eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
241 دنبال‌کننده
26هزار عکس
26.2هزار ویدیو
206 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٢٣ 🌹 🌹 نام_استاد_صابونچی ، قیمت تابلوهاش زیر 4 میلیون نیست ، آقای صابونچی تصادف میکنه و قسمتی از بدنش فلج میشه ، از جمله دست راستی که باهاش تابلوهای گرون قیمت می‌نوشته و تدریس می‌کرده ، خودش میگه، سه سال تمام شبانه روز اشک ریختم و با دست چپم نوشتم ، بالاخره تونستم بعد از سه سال خون دل خوردن مثل دست راستم بنویسیم ، الانم باز تابلوهام همون قیمت‌های میلیونی رو داره. 🌹 از نوازندگان مشهور دنیاست ، به زیبایی ویولن می‌نوازه ، توی یکی از کنسرتهاش ، وقتی اومد از سن بیاد پایین ، خانومی بهش گفت : آقای کرایسلر من حاضرم همه ی عمرم رو بدم تا مثل شما ویولن بزنم ، آقای کرایسلر لبخندی زد و گفت منم همین کار رو کردم!☺️ 🌹 میگه : من هیچ وقت هیچ کاری رو اتفاقی انجام ندادم ، همش بر اثر پشتکار و همت بوده. یه گیاهی رو پرورش میده که ماده ی اولیه ی تولید لاستیکه ، 1700 بار تجربه می کنه و نمی تونه اون گیاه رو بدست میاره ، 1700 بار تلاش کرده و ناامید نشده . ما نباید ناامید بشیم ، اجازه نداریم ناامید بشیم. 🌹 ، یک پا داره و دو تا بازو همین ! راجر کرافورد که مادرزادی اینجوری به دنیا میاد ، تصمیم می گیره تنیس بازی کنه ، تنیس ! اصلا دست نداره بخواد راکت رو بگیره ! انقدر ممارست و تلاش می کنه ، که میشه استاد حرفه ای و بین المللی تنیس ، قهرمانان تنیس میان پیشش آموزش می بینن. 🌹 ، به لکنت زبان شدید مشهور بوده ، به طوری که هر کلمه اش 2-3 دقیقه طول می کشیده ، دموستنس تصمیم می گیره سخنران بشه!!! میره از این سنگهای ریز جمع میکنه ، مشت مشت میذاشته تو دهنش ، از لای این سنگها سعی می کرده حرف بزنه بدون لکنت. اگر تاریخ یونان رو بررسی کنید ، دموستنس جزو بزرگترین سخنرانان یونان به شمار میره. 🌹 و شروع می کنه به پرواز به صورت عمودی ، همینجوری مثه هلیکوپتر میاد بالا میگه هر کی زن میخواد بیاد. دسته زنبورهای نر راه میفتن ، یه عده شون 20-30 تا بال می زنن بی خیال میشن. یه عده 50-60 تا بال میزنن ، میگن بابا سرکاریه ، میرن کنار. یه عده 200 – 300 تا بال میزنن میگم نه بابا این شوهر بکن نیست ، اونا هم میرن کنار. بین این زنبورها یه زنبور هست میگه : ببین ! هر جا میخوای بری برو ، منم باهات میام ! و تا آخر میمونه ، این زنبور با ملکه میرن کجا ؟ محضر!☺️ که بیشترین پشتکار رو داره. 🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ درود و بر انسانهای با پشتکار مؤمن ومسلمان @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از خبر فوری
🚨حالِ حاج قاسم لحظه انفجار به گفته خودش😰 کسی که حاجی رو دفن کرده گفت: حاجی رو تو خواب دیدم، ازش پرسیدم لحظه انفجار چه حالی داشتی؟! حاجی گفت...😭👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1979777218C581de5641f https://eitaa.com/joinchat/1979777218C581de5641f فیلم کاملش رو از اینجا ببینید👆👆👆
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٢۴ (ره) 🔆" نمی دانی ! " 🍃✨ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ -ﻛﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻴﺮﺯﺍﻯ ﺑﺰﺭﮒ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﻋﻠﻢ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺴﺖ، ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺩﺭ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺑﻪ ﺩﺭﺱ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻣﻰ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺮﻛﺰ ﻋﻠﻢ ﺍﺻﻮﻝ، ﻭ ﻧﺠﻒ ﺍﺷﺮﻑ ﻣﺮﻛﺰ ﻓﻘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻧﻘﻞ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ: 💫 ﻫﻢ ﺷﻬﺮﻯ ﻫﺎﻯ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻳﺰﺩ ﻳﺎ ﺍﺭﺩﻛﺎﻥ ﺑﻪ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺑﺮﺳﻴﻢ؟ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺖ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﻭﻗﺖ ﺧﺎﺻﻰ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺑﺮﺳﻴﻢ. ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺟﻤﺎﻋﺘﻰ ﺍﺯ ﺯﻭﺍﺭ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺳﻴﺪﻳﻢ، ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺟﻠﻮ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻭ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺳﺮ ﻣﺎ، ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻳﻢ. ﻣﻦ ﻛﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺳﺆﺍﻝ ﺍﺯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻭﻟﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻣﺮﺍﺣﻞ ﻓﻀﻞ ﻭ ﻋﻠﻤﻴﺖ ﻭ ﻓﻘﺎﻫﺖ، ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻛﺎﻣﻠﺎ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﻄﺮﺡ ﻧﻤﻮﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺏ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﻘﺮﻳﺐ ﻭ ﺗﻘﺮﻳﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺧﺮ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ، ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺳﺆﺍﻝ، ﻭﻟﻰ ﺑﺎ ﺑﻴﺎﻥ ﻛﺎﻣﻠﺎ ﻋﻠﻤﻰ ﻭ ﺍﺳﺘﺪﻟﺎﻟﻰ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩﻡ. - ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺑﻴﺎ، ﻧﺰﺩ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﻓﺘﻢ، ﻭ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ: 🌟 دانی ) ) ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺧﻴﻠﻰ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺍﺛﺮ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺭﻭﻯ ﻣﻦ ﺳﺮﺥ ﺷﺪ، ﺳﺎﻛﺖ ﻣﺤﺾ ﺷﺪﻡ. ﻣﻰ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻛﺮﺩ. ﻓﺮﺩﺍﻯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺑﺎﺯﺩﻳﺪ ﺯﻭﺍﺭ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻢ، ﺍﺯ ﺩﺭﻳﭽﻪ ﻯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻯ ﻛﻮﭼﻪ ﺻﺪﺍﻯ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﺪ، ﺷﻨﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻰ ﮔﻔﺘﻨﺪ: 🍂 ﺩﻳﺪﻳﺪ ﺁﻗﺎ ﺳﻴﺪ ﻋﻠﻰ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩ، ﻭﻟﻰ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻳﻚ ﻛﻠﻤﻪ ﺟﻮﺍﺏ داد ؟ ﺑﺎﻟﺎﺧﺮﻩ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻣﺘﻴﺎﺯﺍﺕ ﻋﺠﺎﻳﺐ ﻭ ﻏﺮﺍﻳﺐ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﻯ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ رک ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ، ﺩﺭ ﻛﻠﻤﺎﺗﺸﺎﻥ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﻮﺩ. ‎┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 👌°•°⇩⇩ داستان کوتاه ⇩⇩°•° •✾📚 iD ➠ @dastanayekhobanerozegar 📚✾•
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
✨ ☀️✨﷽✨☀️✨ ٢۵ شاگردی که درس را درک نمی کرد يكى از شاگردان نقل مى‏ كند كه براى تكميل تحصيلاتم به نجف اشرف رفتم و در درس شيخ مرتضى حاضر مى ‏شدم ولى از مطالب درس هيچى نمى ‏فهميدم و از اين بابت خيلى متأثر مى‏ شدم تا جايى كه دست به دعاها و ختوماتى زدم ولى فايده نبخشيد. 🌱✨ تا اينكه به متوسل شدم شبى در خواب خدمت آن حضرت رسيدم و آن حضرت براى رفع اين مشكل « ‏_الله_الرحمن_الرحيم » را به گوش من قرائت كرد و چون صبح در مجلس درس شيخ انصارى حاضر شدم علاوه بر اينكه درس را كاملاً مى ‏فهميدم بلكه كم ‏كم به حدى رسيدم كه بر مطالبى كه شيخ انصارى در سر كلاس درس عنوان مى ‏كردند اشكال وارد مى كردم. 🌾✨ روزى در پاى منبر درس، خيلى با شيخ بحث و گفتگو كردم و اشكال وارد ساختم، 🌳✨ شيخ پس از پايان درس نزديك من رسيد و آهسته در گوشم فرمود: آن كسى كه بسم الله را در گوش تو قرائت فرمود در گوش من تا ولا الضالين خوانده، اين را گفت و رفت، و من از اين قضيه تعجب كردم، زيرا كسى از اين مطلب خبر نداشت و بدين سبب فهميدم كه شيخ داراى مقام كرامت و مورد مى ‏باشد. منبع 📚: کتاب ص 38 ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ •✾📚 @dastanayekhobanerozegar📚✾• ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ تمامی علما ومراجع شیعه
####✨✨✨✨✨✨#### ٢۶ حال دنيا را چو پرسيدم من از فرزانه ای؟ گفت: يا آب است؛ يا خاک است يا پروانه ای! گفتمش احوال عمرم را بگو؛ اين عمر چيست؟ گفت يا برق است؛ يا باد است؛ يا افسانه ای! گفتمش اينها که ميبينی؛ چرا دل بسته اند؟ گفت يا خوابند؛ يا مستند؛ يا ديوانه ای! گفتمش احوال جانم را پس از مردن بگو؟ گفت يا باغ است؛ يا نار است؛ يا ويرانه ای! ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 خدایا توفیق بده از این مزرعه ی آخرت به نحو احسن بهره ببریم به برکت
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
‌همیشه یاد من وتو باید بمونه که : ❤️ ولی ‌ بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم همه یکسان بودند... بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه، کاش هنوز همه رو به اندازه بچگی دوست داشتیم.... کاش!! ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ برای شادی دل مردم ایران @dastanayekhobanerozegar 👆👆
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٢٧ ☕️ یازده ساله بودم و عاشق کتاب. همه‌ی کتابهای توی خانه را خوانده بودم، شریعتی‌ها را چند بار، مطهری‌ها را از اول تا آخر، دیوان شعر انوری (چرا باید به جای حافظ و شاهنامه توی خانه انوری می‌داشتیم، نمی‌دانم!)، یک کتاب شعر که نویسنده‌اش دوست پدرم بود و قرآن. مامان بیمارستان بود، یک پای بابا محل کارش بود و یک پایش دنبال دوا و داروی مامان. مرفین گیر نمی‌آمد و داروهای شیمی‌درمانی قیمت خون پدرِ همه‌ی صنف دارو بود. توی این هیروویر آنچه به چشم نمی‌‌آمد کرمِ کتاب بودن من بود. کسی حواسش به من نبود. به اینکه دلم کتاب جدید می‌خواهد و قدیمی‌ها را آن‌قدر خوانده‌ام که گوشه‌های کتاب‌ها ساب رفته. بین این‌همه گرفتاری کتاب‌خواستن من اَتِینا بود. تا اینکه اسباب‌کشی کردیم و توی کمددیواری خانه‌ی جدید یک کتاب پیدا کردم. انگار دنیا را به من داده بودند، کتابِ توی کمددیواری، نور فانوس دریایی بود توی تاریکی، صدای دنگ‌دنگِ رسیدن دسته‌ی کولی‌ها بود به یک روستای دورافتاده‌ی خواب‌زده. اگر بگویم تا سال‌ها بعد به داستایوفسکی به چشم معشوق نگاه می‌کردم، بی‌راه نگفته‌ام! جنایت و مکافاتش همان پیام "بپوش میام دنبالت" بود در یک غروب جمعه‌ی دلگیر و حوصله‌لبریزشده. بعد از آن، بعدها که کتاب توی دستم زیاد بود، گاهی کتابی جا می‌گذاشتم، به‌عمد تا شاید دخترکی یازده‌ساله از عشق‌بازی با کتابِ من صفا کند‌. ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ به برکت @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🔶🔷✨﷽✨🔷🔶 ٢٨                   آورده اند که: یکی از علما گرفته بود تا را زیارت کند تمام روزها روزه بود در حال اعتکاف از خلق الله بریده بود...!!! صبح به صیام و شب به قیام زاری و تضرع شب 36 ندای در خود شنید که می گفت: فلانی ساعت 6 بعد از ظهر بازار مسگران در دکان فلان مسگر عالم می گفت: از ساعت 5 در بازار مسگران حاضر شدم در کوچه های بازار از پی دکان فلان می گشتم گمشده خویش را در آنجا زیارت کنم... دیگ مسی به دست داشت و مسگران نشان می داد...   قصد فروش آنرا داشت به هر مسگری نشان می داد ؛  وزن می کرد و می گفت  :  به 4 ریال و 20 شاهی پیرزن می گفت  : نمیشه 6 ریال بخرید ؟ مسگران می گفتند : خیر مادر برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید، همه همین قیمت را می دادند پیرزن می گفت  : نمیشه 6 ریال بخرید  ؟ تا به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود مسگر به کار  خود مشغول بود پیرزن گفت  : این دیگ را برای فروش آوردم به 6 ریال می فروشم  ؛ خرید دارید  ؟ مسگر پرسید چرا به 6 ریال  ؟ پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت  : پسری مریض دارم  ؛ دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن 6 ریال می شود مسگر پیر  ؛ دیگ را گرفت و گفت  : این دیگ سالم و بسیار قیمتی است  حیف است بفروشی امّا اگر اصرار داری بفروشی من آنرا به 25 ریال میخرم!!! پیر زن گفت: عمو مرا مسخره می کنی ؟! مسگر گفت  : ابدا" دیگ را گرفت و 25 ریال در دست پیرزن گذاشت پیرزن که شدیدا" متعجب شده بود  ؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شدعالم می گوید  : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات را فراموشم شده بود در دکان مسگر خزیدم و گفتم  : عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی  ؟! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از 4 ریال و 20 شاهی ندادند  آنگاه تو به 25 ریال می خری ؟! مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم. من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد عالم می گفت: از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که...‌ شخصی با صدای بلند صدایم زد و گفت: فلانی ؛ کسی با چله گرفتن به زیارت ما نخواهد آمد ....!!!   ...!!!! منبع📚: از کتاب ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌*‎‌‌‌‎┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت ولیعصر عج صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم سرگرمی جدیده😁😂😂🤣😅😅 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar خدایا عقل ما را افزون فرما به برکت
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
1_2358836907.mp3
3.99M
محمدرضا فرج زاده: 🔳 🌴سلام فاطمه سلام مادرم 🌴سلام کشته‌ی دفاع از حرم 🎤 👌بسیار دلنشین 💚 ♨️ @Maddahionlin 👈
هدایت شده از حاج محمود کریمی
🆘 💯 یڪی از نزدیڪان میگوید : آقا احترام زیادی به خود میگذارند و این احترام ، جواب سالها صبر و استقامت همسرشان است! معظم له درباره همسرشان می فرماید :«ایشان حتی یک بار هم، از وضع سخت زندگی و هنگامی ڪه در زندان به سر میبردم ،گله نکرده اند.» یک روز مـن بر سر سفره ای در کنار رهبر نشسته بودم. ،هنوز نیامده بودند .وقتی ایشان آمدند رهبر ما ، با حالت شوخی و احترام به ایشان فرمودند: .... 😳😱 📛حتماادامه‌داستان‌روبخونید♨️👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/551419918Cc6533406d8
هدایت شده از حاج محمود کریمی
🔴 ماجرای دختری که حاضر به رعایت در حضور نمیشد!😳 اینجاست ببینید🚯👇👇 http://eitaa.com/joinchat/551419918Cc6533406d8
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٢٩ 🌹 از شما، از ما 👌 ابتکار جالب و جذاب یک نانوایی در خیابان آیت‌الله کاشانی شهر یزد چه جالب آفرین😍👏👏👏👏👏👏 ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar خدایا به برکت
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
٣٠ 🔹«مهدی طارمی» لژیونر فوتبال کشورمان به همراه «سرجیو کونسیسائو» سرمربی تیم فوتبال پورتو و فابیو کاردوزو طی یک اقدام خیرخواهانه‌ای از یک مرکز توانبخشی بازدید کردند. .┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar خدایا به برکت
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🍂🍁🍂🍁🍂🍀🍂🍁🍂🍁🍂 ٣١ بسیار صبور و آرام بود. خیلی از اوقات که همه برای موضوعی پر پر میزدند کنار بساط سماورش مینشست و یک قاشق دارچین و نبات داخل استکان چایی اش میریخت و آرام آرام هم میزد. صدای جرنگ جرنگ قاشق اش توجه همه را به خود جلب میکرد... نمی دانم شاید هم لبخند و آرامشش بود که کم کم جوّ خانه را آرام میکرد؟! میدانید!؟ راستش, آرامش مسری است همانطور که عصبیت و خشم هم خیلی زود مثل آتش سرایت میکند و دامن همه را میگیرید. وقتی بزرگتر شدم یک روزی از او پرسیدم: خانوم جون چطور میتونید این جور مواقع آروم و راحت بنشینید و چایی بخورید؟! خدا بیامرزدش, از پشت عینک ذره بینی اش نگاهی به من انداخت و گفت: "عزیز من! ، صاحب داره... صاحبش هم برای همه چیز قانون گذاشته... مثلا هر کس خودش را از کوه پایین بیندازه حتما سقوط میکنه مگه نه؟!... حالا هر کس هم یه مشکلی براش پیش بیاد یعنی اینکه یک عیب و نقصی درش هست که باید درست کنه... اول به آدم برمیخوره و داد و بیداد میکنه بعد یک تکون باید به خودش بده و عیب اش رو برطرف کنه... تازه وقتی هم عیبهایش را شناخت قوی تر میشه ... و هر چه قوی تر بشه آروم تر و راحت تر زندگی میکنه..." با پرورویی باز هم پرسیدم: خانوم جون اگه عیبهاشو برطرف نکنه چی؟! لبخندی زد و جواب داد: "مادر جون اون وقته که خدا دست برنمی داره و دوباره و دوباره بهش عیبهاشو نشون میده... تا بالاخره یه جایی بفهمه دیگه!؟" خواستم بگم اگه باز هم نفهمید... که خودش پیش قدم شد و ادامه داد: و اگه باز هم نفهمید موهاش سفید میشه و یک جرعه چایی خوش از گلوش پایین نرفته.... حالا برات یک چایی بریزم؟!... و شروع کرد به خندیدن....😊😊😊 به برکت ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌸🌺💕💕💕💕💕💕🌺🌸 ٣٢ روزی روزگاری پادشاهی به وزیرش می گوید که: ای وزیر من زمانی که جوان بودم پدرم همیشه به من می گفت : "تو آدم نمیشی". خیلی دوست داشتم تا بتوانم نظرش را عوض کنم. وزیر می گوید: قربان شما هم اکنون یک پادشاه هستید. به نظرم شرایطی فراهم آورید که پدرتان شما را ببیند، آنگاه نظرش تغییر خواهد کرد. بنابر حرف وزیر، پادشاه دستور می دهد که شرایط سفر را به روستایی که پادشاه در آنجا بدنیا آمده بود فراهم کنند تا پدرش که هنوز در خانه ی قدیمی خودش در آن روستا زندگی می کرد او را ببیند. پادشاه با تمام عظمت خود به همراه وزیران و سربازان و همراهان سوار بر اسب زیبا و با وقار خود به روستا می روند. سپس دستور می دهد تا سربازان پدرش را از خانه اش گرفته و به میدان روستا بیاورند. همه ی اهالی روستا در حال تکریم و تعظیم به پادشاه بودند اما زمانی که پدر پادشاه به میدان می آید خیلی آرام و ساده در مقابل پادشاه که بر اسب سوار بود می ایستد. پادشاه می گوید که: ای پدر ببین من پسرت هستم. همان کسی که می گفتی آدم نمی شود. ببین که من هم اکنون پادشاه این مملکت هستم و همه از من فرمان می برند. حال چه می گویی؟ پیرمرد نگاهی به روی پسرش می اندازد و می گوید: من هنوز سر حرف هستم. تو آدم نمیشی. من هرگز نگفتم تو پادشاه نمیشی، گفتم تو آدم نمیشی. تو اگر آدم بودی به جای اینکه سرباز بفرستی دنبال من خودت می آمدی در خانه را می زدی و من در را برایت باز می کردم. اگر تو آدم بودی حال که من آمده ام به احترام من که پدرت هستم از اسب پیاده میشدی. نه، من از نظرم بر نمی‌گردم. تو آدم نمیشی. .┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar خدایا مرا آدمم کن ومارا با اخلاق عملی اسلامی آشناتر بگردان به برکت
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ٣٣ ✍ : 💠 توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود ... سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛ اون شب رخت و خواب آزارم می داد! و خوابم نمیبرد از فکر پیرمرد ...رخت و خوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم ... 🌷اما 🌷 ... ‎┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 👌°•°⇩⇩ داستان کوتاه ⇩⇩°•° •✾📚 iD ➠ کانال# 📚✾• ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar ودیگر شهدامون
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ٣۴ زماني دو مسافر به نزديك درآمدند و سوال كردند كه ما را صوفي گري آموز. شيخ پشت به ستوني باز نهاده بود. سه بار دست بر ستون زد و ! مسافران از پيش شيخ بيرون رفتند. يكي از آن دو به ديگري كه عاقل تر بود پرسيد: كه شيخ چه كرد!؟ گفت: آن چه بايست! شيخ در سه حركت كه بر ستون زد، معلوم شد. و آن، اين است كه: و و . @Dastanekhobanerozegar کانال
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌸🍃🌸🍃 خدایا... گناهانى را در دنيا بر من پوشاندى، كه بر پوشاندن آن در آخرت محتاج ترم، گناهم را در دنيا براى هيچيك از بندگان شايسته ات آشكار نكردى، پس مرا در قيامت در برابر ديدگان مردم رسوا مكن، إِلَهِي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوبا فِي الدُّنْيَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَى سَتْرِهَا عَلَيَّ مِنْكَ فِي الْأُخْرَى [إِلَهِي قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَيَ ] إِذْ لَمْ تُظْهِرْهَا لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ فَلا تَفْضَحْنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ ... @Dastanayekhobane rozegar
هدایت شده از روشنگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 میگه چرا همه مشکلات را به گردن دشمنان میاندازید؟ پس نقش مسئولین در مشکلات کشور چیست؟ دکتر جلیلی پاسخ می‌دهد.. 🆘 @Roshangari_ir 🆘 rubika.ir/Roshangari_ir
هدایت شده از آخرش چی؟
چرا رهبر‌انقلاب از اول رهبری‌شان آجیل نمی‌خورند؟ 😳 آقای حیدر رحیم پور ازغدی از دوستان قدیمی رهبر انقلاب می‌گوید: آیت‌الله چند وقت پیش آمدند مشهد خانه ما. وقتی برایشان آوردیم، گفتند: من آجیل نمی‌خورم، از وقتی رهبر شدم اصلاً آجیل نخوردم چون ... ادامه اینجا سنجاق شده👇👇 با اربعین تا ظهور ۳۱۳ @baarbaeintazohor313 @baarbaeintazohor313 ┅═══🍃✼🇮🇷✼🍃═══┅
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌸🌺💕💕💕💕💕🌺🌸 ٣۵ 🦋 میترسید فرزند بی گناهش را به فرمان فرعون زمانش بکشند که ناگاه از فرمان میابد که فرزندت رادرصندوقی بگذار و به دریا بینداز... مادربه کدام دل چنین راهی را برای نجات فرزندش انتخاب کند جز اینکه که : 👌هیچ تشویش به دل راه مده که ما محبت موسی را در دل دشمنش قرار میدهیم و او را در زیر چشم خود پرورش میدهیم از این رو هرکس بر خدای خویش توکل کند هیچ نگرانی ندارد که خداوند این قصه را به پایان خواهد رساند.. آیا مکررندیده اید که از دل شب،،روز بیرون می آید واز وسط پریشانی نظم وهماهنگی پیدا میگردد.. هرکس دوست خداباشد دشمنانش درجهت منافع او کار خواهندکرد بی آنکه بدانند،. چنانکه برادران یوسف(ع) خدمتگزار یوسف شدند تا بدانچه باید برسد.. ❤️🍃دل مؤمن گرم است که اهل دنیا هیچ کاری از پیش نخواهند برد وخواسته یا ناخواسته از خدمتکاران خوبان خواهند بود.. چون وعده الهی است که نهایتا خوبی بر بدی غلبه خواهد کرد و پیروزی از آن خوبان خواهد بود.. ‎┈┈•✾🌿🌺🌿✾•👌°•°⇩⇩ داستان کوتاه ⇩⇩°•° •✾📚 📚✾• ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
✨﷽✨ 🔴 ، ✍ : بدانيد كه اين قرآن، خيرخواهى است كه خيانت نمی ورزد و راه‏نمايى است كه گم‏راه نمی كند و گوينده‏اى است كه دروغ نمىیگويد. هيچ كس با اين قرآن نمىینشيند، مگر آن كه با افزايشى يا كاهشى، از نزدش بر می خيزد: افزايش در هدايت، يا كاهش در نابينايى [و گم‏راهى‏]. بدانيد كه هيچ كس، با برخوردارى از قرآن، فقير نيست، و هيچ كس با محروميت از قرآن، توانگر نيست. پس شفاى دردهاى خود را از قرآن بجوييد و در سختی ها و گرفتارى‏ هايتان، از آن كمك بخواهيد؛ چرا كه در آن ، درمان بزرگ‏ترين دردهاست و آن، درد كفر و نفاق و انحراف و گم‏راهى است... و بدانيد كه قرآن، شفاعت كننده‏ اى است كه شفاعتش، پذيرفته می شود و گوينده ‏اى ( شاكى و خصمى) است كه سخنش تصديق می شود. هر كس كه قرآن در روز قيامت، برايش شفاعت كند، شفاعت می شود و هر كس كه قرآن در روز قيامت، از او شكايت كند، محكوم میگردد 📚نهج البلاغه، از خطبه ١٧6 ✅‌‌کانال استاد قرائتی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ http://eitaa.com/joinchat/3818061843C235cbc6c5e ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ خدایا به ما توفیق خواندن قرآن را عطا بفرما به برکت @dastanayekhobanerozegar