میبايست به روشی زندگی كنيد و به گونهای با مسائل و دشواریهايتان روبرو شويد كه در پايان زندگی، با افسوس نگوييد، ای كاش چنين و چنان كرده بودم.
✍ آنتونی رابينز
قبل از هرچیز بخاطر صراحت کلامی که به کار میبرم عذرخواهی میکنم.
ولی اگر بخواهم منظورم را به زبانی دیگر که کمی خشنتر و محکمتر است بگویم اینطور میشود که اگر شما بدبخت هستید تقصیر خودتان است.
وقتی میگویم بدبخت، واقعا منظورم بدبخت است نه افسردگی. افسردگی واقعی به ژنتیک شما و تعادل شیمیایی بدنتان ارتباط دارد.
وقتی میگویم بدبخت منظورم ناراضی بودن، بیاراده بودن، ناامید بودن، عصبی بودن است و داشتن هر احساسی که باعث شود به جای استقبال از زندگی با آغوش باز، از آن دوری کنیم. در نتیجه بزرگترین جنایت و ظلمی که می کنیم این است که بدبختی خودمان را گردن دیگران میندازیم.
عامل بدبختی فقط خودتان هستید و تا این را باور نکنید و نفهمید هیچوقت خوشبخت نخواهید شد.
✏️میم.خ
و اما یک جلمه طلایی
دو چیز باعث میشود انسان از پیشرفت دور بماند
مقایسه با دیگران...
مسابقه با دیگران...
هردوی اینها باعث پرتاب ما به عقب می شود.
اول اینکه خودت را با هیچکس مقایسه نکن؛ چون هیچ کس حتی برادر دوقلوی تو شرایط و عوامل یکسان و مشابه با تو نداره.
دوم هم اینکه با هیچ کسی رقابت نکن؛ چون رقابت باعث میشه به فکر این باشی که برنده بشی و تعریف بُرد برای هر کسی فرق داره.
شاید نمره ۱۲ برای یک پسری که صبح تا شب کار می کند و وقتی برای مطالعه ندارد بهترین برد باشد و همین نمره برای یکی دیگه که شرایط متفاوتی دارد باخت صددرصد.
پس هردوی اینهارو کنار بزار و به مسیری که برای خودت تعریف کردی ادامه بده و از مسیر لذت ببر
✏️میم.خ
بگردید یکیو پیدا کنید که به بین اون همه خوبی که دارید دنبال اون یه نقطه ضعف و بدیتون نگرده و همونو بزنه تو صورتتون
توی بد ترین شرایطم کنارتون بمونه
شمارو با هیچ احدی مقایسه نکنه
و در اخر بتونید کنار هم نقص هاتونو برطرف کنید چون : رابطه خوب ساختنیه، هیچ آدمی کامل نیست...
✏️میم.خ
"گاهی اوقات، اطلاعات نادرست میتواند مثل یک سایه در روز روشن باشد. بهتر است همیشه قبل از انتشار، کمی بیشتر دقت کنیم تا نور حقیقت را ببینیم."
✏️میم.خ
"گاهی اوقات، یک کلمه نادرست میتواند مثل یک سنگ در دریاچه آرام باشد. بیایید با دقت بیشتری به امواج اطلاعات نگاه کنیم تا از ایجاد طوفانهای ناخواسته جلوگیری کنیم."
✏️میم.خ
پايان ماه روضه شده ، غم گرفتهام
هيئت تمام گشته و ماتم گرفتهام
بعد از دو ماه گرفت صداهاي ذاكران
تازه دلم شكسته شده دم گرفتهام
بعد از دو ماه كه در مطبت هستم اي طبيب
از درد عشق گفتم و مرهم گرفتهام
از همگی قبول باشه
خداکنه زنده باشیم یکسال دیگه عزاداری کنیم.😔
✏️میم. خ
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشوره ی ما بود دل آرام جهان شد
در اول آسایش مان سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادنمان بود خزان شد
زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند
اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد
آنگاه همان زخم همان کوره ی کوچک
شد قله ی یک آه مسیر فوران شد
با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد
ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم
یعقوب پسر دید زلیخا که جوان شد
یک حافظه کهنه، دو سه تا عطر، گل سر
رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد
با هر که نوشتیم چه ها کرد، به ما گفت
مصداق همان وای به حال دگران شد
کشکولیات خیرخواه
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ی ما بود دل آرام جهان شد در اول آسایش مان سقف فرو ریخت هنگام
📝یک غزل زیبا از حامد عسکری
اصلا این شاعر انگار تو دل ما آدما داره زندگی میکنه
چقدر همه شعرهاش به دل میشینه و باهاش لذت میبریم...❤️❤️
تو از جهان من چه میدانی؟ روبهروی کدامین پنجره نشستهای و از کدامین حفاظ داری به جهان من نگاه میکنی و چند برش کوتاه از کل زندگی مرا دیدهای که اینقدر قاطعانه مرا قضاوت میکنی؟
من هنوز خودم هم به بخشهایی از دنیای خودم آگاه نیستم، من هنوز خودم هم دقیق نمیدانم کجای زندگیام ایستادهام و اوضاع دقیقا چهجوریست، آنوقت تو چهطور پیش خودت فکر میکنی به همه چیز واقفی و صلاحیت اظهار نظر داری؟
خستگی و مشغلهها امان نمیدهند وگرنه گوشهای از جهانت میایستادم و ثابت میکردم هیچکس از زاویهی محدودِ دیدِ خودش، واقعهی نامحدود زندگی هیچکسی را نمیتواند قضاوت کند.
من خیلی فرصت کنم، زندگیام را میکنم. من آنقدر زمان و حوصله ندارم که هربار در زاویهای بایستم و ذهنم را درگیر رصد کردن شیوهی زیست دیگران کنم.
✍ میم. خ
May 11
آنچه از تو دارم ماهیست به قواره هزاران ماه ...
نوریست به انضمامِ هزاران نور....
مستوریست به مثابه هزاران حجاب...
آبروئیست به عزّتِ هزاران زاهد...
چگونه ادا کنم حقِ این همه از تو داشتن را؟؟؟
خورشیدِ محجوبِ سایه انداخته بر کِدِرِ قلبهای عاشق!
رخ بنما....
تمام کن این شب اتراق کرده را...
✏️میم. خ
اگر مایل به انجام دادن لطفی برای دوستی نیستید، بهانهای دروغین نیاورید، مستقیم بگویید. چون در این صورت علاوه بر ناراحتی اولیه، نوعی حس «احمقپنداری» هم به او منتقل کردهاید.
✏️میم. خ
ما همیشه
یا جای درست بودیم در زمان غلط
یا جای غلط بودیم در زمان درست
و همیشه
همدیگر را از دست داده بودیم.
✏️میم. خ
اينقدر دنبال شريك زندگى نگرد
تمركزت رو بذار روى اهدافت
رو بدست آوردن دانش تمركز كن
رو رشد كردن به عنوان يك انسان تمركز كن
فقط اون موقع هست كه آدم مناسب پيدات میكنه
✏️میم. خ
اگر گذشتهات رو تو گذشته رها نکنی،
آيندت رو خراب ميکنه.
برای چيزی که امروز به تو داده میشه زندگی کن،
نه چيزی که ديروز ازت گرفته...
✏️میم. خ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری از تکفین پیکر سید حسن نصرالله و شهید کرکی
علت اینکه تصور میشود مردان بیش از زنان تنوعطلب هستند، نوعی توافق مشترک است که تصویر زنان در جامعه سالم بماند. مردان با موضوع تنوعطلبی همجنسانشان شوخی میکنند و با آن طنز میسازند. اما زنان داستانهای شیطنتهایشان را فقط در جمعهای خصوصی خودشان میگویند و در جامعه نه تنها انکار، که بر روی مردان فرافکنی میکنند. مردان اما همچنان ترجیح میدهند خودشان هم این تصویر معصوم از زنان را حفظ کنند و آنچه از آنان میبینند و میشنوند را پنهان کنند.
✏️میم.خ
شکست…
پیروزی…
این تعبیرات قالبی را نمیتوانم به کار برم. پیروزیهایی هست که انسان را به شور در میآورد، پیروزیهای دیگری هم هست که انسان را به پستی میگرایاند.
شکستهایی هست که میکُشد و شکستهای دیگری هم هست که بیدار میکند.
زندگی با اعمال بیان میشود نه با اوضاع.
تنها پیروزی که دربارهی آن نمیتوانم شک داشته باشم، قدرتی است که در دل دانهها آشیان دارد.
همین که دانهای در دل خاک تیره کاشته شد، پیروز است. اما گذشت زمان باید تا شاهد پیروزی وی، در وجود گندم، شویم.
✏️میم. خ
با دلم قهر نکن بی تو دلم می گیرد
"هستی" ام،بی تو همه هستی من می میرد
با دلم قهر نکن هرچه که خواهی آن کن
تو بزن بشکن و این سینه تو بی سامان کن
با دلم قهر نکن قهر تو عالم سوز است
بی تو حال دل من تلخ تر از دیروز است
با دلم قهر نکن من به تو عادت دارم
به خدا من به تو از پیش ارادت دارم
با دلم قهر نکن هستی من باش که هست
به خدا بی تو همه هستی من کوچک و پست
سیب را، کِرمی که در آغوش دارد میخورد
زخمِ کاری را همان نزدیکتر ها میزنند
✏️میم. خ
این روزها بدجور هوایِ یک جایِ دنج به سرم زده.
جایی شبیهِ خانه ی مادربزرگ که صبحش بویِ سادگیِ قاجار می دهد و شب ، بساطِ آوازِ جیرجیرک ها میانِ حیاطش پهن است.
می شود کنارِ حوض نشست و با عطرِ گل هایِ گلدانِ لب پریده ی شمعدانی اش مست شد،
می شود رویِ تخت چوبیِ کهنه اش لم داد و با صدایِ قارقارِ خش دار و جانانه ی کلاغِ بی پروایِ روی درخت ، عشق کرد.
می شود ساعت ها نشست و زندگیِ مورچه هایِ سرخوشِ تویِ باغچه را تماشا کرد،
می شود کودکانه شاد بود،
می شود نفس کشید!
من برایِ دلخوشی ام نه ثروت می خواهم ، نه عشق...
من با همین چیزهای ساده خوشبختم!
✍ میم. خ