @admin_kashkol
مشاهده در ایتا
دانلود
در روایت دارد، عصر و نزدیک غروب جمعه که می شد پیامبر اکرم اهل خانه را جمع می کرد، دعا می نمود و می فرمود: ساعتی در غروب جمعه است که ساعت اجابت دعاست؛ لذا حضرت مقید بود هر جمعه اهل خانه اش را جمع و زیر آسمان دعا کند 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 سلام الله علیها 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
✅ کلید سعادت در مراقبه است! ✍مکرّر اندر مکرّر علامه طباطبایی را در خیابان و یا صحن مطهّر و غیر این جاها ملاقات می‌کردم، از خدمت‌شان استمداد و کمک می‌خواستم، می‌فرمودند: کلید سعادت در مراقبه است. 🔹اقیانوس علم و معرفت، ص ۲۶۹، نشر دانشگاه علامه طباطبایی 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
جامع الاحادیث الکافي ج ۱، ص ۱۰ امیرالمؤمنین (علیه السلام) >حضرت موسی عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنِ اَلْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: هَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَى آدَمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ يَا آدَمُ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أُخَيِّرَكَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلاَثٍ فَاخْتَرْهَا وَ دَعِ اِثْنَتَيْنِ فَقَالَ لَهُ آدَمُ يَا جَبْرَئِيلُ وَ مَا اَلثَّلاَثُ فَقَالَ اَلْعَقْلُ وَ اَلْحَيَاءُ وَ اَلدِّينُ فَقَالَ آدَمُ إِنِّي قَدِ اِخْتَرْتُ اَلْعَقْلَ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ لِلْحَيَاءِ وَ اَلدِّينِ اِنْصَرِفَا وَ دَعَاهُ - فَقَالاَ يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّا أُمِرْنَا أَنْ نَكُونَ مَعَ اَلْعَقْلِ حَيْثُ كَانَ قَالَ فَشَأْنَكُمَا وَ عَرَجَ . 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
خوبی یا خوشی! خوب گذشتن مهم تر از خوش گذشتن است خوردن دارو براي سلامتي خوب است اما خوش نيست. به همين قاعده، خيلي چيزها در زندگي، خوش است ولي خوب نيست. واضح است كه براي تشخيص خوبي از خوشي بايد به طبيب اين راه مراجعه نمود. 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
مثال مشکلات! مشكلات مانند ماشين لباس شويي هستند. پيچ و تاب مي دهند، مي چرخانند و ما را به اطراف مي كوبند، اما در نهايت، تميزتر، درخشان تر و بهتر از قبل خارج مي شويم. البته به شرطي كه قبلا با كارها و افكار منفي و خردكننده كه حكم اسيد را دارند، خود را سست و پوسيده نكرده باشيم كه با يك چرخش در ماشينِ لباس شوييِ روزگار ، بند از بندمان جدا شود. 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🌸🍃🌸🍃 می گویند : زمانی که نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته در راه کودکی را دید که به مکتب می‌رفت. از او پرسید: پسر جان چه می‌خوانی؟ - قرآن. - از کجای قرآن؟ - انا فتحنا لک فتحا مبینا…. نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح فال پیروزی زد. سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسر از گرفتن آن ابا کرد. نادر گفت: چرا نمی گیری؟ گفت: مادرم مرا می‌زند می‌گوید تو این پول را دزدیده ای... نادر گفت: به او بگو نادر داده است. پسر گفت: مادرم باور نمی‌کند. می‌گوید: نادر مردی سخاوتمند است. او اگر به تو پول می‌داد یک سکه نمی‌داد. زیاد می‌داد..!!! حرف او بر دل نادر نشست. یک مشت پول زر در دامن او ریخت. از قضا چنانچه مشهور تاریخ است در آن سفر بر حریف خویش محمد شاه گورکانی پیروز شد... 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 ✓در دعا و توسل کم نخواهیم 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🌸🍃🌸🍃 حضرت امام رضا (ع) میفرمایند: مَن تَبَسَّمَ فِی وَجهِ أخِيهِ المُؤمِنِ كَتَبَ اللّه‏ُ لَهُ حَسَنَةً هر كه به روى برادر مؤمن خود لبخند بزند، خداوند برايش ثوابى خواهد نوشت. مستدرک‌الوسائل ج 12ص 418 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🌸🍃🌸🍃 در قدیم یک فردی بود در همدان به نام " اصغر آواره " اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسیها و مجالس بزرگان شهر مجلس گرم کنی میکرد و اینقدر کارش درست بود که همه شهر او را میشناختند .... و چون کسی را نداشت و بیکس بود بهش میگفتند اصغر آواره ! انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگه کارش این شده بود میرفت در اتوبوس برای مردم میزد و میخوند و شبها میرفت در بهزیستی میخوابید . تا اینجا داستان رو داشته باشید ! در آن زمان یک فرد متدین و مومن در همدان به نام ایت الله نجفی از دنیا میره و وصیت کرده بوده اگر من فوت کردم از حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و از شاگردان خوب مرحوم حاج علی همدانی است بخواهید قبول زحمت کنند نماز میت من را بخوانند خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر اومدند برای تشیع جنازه اون در قبرستان باغ بهشت همدان و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش برای خواندن نماز میت ..... حاج آقا حسینی پناه وقتی رسید گفت تا شما کارها رو آماده کنید من برم سر قبر استادم حاج مولا علی همدانی فاتحه ای بخوانم و برگردم .... وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتی خورد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسالخانه میبردند ! کنجکاو شد و به سمت آنها رفت ..... پرسید این جنازه کیه که اینقدر غریبانه در حال تدفین آن هستید ؟ یکی ازکارگران گفت این اصغر آواره است ! تا اسم او را شنید فریادی از سر تاسف زد و گریست ..... مردم تا این صحنه را دیدیند به طرف آنها آمدند و جویای اخبار و حال حاجی شدند و پرسیدند چه شد که شما برای این فرد اینطورناله کردید ؟! حاجی گفت :مردم این فرد را میشناسید ؟ همه گفتند نه ! مگه کیه این ؟ حاجی گفت: این همون اصغر آواره است .... مردم گفتند: اون که آدم خوبی نبود شما از کجا میشناسیدش ؟! و حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی..... گفت : سالها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمانها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر میرفت سوار اتوبوس که شدم دیدم ....وای اصغر آواره با وسیله موسیقیش وارد شد.... ترسیدم و گفتم یا امام حسین (ع) اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم حرمت لباسم از بین میرود , اگر هم اعتراض کنم مردم که تو اتوبوس نشستند شاید بدشان بیاد که چرا من نمیزارم شاد باشند و اگر هم پیاده شوم به کارم در قم نخواهم رسید ....چه کنم ! خلاصه از خجالت سرم را به پایین انداختم ..... اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود که ناگاه چشمش به من افتاد .....زود تیمپو رو گذاشت تو گونی و خواست پیاده بشه که مردم بهش اعتراض کردند که داری کجا میری ؟ چرا نمیزنی ؟ گفت : من در زندگیم همه غلطی کردم اما جلوی اولاد حضرت زهرا (س) موسیقی ننواختم .... خلاصه حرمت نگه داشت و رفت .... اونروز تو دلم گفتم اربابم حسین (ع) برات جبران کنه , حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم برای تشیع جنازه اصغر آواره و خدا خواسته حاجی عنایتی بهانه ای بشود برای این امر خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد و خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انحام و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند از این حکایت معلوم است اگر برای نوکر امام حسین (ع) کاری انجام بدهیم خدا یک شهر را برایمان می اورد کارمان را سامان دهد ان شاالله 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🌸🍃🌸🍃 نبخشیدن باعثِ کوچک شدن افق نگاهت و پُرشدنِ فضای ذهنت از چیزهایی می شود که هیچ نیازی به آن ها نداری. می بخشی چون که: به اندازهِ کافی قوی هستی،که درک کنی همۀ آدم ها ممکن است خطا کنند ! بخشیدن هدیه ای است که تو به خودت می دهی. به خاطر بسپار که آدم های ضعیف هرگز نمی توانند ببخشند... بخشیدن خصلت آدم های قوی است ... بخشیدن یک اتفاقِ لحظه ای هم نیست ... فقط قدرتمندها می بخشند... پس قوی بودن را انتخاب کن. 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🌸🍃🌸🍃 شاگردی از عابدی پرسید: تقوا را برایم توصیف کن عابد گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود، مجبور به گذر شدی چه میکنی؟ شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه میروم تا خود را حفظ کنم عابد گفت: در دنیا نیز چنین کن! تقوا همین است از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند.!! 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🌸🍃🌸🍃 در حديثى از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است که: «در عصر رسول خدا(ص) مرد فقيرى در ميان اهل صفّه بود به نام «سعد»، که بسيار نيازمند بود و از ملازمين رسول خدا در تمام نمازها بود هنگامى که پيامبر(ص) نياز شديد او را مشاهده مى کرد، بسيار اندوهگين مى شد; خداوند براى زدودن اين غم و اندوه از قلب پيامبر(ص) جبرئيل را فرستاد و عرض کرد: «آيا دوست دارى که او را بى نياز کنى؟» پيامبر فرمود: «آرى!» جبرئيل دو درهم به پيامبر داد تا براى امر تجارت به «سعد» بدهد; پيامبر «سعد» را ديد فرمود: «آيا به روش تجارت آشنا هستى؟» عرض کرد: «چيزى نداشتم که با آن تجارت کنم» فرمود: «اين دو درهم را بگير و با آن طلب روزى کن!» سعد مشغول شد و چيزى نگذشت که کار و کسب او بالا گرفت و ثروتمند شد; محل کسب و کار او نزديک مسجد بود، هنگامى که بلال اذان مى گفت، او سرگرم تجارت خويش بود; پيامبر(ص) به او مى فرمود: «مثل اينکه دنيا تو را به خود مشغول ساخته و از نماز بازمانده اى؟» عرض کرد: «مى فرماييد چه کنم؟ اموالم را ضايع کنم اين مرد را که مى بينيد چيزى از من خريده، مى خواهم پول آن را بگيرم، مى فرماييد نگيرم آن ديگرى چيزى به من فروخته، بايد ثمن معامله را به او بپردازم مى فرماييد نپردازم» پيامبر(ص) بسيار اندوهناک شد، اندوهى بيش از زمان فقرِ «سعد»; در اين هنگام جبرئيل نازل شد عرض کرد: «خداوند از اندوه تو درباره «سعد» آگاه است کدام را بيشتر دوست دارى حالت سابقش را يا امروزش را؟» فرمود: «حالت سابقش را چرا که دنيا آخرتش را بر باد داد» جبرئيل عرض کرد: «آرى دنيا و اموال دنيا مايه فتنه و سرگمى و بازماندن از آخرت است، به سعد دستور ده، دو درهمى را که روز اوّل به او دادى به تو بازگرداند، در اين صورت به حالت اوّل باز مى گردد!» پيامبر(ص) «سعد» را ملاقات کرد، فرمود: «نمى خواهى دو درهم ما را بدهى؟» عرض کرد: «دو درهم چيزى نيست دويست درهم مى دهم!» فرمود: «نه! همان دو درهم را بازگردان» «سعد» دست کرد و دو درهم را داد و از همان روز دنيا به او پشت کرد و تمام آنچه را گرد آورده بود از دست داد و به حالت اوّل بازگشت!» ١٢ص٢٩٧ 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 (دو سکه پیامبر صلی الله علیه و آله) 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh