eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
228 دنبال‌کننده
24.4هزار عکس
23.5هزار ویدیو
190 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
١٩۴ نقل است که (پسر ناصرالدین شاه و حاکم اصفهان) یه مبلغ هنگفتی رو به‌زور از یه تاجری قرض میگیره و بَر نمی‌گردونه! هم ناچار می‌ره تهران از پیش باباش شکایت کنه، یعنی پیش . شاه یه دست‌خط می‌نویسه و میده به تاجر که «طلب شاکی رو هرچه زودتر بپردازید» تاجر اصفهانی خوشحال و خندون برمیگرده اصفهان و دست‌خط شاه رو میده به شازده ظله‌سلطونم بعد از خوندن دست‌خط یه نگاهی به تاجر می‌کنه و میگه: «معلومه که این آقای محترم خیلی پُردل و رشیده، که از شازده‌ای مثه من به شاه شکایت می‌بره. -حالا که اینطوره پس- من باید دلش‌ رو ببینم» بعد دستور میده شیکمش رو بشکافن و دلش رو تو سینی بذارن😳 ــــــــــــــــ بر ظالمین تمام روزگاران به برکت @dastanayekhobanerozegar .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محمدرضا فرج زاده: گفت‌وگو با ژاله اسفندیاری؛ سخنگوی سازمان مجاهدین خلق از تیرانا پیرامون دلایل خرسندی اپوزیسیون حکومت ایران از باخت تیم ج.ا در برابر انگلیس «ما برای باخت ج.ا خوشحالی می‌کنیم نه ایران، همونطور که در فرایند تجزیه، اراضی ج.ا تجزیه می‌شه نه ایران!» ننه بابای ایناکیا هستند؟؟؟ @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
١٩۵ 🔴 ♦️هفتم آذر ماه، دومین سالگرد توسط مزدوران رژیم صهیونیستی است. او، عهد خود با پروردگار متعال را صادقانه به سرانجام رساند و پاداش مجاهدت پنجاه ساله را گرفت. 🔹این دانشمند برجسته که از پایه گذاران برنامه هسته ای ایران بود، دست کم به مدت دو دهه، هدف ترور سیا و موساد بود. چرا که هر خدمتش، شتاب تازه ای به حرکت کاروان اقتدار و پیشرفت ایران می داد. ♦️فراتر از برنامه هسته ای، آن شهید والامقام، (فراتر از یک شاخه علمی ‌و فنی) به شمار می رفت. از ، و از ، و ، و سرانجام، و در ماه های پیش از شهادت در هفتم آذر ماه 1399. 🔹آنها که دستور ترور محسن فخری زاده را به جوخه های ترور دادند، بی تردید در پستو های خود در تل آویو و واشنگتن از او می ترسیدند؛ و گرنه سال ها به کمین نمی نشستند و بارها نقشه ترورش را به اجرا نمی گذاشتند. ♦️ و راه نورانی اش، پر رهرو باد. به برکت بر پیامبر اعظم ص @dastanayekhobanerozegar
💦💧☀️💧💦💧☀️💧💦 ١٩۶ ... ، داستان شیخی را تعریف می کند؛ که در تاریکی دم صبح افسار الاغش را جلو حمام، به مردی که چهره اش نمایان نبود سپرد و به حمام رفت، وقتی برگشت دید که افسار الاغش در دست دزد معروف ده است و شروع کرد به داد و بیداد. دزد گفت : چرا داد و بیداد می‌کنی؟ شیخ گفت : ای دزد نابه کار افسار الاغ من در دست تو چه می‌کند؟ دزد گفت : تو خود در تاریکی الاغت را به من سپردی. تازه مرا از کارم باز داشتی و حالا داد و بیداد هم می‌کنی؟؟؟!!! شیخ پرسید: پس چرا الاغ را ندزدیدی؟ دزد گفت: تو الاغت را به من سپردی من دزدم نه خیانتکار و چیزی را که به من سپرده‌اند به آن خیانت نمی‌کنم. سپس ادامه می‌دهد که: و به کسانی که اموال و سرنوشت خودشان را به شما سپرده‌اند خیانت نکنید. ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
١٩٧ 🔸یورگن کلینزمن، بازیکن و مربی سابق آلمانی، روز جمعه گفت: که کی‌روش واقعا به خوبی با تیم‌ملی و فرهنگ ایران سازگار است. آن‌ها مدام روی داوران خط و داور چهارم کار کردند و بر قضاوت آن‌ها تاثیر گذاشتند. این فرهنگ آن‌هاست. آن‌ها شما را از بازی خودتان خارج می‌کنند. 🔹 در واکنش به بی‌احترامی اسطوره آلمان گفت: . دوست داریم تو را به‌عنوان مهمان به کمپ تیم‌ ملی دعوت کنیم تا با بازیکنان ایران آشنا شوی. 🔹به هر حال می‌خواهیم تصمیم فیفا را در قبال مطلب تو به‌عنوان عضو گروه تحقیقات جام‌جهانی ببینیم؛ چرا که انتظار داریم تو قبل از اینکه به کمپ ما بیایی، از این سمت استعفا کنی. ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
١٩٩ 🎥 توسط شهربانو‌ دامغانی‌نژاد 🔹دامغانی‌نژاد در مسابقات قهرمانی ارتش‌های جهان به مدال طلا دست یافت. ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٢٠٠ 🔴 وقتى كه: ، خبرش به مدينه رسيد. (ص) به منزل جعفر تشريف آورد، به همسر وى (اسماء بنت عميس) فرمود: كودكان جعفر را بياور! كودكان را در آغوش گرفت و آنها را بوييد و گريست. عبدالله فرزند جعفر مى گويد: خوب به خاطر دارم آن روز كه پيغمبر نزد مادرم آمد، مادرم گفت : ! جعفر به شهادت رسيد؟ فرمود: آرى و خبر شهادت پدرم را به او داد، در آن لحظه كه دست محبت بر سر من و برادرم مى كشيد اشك از ديدگانش مى ريخت و درباره پدرم دعا مى نمود. سپس به مادرم فرمود: ! مايلى به تو مژده بدهم. عرض كرد: آرى پدر و مادرم فدايت باد. فرمود: جعفر . 📚 جلد 5 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ کانال @dastanayekhobanerozegar 🌹🌺💐🌺🌹🌺💐🌺🌹🌺💐🌺🌹
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٢٠١ 🏺 ، نقل شده ، به (که از علمای بزرگ نجف بود) گفت: من تعجب می کنم که چرا این همه ثروت و شوکت و شهرت و لذت را واگذاشته و به عبادت و نیایش و خارکنی و ریاضت پرداخته ای؟ به راستی چرا از لذت روی برگرفته ای و به ریاضت روی آورده ای؟؟ سید هاشم خار کن گفت: من هم تعجب می کنم که چگونه و چرا تو از آن همه لذت های عالی و ماندگار اخروی بریده و به لذت های فانی دینوی مانع لذت های عالی دینوی می شود. به راستی اگر دنیا طلای فانی باشد که نیست و اگر آخرت سفال باقی باشد (بلکه طلای باقی است) بهتر نیست سفال باقی را به طلای فانی ترجیح دهی؟ در حالیکه . ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠
شاخص هنر اسلامی 

🔹
پایگاه اطلاع رسانی اسراء
، آیت الله العظمی جوادی آملی: مهم‏ ترین شاخص هنر اسلامی توان در كسوت محسوس و قدرت تصویر غیب در جامه شهادت است. هنرهای غیر اسلامی چون جایی در جهان معقول و ملكوت ندارند و از عقل منفصل بی بهره و از مثال منفصل بی نصیب اند و فقط از وهم و خیال متصل استمداد می كنند، هرگز مایه عقلی نداشته و ندارند. زیرا مكتبی كه ماده را اصیل می داند و موجود غیر مادی را خرافه می‏ پندارد و نشئه تجرّد و غیب را افسانه تلقی می كند،هیچ‏گاه پیامی از عالم عقل و غیب ندارد و هرگز هدفی جز وهم و خیال نخواهد داشت. 🔹 اوج عروج یك انسان از دیدگاه هنرمند مادی همانا مقام مثال متصل و وهم به هم آمیخته است و آن‏جا كه سخن از نام و نان و وام و دانه نباشد، هنرمند مادی را راهی نیست و آن‏جا كه از تشویق و تقدیر و ثنا و سپاس و یادنامه و مانند آن اثری نباشد، هنرور مادی را باری نخواهد بود، زیرا قلمرو پرواز هنرپرداز مادی همانا منطقه بسته خیال و مدار محدود وهم است. 🔹 ولی كه عوالم سه گانه طبیعت و مثال و عقل را ثابت می ‏كند و هر یك را مظهر نامی از نام‏ های جلال و جمال الهی می ‏داند و برای مرزی نمی ‏بیند و لقاء الله را كه هماره بیكران بوده و هست و خواهد بود، مائده و مأدبه سالك صالح و عارف واصل و شاهد عاشق می داند، بحر تیار و دریای موّاج هنرورزی را فراسوی هنرمند اسلامی قرار می ‏دهد تا پیام ‏های گوناگون را كه از و از ورای حجاب‏ های نوری و ظلمانی دریافت كرده است، به قلمرو مثال منفصل درآورده، از آن پایگاه به مرحله وهم و خیال تنزل داده، سپس به منصه حسّ و صحنه صورت، نازل كند تا بادیه نشینان تشنه حس را بر بال ‏های ظریف هنر نشانده، از خاكدان طبیعت به دامنه مثال و خیال رسانده، از آن‏جا به و مقام منیع غیب واصل كند. 📚 پیام به ستاد همایش بررسی آرا و اندیشه‏ های شهید آوینی تاریخ: فروردین 1381 🌐 http://esra.ir 🆔 @a_javadiamoli_esra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🌸🌼✨☀️🌼🌸💐 ٢٠٣ در آمستردام امام جماعت مسجدی هر جمعه بعد از نماز همراه پسرش که ده سال سن داشت به یکی از محله ها میرفتند و کارتهایی را که در آن نوشته شده بود «راهی به سوی بهشت » درمیان مردم غیر مسلمان پخش میکردند تا بلکه سودمند واقع شود و برای تحقیق درمورد اسلام و قبول آن اقدام کنند. 🆔 @dastanayekhobanerozegar در یکی از روزهای جمعه، هوا خیلی سرد و بارانی بود، پسر لباسهای گرمی پوشید تا سرما را احساس نکند، و گفت: پدرجان من آماده ام !َ پدر پرسید: آماده برای چه چیزی ؟ پسرگفت: برای اینکه برویم و این جمعه هم مانند جمعه های گذشته نوشته ها را پخش کنیم پدر جواب داد: هوا خیلی سرد و بارانیست امروز ممکن نیست. پسر با اصرار از او خواست که بروند و گفت : مردم در بیرون به طرف آتش میشتابند. پدر گفت: من در این سرما نمیتوانم بیرون بروم‌ . پسر گفت: پس اجازه دهید من بروم‌ و کارتها را پخش کنم؟ بعد از کمی، بالاخره پدر راضی شد و او را فرستاد و پسر از او تشکر کرد. و پسر با اینکه فقط ده سالش بود در آن خیابانها تنها کسی بود که در آن هوای سرد در بیرون بود او درِ همه خانه ها را میزد و کارت رابه مردم میداد. بعد از دو ساعت راه رفتن زیر باران فقط یک کارت باقی مانده بود ومیگشت دنبال کسی که آن کارت آخری را به او بدهد ولی کسی را نیافت، نگاهش به خانه روبرو افتاد و رفت که کارت رابه اهل آن خانواده بدهد زنگ آن خانه را به صدا در آورد ولی جواب نشنید دوباره زنگ رابه صدا درآورد و چند باردیگر هم‌ تکرار کرد تا بالاخره پیرزنی اندوهگین در را باز کرد و گفت: پسرم چه میخواهی در این باران ؟ کاری هست که برایت انجام دهم ؟ پسر با چشمانی پرامید و پاک و با لبخندی دلنشین گفت : ببخشید باعث اذیت شما شدم فقط میخواستم بگویم که خداشما را واقعا دوست دارد و به شما توجه عنایت کرده ومن آمده ام آخرین کارت که مانده رابه شمابدهم کسی که شما را از همه چیز آگاه خواهد ساخت خداوند است و غرض از خلق انسان و همه چیز این است که رضای او بدست آید .... سپس کارت را به او داد و رفت بعد از یک هفته و بعد از نماز جمعه، پیرزن ایستاد و گفت: هیچ کدام از شما ها مرا نمیشناسید و من هرگز قبلا به اینجا نیامده ام و تا جمعه گذشته مسلمان هم نبوده ام و فکرش راهم نمیکردم که مسلمان شوم ماه گذشته شوهرم فوت کرد و مراترک نمود و من تنها ماندم در دنیایی که کسی را نداشتم و جمعه گذشته در حالیکه باران میبارید و هوا خیلی سرد بود میخواستم که خودم را بکشم، چون هیچ امید و آرزویی در دنیا نداشتم ... برای همین یک چهار پایه آوردم و طناب را از سقف آویزان کردم و آن را درگردن انداختم سپس آنرا در گردنم محکم کردم تنها و غمگین بودم و داشتم آخرین افکارم را مرور‌ میکردم‌ و با خود کلنجار میرفتم که دیگر بپرم وخود را خلاص‌کنم !!! .. که ناگهان زنگ به صدادر آمد من هم که منتظر کسی نبودم کمی صبر کردم تا شاید دیگر در نزند ولی دوباره تکرار شد و چندین مرتبه زنگ را به صدا در آورد اینبار با شدت در را کوبید و زنگ راهم میزد بار دیگر گفتم که کیست ؟!!! به ناچار طناب را از گردنم‌ باز کردم و رفتم تا بدانم کیست که اینگونه با اصرار در را میکوبد وقتی در را باز کردم چشمم به پسر کوچکی افتاد که با اشتیاق و لبخند به من نگاه میکند چهره ای که تابحال آنرا ندیده بودم ! و حتی توصیفش برایم مشکل است کلمات قشنگی که بر زبانش آورد، قلبم را که مرده بود بار دیگر به زندگی برگرداند و با صدایی قشنگ گفت: خانم؛ آمده ام که به شما بگویم که خدا شما را دوست دارد و به تو عنایت کرده وسپس کارتی را بدستم داد! کارتی که روی آن نوشته بود ! پس در رابستم و چیزهایی که در کارت نوشته شده بود را خواندم ... سپس طناب را از سقف باز کردم و همه چیز راکنار گذاشتم ... چون‌ من دیگر به آنها نیاز نداشتم و من پروردگار حقیقی و محبت واقعی راپیدا کردم ... اسم این مرکز اسلامی هم روی کارت نوشته شده بود بنابراین آمدم اینجا تابگویم : الحمدلله و سپاس برای شما به خاطر تربیت چنین فرزندی که در وقت مناسب سراغم آمد و من را از رفتن به جهنم باز داشت ! َ چشمان نماز گذاران‌ پر از اشک شد و همه باهم تکبیر گفتند... ... ... . امام که پدر آن پسر بود از منبر پایین آمد و پسرش را که در صف اول نماز گذاران بود ، با گریه ای که نمی توانست جلوی آنرا بگیرد درآغوش می فشرد ... ... ــــــــــــــــ ☑ 👇 @dastanayekhobanerozegar