eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
234 دنبال‌کننده
25.3هزار عکس
25.1هزار ویدیو
198 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🔷🌹🔷🌹🔷🌹🔷🌹 ١٠٢ 💠 💠 🌸بعــد از شــهادت اصغر وصالی، ابراهيــم (هادی) را ديدم كه با صداي بلنــد گريه ميكرد. ميگفت: هيچكس نميداند كه چه فرمانده‌اي را از دست داده‌ايم، انقلاب ما به امثال اصغر خيلي احتياج داشت. 🌸اصغر در حالي كه هنوز چهلم بردار شهيدش نشده بود توفيق شهادت را در به دست آورد. 🌸ابراهيم براي تشييع به تهران آمد و اتومبيل پيكان اصغر را كه در گيلانغرب بــه جا مانده بود به تهــران آورد. در حالي كه به خاطر اصابت تركش، تقريبًا هيچ جاي سالم در بدنه ماشين نبود! پس از تشييع پيكر شهيد وصالي سريع به منطقه بازگشتيم. 🌸ابراهيم ميگفت: اصغر چند شب قبل از شهادت، برادرش را در خواب ديد. برادرش گفته بود: اصغر، تو روز عاشورا در گيلان غرب شهيد خواهي شد. 📙 ۱ 🌹صلوات یادمون نره 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 با سلام شما ودوستان ارجمندتان به کانال دعوتید... @dastanayekhobanerozegar
🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 ١٠٣ متوکل فکر همه جا را کرده بود و می خواست به گونه ای ماهرانه آبروی امام را بریزد. به شعبده باز هندی گفت: می توانی کاری بکنی که کنف شود؟! - چه جور کاری؟ - نمی دانم! هر کاری که می توانی انجام بده تا سرافکنده شود. اگر چنین کنی، هزار دینار به تو می دهم. شعبده باز از شنیدن پاداش «هزار دینار» دست و پای خود را گم کرد. پول چنان او را سرمست کرده بود که سر از پا نمی شناخت. نقشه اش را به متوکل گفت. متوکل قهقهه سر داد و گفت: - آفرین، آفرین بر تو! ببینم چه می کنی! @Dastanekhobanerozegar به دستور شعبده باز نان های سبکی پختند و سر سفره ی ناهار گذاشتند. از امام دعوت کرد برای صرف ناهار به قصر بیاید. وقتی امام وارد شد و سر سفره نشست، شعبده باز کنار امام نشست و منتظر ماند. بفرمایید. بخورید. بسم الله. امام به محض این که دست به سوی نان دراز کرد، شعبده باز با حرکاتی عجیب و تکان دادن دست هایش، نان را به عقب پرتاپ کرد. حضرت دست به سمت نان دیگری دراز کرد. دوباره نان به هوا بلند شد و عقب تر افتاد. این کار سه بار تکرار شد. حاضران که از درباریان و دوستان متوکل بودند، از خنده روده بر شده بودند و نیششان تا بنا گوش باز بود. @Dastanayekhobanerozegar امام فهمید هدف چیست. آن گاه برخاست و همه را از نظر گذراند. آن گاه به شیر نری که یال و کوپال مهیبی داشت و روی پشتی نقش بسته بود، اشاره کرد و گفت: او را بگیر. امام به شعبده باز اشاره کرد. شیری واقعی و خشمناک از پشتی بیرون جهید و به شعبده باز حمله کرد. این کار به قدری با سرعت انجام شد که امکان حرکتی به هیچ کس نداد. شیر درنده او را درید و خورد. سپس به جای اولش بازگشت و دوباره به پشتی نقش بست! برخی از حاضران از دیدن صحنه ی وحشتناک خورده شدن شعبده باز توسط شیر، نزدیک بود قالب تهی کنند. چند نفری غش کرده بودند. گروهی زبانشان بند آمده بود و نمی دانستند چه بگویند. اصلا انتظارش را نداشتند و آنچه را دیده بودند، باور نمی کردند. متوکل که اوضاع را خراب دید، برخاست و به حضور حضرت آمد و عرض کرد: ! حقا که تو از او شعبده بازتری! آفرین! خواستیم مزاح کرده باشیم. حال بنشین غذایمان را بخوریم. واقعا که دست بالای دست بسیار است! - به خدا قسم! شعبده بازی نبود. این، قدرت خدا بود و دیگر هیچگاه شعبده باز را نخواهید دید. وای بر متوکل! آیا دوستان خدا را به دشمنانش می فروشی؟ آیا دشمنان را بر ما ترجیح می دهی؟! امام این سخنان را گفت و رفت. خون شعبده باز روی زمین ریخته بود و حاضران هنوز به حال عادی باز نگشته بودند؛ حتی از نزدیک شدن به عکس بی جان شیر وحشت داشتند. بحارالانوار، ج 50، ص 147 - 146 🔰🔰🔰 با سلام شما ودوستان ارجمندتان به کانال دعوتید... @dastanayekhobanerozegar . 💐💐💐💐💐💐💐💐💐
🔴 ...! 🎙 (ع) به فرزندش (ع) پسرم! چهار چيز از من يادگير (در خوبيها) و چهار چيز به خاطر بسپار (در هشدارها ) كه تا به آنها عمل كني زيان نبيني. خوبيها؛ 💫همانا ارزشمندترين بي نيازي عقل است 💫 و بزرگ ترين ترس بي خردي است 💫 ترسناك ترين تنهايي خودپسندي است 💫 و گرامي ترين ارزش خانوادگي، اخلاق نيكوست. هشدارها؛ 💫 پسرم! از دوستي با احمق بپرهيز، همانا مي خواهد به تو نفعي رساند اما دچار زيان مي كند. 💫 از دوستي با بخيل بپرهيز، زيرا از آنچه كه سخت به آن نيازي داري از تو دريغ مي دارد. 💫و از دوستي با بدكار بپرهيز كه با اندك بهايي تو را مي فروشد. 💫 و از دوستي با دروغگو بپرهيز كه او به سراب ماند دور را به تو نزديك و نزديك را دور مي نماياند. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ با سلام شما ودوستان ارجمندتان به کانال دعوتید... @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از Ali Jafari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آداب غذا خوردن❗️ 🎤آیت الله مجتهدی تهرانی ره 🌙کانال معرفتی 👇 https://eitaa.com/joinchat/3463250005Ca6b1a984ed
🔷💐🔷💐🔷💐🔷💐🔷 ١٠۴ . گروهی از اصحاب امام صادق علیه السلام خدمت حضرت نشسته بودند که ایشان فرمودند: - خزانه‌های زمین و کلیدهایش در نزد ماست، اگر با یکی از دو پای خود به زمین اشاره کنم، هر آینه زمین آنچه را از طلا و گنج‌ها در خود پنهان داشته، بیرون خواهد ریخت! بعد، با پایشان خطی بر زمین کشیدند. زمین شکافته شد، حضرت دست برده قطعه طلایی را که یک وجب طول داشت، بیرون آوردند! سپس فرمودند: - خوب در شکاف زمین بنگرید! اصحاب چون نگریستند، قطعاتی از طلا را دیدند که روی هم انباشته شده و مانند خورشید می‌درخشیدند. یکی از اصحاب ایشان عرض کرد: - یا بن رسول الله! خداوند تبارک و تعالی این گونه به شما از مال دنیا عطا کرده، و حال آنکه شیعیان و دوستان شما این چنین تهیدست و نیازمند؟ حضرت در جواب فرمودند: برای ما و شیعیان ما خداوند دنیا و آخرت را جمع نموده است. ، ما و دوستانمان داخل بهشت خواهیم شد و دشمنانمان راهی دوزخ خواهند گشت! [۱] ---------- [۱]: بحار، ج ۱۰۴، ص ۳۷ 🌸🌺💕💕💕🌺🌸 با سلام شما ودوستان ارجمندتان به کانال دعوتید... @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
میرزا جواد آقا رحمة‌الله‌علیه: ⭐️ خدا را شاهد می‌گیرم که من از متهجدین و کسی را می‌شناسم که به هنگام صدای فرشته‌ای که او را بیدار می‌کند، می‌شنود. فرشته با لفظ «آقا» به او خطاب می کند و آن شخص با این سخن بیدار می شود و به می ایستد. (گویا احوال خودشان رو می فرمایند...) 📘سرگذشت عارفان به نقل از اسرار الصلوة ص٢٣۶ 💽 با سلام شما ودوستان ارجمندتان به کانال دعوتید... @dastanayekhobanerozegar 💽
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 ١٠۵ 📚 💎 روزی فردی جوان، هیزم شکنی را در حال کار در جنگل می بیند و با فهمیدن اینکه هیزم شکن در تمام عمر خود حتی اسمی از عیسی نشنیده است، با خود می گوید: «عجب فرصتی است برای به دین آوردن این مرد!» در اثنایی که هیزم شکن تمام روز به طور یکنواخت مشغول تکه کردن هیزم و حمل آنها با گاری بود، مبلّغ جوان یک ریز صحبت می کرد، عاقبت از صحبت کردن باز می ایستد و می پرسد: «خب، حالا حاضری دین عیسی مسیح را بپذیری؟» هیزم شکن پاسخ می دهد: «نمی دانم شما تمام روز درباره عیسی مسیح و اینکه وی در همه مشکلات زندگی به یاری ما خواهد شتافت، حرف زدید، .»... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ با سلام دوستان ارجمند خودرا به کانال دعوت کنید... @dastanayekhobanerozegar
☘☀️☘☀️☘☀️☘☀️☘ ١٠۶ 📚 جنگجویی از استادش پرسید:  بهترین شمشیرزن كیست؟ استادش پاسخ داد: به دشت كنار صومعه برو. سنگی آنجاست. به آن سنگ توهین كن. شاگرد گفت: اما چرا باید این كار را بكنم؟ سنگ پاسخ نمی دهد. استاد گفت: خوب با شمشیرت به آن حمله كن. شاگرد پاسخ داد: این كار را هم نمی كنم. شمشیرم می شكند و اگر با دست هایم به آن حمله كنم، انگشتانم زخمی می شوند و هیچ اثری روی سنگ نمی گذارد. من این را نپرسیدم. پرسیدم بهترین شمشیرزن كیست؟ استاد پاسخ داد:  بهترین شمشیرزن، به آن سنگ می ماند، بی آن كه شمشیرش را از غلاف بیرون بكشد، نشان می دهد كه هیچ كس نمی تواند بر او غلبه كند. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ با سلام دوستان ارجمند خودرا به کانال دعوت کنید... @dastanayekhobanerozegar ذکر صلوات رابرلبان داشته باشیم 💐🌼🌼💐🌼🌼💐🌼🌼💐
💥 ✍🏻مرحوم شیخ رجبعلی خیاط فرموده اند: 📌به نظر حقیر، اگر کسی طالب راه نجات باشد و بخواهد به کمال واقعی برسد و از معانی توحید بهره ببرد، باید به چهار چیز تمسک جوید: 1️⃣حضور دائم 2️⃣توسل به اهل بیت (علیهم السلام) 3️⃣گدایی درگاه الهی در دل شب 4️⃣احسان به خلق 📚کیمیای محبت، ص١۴٢ @dastanayekhobanerozegar
🌼🌼🌼🌼🌹🌹🌼🌼🌼🌼 ١٠٧ 📌قولی که حاج قاسم به خانواده شهید تهرانی‌مقدم داد 🔹️ فائزه غفارحدادی، نویسنده کتاب «مردی با آرزو‌های دوربرد» بیان خاطرات زندگی شهید حسن تهرانی‌مقدم: در روز شهادت شهید تهرانی مقدم، حاج قاسم که در همسایگی شهید ساکن بود، بلافاصله خود را به منزل شهید رساند. ◇ در حین گریه شدیدی که می‌کرد به خانواده شهید تهرانی‌مقدم گفت: قول می‌دهم انتقام خون شهید طهرانی‌مقدم را بگیرم. ◇ همان هم شد و حاج قاسم در ادامه با مجاهدت‌های خود در جبهه‌ها انتقام خون دوست شهید خود را گرفت و درست زمانی که انتقام موشکی خون حاج قاسم توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از آمریکایی‌های جنایتکار گرفته شد. ◇ ناخودآگاه یاد این خاطره افتادم و به دوستانم گفتم که : این‌بار حاج حسن انتقام خون حاج قاسم را گرفت و حق همسایگی را به‌خوبی ادا کرد./ باشگاه خبرنگاران جوان. 🔹️ 🔺️ کانال را با کلیک بر روی آدرس زیر پیگیری و به دوستان خود معرفی کنید: @dastanayekhobanerozegar 🔺به‌مناسبت سالگرد شهادت شهید حسن تهرانی‌مقدم (پدر موشکی ایران) 🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
🌼🌼🌼🌼🌹🌹🌼🌼🌼🌼 ١٠٨ 📌قولی که حاج قاسم به خانواده شهید تهرانی‌مقدم داد 🔹️ فائزه غفارحدادی، نویسنده کتاب «مردی با آرزو‌های دوربرد» بیان خاطرات زندگی شهید حسن تهرانی‌مقدم: در روز شهادت شهید تهرانی مقدم، حاج قاسم که در همسایگی شهید ساکن بود، بلافاصله خود را به منزل شهید رساند. ◇ در حین گریه شدیدی که می‌کرد به خانواده شهید تهرانی‌مقدم گفت: قول می‌دهم انتقام خون شهید طهرانی‌مقدم را بگیرم. ◇ همان هم شد و حاج قاسم در ادامه با مجاهدت‌های خود در جبهه‌ها انتقام خون دوست شهید خود را گرفت و درست زمانی که انتقام موشکی خون حاج قاسم توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از آمریکایی‌های جنایتکار گرفته شد. ◇ ناخودآگاه یاد این خاطره افتادم و به دوستانم گفتم که : این‌بار حاج حسن انتقام خون حاج قاسم را گرفت و حق همسایگی را به‌خوبی ادا کرد./ باشگاه خبرنگاران جوان. 🔹️ 🔺️ کانال را با کلیک بر روی آدرس زیر پیگیری و به دوستان خود معرفی کنید: @dastanayekhobanerozegar 🔺به‌مناسبت سالگرد شهادت شهید حسن تهرانی‌مقدم (پدر موشکی ایران) 🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
🔹️ 🔺️ کانال را با کلیک بر روی آدرس زیر پیگیری و به دوستان خود معرفی کنید: @dastanayekhobanerozegar 🔺 🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃 ١٠٩ . این بی‌توجهی آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد. از جای خود حرکت کرد تا این شیخ پیر را تنبیه کند. دوید و راه را بر او سد کرد و با لحنی بی‌ادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟! عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو کیستی که من باید حتماً به تو سلام می‌کردم؟ گفت: من عبد فرّارم. آخوند ملاحسینقلی همدانی به او گفت: عبد فرّار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ تو از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا؟ و سپس راهش را گرفت و رفت. @Dastanekhobanerozegar فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت: ‌امروز یکی از بندگان خدا فوت کرده هر کس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم. عده‌ای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حرکت کردند. ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. آری او از دنیا رفته بود. عجبا! این همان یاغی معروف است که آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازه تمام شد. @Dastanekhobanerozegar یکی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرارا رفته و از او سؤال کرد: چطور شد که او فوت کرد؟ همسرش گفت: نمی‌دانم چه می‌شد؟ او هر شب دیروقت با حال غیرعادی و از خود بی‌خود منزل می‌آمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فکر فرو رفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم می‌زند و در حالی که گریه می کرد ،با خود تکرار می‌کرد: عبد فرار تو از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا؟! و سحر دق کرد و مرد. : شرح حال حکیم فرزانه حاج علی محمد نجف آبادی، صفحه ۲۷ @Dastanayekhobanerozegar 🌼💐🌼💐🌼💐🌼💐🌼
🔸🔷🔶🔷🔶 آیت الله محمدمهدی شب زنده دار جهرمی عضو فقهای شورای نگهبان در درس خارج خود که در دارالتلاوه حرم مطهر حضرت معصومه(س) برگزار شد، به دیدار اخیر خود با رهبر معظم انقلاب اشاره کرد و گفت: شب پنجشنبه در جلسه ای که خدمت رهبر معظم انقلاب بودیم، ایشان بسیار با آرامش قلب در قبال برخی از دوستان که در جریانات اخیر دغدغه خاطر داشتند و ناراحت بودند، مواجه شدند. رهبر انقلاب با قلبی مطمئن فرمودند: «هیچ مسأله ای نیست ، از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون از این فراز و نشیب ها فراوان داشته ایم، امروز جنگ اسلام و کفر است، کفر می خواهد مسلط شود و جلوی پیشروی اسلام و ارزش ها و آرمان های الهی را بگیرد، دشمنان ناراحت هستند و این کارها را انجام می دهند و افرادی هم در داخل دارند اما هیچگونه دغدغه خاطری نباید داشته باشیم.» «اگر به وظیفه الهی خود عمل کنیم خداوند یاری خواهد کرد»، آیت الله شب زنده دار اظهار داشت: همانگونه که توکل به خداوند متعال و ایمان به نصرت الهی در قلب امام راحل وجود داشت در قلب رهبر معظم انقلاب هم وجود دارد. تا وقتی که چنین رهبری وجود دارد که دل به خدا بسته و با توکل الهی کار می کند و قصد و نیت ایشان خالص بوده و با خداوند و اولیای الهی پیوند دارد مسائلی که پیش می آید از بین خواهد رفت که البته برای عده ای هم امتحان خواهد بود. وی ابراز داشت: 👈👈👈رهبر معظم انقلاب فرمودند: «هرکس از دستش کاری برای نصرت اسلام و نظام بر می آید حرام است که سکوت کند و کاری نکند»👉👉👉👉 🔵🔷🔶🔷🔶🔵
هدایت شده از شبکه امامت
💠حدیث روز 💎برکات کم‌گویی 🔻امام علی علیه‌السلام: قِلَّةُ الْكَلامِ يَسْتُرُ الْعُيُوبَ وَ يُقَلِّلُ الذُّنُوبَ؛ ❇️ كم‌گويى، عيب‌ها را می‌پوشاند و از گناهان می‌كاهد. 📚 شرح غررالحكم: ج ۴، ص ۵۰۵ ‌ ‌ 🔳 به"شبکه امامت" بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/1148452867Cf769ea04cd
🍄🌸🌺🌷🌹🌹🌷🌺🌸🍄 ..١١٠ 😞🌡️🚨📣 در یوسف آباد تهران، خانواده ای بود که مرد خانواده، کارمند اداره بود، و همسرش رعایت حجاب و شئون اسلامی را نمی کرد. روزی طبق معمول، مرد به اداره می رود و زن نیز پس از دادن صبحانه بچه ها به قصد خرید گوشت، از خانه بیرون می رود. پس از گذشت چند ساعت، بچه ها از بازی خسته شده و شروع به گریه می کنند و تا آمدن مرد به خانه، ناآرامی بچه ها طول می کشد. مرد خانه، سراغ همسر خود را از بچه ها می گیرد و بچه ها می گویند که مادر برای خرید گوشت از خانه بیرون رفته و هنوز برنگشته، مرد سراغ قصاب محله می رود و پرس و جو می کند؛ ولی قصاب اظهار بی اطلاعی می کند. آن مرد پس از تلفن به اقوام و آشنایان سراغ پاسگاه نیروی انتظامی می رود و جریان را تعریف می کند. مأموران پس از تحقیقات اولیه، سراغ قصاب رفته و از وی پرسش می کنند اما قصاب با قاطعیت تمام، اظهار بی اطلاعی کرد. مأمورین به تفحص در مغازه پرداختند. سپس به زیرزمین که گوسفندان را پس از ذبح به آن جا می بردند، رفتند. هنگام خارج شدن، مأمورین مقداری مو می یابند که موها، موی گوسفند نیست و قصاب برای بازجویی بیشتر به پاسگاه بردند. سرانجام با پیگیری های دقیق، قصاب به جنایت خود اعتراف کرد که: این زن، همسایه ما بود ولی رعایت پاکدامنی را نمی کرد و سر و سینه خود را نمی پوشاند. و از جمال خوبی هم برخوردار بود. آن روز که به مغازه آمد به گونه ای به خودش رسیده بود که نفس اماره مرا وادار کرد کامی از آن زن بگیرم. او را برای دیدن گوشت بهتر به داخل مغازه دعوت کردم و به او گفتم گوشت خوب و مورد پسند شما، پشت یخچال است. وقتی پشت یخچال رفت او را به زیرزمین کشاندم و با کاردی که در دست داشتم او را تهدید کردم و از او خواستم تن به زنا بدهد، بیچاره می لرزید، اما چاره ای نداشت. در پایان که از او کامی گرفتم. افکار شیطانی مرا واداشت برای آن که کسی از ماجرا باخبر نشود، او را بکشم اما باز افکار شیطانی مرا رها نکرد و گوشت زن را جدا کرده، همراه گوشت گوسفندان چرخ کردم و فروختم و استخوانها را نیز در فلان منطقه خاک کردم. این داستان از بدحجابی زن سرچشمه گرفت. شاید هیچگاه آن زن فکر نمی کرد که بدحجابی می تواند پایانی چنین تلخ و پرگناه داشته باشد و به تجاوز، قتل، یتیم شدن فرزندان و سرگردانی همسرش بینجامد و نیز چنین عواقبی برای قابل خود در پی داشته باشد. اخر و عاقبت همچین زن هایی همینه 🌸🌸🌺🌺💕💕💕💕 با سلام دوستان ارجمند خودرا به کانال دعوت کنید... @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
مهربانم💞 دلبرا در هوس دیدن رویت دل من تاب ندارد.، نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر، غزل ناب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق 💔دلسوخته ارباب ندارد؟ تو کجایی گل نرگس ز فراقت دل من تاب ندارد 🌷 با سلام دوستان ارجمند خودرا به کانال دعوت کنید... @dastanayekhobanerozegar
🍀🍀💕😭💕🍀🍀 ١١١ ، ﻭﺍﺭﺩ داروخانه ﺷﺪ ﻭ با زبان ساده ﭘﺮﺳﯿﺪ : ؟ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺁﻣﯿﺰ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ؟ ﺑﻠﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ . ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺗﯿﺮ ﺁﻫﻦ ﻭ ﺁﺟﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﯾﺎ ﺧﺎﺭﺟﯽ؟ ﺍﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﮔﺮﻭﻧﻪ ﻫﺎ ... ﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ ، ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺯﺑﺮ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﻢ .... ﺍﮔﻪ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﺑﻬﺘﺮﻩ، ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺑﺪﻩ .. تو صورت ﻣﺘﺼﺪﯼ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ،ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺵ ﯾﺦ ﺯﺩ .. ﭼــﻪ ﺣﻘﯿــﺮ ﻭ ﻛﻮﭼﮏ ﺍﺳــﺖ ﺁﻥ ﮐﺴــﯽ ﻛــﻪ ﺑــﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻐــﺮﻭﺭ ﺍﺳﺖ ! 🌸🌸🌸🌸 با سلام دوستان ارجمند خودرا به کانال دعوت کنید... @dastanayekhobanerozegar
:١١٢ 📌 حاج قاسم وقتی یک کودک را روضه خوان مادر خطاب کرد 🔹️ کمر درد شدیدی داشت. بعد از فیزیوتراپی و درمان، رفت بیت‌الزهراس . میهمان‌ها که می‌آمدند، مدت زیادی سر پا می‌ایستاد. ◇ جلوی پای میهمان‌ها تمام قد می‌ایستاد و به همه خوش آمد می‌گفت‌. ◇ گفتم: با وضعیتی که شما دارید، صلاح نیست این‌قدر سر پا بایستید و جلوی هر کسی که وارد می‌شود، از روی صندلی بلند شوید. ◇ گفت: همه‌ کسانی که می‌آیند این‌جا، میهمان مادر هستند. مگر می‌شود برای میهمان مادر از جایم بلند نشوم؟! ◇ یک پسربچه‌ی چهار ساله وارد شد؛ جلوی پای او هم بلند شد، ایستاد و خوش آمد گفت. ◇ گفتم: حاج آقا، این بچه که متوجه احترام شما نمی‌شود. ایستادن جلوی او که ضرورت ندارد. ◇ گفت: اگر این بچه احترام من را ببیند، همیشه به این‌جا می‌آید و روضه‌خوان مادرم خواهد شد. 🔹️ با سلام دوستان ارجمند خودرا به کانال دعوت کنید... @dastanayekhobanerozegar وستانو_همرزماشون_و_جد_و_آبادشون_صلوات_و_فاتحه
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ ١١٣ ☘بچه ی محله ی میدان خراسان، در آن روزگار چیزی کم نداشت. کار خوب، تحصیلات، تیپ و ظاهر. اگر تصمیم به ازدواج می گرفت بی برو برگرد دختر خوبی نصیبش می شد، اما انگار سرش درد می کرد برای کمک به خلق الله. در جیبش پول نمی ماند برای کمک به مردم... 🕊آقا ابراهیم! یا به قول رفیق های جبهه ای اش آقا ابرام.... هر کس با تو پریده، پر پروازش جور شده و جایی کنار مزار شهدا محل زندگی اش را انتخاب کرده. ✋ دعایمان کن دعا کن که عجیب در این روزگار پر خوف و خطر به دعاهایت نیاز داریم. 💐🍄💐🍄💐🍄💐 با سلام دوستان ارجمند خودرا با کانال آشنا بفرمایید... @dastanayekhobanerozegar
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ با سلام دوستان ارجمند خودرا با کانال آشنا بفرمایید... @dastanayekhobanerozegar
📲برانداز فقط خودت 😂 ♻️👇🏻 @story_national
☀️💦☀️💦☀️💦☀️💦☀️ ١١۴ 📚 در چين باستان، شاهزاده جواني تصميم گرفت با تکه اي عاج گران قيمت چوب غذاخوري بسازدپادشاه که مردي عاقل و فرزانه بود، به پسرش گفت: «بهتر است اين کار را نکني، چون اين چوب هاي تجملي موجب زيان توست!» شاهزاده جوان دستپاچه شد. نميدانست حرف پدرش جدي است يا دارد او را مسخره ميکند. اما پدر در ادامه سخنانش گفت: وقتي چوب غذاخوري از عاج گران قيمت داشته باشي، گمان ميکني که آنها به ظرف هاي گلي ميز غذايمان نمي آيند. پس به فنجان ها و کاسه هايي از سنگ يشم نيازمند ميشوي. در آن صورت، خوب نيست غذاهايي ساده را در کاسه هايي يشمي با چوب غذاخوري ساخته شده از عاج بخوري. آن وقت به سراغ غذاهاي گران قيمت و اشرافي ميروي. کسي که به غذاهاي اشرافي و گران قيمت عادت مي‌کند، حاضر نميشود لباس هايي ساده بپوشد و در خانه اي بي زر و زيور زندگي کند. پس لباس هايي ابريشمي ميپوشي و ميخواهي قصري باشکوه داشته باشي. به اين ترتيب به تمامي دارايي سلطنتي نياز پيدا مي‌کني و خواسته هايت بي پايان ميشود. در اين حال، زندگي تجملي و هزينه هايت بي حد و اندازه ميشود و ديگر از اين گرفتاري خلاصي نداري. «نتيجه اين امر فقر و بدبختي و گسترش ويراني و غم و اندوه در قلمرو سلطنت ما و سرانجام تباهي سرزمين خواهد بود... چوب غذاخوري گران قيمت تو تَرَک باريکي بر در و ديوار خانه اي است، که سرانجام ويراني ساختمان را درپي دارد.» شاهزاده جوان با شنيدن اين سخنان خواسته اش را فراموش کرد. سال ها بعد که او به پادشاهي رسيد، درميان همه به خردمندي و فرزانگي شهرت يافت. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ با سلام دوستان ارجمند خودرا به کانال دعوت کنید... @dastanayekhobanerozegar