6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥در مراسم تعزیه ای در عراق فردی که نقش امام حسین (علیهالسلام) را بازی میکرد آنقدر با احساس گفت: آیا کسی هست که مرا یاری کند؟ که با عکسالعمل عجیب مردم مواجه شد!😭
@kashkool114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 درگیری دیدنی عقاب و بزکوهی؛ در نهایت...
@kadhkool114
🏴 امان از شام!
☑️ از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:
🔹 سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟
▫️ در پاسخ سه بار فرمودند:
🔸 الشّام، الشّام، الشّام...
امان از شام!
در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
🗡 ۱. ستمگران در شام اطراف ما را با شمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
🩸 ۲. سرهای شهداء را در میان کجاوههای [۱] زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم (علیها سلام) نگه داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم (علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم چارپایان قرار میگرفت.
🔥 ۳. زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
🎺 ۴. از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند:
🔹 «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
✡️ ۵. ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند:
🔹 اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند و امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
⛓ ۶. ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
💥 ۷. ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...
📝 پی نوشت:
[۱] چیزی چون سبدی بزرگ و سایبانی بر سر آن که بر پشت اشتر نهند و بر آن نشینند.
⬅️ برگرفته از کتاب تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
🏷 #شام
#امام_سجاد علیه السلام
#حضرت_زینب سلام الله علیها
@kashkool114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خطرناکترین بیماری که در ایران در حال اتفاق افتادن است!!!
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
#اسلام
#سواد_رسانهای
#خودتحقیری
@Sheikhfazel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥همین چند جمله اشک رهبرانقلاب درآورد!
🔹روضهخوانیِ حاج مهدی سلحشور در شام غریبانِ حسینی در حسینیهٔ امام خمینی(ره)
@kashkool114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 کار رو باید به کاربلد سپرد
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@kashkool114 دیدنیها
🌺🌺امام صادق عليه السلام
لا تُطلِعْ صَدِيقَكَ مِن سِرِّكَ إلاّ على ما لَو أطلَعتَ علَيهِ عَدُوَّكَ لَم يَضُرَّكَ ، فإنَّ الصَّديقَ قد يكونُ عَدوّا يَوما ما
دوستت را از راز خود آگاه مكن، مگر بر رازى كه اگر دشمن از آن آگاه شود نتواند به تو زيانى رساند ؛ زيرا دوست نيز ممكن است روزى دشمن شود
مشكاة الأنوار 557/1886
┄┅═✼✿🌼✿✼═┅┄
@kashkool114
هدایت شده از نشر خوبی ها 110
✨﷽✨
💠 داستان کوتاه 💠
✍ پيرى در روستايى هر روز براى نماز صبح از منزل خارج و به مسجد مى رفت. در يک روز بارانى، پير صبح براى نماز از خانه بيرون آمد، چند قدمى كه رفت در چاله ای افتاد، خيس و گلى شد. به خانه بازگشت لباس را عوض كرد و دوباره برگشت، پس از مسافتى براى بار دومخيس و گلى شد برگشت لباس را عوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد.
ديد در جلوى در، جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند، هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟
💥جوان گفت نه، اى پير، من شيطان هستم. براى بار اول كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت: «تمام گناهان او را بخشيدم.» براى بار دوم كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت: «تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم.» ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى، خداوند به فرشتگان بگويد: «تمام گناهان اهل روستا را بخشيدم» كه من اين همه تلاش براى گمراهى آنان داشتم. براى همين آمدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى!
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
«اللّهُمَّ اجْعَلْنِی مِن ... الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْه»؛[https://eitaa.com/pakdel3313
@kashkool114
هدایت شده از نشر خوبی ها 110
شيوههاى مَحْرم کردن بچه شيرخوار
س: از آنجا كه بچهدار نمىشويم پسر 4 تا 6 ماهه را به فرزند خواندگى گرفتهايم چه راههايى وجود دارد تا اين پسر با همسرم محرم گردد؟
ج) براى ايجاد محرميت در فرض سؤال راههايى موجود است؛ از جمله: 1ـ اگر خواهر اين خانم شير داشته باشد چنانچه با رعايت شرائط مذكور در رساله اين بچه را شير دهد اين خانم، خاله او شده و با او محرم است.2ـ اگر مادر اين خانم شير داشته باشد و به او شير دهد اين بچه برادر رضاعى آن خانم بوده و محرم است.3- اگر خواهرزاده يا برادرزاده يا زن برادر اين خانم به او شير دهند.
استفتائات مقام معظم رهبری
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
«اللّهُمَّ اجْعَلْنِی مِن ... الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْه»؛[https://eitaa.com/pakdel3313
@kashkool114
هدایت شده از نشر خوبی ها 110
🖤# داستان امام_حسین(ع) شیخ رجبعلی خیاط
شیخ رجبعلی خیاط به همراه شیخ حسن تزودی در امامزاده صالح تهران نشسته بودند که جناب شیخ می گوید:
« یالَیتَنی کُنتُ مَعَکَ فَاَفوُزُ مَعَکَ فَوزاً عَظیما» ؛ حسین جان!ای کاش روز عاشورا در کربلا بودم و در رکاب شما به شهادت میرسیدم.
وقتی اینگونه آرزو می کند،می بینند هوا ابری شد و یک تکه ابر بالای سر آنها قرارگرفت و شروع کرد به باریدن تگرگ. شیخ رجبعلی خیاط فرار می کند و به امامزاده پناه می برد.
وقتی بارش تگرگ تمام می شود، شیخ از امامزاده بیرون می آید و برایش مکاشفه زیبایی رخ میدهد....
او امام حسین علیه السلام را زیارت می کند و حضرت به او می فرمایند: شیخ رجبعلی!
روز عاشورا مثل این تگرگ تیر به جانب من و یارانم می بارید؛ولی هیچ کدام جا خالی نکردند
و در برابر تیرها مقاوم و راست قامت ایستادند،دیدی که چگونه از دست این تگرگ ها فرار کردی.
مگر می شود هر کس ادعای عشق والا را داشته باشد؟
📚کتاب طوبای کربلا …صفحه۱۴۱#داستان
💢وداع جانسوز امام سجاد (ع)با امام حسین (ع)/ امام حسین(ع) لحظات آخر چه پیام مهمی برای شیعیان فرستاد؟
✍لطفا بدون وضو و اشک این متن را نخوانید.
در روايتى آمده است:هنگامى كه امام حسين(ع) تنها شد به خيمه هاى برادرانش سر كشيد، آنجا را خالى ديد. آنگاه به خيمه هاى فرزندان عقيل نگاهى انداخت، كسى را در آنجا نيز نديد؛ سپس به خيمه هاى يارانش نگريست كسى را نديد، امام در آن حال ذكر «لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظِيمِ» را فراوان بر زبان جارى مى ساخت.
آنگاه به خيمه هاى زنان روانه شد و به خيمه فرزندش امام زين العابدين(عليه السلام) رفت. او را ديد كه بر روى پوست خشنى خوابيده و عمّه اش زينب(س) از او پرستارى مى كند. چون حضرت على بن الحسين(عليه السلام) نگاهش به پدر افتاد خواست از جا برخيزد، ولى از شدّت بيمارى نتوانست، پس به عمّه اش زينب گفت: «كمكم كن تا بنشينم چرا كه پسر پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده است» زينب(عليها السلام) وى را به سينه اش تكيه داد و امام حسين(عليه السلام) از حال فرزندش پرسيد: او حمد الهى را بجا آورد و گفت:
«يا أبَتاهُ ما صَنَعْتَ الْيَوْمَ مَعَ هؤُلاءِ الْمُنافِقِينَ»؛ (پدر جان! امروز با اين گروه منافق چه كرده اى؟).
امام(عليه السلام) در پاسخ فرمود:
«يا وَلَدِي قَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَاَنْساهُمْ ذِكْرَ اللّهِ، وَ قَدْ شُبَّ الْقِتالُ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ، لَعَنَهُمُ اللّهُ حَتّى فاضَتِ الاَْرْضُ بِالدَّمِ مِنّا وَ مِنْهُمْ»؛ (فرزندم! شيطان بر آنان چيره شده و خدا را از يادشان برده است و جنگ بين ما و آنان چنان شعله ور شد كه زمين از خون ما و آنان رنگين شده است!).
حضرت سجّاد(عليه السلام) عرض كرد: «يا أبَتاهُ أَيْنَ عَمِّىَ الْعَبّاسُ»؛ (پدر جان! عمويم عبّاس كجاست؟). در اين هنگام اشك بر چشمان زينب حلقه زد و به برادرش نگريست كه چگونه پاسخ مى دهد ـ چرا كه امام(ع) خبر شهادت عبّاس را به وى نداده بود زيرا كه مى ترسيد بيمارى وى شدّت پيدا كند! ـ
امام(عليه السلام) پاسخ داد: «يا بُنَىَّ إِنَّ عَمَّكَ قَدْ قُتِلَ، وَ قَطَعُوا يَدَيْهِ عَلى شاطِىءِ الْفُراتِ»؛ (پسر جان! عمويت كشته شد و دستانش كنار فرات از پيكر جدا شد!).
على بن الحسين(ع) آن چنان گريست كه بى هوش شد. چون به هوش آمد از ديگر عموهايش پرسيد و امام پاسخ مى داد: «همه شهيد شدند».
آنگاه پرسيد: «وَ أَيْنَ أَخي عَلِيٌّ، وَ حَبيبُ بْنُ مَظاهِرَ، وَ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ، وَ زُهَيْرُ بْنُ الْقَيْنِ»؛ (برادرم على اكبر، حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و زهير بن قين كجايند؟).
امام(ع) پاسخ داد: «يا بُنَىَّ إِعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ في الْخِيامِ رَجُلٌ إِلاّ أَنَا وَ أَنْتَ، وَ أَمّا هؤُلاءِ الَّذِينَ تَسْأَلُ عَنْهُمْ فَكُلُّهُمْ صَرْعى عَلى وَجْهِ الثَّرى»؛ (فرزندم! همين قدر بدان كه در اين خيمه ها مردى جز من و تو نمانده است، همه آنان به خاك افتاده و شهيد شده اند).
پس على بن الحسين(ع) سخت گريست. آنگاه به عمّه اش زينب(س) گفت:
«يا عَمَّتاهُ عَلَىَّ بِالسَّيْفِ وَ الْعَصا»؛ (عمّه جان! شمشير و عصايم را حاضر كن).
پدرش فرمود: «وَ ما تَصْنَعُ بِهِما»؛ (مى خواهى چه كنى؟).
عرض كرد: «أمَّا الْعَصا فَأَتَوَكَّأُ عَلَيْها، وَ أَمَّا السَّيْفُ فَأَذُبُّ بِهِ بَيْنَ يَدَىْ إِبْنِ رَسُولِ اللهِ(ص) فَإِنَّهُ لاَ خَيْرَ فِي الْحَياةِ بَعْدَهُ»؛ (بر عصا تكيه كنم و با شمشيرم از فرزند رسول خدا(ص) دفاع نمايم، چرا كه زندگانى پس از او ارزش ندارد).
امام حسين(ع) او را باز داشت و به سينه چسباند و فرمود:(فرزندم! تو پاك ترين ذريّه و برترين عترت منى و تو جانشين من بر اين بانوان و كودكانى. آنان غريب و بى كس اند كه تنهايى و يتيمى و سرزنش دشمنان و سختى هاى دوران آنان را فرا گرفته است. هر گاه كه ناله سر دادند آنان را آرام كن، و چون هراسان شدند مونسشان باش و با سخنان نرم و نيكو، خاطرشان را تسلّى بخش.
چرا كه كسى از مردانشان جز تو نمانده است تا مونسشان باشد و غم هايشان را به وى باز گويند. بگذار آنان تو را ببويند و تو آنان را ببويى و آنان بر تو گريه كنند و تو بر آنان
آنگاه امام(ع) دست فرزندش را گرفت و با صداى رسا فرمود:
اى زينب! اى امّ كلثوم! اى سكينه! اى رقيّه! و اى فاطمه! سخنم را بشنويد و بدانيد كه اين فرزندم جانشين من بر شماست و او امامى است كه پيروى از او واجب است
سپس به فرزندش فرمود: «يا وَلَدي بَلِّغْ شيعَتي عَنِّيَ السَّلامَ فَقُلْ لَهُمْ: إِنَّ أَبي ماتَ غَريباً فَانْدُبُوهُ وَ مَضى شَهيداً فَابْكُوهُ»؛ فرزندم! سلامم را به شيعيانم برسان و به آنان بگو: پدرم غريبانه به شهادت رسید پس بر او اشك بريزيد.
👌ارسال به دیگران واجب.
منبع: معالى السبطين، ج 2، ص 20 - 21.
«اللّهُمَّ اجْعَلْنِی مِن ... الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْه»؛[https://eitaa.com/pakdel3313
@kashkool114
با سلام و عرض تسلیت ایام سوگواری سالار شهیدان
کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا (همه روزها عاشورا و همه زمینها کربلاست)
انتخاب من داستان شهادت مرد نصرانی که تازه مسلمان شده بودند و دوره نامزدیش چند روزی نگذشته بود با
همسرش شهید شدند و دلاوري مادرش در میدان ، این کدام اصحاب امام حسین علیه السلام بود؟
امام حسین ضمانتش کردند.
همسرش به امام حسین علیه السلام گفت:اگر او به میدان برود، من یک زن جوان در این بیابان هستم، شما ضمانت کنید من هم پیش زن و بچه شما بیایم و تنها نباشم، دوم؛ می دانم که اگر او شهید شد، قیامت به بهشت می رود، می خواهم من را فراموش نکند، من را هم با خودش ببرد. می نویسند: «فبکی الحسین بکاءً» امام حسین شروع کرد های های گریه کردن. رو کرد به این زن جوان گفت هر دو تا را برایت تضمین می کنم، بگذار برود.
با اينكه پنج روز از عروسيش نگذشته بود، همراه مادر و همسر، خود را به امام رساندند و به اسلام گرويدند، و این صحابه عرض كرد: «پيام شما به ما رسيد و ما سرباز و گوش به فرمان توايم.»
از آن پس، اين خانواده جزء كاروان حسين عليه السلام به كربلا آمدند.
این صحابهاروز عاشورا، به ميدان رفت، قهرمانانه جنگيد، به طوري كه نوزده سواره و دوازده پياده از دشمن را به هلاكت رسانيد، در اين درگيري شديد دستهايش قطع گرديد و سرانجام به شهادت رسيد.
همسرش خود را به بالين شورش رسانيد و هر چه فرياد داشت بر سر دشمن كشيد، دژخيمان بي رحم بسوي او آمدند،
غلام شمر به نام رستم عمودي بر سرش زد، او نيز كنار همسرش به شهادت رسيد و اين نخستين زني بود كه در ماجراي كربلا شهيد شد.
سر این اصحاب امام حسین علیه السلام را از بدن جدا كرده براي مادرش فرستادند تا دل او را بسوزانند.
مادر، سر را گرفت و بوسيد و گفت: «حمد و سپاس خداوندي را كه مرا با شهادت تو پيش روي حسين عليه السلام رو سفيد كرد.» و سپس آن سر را گرفت و گفت: ما چيزي را كه براي خدا داديم پس نمي گيريم، آن را با شدت بسوي دشمن انداختت، كه اتفاقا آن سر به پيكر يكي از دشمنان خورد و او زخمي شد و بعد به هلاكت رسيد.
سپس قمر بسوي خيمه ي خود آمد و عمود خيمه را از جا كند و به دست گرفت و بسوي دشمن يورش برد و دو نفر از دشمن را كشت، امام حسين عليه السلام فرياد كشيد اي زن برگرد، بر زن جهاد نيست، به تو
مژده باد كه با فرزندت همنشين جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله در بهشت هستيد.
مادر صحابه(قمر)، برگشت و گفت: «خدايا اين اميد همنشيني با رسول خدا صلي الله عليه و آله را در مورد من قطع مكن.»
امام حسين عليه السلام فرمود:، خداوند اميدت را نااميد نكند.
اگه ممکنه این اسم این صحابهای برام بفرستید ،ممنون می شوم
ا #داستان_یک_قهرمان