فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در غرب چپ و راست سوپر قهرمان جعل میکنن بلکه جامعه افسرده غربی یک تکونی بخوره، امثال سعید روستایی هم میرن از ته فاضلاب و زندگی شخصیشون سناریو مثل #برادران_لیلا در میارن تا تعمیم بدن به کل جامعه.
🗣ایلجـــــان | EELJAAN
🇮🇷نیمه پنهان
🇮🇷@nimeyepenhan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ شبکه اوکراینی:
📍تمرینات مشترک دریایی چین، ایران و روسیه به دیگران نشان می دهد که ما می توانیم در دریاها حضور داشته باشیم و به طور مؤثر از این توان استفاده کنیم/این ائتلافی روشن بین سه کشور و پیامی به تمام دنیا است...
🇮🇷نیمه پنهان
🇮🇷@nimeyepenhan
تکنیکهای فریب در رسانهها و فضای مجازی
🇮🇷نیمه پنهان
🇮🇷@nimeyepenhan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامه دختری به حاج آقا قرائتی که چند نفر رو لعنت کرد ....‼️
🇮🇷نیمه پنهان
🇮🇷@nimeyepenhan
🌹🍃ختم دعای فرج🍃🌹
هدیه به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف
🌷برای سلامتی و ظهورِ صاحب الزمان عج
🌷برای شفای بیماران
🌷برای حاجت روایی تمامی کساني
که در ختم شرکت میکنند.
🌷برای حاجت روایی مدیر و ادمین های گروه
✅هر تعداد دعای فرج
می توانید قرائت کنید اعلام نمائید.
<بسیار برای فرج دعا کنید
که فرج شما در آن است.>
حاجتتان روا🤲
اجرکم عندالله🌻
https://eitaa.com/joinchat/3220373762C0fd992e963
🍃 اخلاق عملی را باید از ابراهیم هادی آموخت.
در ارتفاعات کوره موش چهار اسیر گرفتیم و قرار بود بعد از چند روز تحویل پادگان ابوذر بدیم. یک اتاق آهنی در میان حیاط وجود داشت همه پیشنهاد دادن که اسرا را در آنجا نگهداری کنیم.
اما ابراهیم آنها را آورد داخل اتاق و هر غذایی که میخوردیم بیشترش را به اسرا میداد و میگفت اینها مهمان ما هستند. بعد از چند روز برای آنها لباس تهیه کرد و آنها را راهی حمام کرد.
بعد از اینکه قرار بود اسرا را تحویل دهیم همه ی آنها به ابراهیم نگاه میکردند و گریه کنان التماس میکردند تا کنار ابراهیم بمانند.
🍃 این حاصل اخلاق و #رفتار خوش او بود
🌷یادش با ذکر #صلوات
به کانال ستاد کنگره شهدای لشکر10بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/1253703897Ccf2ffa899f
الله اکبر روایتی خواندنی از
شهید کاظم نجفی رستگار
🌹مادر در خواب پسر شهیدش را مےبیند .
پسر به او مےگوید :
«توی بهشت جام خیلے خوبہ . چے مےخواے برات بفرستم ؟».
✨مادر مےگوید :
«چیزے نمےخوام ؛ فقط جلسہ قرآن ڪہ میرم همہ قرآن مےخونن و من نمےتونم بخونم خجالت مےڪشم .
مےدونن من سواد ندارم ، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون .».
🌹پسر مےگوید :
«نماز صبحت رو ڪہ خوندے قرآن رو بردار و بخون !».
✨بعد از نماز یاد حرف پسرش مےافتد . قرآن را بر مےدارد و شروع مےڪند بہ خواندن .
🌹خبر مےپیچد . پسر دیگرش این را بہ عنوان ڪرامت شهید محضر آیت اللہ نوری همدانی مطرح مےڪند و از ایشان مےخواهد مادرش را امتحان ڪنند . قرار گذاشتہ مےشود .
✨حضرت آیتاللہ نزد مادر شهید مےروند .
قرآنے را به او مےدهند ڪہ بخواند . بہ راحتے همہ جاے را
مےخواند ؛ اما بعضے جاها را نہ .
مےفرمایند :
«قرآن خودت رو بردار و بخوان !».
🌹مادر شهید شروع مےڪند بہ خواندن ؛ بدون غلط .
آیت اللہ نورے گریہ مےڪنند و چادر مادر شهید را مےبوسند و مےفرمایند : «جاهایے ڪہ نمےتوانست بخواند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم ڪہ امتحانش ڪنیم.»😭
#شهیدحاج_ڪاظم_نجفےرستگار
#فرمانـــده_لشگر۱۰سیدالشهدا
@mahman11
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
میرزا اسماعیل دولابی
شبهای ماه رمضان است، اغلب شما جوان هستید. وضو بگیرید. نماز بخوانید. کم حرف بزنید. کم قصه بگویید. این چیزهایی که در تلویزیون نشان میدهند برای تفریح است یا برای بچهها. شما که روزه دارید کمتر این و آن را گوش دهید.
کمی به کارهایتان برسید. نیم ساعت یا یک ساعت بعد از نماز در سجاده بنشینید و خدا را یاد کنید. افطار که کردید، بدنتان که آرام گرفت، يه دعایی، يه ثنایی یک دقیقه خدا را یاد کنید. با خودتان خلوت کنید. به قرآن نگاه کنید. يا اینکه اصلا ساکت بنشینید. این خیلی قیمتی است. آدم افطار حقیقی را با خدا میکند. افطار حقیقی که خوردن نیست. "ابعث حیا"، آن افطار است.
به طراوت دریا ..
به صراحت صحرا ..
به صلابت کوه...
یاد و خاطره جانباز شهید
سردار حاج اصغر احمدی
فرمانده دلاور گردان حضرت قاسم (ع)
و جانشین تیپ یکم ثار الله
لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع)
طلوع:۱۳۴۰
عروج:۱۳۹۳ مجروحیت
صَلی اَللهُ عَلیکْ یا اباعبدلله (ع)
مهمانان امروز🌹
⚘اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
⚘اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
⚘اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
⚘اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
⚘اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
⚘اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
⚘اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
⚘اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم
زیارت قبول
🍃🌸رفاقت باشهداتاقیامت 🌹
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
«همه ی مشکلات بشر به خاطر دوری از خداست»
با ابراهیم داخل یک خانه شدیم. چند بار یا الله
گفت و وارد یــک اتاق شـدیم. چند نفر نشــسته
بـودند. پـیرمـردی با عبای مشکــی بالای مجـلس
بـود. به همراه ابـراهـیم سلام کردیم و در گوشه
اتاق نشستیم.
صحبت های حاج آقا با یکی از جوان ها تمام
شد. ایشـان رو کرد به ما و با چهره ای خندان
گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجـب این
طرف ها!. ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا وقت نمی کنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت می کردند فهمیدم که ایشان ابراهیم را خوب می شناسد، حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد.
وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم مار ا یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما را شرمنده نکنید. خواهش می کنم اینطوری حرف نزنید. بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. ان شاء الله در جلسات هفتگی خدمت می رسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و بیرون رفتیم.
در بین راه گفتم: ابرام جون، تو هم به این بابایه کم نصیحت می کردی، دیگه سرخ و زرد شدن نداره! با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی می گی امیر جون، تو اصلا این آقا رو شناختی؟ گفتم: نه ، راستی کی بود؟ گفت: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلی ها نمی دانند.
ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند. سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبای محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده.
سلام بر ابراهیم، ص 124 و 125
📌 همسر ومادر ۵ شهید در دیدار با رهبری: من حليمه و از غافله عشق جاماندم.
🔹️«حلیمه خاتون خانیان» اهل روستای جورد از توابع بخش رودهن شهرستان دماوند، همسر شهید سیدحمزه سجادیان و مادر شهیدان داود، ابوالقاسم، کاظم و کریم در خرداد ۹۸ به همسر و چهار فرزند شهیدش خود پیوست. شهید آوینی این روستا را به «روستای نزدیک آسمان» تشبیه میکرد.
◇ مقام معظم رهبری و دیگر مسؤولان بارها به دیدن وی رفتند، اما حلیمه خاتون هیچگاه از زندگی ساده خود گلهمند نبود.
◇ مادر شهید سجادیان در یکی از دیدارها به مقام معظم رهبری گفت: « نام من حلیمه است، از خانواده من همسرم سید حمزه و چهار فرزندم سید کاظم، سید داوود، سید کریم و سید قاسم سجادیان به شهادت رسیدهاند؛ هر بار که خبر شهادت فرزندانم را میآوردند در حالی که اشک شوق بر چهرهام بود و رو میپوشاندم تا مبادا دشمن شاد شود، دلم آرام بود و خوشحال بودم از اینکه خداوند متعال شهادت را نصیب خانوادهام نمود و هرگز فراموش نمیکنم آن روزی که خبر شهادت همسرم را به من دادند، وجودم پر از حسرت و اندوه شد، چراکه از غافله عشق جاماندم.
◇ نخستین شهدای این خانواده سید داود و سید کاظم بودند که در عملیات بیت المقدس به شهادت رسیدند؛ سید ابوالقاسم در عملیات خیبر، سید کریم در جریان اجرای عملیات والفجر مقدماتی و در نهایت پدر این چهار شهید با این که از بیماری زانو به دلیل کار زیاد در مزرعه رنج میکشید طاقت نیاورد و به جبهه اعزام شد و در نهایت در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید.
#مادر_شهید
#شهیدان_سجادیان
🔴 دربارهی برادران لیلا
🔴 آخری ساخته سعید روستایی
🔴 نوشتهی صادق فرامرزی
در این سالها کموبیش دنبالکننده حرفهای سینما بودم و به ندرت اجازه دادم فیلمهای برجسته و جریانساز تاریخ سینما از زیر دستم در برود، اما تا به حال یادم نمیآید از سینمای هیچ کشوری فیلمی دیده باشم که قهرمان اثر یک کشیده محکم بخواباند در گوش پدرش و مخاطب در نهایت همذاتپنداری بگوید: «آخیش دمت گرم چه چسبید!»
احتمالاً به همین دلیل دیدن چنین سکانسی در #برادران_لیلا سعید روستایی شوکهام کرد... نفرت از پدر یا مادر در ۲ اثر قبلی او هم ملموس بود (هیچ قضاوتی درباره علت و ریشهاش ندارم) اما آنچه در جدیدترین اثرش دیدم شرمآورترین سکانس سینمای ایران در بیحرمتی به پدر و مادر بود. این بیحرمتی نه راوی شکاف نسلی است نه میتواند مقابله با پدرسالاری باشد. این یک وقاحت تمام عیار بود، بی همه چیزی روایتی که مدعی تعهد اجتماعی است.
وجه نمادین و سیاسی فیلم گلدرشتتر از آن است که مخاطب متوجه مراد و منظور روستایی نشود، چه بسا تقلّا برای سوار کردن این همه نماد و شعار به چنین اثر بیهمهچیزی منتهی شده است (حد فاصل زمانی دلار ۳هزار تومانی تا ۳۰هزارتومانی بیش از ۵سال طول کشید اما در فیلم نهایتا ۵هفته زمان میبرد و دهها مورد مشابه دیگر که نشان از همین دستپاچگی اثر دارد) ... با این حال در همین نمادبازی هم نسخهای جز انتحار و عقدهگشایی را نمیتوان دید.
۷ سال قبل زمانی که ابد و یک روز را دیدم شیفته قابش شدم، یک جنوبشهر نه چندان کامل اما واقعی بود (برخلاف قاب کثیف و تهوعآور عمده سینماگران که حاشیه را به چشم گلهای با مغزهای کوچک زنگ زده میبینند) ... اما برادران لیلا یک تحقیر طبقاتی محض است، گویی کارگردان هم دیگر به محله سابق خود متعهد نیست و از زاویه طبقاتی همقطاران سینماییاش چهره این آدمهای مفلوک را نقاشی کرده است... جنوبشهری که مرز خوشبختی و ناکامیاش در خرید یا از دست دادن ۳دهانه مستراح پیشفروشی در شمالشهر است، هَوَل دیدن زنانی است که ماشین گرانقیمت سوار میشوند، از خانه پدر سوسیس میدزدد، پول زور میگیرد و ... آدمهایی که همان بهتر جایشان در پایین و میان جهنمی باشد که به آن تعلق دارند.
شاید سعید روستایی بعدها اثری بسازد که بتوان تحسینش کرد اما عجالتا و تا اطلاع ثانوی او یک فیلمساز تمام شده تکاثر است. او ۳فیلم ساخته که در ۲فیلم حتی شخصیت و دعواهای ۲بازیگر فیلم اولش را ناشیانه کپی کرده! ... پرخاشهای اِگزَجره و بیمنطق آدمها که حکم موسیقی متن پیدا کرده است.
نمیدانم، شاید بهتر باشد دستها را بالا بگیرد و بگوید من به اندازه همان فیلم نخستم ایده داشتم، خداحافظ شما!
#نیم_طبقه 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/113508352Cdd1d77aefa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تنظیم فرکانس رادیو یا آمادهسازی سیستمصوتی در حین رانندگی یکی از عوامل اصلی حواسپرتی در بین رانندگی است..
🔹️ با ما همراه شوید
#نوروز_۱۴۰۲
#سازمان_راهداری_و_حمل_و_نقل_جاده_ای
.
.
گزیده ی خبرها در همه پیامرسانها👇
@gozideyekhabarha
https://eitaa.com/gozideyekhabarha
فروش تخممرغ شانسی خارجی به قیمت ۳ میلیون و پانصدهزار تومان/ ایرانمال
ماشین لباسشویی اسباببازی ۳ میلیون و هشتصدهزار تومان
#خبر_تازه👇
@Khabar_tazeh24
@Khabar_tazeh24
۱۰۰ سال دیگه این موقع مردم منتظر شروع سال ۱۵۰۲ هستن و کسی به این فکر نمیکنه که ۱۰۰سال پیش تو وجود داشتی!
کسی به این فکر نمیکنه که آدمی به اسم تو اصلا وجود داشته یا نه !
۱۰۰سال دیگه از تو ، فقط نسلی مونده که وجود تو رو به یاد نمیاره!
اصلا چرا ۱۰۰ سال؟
شاید آخرین سالی باشه که من و تو زندهایم!
پس
اونطوری که دوست داری زندگی کن!
هیچکس قرار نیست جای تو زندگی کنه!
فرصتش فقط همین یکباره!
از خودت حالِ خوب برای دنیا به جا بذار!
ماجرای بوق سگ چیست ؟
بازارهای ایرانی به شکل سنتی دارای چهار مدخل هستند و با درهای بزرگ چوبی بسته می شود.مراقبت از این بازارها کار سخت و مهمی بود. درست است که هر حجره و مغازهه ای با استفاده از درهای چوبی بسته میشد. اما این در ها از امنیت بالایی برخوردار نبودند و از همین رو امنیت اصلی بازار بسته به در های اصلی و نگهبانان بازار بود. نگهبانان درهای اصلی بازار از اذان مغرب تا اذان صبح در بازار مشغول کشیک دهی بودند.
اما از آنجا که بازار بزرگ و امکان بازبینی همه جای آن غیرممکن بود، نگهبانان همراه خود سگ های درنده هم داشتند. این سگها به سگ های بازاری معروف بودند که به غیر از مربی خود هر جنبنده ای را میدیدند مورد هجوم قرار میدادند و از همین رو با نزدیک شدن به مغرب نگهبانها سگها را در بازار رها میکردند و در این هنگام در بوقی که از شاخ قوچ ساخته شده بود میدمیدند. این کار برای این بود که هر فردی که در بازار بوده حجره اش را ببندد و بازار را ترک کند.
این بوق چند بار به صدا در می آمد و دیگر حتی مشتری آخر وقت هم حساب کار خودش را می کرد و می دانست که اگر دیر وقت برای خرید به بازار برود شاید جان سالم به در نبرد. به این بوق که سه بار و با فاصله زمانی مشخص نواخته می شود بوق سگ میگفتند و پس از نواختن آن اگر کسی بازار را ترک میکرد و گرفتار سگها میشد خونش پای خودش بود. زیرا هر لحظه امکان داشت که فرد مورد حمله سگهای وحشی قرار بگیرد.
از آن پس کسی که تا دیروقت کار کند و دیرهنگام به خانه برگردد می گویند که تا بوق سگ کار کرده و به بیرون از خانه حضور داشته است. همچنین اشخاصی که خیلی زود عصبانی شده و بدون دانستن حقیقت ماجرا سریع جار و جنجال به پا میکند سگ بازاری میگویند این افراد خودی را از غیر خودی و دزد را از بازاری تشخیص نمیدهند و بی خود و بی جهت به همه تهمت زده و پرخاش می کنند.