eitaa logo
الکشکول
201 دنبال‌کننده
145 عکس
242 ویدیو
53 فایل
✍️الکعبی 🌐عربي_فارسي
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴۲۷ شوال وفاة شیخ الطائفه سعد بن عبد الله الأشعري القمی رضوان الله عليه العلامة الحلی: سعد بن عبد الله بن ابي خلف الاشعري القمي، يكنى ابا القاسم. جليل القدر، واسع الاخبار، كثير التصانيف، ثقة، شيخ هذه الطائفة وفقيهها ووجهها، ولقي مولانا ابا محمد العسكري (عليه السلام). قال النجاشي: ورأيت بعض اصحابنا يضعفون لقاءه لابي محمد (عليه السلام)، ويقولون: هذه حكاية موضوعة عليه، والله اعلم . توفي سعد رحمه الله سنة احدى وثلاثمائة، وقيل سنة تسع وتسعين ومائتين. وقيل: مات رحمه الله يوم الاربعاء لسبع وعشرين من شوال سنة ثلاثمائة في ولاية رستمدار. 📚خلاصة الاقوال ،العلامة الحلي ،ص: 156. ♻️کانال الکشکول @kashkolka
🔴۲۹شوال وفات استاد كل فقيه بزرگ مجدد علم اصول آیت الله محمدباقر وحيد بهبهانى(اعلى الله مقامه الشريف). 🔻مدرس تبریزی:شيخنا الأجلّ مولى محمد باقر بن محمد اكمل ميباشد كه معروف به آقاى بهبهانى و استاد اكبر و مروّج ملت سيد البشر و علامه ثانى و محقق ثالث است. اين نادره دوران و اعجوبه زمان از شاگردان سيد صدر الدّين قمى شارح وافيه بوده و در اواخر قرن دوازدهم و اوائل قرن سيزدهم هجرت مجدّد مذهب حق جعفرى ميباشد. پدرش نيز از فضلاى عصر خود و از شاگردان شيخ جعفر قاضى و ملا ميرزا شيروانى و علامه مجلسى بود. مادرش دختر نور الدين ابن ملا محمد صالح مازندرانى و جدّه پدرى مادرش عالمه فاضله آمنه بيگم دختر مجلسى اول و خواهر مجلسى ثانى ميباشد و از اين‌رو از اولى به جدّ و از دويمى به خال تغيير مى‌نمايد. ولادتش در سال هزار و صد و شانزده يا هفده يا هيجده (1116 يا 1117 يا 1118 ه قمرى) در اسپهان بفاصله چند سال از وفات مجلسى بوده و مدتى در بهبهان سكونت كرده و اخيرا در كربلاى معلّى اقامت گزيد تا در سال هزار و دويست و پنجم يا ششم يا هشتم هجرت (1205 يا 1206 يا 1208 ه) عازم گلزار جنّت گرديد و در رواق شرقى حرم مطهّر حضرت سيد الشهداء ارواح العالمين له الفدا در پائين پاى شهدا مدفون شد و در تاريخ وفاتش گفته‌اند باقر علمى ز دنيا رفت كه اين جمله با حساب ابجدى «1205» ميباشد. مراتب عاليه و خدمات اين بزرگوار برتر از آنست كه به تقرير و تحرير آيد. از وى پرسيدند كه بچه وسيله بمراتب عاليه علميه ارتقا جستى فرمود كه در نفس خود چيزى سراغ ندارم كه مايه استحقاق من باشد جز اينكه خودم را لا شيئى محض پنداشته و در شماره موجودات نياوردم و در تعظيم و توقير علما و ذكر خير ايشان و محترم داشتن اسامى ايشان جدّى وافى بكار بردم و تا آنجا كه مقدورم ميبود در تحصيل علم و دانش فروگذارى نكردم و تأليفات وى بدين شرح است: 1- ابطال القياس 2- اثبات التحسين و التقبيح العقليين 3- الاجتهاد و الاخبار (در رد اخبارى) 4- احكام العقود 5- اصالة البرائة 6- اصالة الصحة فى المعاملات و عدمها 7- الاستصحاب 8- اصول الاسلام و الايمان 9- الامامة 10- التحفة الحسينية 11- التعليقة البهبهانية (كه حاشيه بر منهج المقال است) 12- التقية 13- حاشيه ارشاد علامه 14- حاشيه تهذيب علامه 15- حاشيه شرح ارشاد اردبيلى 16- حاشيه مدارك 17- حاشيه مسالك 18- حاشيه معالم 19- حاشيه وافى 20- شرح مفاتيح الكلام 21- مصابيح الظلام‌ و غير اينها تأليفات نافعه بسيارى دارد. 📚ریحانة الادب،مدرس تبریزی،ج۱،ص۵۲. ♻️کانال الکشکول @kashkolka
🛑17ذو القعدة قتل ناصر الدین شاه قاجار چهارمین پادشاه سلسله قاجار به دست میرزا رضا کرمانی و تحریک سید جمال الدین افغانی 🔸ناصر الدين شاه که بمدت قریب به پنجاه سال بر ايران سلطنت كرد در روز 17 ذى القعده 1313 و در آغاز پنجاه سال سلطنت خود بنا به عادت معمول براى زيارت بقعه‏ى حضرت شاهزاده عبد العظيم (ع)با امين السلطان صدراعظم و چند تن از درباريان عازم شهر رى شد. وى از مدتى پيش اجازه داده بود كه رعايا براى تقديم عريضه و دادخواهى مستقيما به حضور شاه برسند و حتى هفته‏اى يك روز را به اين امر اختصاص داده بود. هنگامى كه وارد بقعه‏ى حضرت عبد العظيم (ع) گرديد، مردى به نام ميرزا رضا كرمانى كه قبلا در بقعه متحصن شده بود، عريضه‏اى به دست شاه داد و همين‏كه ناصر الدين شاه خواست عريضه را بخواند چند تير به سوى شاه شليك كرد و او را از پاى درآورد. صدراعظم با سرعت شاه را با طرز خاصى از در ديگر بقعه به كالسكه مخصوص رسانيد و ترتيبى داد كه هيچ‏كس متوجه كشته شدن شاه نشود. ميرزا رضا كرمانى بلافاصله دستگير و زندانى شد و بعدا به قتل رسيد. 📚ايران در دوره سلطنت قاجار،على ‏اصغر شميم ، ص: 184،تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاريه، ، ص: 848. ♻️کانال الکشکول @kashkolka
🔴١ صفر عام ١۲۲ أو١٢١ للهجرة النبوية الشريفة اندلاع ثورة عالم آل محمد الشهيد المظلوم ابو الحسین زيد بن علي بن الحسين عليهما السلام (۱). 🔸️لَمَّا حُمِلَ زَيْدُ بْنُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ إِلَى اَلْمَأْمُونِ وَ قَدْ كَانَ خَرَجَ بِالْبَصْرَةِ وَ أَحْرَقَ دُورَ وُلْدِ اَلْعَبَّاسِ وَهَبَ اَلْمَأْمُونُ جُرْمَهُ لِأَخِيهِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ لَهُ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ لَئِنْ خَرَجَ أَخُوكَ وَ فَعَلَ مَا فَعَلَ لَقَدْ خَرَجَ قَبْلَهُ زَيْدُ بْنُ عَلِيٍّ فَقُتِلَ وَ لَوْ لاَ مَكَانُكَ مِنِّي لَقَتَلْتُهُ فَلَيْسَ مَا أَتَاهُ بِصَغِيرٍ فَقَالَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ لاَ تَقِسْ أَخِي زَيْداً إِلَى زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ فَإِنَّهُ كَانَ مِنْ عُلَمَاءِ آلِ مُحَمَّدٍ غَضِبَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَجَاهَدَ أَعْدَاءَهُ حَتَّى قُتِلَ فِي سَبِيلِهِ وَ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَاهُ جَعْفَرَ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ رَحِمَ اَللَّهُ عَمِّي زَيْداً إِنَّهُ دَعَا إِلَى اَلرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوْ ظَفِرَ لَوَفَى بِمَا دَعَا إِلَيْهِ وَ لَقَدِ اِسْتَشَارَنِي فِي خُرُوجِهِ فَقُلْتُ لَهُ يَا عَمِّ إِنْ رَضِيتَ أَنْ تَكُونَ اَلْمَقْتُولَ اَلْمَصْلُوبَ بِالْكُنَاسَةِ فَشَأْنَكَ فَلَمَّا وَلَّى قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَيْلٌ لِمَنْ سَمِعَ وَاعِيَتَهُ فَلَمْ يُجِبْهُ فَقَالَ اَلْمَأْمُونُ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ أَ لَيْسَ قَدْ جَاءَ فِيمَنِ اِدَّعَى اَلْإِمَامَةَ بِغَيْرِ حَقِّهَا مَا جَاءَ فَقَالَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيٍّ لَمْ يَدَّعِ مَا لَيْسَ لَهُ بِحَقٍّ وَ إِنَّهُ كَانَ أَتْقَى لِلَّهِ مِنْ ذَلِكَ إِنَّهُ قَالَ أَدْعُوكُمْ إِلَى اَلرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ إِنَّمَا جَاءَ مَا جَاءَ فِيمَنْ يَدَّعِي أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى نَصَّ عَلَيْهِ ثُمَّ يَدْعُو إِلَى غَيْرِ دِينِ اَللَّهِ وَ يُضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ كَانَ زَيْدٌ وَ اَللَّهِ مِمَّنْ خُوطِبَ بِهَذِهِ اَلْآيَةِ وَ جٰاهِدُوا فِي اَللّٰهِ حَقَّ جِهٰادِهِ هُوَ اِجْتَبٰاكُم(٢) . ____ ١_تاريخ الطبري،ج٧ص١٨١،تجارب الامم،ابن مسكويه،ج٣ص١٤٢. ٢_ عيون أخبار الرضا عليه السلام ج ۱، ص ۲۴۸_٢٤٩. ♻️کانال الکشکول @Kashkulkabi
🔴١ صفر سال۱۲۲ یا ١٢١ هجری آغاز قیام عالم آل محمد شهيد المظلوم ابو الحسین زيد بن علي بن الحسين عليهما السلام (۱). 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🔸️چون زيد بن موسى بن جعفر را گرفته نزد مأمون آوردند از جهت اينكه در بصره رفته بود و خانه‌هاى اولاد عباس را سوزانيده بود مأمون جرم او را ببرادرش على بن موسى الرضا(عليه السّلام)بخشيد و بآن جناب عرض كرد يا ابا الحسن اگر برادر تو رفت و كرد آنچه كرد زيد بن على پيش از او نيز رفت و كشته شد و اگر تو قرب و منزلت نداشتى نزد من هر آينه او را ميكشتم زيرا كه اين عملى كه از او صادر شده است عمل كوچكى نيست حضرت رضا(عليه السّلام)فرمود يا امير المؤمنين برادرم زید را با زيد بن على(عليه السّلام)قياس مكن زيرا كه او از علماء آل محمد بود و بجهت رضا و خوشنودى خداوند غضب كرد و با دشمنان خدا جهاد كرد تا اينكه در راه خدا كشته شد پدر بزرگوارم موسى بن جعفر(عليهما السّلام)از براى من حديث كرد از پدر بزرگوارش جعفر بن محمد بن على(عليه السّلام)شنيده بود كه آن جناب ميفرمود خداوند رحمت كند عم من زيد را كه مردم را دعوت نمود به پسنديدۀ از آل محمد و اگر ظفر يافته بود و فتح نموده بود البته وفا ميكرد بآنچه مردم را بآن ميخواند و وقتى كه ميخواست خروج كند بمن در اين باب مشورت كرد من باو گفتم اى عم بزرگوار اگر راضى ميشوى كه ترا در كناسۀ كوفه بكشند و جسدت را بر سر دار كشند خروج كن پس چون كه خروج كرد جعفر بن محمد بن على(عليه السّلام) فرمود واى بر كسى كه آواز او را بشنود و او را اجابت نكند مأمون عرض كرد يا ابا الحسن آيا از پيغمبر(صلّى الله عليه و آله)توعيد و تعذيب نرسيده است در حق كسى كه بغير حق ادعاى امامت كند حضرت رضا(عليه السّلام)فرمود زيد بن على(عليه السّلام)ادعاى باطلى نكرد و نهايت ترس از خدا و پرهيزكارى داشت از اين مطلب بلكه بمردم گفت اى مردم من دعوت ميكنم شما را به پسنديدۀ از آل رسول و مقصود او خودش نبود چه او معرفت داشت باينكه برادرش مستحق امامت است و توعيد و تعذيب كه از جانب پيغمبر اكرم رسيده است در حق كسى است كه ادعا كند كه خداوند او را امام قرار داده و بعد از آن مردم را بغير دين خدا دعوت كند و با اينكه خودش علم ندارد و چيزى نميفهمد مردم را گمراه كند و از دين بيرون برد چه آنها را واميدارد كه اقرار كنند و امامت او و سوگند بخداوند كه زيد از كسانى بود كه مخاطب آيۀ شريفه« وَ جٰاهِدُوا فِي اَللّٰهِ‌ حَقَّ‌ جِهٰادِهِ‌ »بوده و مصداق اين آيه آن بزرگوار بوده چه آن جناب در راه خداوند جانفشانى كرد(٢) . ____ ١_تاريخ الطبري،ج٧ص١٨١،تجارب الامم،ابن مسكويه،ج٣ص١٤٢. ٢_ عيون أخبار الرضا عليه السلام ج ۱، ص ۲۴۸_٢٤٩. ♻️کانال الکشکول @Kashkulkabi
🛑 مقتل زید بن علی علیه السلام و به دار آویختن پیکر مبارکش: 🔻ابن اثير:چون شب فرا رسيد يوسف دوباره عده تجهيز و روانه كرد. زيد بر آنها حمله كرد. پراكنده و منهزم شدند. آنها را دنبال كرد تا بشوره‏زار كه همه تار و مار شدند و بمحل بنى سليم پناه بردند. سواران آنها در قبال خيل زيد تاب نياوردند. عباس بيوسف خبر داد كه وضع بدين گونه است از او درخواست كرد كه تيراندازان را بيارى او بفرستد. او هم آنها را روانه كرد. تيراندازان هم اتباع زيد را هدف كردند. معاوية بن اسحق انصارى خود را سپر زيد كرد و سخت جانبازى نمود تا كشته شد. زيد بن على و ياران او تا هنگام شب پايدارى و دليرى كردند. در آن وقت تيرى بطرف چپ پيشانى زيد اصابت كرد و تا مغز او فرو رفت. اتباع او برگشتند. اهل شام گمان بردند كه چون شب شده بود آنها دست از كارزار كشيدند. زيد در يكى از خانه‏هاى «ارحب» فرود آمد. ياران پزشكى جراح حاضر كردند. جراح تير را از جبهه زيد كشيد. زيد فغان زد و پس از آن زندگانى را بدرود گفت. اتباع زيد با يك ديگر مشورت كردند كه او را كجا دفن كنند. بعضى گفتند: او را در آب مى‏اندازيم (كه دشمن جسد او را پيدا نكند). برخى گفتند: سرش را ميبريم و تنش را ميان كشتگان مى‏اندازيم (كه كسى او را نشناسد). فرزندش يحيى گفت بخدا قسم نبايد سگها جسد پدرم را بخورند. جمعى هم گفتند: جسد او را در حفره كه از آن گل (براى خشت) بر مى‏دارند نهان و آب را بر آن روان مى‏كنيم. چنين كردند و آب را جارى نمودند. گفته شده او را در نهر يعقوب انداختند و آب را بستند. ميان آنها غلام زيد كه مردى از اهل سند بود كه بر دفن او آگاه شده بدشمن خبر داد (كه جسد كجاست) اتباع او پراكنده شدند. فرزندش يحيى هم بكربلا رفت و در نينوى نزد سابق مولاى بشر بن عبد الملك بن بشر مهمان شد. يوسف بن عمر مجروحين را در خانه ‏هاى خود يكى بعد از ديگرى گرفت. آن غلام سندى روز جمعه محل دفن زيد را نشان داد. جسد را بيرون كشيدند و سرش را بريدند و نزد يوسف بن عمر كه در حيره بود فرستادند حكم بن صلت آن سر را فرستاد. يوسف بن عمر دستور داد جسد در محل كناسه بدار آويخته شود. همچنين پيكر نصر بن خزيمه و معاوية بن اسحاق و زيد نهدى در همان محل (پس از قتل) بدار كشيده شوند و عده نگهبان گماشت كه آنها را حراست كنند. سر زيد را هم براى هشام فرستاد آن سر بر دروازه شهر دمشق آويخته و بعد از آن بمدينه فرستاده شد. جسد بر سردار ماند تا هشام درگذشت و وليد بخلافت رسيد دستور داد فرود آرند و بسوزانند(١). 🔻٢ صفر سال۱۲۲ یا ١٢١ هجری شهادت ابو الحسین زيد بن علي بن الحسين عليهما السلام . ----- ١_الكامل في التاريخ، ج‏5، ص:245_ 246. ♻️کانال الکشکول @kashkolka
🔴مقتل زيد بن علي عليه السلام ونبش قبره و صلب جسده الطاهر: 🔸️فلمّا كان العشاء عبّأهم يوسف بن عمر ثمّ سرّحهم، فالتقوا هم و أصحاب زيد، فحمل عليهم زيد في أصحابه فكشفهم و تبعهم حتّى أخرجهم إلى السّبخة، ثمّ حمل عليهم بالسبخة حتّى أخرجهم إلى بني سليم، و جعلت خيلهم لا تثبت لخيله، فبعث العبّاس إلى يوسف يعلمه ذلك و قال له: ابعث إليّ الناشبيّة، فبعثهم إليه، فجعلوا يرمون أصحاب زيد، فقاتل معاوية ابن إسحاق الأنصاريّ بين يدي زيد قتالا شديدا، فقتل و ثبت زيد ابن عليّ و من معه إلى اللّيل، فرمي زيد بسهم فأصاب جانب جبهته اليسرى‏ فثبت في دماغه، و رجع أصحابه و لا يظن أهل الشام أنّهم رجعوا إلّا للمساء و الليل، و نزل زيد في دار من دور أرحب، و أحضر أصحابه طبيبا، فانتزع النصل، فضجّ زيد، فلمّا نزع النصل مات زيد، فقال أصحابه: أين ندفنه؟ قال بعضهم: نطرحه في الماء. و قال بعضهم:بل نحتزّ رأسه و نلقيه في القتلى. فقال ابنه يحيى: و اللَّه لا تأكل لحم أبي الكلاب. و قال بعضهم‏ :ندفنه في الحفرة التي يؤخذ منها الطين و نجعل عليه الماء، ففعلوا، فلمّا دفنوه أجروا عليه الماء، و قيل: دفن بنهر يعقوب، سكر أصحابه الماء و دفنوه و أجروا الماء، و كان معهم مولى لزيد سنديّ، و قيل رآهم فسار فدلّ عليه، و تفرّق الناس عنه، و سار ابنه يحيى نحو كربلاء فنزل بنينوى على سابق مولى بشر بن عبد الملك بن بشر. ثمّ إنّ يوسف بن عمر تتبّع الجرحى في الدور، فدلّه السنديّ مولى زيد يوم الجمعة على زيد، فاستخرجه من قبره و قطع رأسه و سيّر إلى يوسف ابن عمر و هو بالحيرة، سيّره الحكم بن الصّلت، فأمر يوسف أن يصلب زيد بالكناسة هو و نصر بن خزيمة و معاوية بن إسحاق و زياد النّهديّ، و أمر بحراستهم، و بعث الرأس إلى هشام، فصلب على باب مدينة دمشق، ثمّ أرسل إلى المدينة و بقي البدن مصلوبا إلى أن مات هشام و ولي الوليد فأمر بإنزاله و إحراقه(١). 🔻٢ صفر عام ١۲۲ أو١٢١ للهجرة النبوية الشريفة ذكرى استشهاد عالم آل محمد الشهيد المظلوم ابو الحسین زيد بن علي بن الحسين عليهما السلام . ----- ١_الكامل في التاريخ، ج‏5، ص:245_ 246 ♻️کانال الکشکول @kashkolka
🛑مقتل محمد بن ابی بکر (رضوان الله علیه) 🔸️و بلغ قتله[كنانة قائد مقدمة جيش محمد بن ابي بكر] محمد بن أبي بكر فتفرّق عنه أصحابه، و أقبل نحوه عمرو، و ما بقي معه أحد، فخرج محمد يمشي في الطريق، فانتهى إلى خربة في ناحية الطريق فأوى إليها، و سار عمرو بن العاص حتى دخل الفسطاط، و خرج معاوية بن حديج في طلب محمد بن أبي بكر فانتهى إلى جماعة على قارعة الطريق فسألهم عنه، فقال أحدهم: دخلت تلك الخربة فرأيت فيها رجلا جالسا. فقال ابن حديج: هو هو. فدخلوا عليه فاستخرجوه و قد كاد يموت عطشا، و أقبلوا به نحو الفسطاط، فوثب أخوه عبد الرحمن بن أبي بكر إلى عمرو بن العاص، و كان في جنده، و قال: أ تقتل أخي صبرا؟ ابعث إلى ابن حديج فانهه عنه،فبعث إليه يأمره أن يأتيه بمحمّد، فقال: قتلتم كنانة بن بشر و أخلّي أنا محمدا؟ أَ كُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِنْ أُولئِكُمْ أَمْ لَكُمْ بَراءَةٌ فِي الزُّبُرِ؟ [سورة القمر 54، الآية 43] هيهات هيهات! فقال لهم محمّد بن أبي بكر: اسقوني ماء. فقال له معاوية بن حديج: لا سقاني اللَّه إن سقيتك قطرة أبدا، إنّكم منعتم عثمان شرب الماء، و اللَّه لأقتلنّك حتى يسقيك اللَّه من الحميم و الغسّاق! فقال له محمد: يا ابن اليهوديّة النسّاجة ليس ذلك إليك إنّما ذلك إلى اللَّه، يسقي أولياءه و يظمئ أعداءه أنت و أمثالك، أما و اللَّه لو كان سيفي بيدي ما بلغتم مني هذا. ثمّ قال له:أ تدري ما أصنع بك؟ أدخلك جوف حمار ثمّ أحرقه عليك بالنار. فقال محمد:إن فعلت بي ذلك فلطالما فعلتم ذلك بأولياء اللَّه، و إنّي لأرجو أن يجعلها عليك و على أوليائك و معاوية و عمرو نارا تلظّى كلّما خبت زادها اللَّه سعيرا،فغضب منه و قتله ثمّ ألقاه في جيفة حمار ثمّ أحرقه بالنار. 🔰 چون خبر قتل او[كنانه فرمانده مقدمه لشكر محمد بن ابی بکر] بمحمد بن ابى بكر رسيد اتباع او پراكنده شدند عمرو هم سوى او راند و هيچ كس با او نماند. محمد پياده رفت تا بيك خرابه در عرض راه رسيد در آن پناه برد و پنهان شد. عمرو بن عاص رفت تا بشهر فسطاط رسيد. معاوية بن حديج هم بتعقيب محمد بن ابى بكر كوشيد تا بجماعتى رسيد كه در كنار راه نشسته بودند. او از آنها پرسيد كه چنين كسى را ديده‏ايد يكى گفت. من بفلان خرابه داخل شدم مردى نشسته در آن ديدم. ابن حديج گفت. اوست اوست. داخل خرابه شدند و او را بيرون كشيدند. او از شدت تشنگى نزديك بهلاك رسيده بود او را بفسطاط بردند. برادر او عبد الرحمن بن ابى بكر كه در لشكر عمرو بن عاص بود برخاست و گفت. تو برادر مرا با تسليم مى‏كشى؟ نزد ابن حديج بفرست و او را از قتل او منع و نهى كن. او هم نزد ابن حديج فرستاد كه محمد را پيش خود روانه كند. او گفت. شما كنانة بن بشر را كشتيد و ميخواهيد من از محمد عفو و آزادش كنم؟ آيا كفار شما بهتر از آنها هستند آيا شما در كتاب بهانه و حجت داريد؟ (براءة فى الزبر). دور باد دور باد. (دستور و فرمان شما) محمد بانها گفت. آبم دهيد. معاوية بن حديج گفت. خداوند مرا سيراب نكند اگر بتو يك قطره آب بدهم تا ابد آب نخواهم داد شما آب را بروى عثمان بستيد و يك جرعه باو نداديد من ترا مى‏كشم تا خداوند در جهنم بتو سرب گداخته عوض آب بدهد. محمد باو گفت: اى يهودى مادر. اى زاده زن يهودى جولاهه (نساج). اين كار بتو نيامده و تو حق چنين سخن و داورى ندارى اين حق خداوند است كه بندگان و پرستندگان خود را سيراب و دشمنان را تشنه مى‏دارد كه تو و مانند تو از همان دشمنان هستيد. بخدا سوگند اگر شمشيرم بدستم بود هرگز نمى‏توانستيد بمن برسيد و كار شما باينجا نمى‏كشيد بعد از آن باو گفت (معاويه) آيا مى‏دانى درباره تو چه خواهم كرد؟ ترا در مردار خرمى گذارم و با آتش مى‏سوزانم. محمد گفت: اگر نسبت بمن چنين كنى كه اين كار را نسبت باولياء خدا كرده و بسى خواهيد كرد. من اميدوارم كه اين آتش بر تو و ياران تو و معاويه و عمرو نازل شود و همه شما باتش سوزان دچار شويد كه هر گاه فرونشيند باز خداوند آنرا بر شما افروخته تندتر و بدتر و سوزانتر خواهد كرد. معاويه از گفته او خشمناك شد و او را كشت و بعد در مردار خر فرو برد و در آتش افكند(۱). 🔻وكانت شهادته رضي الله عنه في صفر سنة ٣٨للهجرة النبويه. 🔰و شهادت ایشان (رضي الله عنه)در ماه صفر سال ۳۸ هجری بود(۲). _ ۱_الكامل في التاريخ، ج‏3، ص: 357. ۲_تاریخ الطبری،ج۴ص۸۰. ♻️کانال الکشکول @kashkolka