زیرا اگر وضو با آب سرد صورت پذیرد و پس از آن از خشک کردن آن اجتناب شود، بدن در برابر سرمائی که در اثر خشک نکردن آب وضو حس میکند، خود به خود درجه حرارتش بالا میرود تا آب وضو را خشک کند، که همین تحریکات حرارتی باعث باز شدن منافذ زیر پوست میشود و اکسیژن بیشتری به بافتهای پوست و مقداری هم عضلات زیر پوست میرسد و باعث نیرو و نشاط میگردد. ♨️شاید جالب باشد که بدانید اعضایی که در وضو شسته میشوند،حدود هشتاد درصد اعصاب حسی بدن هستند، به طوریکه که اگر به جای وضو انسان تمام بدنش را کامل بشوید، چیز زیادی نسبت به تحریک وضو،به دست نمیآید. به همین خاطر در روایات به دائم الوضو بودن و تجدید وضو با آب سرد برای فرو نشاندن خشم و آرامش اعصاب و نشاط بدن، تاکید زیادی شده است. 📚بحارالأنوار، جلد80، صفحه314، روایت2، باب5 📚 پزشکی های قرآن •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
815مشاهده۱۸:۱۶
۳ شهریور

داستان راستان🇵🇸
دائم الوضو بود! موقع اذان خیلیها میرفتند وضو بگیرند ولی حسن اذان و اقامه را میگفت و نمازش را شروع میکرد. میگفت: زمین جای جمع کردن ثوابه، حیف زمین خدا نیست که آدم بدون وضو روش راه بره؟ «شهید #حسن_طهرانی_مقدم
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#وضو
#عمل_صالح
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
💠
سرمایه عمر🔹 یك كاسب كه درآمدی دارد، در مصرف كردن آن آزاد است؛ اما این كاسب اگر درآمدی نداشت، سرمایه داشت كه با آن سرمایه، آبروی خودش را حفظ می كند، آیا چنین كاسبی مجاز است كه این سرمایه را هزینه بكند؟ خب اگر امروز سرمایه را هزینه كرد، فردا جایش زندان است! 🔹 ما باید بدانیم که عمر، درآمد است كه هر طور صرف بكنیم یا سرمایه؟ #عمر_سرمایه_است، این سرمایه را جز در راه دلمایه صرف كردن خسارت است! آدم سرمایه را كه می دهد، باید تبدیل بكند به یك سرمایه برتر. 🔹 می شود یك آدم حالا یا #طلبه یا #دانشجو، یك ساعت یك جا بنشیند و بخندد؟! این یعنی عمر را آتش زدن! هیچ ممكن نیست كسی مُجاز باشد كه سرمایه را هزینه كند. اینكه فرمودند: ﴿إِنَّ اْلإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ﴾، همین است. 🔹 یك #یخ_فروش اگر در گرمای مرداد گفت و خندید و به فكر تجارت نبود، خب این یخ بالأخره با آفتاب آب می شود و در پایان روز چیزی در اختیار یخ فروش نیست؛ این، سرمایه اش آب شد. عمر این طور آب می شود! 🔹 هیچ #دانشجو به این اكتفا نكند كه من حالا لیسانس گرفتم؛ نه! بالاتر از لیسانس هم هست فوق لیسانس هم هست دوره دكترا هم هست. حداقل تلاشتان این باشد كه استاد دانشگاه بشوید، حالا اگر محقق شدید مبتكر شدید فنّ آور شدید نوآور شدید، چه بهتر! 👈 این حداقل است كه بتوانید دانشجویان بعدی را تربیت كنید. یك روحانی هم همین است یك طلبه هم همین است. #روز_دانشجو #آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی #جام_معرفت 📚 سخنرانی در جمع دانشجویان تاریخ: مرداد 1389 🌐 https://esra.ir 🆔 @a_javadiamoli_esra 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 #عمر #وقت #عمل_صالح 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
💠
حداخلاص🔸 انسان اگر خود را به حق مشغول نكند نفس او، او را به باطل سرگرم می كند. تمام تلاش و كوشش شیطان این است كه انسان را از آن اهم باز بدارد، انسان وقتی به آن اهم رسید از چنگ شیطان فرار می كند. 🔸 [شیطان] تا توانست انسان را به #حرام می كشاند، چون ﴿یأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾! نشد به معاصی صغیره. ـ انسان تابع شیطان نشد در معاصی كبیره و تابع شیطان نشد در معاصی صغیره، او را به #مكروهات سرگرم می كند. ـ اگر تابع شیطان نشد در مكروهات، شیطان او را به #مباحات سرگرم می كند و می گوید اینها چه عیب دارد؟ مگر چیست؟! ـ اگر انسان خود را از چنگ شیطان در سرگرمی به مباحات نجات داد، شیطان او را به #مستحبات سرگرم می كند كه از واجب بماند. نوبت به واجب كه رسید، با یك وضع ساده می گذرد. ـ اگر نشد و انسان تمكین نكرد، شیطان انسان را به واجب های متعارف سرگرم می كند كه از واجب اهم بماند. این طور نیست كه او كسی را رها بگذارد، مگر اینكه انسان به #حد_اخلاص برسد كه دیگر شیطان به او دسترسی ندارد. #آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی 📩 #باز_نشر_از_رسانه_ها #خبرگزاری_حوزه 📚 اسفار جلسه 7 جلسه 32. 🌐 http://esra.ir 🆔 @a_javadiamoli_esra 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 #شیطان #اولویت_بندی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
احادیثی در باب نیت اعمال
https://www.beytoote.com/religious/ahadis-asal/hadith2-intentions.html
کشکول تبلیغ :
💥خاطرهای از اولین روز مدرسه رفتن #رضا_پهلوی که قطعا تا به حال نشنیدهاید!
💥اگر شاه میبود چه اتفاقی میافتاد؟!
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#پهلوی
#دهه_فجر
#انقلاب_اسلامی
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#نیت
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
https://www.aparat.com/v/m652v0o
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#نیت
#تفریح
#عبادت
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#خوابیدن
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
یک هشدار مهم هم به آن ها داده شده بود: به یک درخت خاص نزدیک نشوید. علاوه بر این به آن ها گوشزد شد که بخاطر داشته باشند، خداوند بخاطر آن ها ابلیس را از رحمت خود محروم کرد و لذا ابلیس دشمن آن ها است؛ نباید فریب او را بخورند تا از بهشت رانده نشوند.
و این هشدار درست بود؛ زیرا ابلیس، که از خوشحالی آنها به شدت ناراحت بود، تصمیم گرفت تا آرامش آنها را برهم بزند. او حسودانه فکر میکرد که این آدم بود که او را از اوج عزت به زیر کشید و از رحمت خدا محرومش کرد.
او با نیرنگ به نزد آدم آمد و خود را دوست و خیرخواه آن ها نشان داد و وانمود کرد که در رفاقت با آن ها صادق است و صرفا از سر دلسوزی آن ها را نصیحت می کند. ابلیس آن ها را از به آخر رسیدن زمان حضور در آن باغ ترساند و به آنها گفت «راز اینکه خدا شما را از میوه این درخت منع کرده این است که اگر از آن بخورید، فرشته خواهید شد یا حتی جاودانه خواهید ماند!» اما آدم و حوا به او اعتماد نکردند.
ابلیس که دید وسوسهاش کارساز نیست، قسم دروغ به خدا خورد و گفت: «من خیرخواه شما هستم و قصد ضرر و زیان به شما را نداشته و نمی خواهم به شما صدمه ای وارد شود.»
آدم و حوا که تا آن زمان سوگند دروغ، آن هم به خداوند متعال را نشنیده بودند، وسوسه شدند و تصمیم گرفتند که از میوه درخت بخورند. امام رضا علیه السلام فرموده اند: «آدم و حوّا تا آن زمان سوگند دروغ به خدا را نشنیده بودند و به همین دلیل به او اعتماد کردند و از میوه آن درخت خوردند.» لذا آدم با ناامیدی گفت: «ابلیس به خدا سوگند یاد کرد که خیرخواه من است! و من فکر نمی کردم که کسی به خدا سوگند دروغ ببندد.»
به محض اینکه آنها از آن میوه خوردند، ناگهان متوجه شدند که لباسهای بهشتیشان از تنشان افتاده و برهنه شدهاند. آدم و حوا بلافاصله پی به اشتباه خود برده و فهمیدند که فریب خوردهاند.
آن ها با برگ درختان بهشت خود را پوشاندند. خداوند به آن ها ندا داد: «آیا من شما را از آن درخت نهی نکردم؟ آیا نگفتم که شیطان برای شما دشمنی آشکار است؟» و بعد آن ها را به زمین فرستاد تا زندگی جدیدی را آغاز کنند.
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#دشمن
#اعتماد
#دروغ
#قسم_دروغ
#خیر_خواهی
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
یک نفر برای اقرار به گناه و طلب آمرزش نزد کشیش رفت و با ترس و لرز گفت: گناه بزرگی کردهام و از گفتن آن خجالت میکشم. کشیش گفت: خداوند بخشنده است و هیچ خجالت نکش، بگو ببینم چه گناهی کردهای؟ او گفت: یک سبد سیب دزدیدهام. کشیش گفت اینکه گناه بزرگی نیست! به اندازه تعداد سیبها استغفار کن و توبه کن تا گناهت آمرزیده شود. دختر گفت: اما یک سبد سیب را از باغ کشیش دزدیدهام. کشیش تکانی خورد و گفت: پس گناهت به این راحتی ها بخشوده نمی شود! باید علاوه بر توبه و استغفار ده سکه هم به کلیسا بپردازی...
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#منفعت_طلبی
#گناه
#توبه
#استغفار
#مسیحیت
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
در نزدیکی های تهران، حوالی دولت آباد و میدان خراسان، یک گاریچی جگر فروش بنام قاسم بود، که به همین دلیل به قاسم جیگرکی معروف شده بود.
قاسم جیگرکی شرور، اهل دعوا و چاقوکشی بود و گاهی اوقات هم مشروب مصرف می کرد و تمام محل از او عاصی بودند؛ اما هر سال روز قبل از محرم، دست و دهانش را آب می کشید و دست از خلاف های خود برمی داشت و در مجلس امام حسین علیه السلام به عنوان علم کش خدمت می کرد.
اوایل جمعیت زیادی در این هیئت حضور داشتند. کم کم از تعداد سینه زن ها کاسته شد؛ تا اینکه مسئولین هیئت متوجه شدند که مطلبی باید رخ داده باشد که این مقدار کاهش سینه زن رخ داده است. پیگیری های مسئولین نشان داد که حضور آدم شروری مثل قاسم جیگرکی آن هم بعنوان جلودار و علم کش باعث شده تا مردم میل و رغبتشان را به این هیئت از دست بدهند. بنابراین قرار گذاشتند که به طریقی به قاسم اعلام کنند که امسال به هیئت نیاید.
بزرگ هیئت که پیرمرد باصفایی بود با شش نفر از هیئتی ها به منزل قاسم جیگرکی رفتند. قاسم از آن لوتی هایی بود که هوای پیرغلامان را داشت و با احترام از آن ها پذیرایی کرد. آن پیرمرد شروع به سخن کرد که آقا قاسم، آیا امام حسین علیه السلام را دوست داری؟ قاسم ناراحت شد و گفت بعد از یک عمر نوکری، حالا می گوئید امام حسین علیه السلام را دوست دارم؟ خودم، زن و بچه هایم به فدای اباعبدالله علیه السلام.
مجددا سوال کردند که آقا قاسم هر کاری از دستت بر بیاید برای امام حسین علیه السلام انجام میدهی؟ گفت بله، هر کاری که روی زمین مانده باشد را از شعف دل انجام می دهم. از شستن توالت تا پرچم زدن و حتی بر دوش کشیدن علم مسجد، هر کاری که بتوانم انجام می دهم و به آن هم افتخار میکنم.
بزرگان هیئت گفتند: آقا قاسم دوست داری هیئت اربابت کوچک باشد یا بزرگ؟ گفت: بزرگ؛ امام حسین علیه السلام عظمت دارد، هیئت او هم باید عظمت داشته باشد.
سوال کردند که آقا قاسم اگر کسی باعث شود که هیئت امام حسین علیه السلام کوچک شود، وظیفه اش چیست؟ قاسم شک کرد و پرسید یعنی چه؟ گفتند: یعنی مردم به هیئت نیایند به خاطر یک نفر. قاسم گفت خوب آن یک نفر نیاید تا مردم بیایند.
گفتند: از تو چه پنهان که خیلی ها بخاطر حضور شما در هیئت دیگر نمی آیند و ما آمده ایم تا بگوییم که شما امسال به حسینیه نیا. قاسم با اینکه ناراحت شده بود اما گفت: باشد، من نمی آیم و شما هم سلام من را به مردم برسانید و بگویید قاسم نمی آید تا شما تشریف بیاورید.
شب اول محرم شد؛ همسر و فرزندانش گفتند بابا به هیئت نمی آیی؟ قاسم که نمی خواست خانواده اش متوجه شوند گفت: چرا شما بروید، من هم می آیم. وقتی که آن ها رفتند، با چند تکه پارچه مشکی زیرزمین خانه را مشکی زد. گفت یا امام حسین علیه السلام من را از حسینیه بیرون کردند، به من گفتند که دیگر نیا، من هم یک حسینیه برای خودم درست کردم. اینجا کسی نیست که من را بیرون کند. زنجیرهایش را برداشت و هر چه شعر بلد بود را خواند و عزاداری کرد. این ادامه یافت تا صبح روز پنجم.
صبح روز پنجم یکی از آن هفت نفر که خواب عجیبی دیده بود، با چشم گریان به درب خانه دوستش رفت و متوجه شد که او هم گریان است و دقیقا همان خوابی که او دیده، را دیده است. درب منزل سوم و چهارم و... هفتم. همه در آن شب یک خواب را دیده بودند. امام حسین علیه السلام هر هفت نفر را توبیخ کرده بودند که شما چه کاره بودید که به کسی بگویید بیاید و یا به دیگری بگویید نیاید؟ چرا دل قاسم را شکستید؟ چرا در پیشگاه همسر و فرزندانش کوچکش کردید؟ بروید از قاسم عذرخواهی کنید.
همگی با هم به در خانه قاسم آمدند و دیدند که درب باز است. درب زدند؛ یکی از فرزندان قاسم آمد، دیدند در حال گریه است، گفتند: چرا گریه میکنی؟ گفت: بیایید که پدرم دارد گریه میکند و خودش را میزند.
دویدند و دیدند که قاسم آنقدر سر خود را به دیوار زده که این سر خون آلود شده است. گفتند: آقا قاسم چه شده؟ گفت: خواب امام حسین علیه السلام را دیدم. آقا فرمودند به خاطر من این ها را ببخش. ولی قاسم تو که ما را دوست داری، تو که دو ماه عزاداری میکنی، چرا شرارت میکنی؟ چرا شراب خواری میکنی؟ چرا آبروی من را می بری؟ قاسم می گوید به آقا گفتم: من نمی دانستم که آبروریز شما هستم. حال که اینطور است میخواهم روز عاشورا برایتان بمیرم. روز عاشورا قبل از ظهر، بچه ها از خانه بیرون دویدند که، مردم ما یتیم شدیم.
خداوند، برای انسان گناهکار، تا آخرین لحظه ای که در دنیاست، درب توبه را باز گذاشته و اگر شخص واقعاً پشیمان باشد و قصد تکرار گناهانش را نداشته باشد، او را می بخشد. ما با چنین خدایی طرف حساب هستیم.
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#عزاداری
#توسل
#امام_حسین علیه السلام
#توبه
#استغفار
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
📚 روباه دُم بریده
روزی دم یک روباه در حادثهای قطع شد.
روباههای گروه پرسیدند دمات چه شد؟
چون روباهها از نسلی مکار میباشند، گفت خودم قطعاش کردم
گفتند چرا؟ این که بسیار بداست و معلوم میشود.
روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک.
احساس راحتی میکنم! وقتی راه میروم فکر میکنم که دارم پرواز میکنم.
یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، رفت و دم خود را قطع کرد.
چون درد شدیدی داشت و نمیتوانست تحمل کند، نزد روباه اولی رفت و گفت: برادر تو که گفته بودی سبک شدهام و احساس راحتی میکنم. منکه بسیار درد دارم!
روباه اولی گفت: صدایش را درنیاور
اگر نه تمام روز روباههای دیگر به ما میخندند! هرلحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود؛ وگر نه تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت
همان بود که تعداد دمبریدهها آنقدر زیاد شد که بعداً به روباههای دمدار میخندیدند
وقتی در یک جامعه افراد مفسد زیاد میشوند
آنگاه به افراد باشرف و باعزت میخندند.
گاهی هم آنها را دیوانه میدانند
#پندانه
https://eitaa.com/amirmaleki135
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#امر_به_معروف_نهی_از_منکر
#گناه (یکی از عوامل گناه معاشرت با اهل گناه و تبلیغات اهل گناه)
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
15.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ ❁ روایت ۱۸ ❁
◕عنوان: آثار محبت حضرت فاطمهی زهراء(؏)
◕موضوع: اعتقادی، معرفتی، فرهنگی، تربیتی
◕اشاره: ﴿حُبُّ فٰاطِمَةَ(؏)، يَنْفَعُ فٖي مِأَةِ مَوْطِنٍ﴾
← پیامبر اکرمﷺ فرمودند: ای سلمان! دوستى دخترم فاطمه(؏) دریکصد جايگاه سودمیبخشد كه سادهترين اين جايگاهها، موقع مرگ و درقبر و درميزان و درمحشر{هنگام گذشتن از پلِصراط و هنگام محاسبهی اعمال} است. هر كه دخترم فاطمه(؏) از او راضىباشد من از او راضیام و هر
كه من از او راضىباشم خدا از او راضى است.
🌱 در ثوابِ نشر معارفِ فاطمی سهیم باشیم .
┄┄┅••=✧؛💌؛✧=••┅┄┄
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#مرگ
#قبر
#پل_صراط
#حساب_قیامت
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
داستانی در مورد دقت حسابرسی در قیامت 🔸حدود پنجاه سال قبل، ریاست و زعامت حوزه علمیه نجف که حدود چهارده هزار طلبه داشت بعد از آسید ابوالحسن مدیسهای، به عهده آشیخ محمد علی کاظمینی بود. من آن زمان را خوب خاطرم هست. در درس ایشان که نبودم چون بچه بودم اما میدیدم بزرگان به درس ایشان می¬رفتند و چقدر جمعیت زیاد بود. خیلی فوق العاده بود. این بزرگوار قبول نکرد جایی نماز جماعت بخواند. با وجود اینکه اعلم و افضل از همه علما بود رساله هم ننوشت. ایشان مریض میشوند، در مریضی شان میگویند: این مرض، مرض فوت من است. عرض میکنند آقا تازه زمان خدمت کردن شما به حوزه و شیعه است. ایشان میگویند: من رویای صادقه¬ای دیدم و میدانم که باید بروم. از ایشان میپرسند مگر چه خوابی دیدید؟ تعریف میکنند: من در خواب دیدم که مریض شدم و دیدم که من را به بیمارستان بغداد بردند و در آنجا حضرت عزرائیلعلیه السلام تشریف آوردند و من را قبض روح کردند و آیت الله شاهرودی هم نماز من را خواند و من را دفن کردند و نکیر و منکر آمدند سوالاتشان را پرسیدند و رفتند. بنا شد ما را برای حساب و کتاب ببرند. برای حساب و کتاب که رفتیم دیدیم عجب معرکهای است! خیلی وضع خراب است. گفتیم: چه خبر است؟ گفتند: شما هم باید حساب و کتاب پس بدهی. گفتیم باشد. یکی از ناراحتیهای آنجا این بود که جا تنگ بود. از کثرت تنگی به هم فشرده بودیم و عرقها تا نرمه گوش بالا آمده بود. روایت هم دارد. خوف و وحشت عظیمیبر مردم غالب شده بود. بعد دیدیم منبری گذاشته شد و پیغمبر صلی الله علیه و آله بر بالای منبر نشستند و بنا شد امیرالمؤمنینعلیه السلام از طرف حضرت از امت حسابرسی کند. نبی اکرم 9 کلیدهای بهشت و جهنم را که جبرئیل به ایشان داده بود، به امیرالمؤمنین علیه السلام دادند. حضرت شروع به حسابرسی کردند. من کمیدور بودم، خودم را به زحمت به ایشان رساندم. پهلوی منبر، خدمت ایشان بودم. دیدم حساب های یک نفر را دارند میکنند و به او میگویند تو فلان موقعی که غذا خوردی ته کاسه اضافه آمد چرا ریختی؟ خرماهایی که خوردی، هسته هایش را چرا ریختی؟ چرا جمع نکردی؟ دیدم اگر حسابرسی به این دقت باشد وضعمان خراب است. خیلی ناراحت شدم اگر این طوریها باشد نجات ما بعید است. 🔹ایشان میگوید: من وقتی این حالت را دیدم بند از بندم جدا شد و گفتم: وای بر من اگر حضرت اینطور بخواهند از من سوال بکنند، اوضاع من چه میشود؟ رفتم و دامن حضرت را گرفتم، حضرت نگاه کردند، عرض کردم یا امیرالمؤمنین! من چند سالی است در جوار شما هستم، و حوزه های علمیه را به پا داشتم، تدریس کردم، نگهبانی کردم؛ دست من و دامن شما، اگر این رقم بخواهید حساب بکشید، که کلاه من پس معرکه است! حضرت یک تبسمیکردند و فرمودند: حساب تو را خودم درست میکنم ناراحت نباش! وقتی این را فرمودند مثل اینکه دیگر خیلی راحت شدم و یک دفعه از خواب بیدار شدم.
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#حساب_قیامت
#محبت_اهلبیت علیهم السلام
#امیرالمومنین علیه السلام
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️یاعلی❤️امیر المؤمنین (علیه السلام) در مسیری با شخص یهودی همراه شدند پس از مدّتی به رودخانهﯼ پُر آبی رسیدند و شخص یهودی کفش هایش را پوشید و از آب گذشت سپس امیر المؤمنین (علیه السلام) را – در حالی که ایشان را نمی شناخت – صدا زده و گفت: ای فلانی! اگر تو آن چه را که من می دانستم، می دانستی از این آب می گذشتی، پس حضرت به او فرمودند: همان جا بایست تا من به تو
ملحق شوم، سپس به آب اشاره ای کرده و آب منجمد شد و از آن گذشتند. شخص یهودی وقتی این صحنه را مشاهده نمود خود را بر قدم های آن حضرت انداخت و گفت: ای جوان! چه گفتی که آب این چنین منجمد شد؟
حضرت فرمودند: ابتدا تو بگو که چه گفتی و از آب گذشتی؟ گفت: من خدا را به اسم اعظمش خواندم، حضرت فرمودند: چیست آن اسم اعظم؟ گفت: من خدا را به اسم وصیّ محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) خواندم. پس حضرت به او فرمودند: من همان وصیّ محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) که خدا را به او خواندی هستم، پس شخص یهودی حضرت را تأیید نموده و مسلمان شد.
مشارق أنوار الیقین ۲۷۱: رواه صاحب عیون الأخبار، قال: إنّ أمیر المؤمنین (علیه السلام) مرّ فی طریق فسایره خیبریّ فمرّ بواد قد سال، فرکب الخیبریّ مرطه وعبّر علی الماء، ثمّ نادی أمیر المؤمنین (علیه السلام): یا هذا! لو عرفت کما عرفت لجریت کما جریت، فقال له أمیر المؤمنین: مکانک، ثمّ أومأ إلی الماء فجمد ومرّ علیه. فلمّا رأی الخیبریّ ذاک أکبّ علی قدمیه وقال: یا فتی! ما قلت حتّی حوّلت الماء حجراً؟ فقال له أمیر
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#امیرالمومنین علیه السلام فضائل
#اسم_اعظم
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh