eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
241 دنبال‌کننده
26هزار عکس
26.3هزار ویدیو
206 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🍃🍂 ١۶٣ کی گفته؟! ( ) گفت: یک پزشک کُرد ایرانی که ساکن آمریکاست در کانال خود خطاب به گروهک‌های کومله و حزب دموکرات کردستان نوشته است؛ «‌شما طرفدار خلق کُرد هستید که شبانه به خانه هموطن کُرد خود حمله می‌کنید و لباس زیر همسرش را به نمایش می‌گذارید یا که جان خود را به خطر می‌اندازد تا از جان و ناموس ما دفاع کند‌»؟ گفتم: از گروهک بهایی کومله و حزب دموکرات که انگلیس ساخته و حالا از سوی صهیونیست‌ها مدیریت می‌شود، چه انتظاری می‌توان داشت؟! گفت: یکی از اعضای حزب دموکرات که به قتل یک شهروند کُرد در اغتشاشات اخیر و غارت و آتش زدن خانه او اعتراف کرده، درباره علت دست زدن به این جنایت گفته است؛ مست بودم و متوجه نبودم چه می‌کنم! و الان کاملاً از کاری که کرده‌ام متأسف هستم! گفتم: قاتلی که به اعدام محکوم شده بود به قاضی گفت:؛ قربان! من با اکراه دست به این جنایت زدم! اعدام من عادلانه نیست! قاضی گفت:؛ کی گفته عادلانه نیست؟! ما هم با اکراه اعدامت می‌کنیم! . 🍃🍃🍃🍂 ... 🤔. ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ کانال @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
روز و روزگارتون باخیرو با سلامتی @dastanayekhobanerozegar
‏+آقا پسر چیکاره هستن؟ ‏-تو ادارشون مدیر شده هزار ماشااله ‏+به سلامتی،مدیر چی؟ ‏-غذا و نوشابه @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
(ع) : و اما حق مادرت برتو، این است که بدانی او تو رادر جایی حمل کرده است که هیچ کس،دیگری را حمل نمی‌کندو ازمیوه دلش به تو داد که أحدی به دیگری نمی‌دهد... میزان الحکمه،ج14،ص 7095 ✳️ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
🍃🍂 ١۶۴ کی گفته؟! ( ) گفت: یک پزشک کُرد ایرانی که ساکن آمریکاست در کانال خود خطاب به گروهک‌های کومله و حزب دموکرات کردستان نوشته است؛ «‌شما طرفدار خلق کُرد هستید که شبانه به خانه هموطن کُرد خود حمله می‌کنید و لباس زیر همسرش را به نمایش می‌گذارید یا که جان خود را به خطر می‌اندازد تا از جان و ناموس ما دفاع کند‌»؟ گفتم: از گروهک بهایی کومله و حزب دموکرات که انگلیس ساخته و حالا از سوی صهیونیست‌ها مدیریت می‌شود، چه انتظاری می‌توان داشت؟! گفت: یکی از اعضای حزب دموکرات که به قتل یک شهروند کُرد در اغتشاشات اخیر و غارت و آتش زدن خانه او اعتراف کرده، درباره علت دست زدن به این جنایت گفته است؛ مست بودم و متوجه نبودم چه می‌کنم! و الان کاملاً از کاری که کرده‌ام متأسف هستم! گفتم: قاتلی که به اعدام محکوم شده بود به قاضی گفت:؛ قربان! من با اکراه دست به این جنایت زدم! اعدام من عادلانه نیست! قاضی گفت:؛ کی گفته عادلانه نیست؟! ما هم با اکراه اعدامت می‌کنیم! . 🍃🍃🍃🍂 ... 🤔. ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ کانال @dastanayekhobanerozegar
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ ١۶۵ " " در زمانهاى قدیم، مردی مطرب و خواننده ای بود؛ بنام “بردیا ” که با مهارت تمام می نواخت و همیشه در مجالس شادی و محافل عروسی، وقتی برای رزرو نداشت… بردیا چون به سن شصت سال رسید روزی در دربار شاه می نواخت که خودش احساس کرد دستانش دیگر می لرزند و توان ادای نت ها را به طور کامل ندارد و صدایش بدتر از دستانش می لرزید و کم کم صدای ساز و صداى گلویش ناهنجار می شود. عذر او را خواستند و گفتند: دیگر در مجالس نیاید. بردیا به خانه آمد، همسر و فرزندانش از این که دیگر نمی توانست کار کند و برایشان خرجی بیاورد بسیار آشفته شدند . بردیا سازش را که همدم لحظه های تنهاییش بود برداشت و به کنار قبرستان شهر آمد. در دل شب در پشت دیوار مخروبه قبرستان نشست و سازش را به دستان لرزانش گرفت و در حالی که در کل عمرش آهنگ غمی ننواخته بود، سازش را برای اولین بار بر نت غم کوک کرد و این بار ، . بردیا می نواخت و خدا خدا می گفت و گریه می کرد و بر گذر عمرش و بر بی وفایی دنیا اشک می ریخت و از خدا طلب مرگ می کرد. در دل شب به ناگاه دست گرمی را بر شانه های خود حس کرد، سر برداشت تا ببیند کیست. را دید در حالی که کیسه ای پر از زر در دستان شیخ بود. شیخ گفت : این کیسه زر را بگیر و ببر در بازار شهر دکانی بخر و کارى را شروع کن. بردیا شوکه شد و گریه کرد و پرسید: ای شیخ آیا صدای ناله من تا شهر می رسید که تو خود را به من رساندی؟ شیخ گفت : هرگز. بلکه و خالقت مرا که در خواب بودم بیدار کرد و امر فرمود کیسه زری برای تو در پشت قبرستان شهر بیاورم. به من در رویا امر فرمود برو در پشت قبرستان شهر، مخلوقی مرا می خواند برو و خواسته او را اجابت کن. بردیا صورت در خاک مالید و گفت خدایا عمری در جوانی و درشادابی ام با دستان توانا سازهایی زدم براى مردم این شهر اما چون دستانم لرزید مرا از خود راندند. اما یک بار فقط برای تو زدم و خواندم. اما تو با دستان لرزان و صدای ناهنجار من، مرا خریدی و رهایم نکردی و مشتری صدای ناهنجار ساز و گلویم شدی و بالاترین دستمزد را پرداختی. در این روزگار غریب و بی وفا هستی. به رحمت و بزرگیت سوگندت میدهیم که: _نگذار و ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌺🌸💕💕💕💕💕🌸🌺 ١۶۶ 🔴 (ص) روزي حضرت در مسجد با جماعتي از اصحاب نشسته و مشغول صحبت و گفتگو با آن ها بودند. كنيزكي از انصار وارد مسجد شد و خود را به پيامبر رساند. مخفيانه گوشه‌ي عباي آن حضرت را گرفت و كشيد، چون آن حضرت مطلع شد برخاست و گمان كرد كه آن دختر با ايشان كاري دارد. چون حضرت برخاست كنيز چيزي نگفت، حضرت نيز با او حرفي نزد و در جاي خود نشست. باز كنيزك گوشه‌ي عباي حضرت را كشيد و آن بزرگوار برخاست، تا سه دفعه آن كنيز چنين كرد و حضرت برخاست، و در دفعه‌ي چهارم كه حضرت برخاست آن كنيز از پشت عباي حضرت مقداري بريد و برداشت و روانه شد. اصحاب از مشاهده‌ي اين منظره ناراحت شدند و گفتند: اي كنيزك اين چه كاري بود كه كردي؟ حضرت را سه دفعه بلند كردي و هيچ سخني نگفتي، و آخرش عباي حضرت را بريدي. چرا اين كار را كردي؟ كنيزك گفت: در خانه‌ي ما شخصي مريض است، اهل خانه مرا فرستادند كه پاره‌اي از عباي پيامبر را ببرم كه آن را به مريض ببندند تا شفا يابد، پس هر بار خواستم مقداري از عباي حضرت را ببرم حيا كردمو نتوانستم. در مقابل رسول خدا(ص) بدون هيچ ناراحتيو عصبانيت، كنيزك را بدرقه كرد. 📚بحارالأنوار/ج۷۱/ص۳۷۹ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @dastanayekhobanerozegar
🔶🔷🌺🔷🔶🌺🔶🔷🌺🔶🔷 ١۶٧ 💠 ! ✍ستون گردان حبیب، لحظه به لحظه به ارتفاعات علی گره زد نزدیک و نزدیک تر می شد. برادر محسن هم چنان که پیشاپیش ستون حرکت می کرد، با رسیدن نیروها به بالای تپه ای کوچک، ناگهان متوقف شد. نگاهی به آسمان انداخت و بعد رو به نیروها فریاد زد: ” ، ! ، .” با این نهیب ، ستون حبیب می رفت تا از حرکت بایستد که برادر محسن فریاد زد :” ، ! . هرکس به پشت سر نفر جلویی دست تیمم بزند، نماز را بدورو بخوانید.” یک لحظه خم شدم، دست بر خاک زدم و تیمم کردم. همان طور که داشتم جلو می رفتم ، مشغول به نماز شدم: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین ... ! به راستی نجوای عشق بود. زبان ها ذکر می گفتند و بدن ها هر یک به گونه ای در جنبش و جوشش بودند. لحظه ای بی اختیار از صدای صفیر گلوله ی خمپاره بر زمین می افتادیم. لحظه ای دیگر باز بی اختیار، با شنیدن صدای موشک های زمانی آر.پی.جی دشمن که بالای سرمان منفجر می شد، می نشستیم؛ ولی هم نماز می خواندیم و هم حرکت ستون کماکان به سوی موضع توپخانه ادامه داشت. تمام بچه ها در همان حالت پیشروی، و در نمازشان خدارا به یاری طلبیدند. 📚 (بیست روایت شفاهی از ) ‌‌ ✾📚 📚✾ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
به گروه دوستان یا حسین ع گو دعوت کنید دوستان و عزیزان دیگر را سلام علیکم https://eitaa.com/joinchat/229900502Cd65c126daa
☘☀️☘☀️☘☀️☘☀️☘☀️☘ ١۶٧ 🔆خیاطی می گفت: اگر شبها جیبهای لباسها را خالی کنید، زیباتر به نظر می رسند و بیشتر عمر خواهند کرد. بنابراین من قبل از خواب اشیایی مانند خودکار و پول خرد و دستمال را از جیبم در میآوردم و آنها را مرتب روی میز می گذارم و چیزهای زائد را به درون سطل زباله میریزم. ✨یک شب وقتی مشغول اینکار بودم، به نظرم رسید که ممکن است نیز مانند خالی کردن جیب باشد 💫💫👈همه ی ما در ی روز مجموعه ای از آزردگی، ، اضطراب را جمع آوری می کنیم. اگر اجازه دهیم که این انباشته شوند را سنگین می کنند پس ذهنمان را پاک کنیم تا دنیای زیباتری بسازیم ✾📚 📚✾ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌸در بین تمام مستحبات، دو عمل است که بی نظیر می باشد و هیچ عملی به آنها نمی رسد: ۱- شب ۲- علیه السلام 🌺حضرت آیت الله بهجت(ره) 🌙کانال معرفتی 👇 https://eitaa.com/joinchat/3463250005Ca6b1a984ed
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🚍🚍🚍🚍🚍🚍🚍🚍 ١۶٨ 📌دیروز توی اتوبوس خط واحد یه حرکت عجیب از یک جوان حدودا سی‌وپنج‌ساله دیدم واقعاً هم خندیدم هم درس گرفتم. 📌توی اتوبوس تعدادی از خانم‌ها بی‌روسری بودند. مرد جوان سیگارش را روشن کرد و شروع کرد به سیگار کشیدن! 📌یکی از همون خانم‌ها با صدای گوشخراش داد زد آقا سیگارت را خاموش کن خفه شدیم اینجا سیگار کشیدن ممنوعه! 📌جوان با لبخند و البته سر به زیر گفت : خانم محترم تو روسری را درآوردی و میگی من آزاد هستم و بهتره مردها جلو چشم خودشون رو بگیرن و نگاه نکنند! 📌منم دلم میخواد آزاد باشم و سیگارم را هم میکشم! بهتره شما جلوی دماغت را بگیری و بو نکشی! اگر قراره من چشمم را ببندم تو هم بهتره دماغ و دهنت رو ببندی! 📌باور کنید سی‌ثانیه‌ای همه ساکت شدن بعد کل جمعیت زدن زیر خنده و همه شروع کردن به بحث کردن در این مورد از آزادی؛ موافق و مخالف؛ تریبون آزادی بود که بیا و ببین! ✍سربسته می‌گویم؛ وقتی از طریق بی‌قانونی با برخی افراد رفتار شود، تازه قدر قانون و لزوم احترام به آن را می‌فهمند! 🖌 :محمد_جوانی ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ کانال @dastanayekhobanerozegar 🚍🚍🚍🚍🚍🚍🚍🚍🚍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌺💕💕💕💕💕💕🌺🌸 ١۶٩ ✳️مراد، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ روستایی ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ در راه برگشت، به ﺷﺐ خورد و از قضا در تاریکی شب ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ. ✳️ ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ‌ﺭﺳﯿﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ✳️ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ روستا، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ‌ﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: «ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، مراد ﯾﮏ شیر ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ!» ✳️ مراد ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ. ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ است. ✳️ ﻭﻗﺘﯽ به هوش آمد از او پرسیدند: «برای چه از حال رفتی؟» مراد گفت: «فکر کردم حیوانی که به من حمله کرده یک سگ است!» ✳️ مراد بیچاره ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ یک سگ به او حمله کرده است وگرنه ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽ‌ﺷﺪ. 🔶 ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺁﻭﺭﺩ. 🔶 ٬ 🔶 ٬ 🌸🌸🌸🌸 @dastanayekhobanerozegar
🌸💐🌺💐🌼💐🌺💐🌸 ١٧٠ ! . ( در دهه 70 میلادی) در یوگسلاوی رسم بود که دانشجویان خارجی پس از فراغت از تحصیل به دیدار رهبر یوگسلاوی برده می‌شدند و ایشان برایشان سخنرانی می‌کرد.. مطابق همین رسم ما را هم بدیدار تیتو بردند و ایشان ضمن سخنرانی خاطره ای از دوران انقلاب در یوگسلاوی و پیروزی آن تعریف نمود تیتو گفت: چندسال پس از پیروزی انقلاب و استقرار دولت از کا گ ب اطلاع دادند که در کابینه شما یک جاسوس سیا وجود دارد، وی را شناسایی و دستگیر کنید. تیتو می‌گوید: تمام تلفن‌ها و مکاتبات و رفتار افراد کابینه را تحت کنترل قرار دادیم و پس از مدتی مایوس شدیم هیچ نشانی از جاسوس پیدا نکردیم. (تیتو با ادعای استقلال از روسیه نمی‌خواست این جاسوس توسط روس‌ها شناسایی شود) پس از مدتی جستجو، ناامیدانه و عاجزانه درخواست شناسایی و معرفی جاسوس در کابینه را از روسیه می‌نماید. از "ک گ ب" به وی اطلاع می‌دهند که: "معاون اول تو در کابینه جاسوس سیا است." تیتو از این خبر متحیر می‌شود و پس از اتمام یکی از جلسات کابینه از وی می‌خواهد بماند. تیتو می‌گوید: در یک جلسه دو نفری اسلحه را روی شقیقه معاون اول گذاشتم و از وی سوال کردم آیا تو جاسوس سیا هستی؟ او که متوجه شد قضیه لو رفته است به جاسوسی خود اعتراف نمود. تیتو از او سوال می‌کند از چه وقت با سیا همکاری میکنی؟ پاسخ : از زمان دانشجویی قبل از پیروزی انقلاب در زمان جنگ های چریکی! س: در این مدت با تمام کنترل‌های امنیتی، هیچ ارتباطی با سیا، از تو کشف نشد؟ ج: الان هم هیچ ارتباطی با سیا ندارم. س: چگونه عضوی هستید که ارتباط ندارید..؟ ج: سیا مسئولیتی به من واگذار کرده که وظیفه‌ام را انجام می‌دهم س: مسئولیت تو چیست؟ ج: به من ماموریت داده شده تا "در سپردن پست‌ها به افراد غیر تخصصی عمل کنم" و تاکنون هم این‌گونه عمل کرده‌ام! تیتو می‌گوید: نگاهی کردم به افراد کابینه و مدیران ارشد دیدم همین طور است!! هیچ‌کس سر جای خودش نیست ! مثلا طرف دکترای کشاورزی دارد ولی وزیر نیرو است و یا دیگری برق خوانده اما وزیر مسکن است! معاون تیتو می‌گوید: تحلیل سیا این بود که با این روش، انقلاب بدون کودتا و حمله خارجی از درون متلاشی می‌شود...... یا بعبارتی دیگر ما هزارا ن جاسوس در پست های مدیریتی کشور داریم . .... 🌹💜💛💚❤️❤️💚💛💜🌹 @dastanayekhobanerozegar ایران_اسلامی
🍄🌼💐🌸🌺💕💕🌺🌸💐🌼🍄 ١٧١ در زمان قاجار ، در کنار سفارت حکومت عثمانی در تهران ، مسجد کوچکی وجود داشت.امام جماعت آن مسجد می گوید: شخص روضه خوانی را دیدم که هر روز صبح به مسجد می آمد و روضه حضرت زهراس را میخواند و به خلیفه دوم و به اهل سنت ناسزا میگفت... و این درحالی بود که افراد سفارت و تبعه آن که اهل سنّت بودند ، برای نماز به آن مسجد می آمدند. روزی به او گفتم: تو به چه دلیل هر روز همین روضه را می خوانی و همان ناسزا را تکرار میکنی؟ مگر روضه دیگری بلد نیستی؟! او در پاسخ گفت: بلدم؛ ولی من یک نفر بانی دارم که روزی پنج ریال به من می دهد و می گوید همین روضه را با این کیفیت بخوان. از او خواستم مشخصات و نشانی بانی را به من بدهد... فهمیدم که بانی یک کاسب مغازه دار است. به سراغش رفتم و جریان را از او پرسیدم. او گفت: نه من بانی نیستم شخصی روزی دو تومان به من می دهد تا در آن مسجد چنین روضه ای خوانده شود. پنج ریال به آن روضه خوان می دهم و پانزده ریال را خودم برمی دارم. باز جریان را پیگیری کردم، سرانجام با یازده واسطه!!!! معلوم شد که از طرف سفارت انگلستان روزی ۲۵ تومان برای این روضه خوانی با این کیفیت مخصوص (برای ایجاد تفرقه بین ایران شیعی و حکومت عثمانی سنی) داده میشود که پس از طی مراحل و دست به دست گشتن، پنج ریال برای آن روضه خوان بیچاره می ماند. 📚 اخلاقی 🖊 اثر :محمدحسین محمدی ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ نثار_خوبان_همروزگارمون ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
سلام الهی بر خواهران انقلابی، ولایی، جهادی، محجبه ی سرزمینم ایران اسلامی. ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ کانال @dastanayekhobanerozegar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یک خانواده بزریلی در حاشيه جام جهانى قطر به صورت دسته جمعى به دین اسلام مشرف شدند 🆘𝗣𝗼𝗹𝗶𝘁𝗶𝗰𝗮𝗹𝗮𝗻𝗮𝗹𝘆𝘀𝗶𝘀👇👇 ════════════════ https://eitaa.com/joinchat/3832938513C10428c852e