هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان۴٢٣
🌹 #چند_داستان_آموزنده
#درباره_همت_بلند🌹
#استادی_هست_در
#انجمن_خوشنویسان
#به نام_استاد_صابونچی ،
قیمت تابلوهاش زیر 4 میلیون نیست ، آقای صابونچی تصادف میکنه و قسمتی از بدنش فلج میشه ، از جمله دست راستی که باهاش تابلوهای گرون قیمت مینوشته و تدریس میکرده ، خودش میگه، سه سال تمام شبانه روز اشک ریختم و با دست چپم نوشتم ، بالاخره تونستم بعد از سه سال خون دل خوردن مثل دست راستم بنویسیم ، الانم باز تابلوهام همون قیمتهای میلیونی رو داره.
🌹
#آقای_کرایسلر از نوازندگان مشهور دنیاست ،
به زیبایی ویولن مینوازه ،
توی یکی از کنسرتهاش ، وقتی اومد از سن بیاد پایین ، خانومی بهش گفت :
آقای کرایسلر من حاضرم همه ی عمرم رو بدم تا مثل شما ویولن بزنم ،
آقای کرایسلر لبخندی زد و گفت منم همین کار رو کردم!☺️
🌹
#ادیسون میگه :
من هیچ وقت هیچ کاری رو اتفاقی انجام ندادم ، همش بر اثر پشتکار و همت بوده.
#ادیسون یه گیاهی رو پرورش میده که ماده ی اولیه ی تولید لاستیکه ، 1700 بار تجربه می کنه و نمی تونه اون گیاه رو بدست میاره ، 1700 بار تلاش کرده و ناامید نشده . ما نباید ناامید بشیم ، اجازه نداریم ناامید بشیم.
🌹
#آقای_راجر_کرافورد ، یک پا داره و دو تا بازو همین !
راجر کرافورد که مادرزادی اینجوری به دنیا میاد ،
تصمیم می گیره تنیس بازی کنه ، تنیس !
اصلا دست نداره بخواد راکت رو بگیره !
انقدر ممارست و تلاش می کنه ، که میشه استاد حرفه ای و بین المللی تنیس ،
قهرمانان تنیس میان پیشش آموزش می بینن.
🌹
#آقای_دموستنس_در_یونان ، به لکنت زبان شدید مشهور بوده ، به طوری که هر کلمه اش 2-3 دقیقه طول می کشیده ، دموستنس تصمیم می گیره سخنران بشه!!!
میره از این سنگهای ریز جمع میکنه ، مشت مشت میذاشته تو دهنش ، از لای این سنگها سعی می کرده حرف بزنه بدون لکنت.
اگر تاریخ یونان رو بررسی کنید ، دموستنس جزو بزرگترین سخنرانان یونان به شمار میره.
🌹
#زنبور_ماده_میاد_بیرون و
شروع می کنه به پرواز به صورت عمودی ،
همینجوری مثه هلیکوپتر میاد بالا میگه هر کی زن میخواد بیاد.
دسته زنبورهای نر راه میفتن ، یه عده شون 20-30 تا بال می زنن بی خیال میشن.
یه عده 50-60 تا بال میزنن ، میگن بابا سرکاریه ، میرن کنار.
یه عده 200 – 300 تا بال میزنن میگم نه بابا این شوهر بکن نیست ، اونا هم میرن کنار.
بین این زنبورها یه زنبور هست میگه :
ببین !
هر جا میخوای بری برو ، منم باهات میام !
و تا آخر میمونه ،
این زنبور با ملکه میرن کجا ؟ محضر!☺️
#زنبور_ماده_با_زنبوری_ازدواج_میکنه
که بیشترین پشتکار رو داره.
🌹
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
درود و #صلوات بر انسانهای با پشتکار مؤمن ومسلمان
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
هدایت شده از خبر فوری
🚨حالِ حاج قاسم لحظه انفجار به گفته خودش😰
کسی که حاجی رو دفن کرده گفت: حاجی رو تو خواب دیدم، ازش پرسیدم لحظه انفجار چه حالی داشتی؟!
حاجی گفت...😭👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1979777218C581de5641f
https://eitaa.com/joinchat/1979777218C581de5641f
فیلم کاملش رو از اینجا ببینید👆👆👆
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان۴٢۴
#در_محضر_آیت_الله_بهجت (ره)
🔆" نمی دانی ! "
🍃✨ #ﻣﺮﺣﻮﻡ_ﺁﻗﺎ_ﺳﻴﺪ_ﻋﻠﻰ_ﻳﺰﺩﻯ
ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ #ﻣﺮﺣﻮﻡ_ﺁﺧﻮﻧﺪ_ﺍﺭﺩﻛﺎﻧﻰ -ﻛﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻴﺮﺯﺍﻯ ﺑﺰﺭﮒ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﻋﻠﻢ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺴﺖ، ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:
ﺩﺭ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺑﻪ ﺩﺭﺱ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻣﻰ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺮﻛﺰ ﻋﻠﻢ ﺍﺻﻮﻝ، ﻭ ﻧﺠﻒ ﺍﺷﺮﻑ ﻣﺮﻛﺰ ﻓﻘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻧﻘﻞ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ:
💫 ﻫﻢ ﺷﻬﺮﻯ ﻫﺎﻯ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻳﺰﺩ ﻳﺎ ﺍﺭﺩﻛﺎﻥ ﺑﻪ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺑﺮﺳﻴﻢ؟
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺖ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﻭﻗﺖ ﺧﺎﺻﻰ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺑﺮﺳﻴﻢ.
ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺟﻤﺎﻋﺘﻰ ﺍﺯ ﺯﻭﺍﺭ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺳﻴﺪﻳﻢ، ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺟﻠﻮ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻭ ﺁﻥﻫﺎ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺳﺮ ﻣﺎ، ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻳﻢ.
ﻣﻦ ﻛﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺳﺆﺍﻝ ﺍﺯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻭﻟﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻣﺮﺍﺣﻞ ﻓﻀﻞ ﻭ ﻋﻠﻤﻴﺖ ﻭ ﻓﻘﺎﻫﺖ، ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻛﺎﻣﻠﺎ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﻄﺮﺡ ﻧﻤﻮﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺏ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﻘﺮﻳﺐ ﻭ ﺗﻘﺮﻳﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺧﺮ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ، ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺳﺆﺍﻝ،
ﻭﻟﻰ ﺑﺎ ﺑﻴﺎﻥ ﻛﺎﻣﻠﺎ ﻋﻠﻤﻰ ﻭ ﺍﺳﺘﺪﻟﺎﻟﻰ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩﻡ.
#ﺁﺧﻮﻧﺪ_ﺭﺣﻤﻪ_ﺍﻟﻠﻪ - ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺑﻴﺎ،
ﻧﺰﺩ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﻓﺘﻢ، ﻭ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ:
🌟 #نمی دانی ) )
ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺧﻴﻠﻰ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺍﺛﺮ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺭﻭﻯ ﻣﻦ ﺳﺮﺥ ﺷﺪ، ﺳﺎﻛﺖ ﻣﺤﺾ ﺷﺪﻡ.
#ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻛﺮﺩ.
ﻓﺮﺩﺍﻯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺑﺎﺯﺩﻳﺪ ﺯﻭﺍﺭ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻢ، ﺍﺯ ﺩﺭﻳﭽﻪ ﻯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻯ ﻛﻮﭼﻪ ﺻﺪﺍﻯ ﺁﻥﻫﺎ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﺪ، ﺷﻨﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻰ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
🍂 ﺩﻳﺪﻳﺪ ﺁﻗﺎ ﺳﻴﺪ ﻋﻠﻰ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩ، ﻭﻟﻰ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻳﻚ ﻛﻠﻤﻪ ﺟﻮﺍﺏ داد ؟
ﺑﺎﻟﺎﺧﺮﻩ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻣﺘﻴﺎﺯﺍﺕ ﻋﺠﺎﻳﺐ ﻭ ﻏﺮﺍﻳﺐ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﻯ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ رک ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ، ﺩﺭ ﻛﻠﻤﺎﺗﺸﺎﻥ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﻮﺩ.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
👌°•°⇩⇩ داستان کوتاه ⇩⇩°•°
•✾📚 iD ➠ @dastanayekhobanerozegar 📚✾•
#صلوات_به_روح_علماء_و
#مراجع_عالم_تشیع
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
✨ ☀️✨﷽✨☀️✨
#داستان۴٢۵
شاگردی که درس را درک نمی کرد
يكى از شاگردان
#مرحوم_آية_الله_العظمى_شيخ #مرتضى_انصارى نقل مى كند كه براى تكميل تحصيلاتم به نجف اشرف رفتم و در درس شيخ مرتضى حاضر مى شدم ولى از مطالب درس هيچى نمى فهميدم و از اين بابت خيلى متأثر مى شدم تا جايى كه دست به دعاها و ختوماتى زدم ولى فايده نبخشيد.
🌱✨ تا اينكه به #حضرت_اميرالمؤمنين_على_عليه_السلام متوسل شدم شبى در خواب خدمت آن حضرت رسيدم و آن حضرت براى رفع اين مشكل «
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم » را به گوش من قرائت كرد و چون صبح در مجلس درس شيخ انصارى حاضر شدم علاوه بر اينكه درس را كاملاً مى فهميدم بلكه كم كم به حدى رسيدم كه بر مطالبى كه شيخ انصارى در سر كلاس درس عنوان مى كردند اشكال وارد مى كردم.
🌾✨ روزى در پاى منبر درس، خيلى با شيخ بحث و گفتگو كردم و اشكال وارد ساختم،
🌳✨ شيخ پس از پايان درس نزديك من رسيد و آهسته در گوشم فرمود:
آن كسى كه بسم الله را در گوش تو قرائت فرمود در گوش من تا ولا الضالين خوانده،
اين را گفت و رفت،
و من از اين قضيه تعجب كردم، زيرا كسى از اين مطلب خبر نداشت و بدين سبب فهميدم كه شيخ داراى مقام كرامت و مورد #توجه_ائمه_اطهار_عليهم_السلام مى باشد.
منبع 📚: کتاب
#اخلاق_الطلاب
ص 38
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
•✾📚 @dastanayekhobanerozegar📚✾•
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
#صلوات_بر تمامی علما ومراجع شیعه
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعوای زن و شوهری اوایل زندگی😅😁
. ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
برای شادی دل مردم ایران
#صلوات
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
####✨✨✨✨✨✨####
#داستان۴٢۶
حال دنيا را چو پرسيدم من از فرزانه ای؟
گفت: يا آب است؛ يا خاک است يا پروانه ای!
گفتمش احوال عمرم را بگو؛ اين عمر چيست؟
گفت يا برق است؛ يا باد است؛ يا افسانه ای!
گفتمش اينها که ميبينی؛ چرا دل بسته اند؟
گفت يا خوابند؛ يا مستند؛ يا ديوانه ای!
گفتمش احوال جانم را پس از مردن بگو؟
گفت يا باغ است؛ يا نار است؛ يا ويرانه ای!
#ابوسعید_ابوالخیر
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
خدایا
توفیق بده از این مزرعه ی آخرت به نحو احسن بهره ببریم
به برکت
#صلوات_بر_محمدوآل_محمد_ص
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
همیشه یاد من وتو باید بمونه
که :
❤️ #غـم_خودش_میادها
ولی
#شادی_رو_خودم_و_خودت
#باید_بسازیم
بچه که بودیم
قضاوت نمی کردیم
همه یکسان بودند...
بزرگ که شدیم
قضاوتهای درست و غلط باعث شد
که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه،
کاش هنوز همه رو به اندازه بچگی
دوست داشتیم.... کاش!!
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
برای شادی دل مردم ایران
#صلوات
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار👆👆
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان۴٢٧
#یک_فنجان_تفکر ☕️
یازده ساله بودم و عاشق کتاب. همهی کتابهای توی خانه را خوانده بودم،
شریعتیها را چند بار،
مطهریها را از اول تا آخر،
دیوان شعر انوری (چرا باید به جای حافظ و شاهنامه توی خانه انوری میداشتیم، نمیدانم!)،
یک کتاب شعر که نویسندهاش دوست پدرم بود و قرآن.
مامان بیمارستان بود،
یک پای بابا محل کارش بود و یک پایش دنبال دوا و داروی مامان.
مرفین گیر نمیآمد و داروهای شیمیدرمانی قیمت خون پدرِ همهی صنف دارو بود.
توی این هیروویر آنچه به چشم نمیآمد کرمِ کتاب بودن من بود.
کسی حواسش به من نبود.
به اینکه دلم کتاب جدید میخواهد و قدیمیها را آنقدر خواندهام که گوشههای کتابها ساب رفته.
بین اینهمه گرفتاری کتابخواستن من اَتِینا بود.
تا اینکه اسبابکشی کردیم و توی کمددیواری خانهی جدید یک کتاب پیدا کردم.
انگار دنیا را به من داده بودند، کتابِ توی کمددیواری،
نور فانوس دریایی بود توی تاریکی،
صدای دنگدنگِ رسیدن دستهی کولیها بود به یک روستای دورافتادهی خوابزده.
اگر بگویم تا سالها بعد به داستایوفسکی به چشم معشوق نگاه میکردم، بیراه نگفتهام!
جنایت و مکافاتش همان پیام "بپوش میام دنبالت" بود در یک غروب جمعهی دلگیر و حوصلهلبریزشده.
بعد از آن،
بعدها که کتاب توی دستم زیاد بود، گاهی کتابی جا میگذاشتم،
بهعمد تا شاید دخترکی یازدهساله از عشقبازی با کتابِ من صفا کند.
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
#خدایا_دلخوشیهای_ماو
#ملت_مارو
#افزونتربگردان
به برکت
#صلوات_بر_محمد_و_آل_محمد_ص
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🔶🔷✨﷽✨🔷🔶
#داستان۴٢٨
#من_دیگ_نخریدم
آورده اند که:
یکی از علما #40_شبانه_روز_چله گرفته بود تا
#امام_زمان_عج_الله
#تعالی_فرجه_الشریف را زیارت کند تمام روزها روزه بود
در حال اعتکاف
از خلق الله بریده بود...!!!
صبح به صیام و شب به قیام زاری و تضرع
شب 36 ندای در خود شنید که می گفت:
فلانی ساعت 6 بعد از ظهر بازار مسگران در دکان فلان مسگر عالم می گفت:
از ساعت 5 در بازار مسگران حاضر شدم در کوچه های بازار از پی دکان فلان می گشتم گمشده خویش را در آنجا زیارت کنم...
#پیرزنی_را_دیدم دیگ مسی به دست داشت و مسگران نشان می داد...
قصد فروش آنرا داشت به هر مسگری نشان می داد ؛ وزن می کرد و می گفت :
به 4 ریال و 20 شاهی پیرزن می گفت :
نمیشه 6 ریال بخرید ؟
مسگران می گفتند :
خیر مادر برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید،
همه همین قیمت را می دادند پیرزن می گفت :
نمیشه 6 ریال بخرید ؟
تا به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود مسگر به کار خود مشغول بود
پیرزن گفت :
این دیگ را برای فروش آوردم به 6 ریال می فروشم ؛
خرید دارید ؟
مسگر پرسید چرا به 6 ریال ؟
پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت :
پسری مریض دارم ؛
دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن 6 ریال می شود مسگر پیر ؛ دیگ را گرفت و گفت :
این دیگ سالم و بسیار قیمتی است حیف است بفروشی امّا اگر اصرار داری بفروشی من آنرا به 25 ریال میخرم!!!
پیر زن گفت:
عمو مرا مسخره می کنی ؟!
مسگر گفت :
ابدا" دیگ را گرفت و 25 ریال در دست پیرزن گذاشت پیرزن که شدیدا" متعجب شده بود ؛
دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شدعالم می گوید :
من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات را فراموشم شده بود
در دکان مسگر خزیدم و گفتم :
عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی ؟!
اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از 4 ریال و 20 شاهی ندادند آنگاه تو به 25 ریال می خری ؟!
مسگر پیر گفت:
من دیگ نخریدم.
من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد
پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند
پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد #من_دیگ_نخریدم
عالم می گفت:
از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که...
شخصی با صدای بلند صدایم زد و گفت:
فلانی ؛
کسی با چله گرفتن به زیارت ما نخواهد آمد ....!!!
#دست_افتاده_ای_را_بگیر_و
#بلند_کن_ما_به_زیارت_تو
#خواهیم_آمد ...!!!!
منبع📚: از کتاب
#مجموعه_حکایتهای_معنوی
*┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت ولیعصر عج صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم سرگرمی جدیده😁😂😂🤣😅😅
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
خدایا عقل ما را افزون فرما
به برکت #صلوات_بر_محمد_و_آل_محمدص
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
1_2358836907.mp3
3.99M
محمدرضا فرج زاده:
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴سلام فاطمه سلام مادرم
🌴سلام کشتهی دفاع از حرم
🎤 #محمدحسین_پویانفر
⏯ #استودیویی
👌بسیار دلنشین
#دوشنبه_های_امام_حسنی💚
♨️ @Maddahionlin 👈
هدایت شده از حاج محمود کریمی
🆘 #شوخیرهبریباهمسرشان 💯
یڪی از نزدیڪان
#مقام_معظم_رهبری میگوید : آقا احترام زیادی به #همسر خود میگذارند و این احترام ، جواب سالها صبر و استقامت همسرشان است! معظم له درباره همسرشان می فرماید :«ایشان حتی یک بار هم، از وضع سخت زندگی و هنگامی ڪه در زندان به سر میبردم ،گله نکرده اند.» یک روز مـن بر سر سفره ای در کنار رهبر نشسته بودم. #خانم_ایشان ،هنوز نیامده بودند .وقتی ایشان آمدند رهبر ما ، با حالت شوخی و احترام به ایشان فرمودند: .... 😳😱
📛حتماادامهداستانروبخونید♨️👇🏼
http://eitaa.com/joinchat/551419918Cc6533406d8
هدایت شده از حاج محمود کریمی
🔴 ماجرای دختری که حاضر به رعایت #حجاب در حضور #رهبر_انقلاب نمیشد!😳
اینجاست ببینید🚯👇👇
http://eitaa.com/joinchat/551419918Cc6533406d8
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان۴٢٩
🌹 #حجاب از شما، #نان_رایگان از ما
👌 ابتکار جالب و جذاب یک نانوایی در خیابان آیتالله کاشانی شهر یزد
چه جالب
آفرین😍👏👏👏👏👏👏
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
خدایا
#تعداد_آدمهای_خوب_وبزرگ
#روزگارمونرو_افزون_فرما
به برکت #صلوات_بر_محمد_و_آل_محمدص
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان۴٣٠
#اقدام_خیرخواهان_ی
#مهدی_طارمی_و_سرمربی_پورتو
🔹«مهدی طارمی» لژیونر فوتبال کشورمان به همراه «سرجیو کونسیسائو» سرمربی تیم فوتبال پورتو و فابیو کاردوزو طی یک اقدام خیرخواهانهای از یک مرکز توانبخشی بازدید کردند.
.┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
خدایا
#تعداد_آدمهای_خوب_وبزرگ
#روزگارمونرو_افزون_فرما
به برکت #صلوات_بر_محمد_و_آل_محمدص
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🍂🍁🍂🍁🍂🍀🍂🍁🍂🍁🍂
#داستان۴٣١
#یک_جرعه_چای
#مادر_بزرگم بسیار صبور و آرام بود. خیلی از اوقات که همه برای موضوعی پر پر میزدند
#او_با_آرامش کنار بساط سماورش مینشست و یک قاشق
دارچین و نبات داخل استکان چایی اش میریخت و آرام آرام هم میزد.
صدای جرنگ جرنگ قاشق اش توجه همه را به خود جلب میکرد...
نمی دانم شاید هم لبخند و آرامشش بود که کم کم جوّ خانه را آرام میکرد؟!
میدانید!؟
راستش,
آرامش مسری است همانطور که عصبیت و خشم هم
خیلی زود مثل آتش سرایت میکند و دامن همه را میگیرید.
وقتی بزرگتر شدم یک روزی از او پرسیدم:
خانوم جون چطور میتونید این جور
مواقع آروم و راحت بنشینید و چایی بخورید؟!
خدا بیامرزدش,
از پشت عینک ذره بینی اش نگاهی به من انداخت و گفت:
"عزیز من!
#دنیا_که_سر_خود_نیست،
صاحب داره...
صاحبش هم برای همه چیز
قانون گذاشته...
مثلا هر کس خودش را از کوه پایین بیندازه حتما سقوط میکنه
مگه نه؟!...
حالا هر کس هم یه مشکلی براش پیش بیاد یعنی اینکه یک عیب
و نقصی درش هست که باید درست کنه...
اول به آدم برمیخوره و داد و بیداد میکنه
بعد یک تکون باید به خودش بده و عیب اش رو برطرف کنه...
تازه وقتی هم عیبهایش
را شناخت قوی تر میشه ...
و هر چه قوی تر بشه آروم تر و راحت تر زندگی میکنه..."
با پرورویی باز هم پرسیدم:
خانوم جون اگه عیبهاشو برطرف نکنه چی؟!
لبخندی زد و جواب داد:
"مادر جون اون وقته که خدا دست برنمی داره و دوباره
و دوباره بهش عیبهاشو نشون میده... تا بالاخره یه جایی بفهمه دیگه!؟"
خواستم بگم اگه باز هم نفهمید...
که خودش پیش قدم شد و ادامه داد:
و اگه باز هم نفهمید موهاش سفید میشه و یک جرعه چایی خوش از گلوش
پایین نرفته....
حالا برات یک چایی بریزم؟!...
و شروع کرد به خندیدن....😊😊😊
#خدایا
#همه_اسیران_خاک_را_غریق
#رحمت_واسعه_ات_قرار_بده
#خدایا
#اونروزیکه_دست_منم_از
#این_دنیا_کوتاه_میشه
#خودت_منو_بیامرز_و
#مورد_رحمت_خودت_آرام_و
#قرارم_بده
به برکت
#صلوات_بر_محمد_و_آل_محمدص
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌸🌺💕💕💕💕💕💕🌺🌸
#داستان۴٣٢
#تو_آدم_نمیشی
روزی روزگاری پادشاهی به وزیرش می گوید که:
ای وزیر من زمانی که جوان بودم پدرم همیشه به من می گفت :
"تو آدم نمیشی".
خیلی دوست داشتم تا بتوانم نظرش را عوض کنم.
وزیر می گوید:
قربان شما هم اکنون یک پادشاه هستید.
به نظرم شرایطی فراهم آورید که پدرتان شما را ببیند، آنگاه نظرش تغییر خواهد کرد.
بنابر حرف وزیر، پادشاه دستور می دهد که شرایط سفر را به روستایی که پادشاه در آنجا بدنیا آمده بود فراهم کنند تا پدرش که هنوز در خانه ی قدیمی خودش در آن روستا زندگی می کرد او را ببیند.
پادشاه با تمام عظمت خود به همراه وزیران و سربازان و همراهان سوار بر اسب زیبا و با وقار خود به روستا می روند.
سپس دستور می دهد تا سربازان پدرش را از خانه اش گرفته و به میدان روستا بیاورند.
همه ی اهالی روستا در حال تکریم و تعظیم به پادشاه بودند اما زمانی که پدر پادشاه به میدان می آید خیلی آرام و ساده در مقابل پادشاه که بر اسب سوار بود می ایستد.
پادشاه می گوید که:
ای پدر ببین من پسرت هستم.
همان کسی که می گفتی آدم نمی شود.
ببین که من هم اکنون پادشاه این مملکت هستم و همه از من فرمان می برند.
حال چه می گویی؟
پیرمرد نگاهی به روی پسرش می اندازد و می گوید:
من هنوز سر حرف هستم.
تو آدم نمیشی.
من هرگز نگفتم تو پادشاه نمیشی، گفتم تو آدم نمیشی.
تو اگر آدم بودی به جای اینکه سرباز بفرستی دنبال من خودت می آمدی در خانه را می زدی و من در را برایت باز می کردم.
اگر تو آدم بودی حال که من آمده ام به احترام من که پدرت هستم از اسب پیاده میشدی.
نه، من از نظرم بر نمیگردم.
تو آدم نمیشی.
.┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
خدایا مرا آدمم کن
ومارا
با اخلاق عملی اسلامی
آشناتر بگردان
به برکت #صلوات_بر
#محمد_و_آل_محمدص
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
✨✨✨✨✨✨✨✨✨
#داستان۴٣٣
✍ #شهید_چمران_میگفت:
💠 توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود ...
سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛
اون شب رخت و خواب آزارم می داد!
و خوابم نمیبرد از فکر پیرمرد ...رخت و خوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم اون شب سرما توی بدنم
نفوذ کرد و مریض شدم ...
🌷اما #روحم_شفا_پیدا_کرد🌷
#چه_مریضی_لذت_بخشی ...
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
👌°•°⇩⇩ داستان کوتاه ⇩⇩°•°
•✾📚 iD ➠ کانال#
📚✾• #داستانای_خوبان_روزگار
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#نثار_روح_
#شهید_مصطفی_چمران
ودیگر شهدامون
#صلوات_و_فاتحه
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان۴٣۴
زماني دو مسافر به نزديك
#شيخ_ابوسعيد درآمدند و سوال كردند كه ما را صوفي گري آموز.
شيخ پشت به ستوني باز نهاده بود.
سه بار دست بر ستون زد و
#هيچ_سخن_نگفت!
مسافران از پيش شيخ بيرون رفتند.
يكي از آن دو به ديگري كه عاقل تر بود پرسيد:
كه شيخ چه كرد!؟
گفت:
آن چه بايست!
شيخ در سه حركت كه بر ستون زد، معلوم شد.
و آن، اين است كه:
#خاموش_باش
و #راست_باش
و #باركش_باش.
@Dastanekhobanerozegar
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌸🍃🌸🍃
#نیایش_شبانه
خدایا...
گناهانى را در دنيا بر من پوشاندى، كه بر پوشاندن آن در آخرت محتاج ترم،
گناهم را در دنيا براى هيچيك از بندگان شايسته ات آشكار نكردى،
پس مرا در قيامت در برابر ديدگان مردم رسوا مكن،
إِلَهِي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوبا فِي الدُّنْيَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَى سَتْرِهَا عَلَيَّ مِنْكَ فِي الْأُخْرَى [إِلَهِي قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَيَ ] إِذْ لَمْ تُظْهِرْهَا لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ فَلا تَفْضَحْنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ ...
@Dastanayekhobane rozegar
هدایت شده از روشنگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 میگه چرا همه مشکلات را به گردن دشمنان میاندازید؟
پس نقش مسئولین در مشکلات کشور چیست؟
دکتر جلیلی پاسخ میدهد..
🆘 @Roshangari_ir
🆘 rubika.ir/Roshangari_ir
هدایت شده از آخرش چی؟
چرا رهبرانقلاب از اول رهبریشان آجیل نمیخورند؟ 😳
آقای حیدر رحیم پور ازغدی از دوستان قدیمی رهبر انقلاب میگوید: آیتالله #خامنهای چند وقت پیش آمدند مشهد خانه ما. وقتی برایشان #آجیل آوردیم، گفتند: من آجیل نمیخورم، از وقتی رهبر شدم اصلاً آجیل نخوردم چون ...
ادامه اینجا سنجاق شده👇👇
با اربعین تا ظهور ۳۱۳
@baarbaeintazohor313
@baarbaeintazohor313
┅═══🍃✼🇮🇷✼🍃═══┅
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌸🌺💕💕💕💕💕🌺🌸
#داستان۴٣۵
🦋 #مادر_موسی_
میترسید فرزند بی گناهش را به فرمان فرعون زمانش بکشند که ناگاه از #جانب_خداوند فرمان میابد که فرزندت رادرصندوقی بگذار و به دریا بینداز...
مادربه کدام دل چنین راهی را برای نجات فرزندش انتخاب کند جز اینکه #به_وحی_الهی_ایمان_دارد که #خداوند_فرمود:
👌هیچ تشویش به دل راه مده که ما محبت موسی را در دل دشمنش قرار میدهیم و او را در زیر چشم خود پرورش میدهیم از این رو هرکس بر خدای خویش توکل کند هیچ نگرانی ندارد که خداوند این قصه را به پایان خواهد رساند..
آیا مکررندیده اید که از دل شب،،روز بیرون می آید واز وسط پریشانی نظم وهماهنگی پیدا میگردد..
هرکس دوست خداباشد دشمنانش درجهت منافع او کار خواهندکرد بی آنکه بدانند،.
چنانکه برادران یوسف(ع) خدمتگزار یوسف شدند تا بدانچه باید برسد..
❤️🍃دل مؤمن گرم است که اهل دنیا هیچ کاری از پیش نخواهند برد وخواسته یا ناخواسته از خدمتکاران خوبان خواهند بود..
چون وعده الهی است که نهایتا خوبی بر بدی غلبه خواهد کرد و پیروزی از آن خوبان خواهد بود..
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•👌°•°⇩⇩
داستان کوتاه ⇩⇩°•°
•✾📚 #نثار_حضرت_موسی_ع_صلوات 📚✾•
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
✨﷽✨
🔴 #توفیق_خواندن_قرآن_رو #باید_از_خداوند_بخواهیم،
✍ #امام_على_عليه_السلام:
بدانيد كه اين قرآن، خيرخواهى است كه خيانت نمی ورزد و راهنمايى است كه گمراه نمی كند و گويندهاى است كه دروغ نمىیگويد.
هيچ كس با اين قرآن نمىینشيند، مگر آن كه با افزايشى يا كاهشى، از نزدش بر می خيزد:
افزايش در هدايت، يا كاهش در نابينايى [و گمراهى].
بدانيد كه هيچ كس، با برخوردارى از قرآن، فقير نيست، و هيچ كس با محروميت از قرآن، توانگر نيست.
پس شفاى دردهاى خود را از قرآن بجوييد و در سختی ها و گرفتارى هايتان، از آن كمك بخواهيد؛ چرا كه در آن ، درمان بزرگترين دردهاست و آن، درد كفر و نفاق و انحراف و گمراهى است...
و بدانيد كه قرآن، شفاعت كننده اى است كه شفاعتش، پذيرفته می شود و گوينده اى ( شاكى و خصمى) است كه سخنش تصديق می شود.
هر كس كه قرآن در روز قيامت، برايش شفاعت كند، شفاعت می شود و هر كس كه قرآن در روز قيامت، از او شكايت كند، محكوم میگردد
📚نهج البلاغه، از خطبه ١٧6
✅کانال استاد قرائتی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
http://eitaa.com/joinchat/3818061843C235cbc6c5e
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
خدایا
به ما توفیق خواندن قرآن را عطا بفرما
به برکت
#صلوات_بر_محمد_وآل_محمدص
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار