eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
349 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
621 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✴️ چهارشنبه 👈 29 بهمن 99 👈 5 رجب 1442 👈17 فوریه 2021 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . 📛 تقارن نحسین ،صدقه صبحگاهی رفع نحوست است . 👶 مناسب زایمان و نوزاد حالش خوب است.ان شاءالله 🚘مسافرت :خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ نامه نگاری به دوستان . ✳️ درختکاری . ✳️ رفتن به تفریحات . ✳️ دیدار دوستان . ✳️ و خرید جواهرات نیک است . 👩‍❤️‍👨 حکم مباشرت امشب ( شب پنج شنبه ) ، فرزند عالمی از عالمان یا حاکمی از حاکمان خواهد شدان شاءالله.و مباشرت برای سلامتی بدن نیک است 💉💉 حجامت خون دادن فصد باعث زردی رنگ می شود . 💇‍♂💇 اصلاح سر وصورت باعث سرور و شادی می شود. 😴🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 6 سوره مبارکه " انعام " است . الم یروا کم اهلکنا من قبلهم من قرن .... و مفهوم آن این است که چیز ناخوشی به صاحب خواب برسد و یا به اندک آزردگی مبتلا گردد .ان شاء الله و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان قم:انتشارات حسنین علیهما السلام ادرس: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 09032516300 0912 353 2816 025 377 47 297 📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.نقل مطلب بدون لینک ممنوع و شرعا حرام و مدیون هستید 📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۲۹ بهمن ۱۳۹۹ میلادی: Wednesday - 17 February 2021 قمری: الأربعاء، 5 رجب 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه) - حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه) - یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت ابن سکیت رحمة الله علیه، 224ه-ق 📆 روزشمار: ▪️5 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما اسلام ▪️8 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام ▪️10 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها ▪️20 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ▪️21 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد 🗓 چهارشنبه ۲۹ بهمن ماه ۱۳۹۹ 🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۱۲ 🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۳۳ 🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۲:۰۷ 🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۷:۴۱ 🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۷:۵۸ 🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۲۳:۲۷ 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
📖 ۵۲۸ ⚡️نکته مهم: احکام شرعی سوره های سجده واجب حتما رعایت شود 🌍eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
#خاطرات_امیر_المومنین‌_علیه‌_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستان
Montazer: ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتم: «خطبه عقد من و فاطمه و یک ماه انتظار» 🔻خطبه عقد در مراسمی علنی در مسجد توسط من (حضرت علی علیه السلام) خوانده شد. خطبه ای که ابتدایش با حمد و ثنای الهی نسبت به پرودگار و صلوات بر پیامبر شروع شد و با تعیین مهریه حضرت زهرا به مبلغ چهارصد درهم و دینار در حضور شاهدان ادامه یافت. در پایان نیز رسول خدا سخنان مرا تأیید کردند و اصحاب به پیامبر تبریک گفتند. 🔻یک ماه گذشت و من هر روز به حضور رسول خدا می رسیدم و نماز جماعت را با آن حضرت می خواندم بدون اینکه درباره فاطمه سخنی با ایشان مطرح کنم. تا اینکه به پیشنهاد همسران پیامبر علاقه من به برگزاری ازدواج به پیامبر مطرح شد. ام ایمن به حضرت عرض کرد: ای رسول خدا اگر خدیجه زنده بود، چشمانش با ازدواج فاطمه روشن می شد. اکنون علی دوست دارد فاطمه را به خانه خود ببرد و زندگی شان را آغاز کنند. شما هم چشم فاطمه را به دیدار همسرش علی روشن کنید. 🔻...رسول خدا به ام سلمه و بانوان دیگر عرض کردند اتاقی (اتاق ام سلمه) را برای آنها آماده کنند و فاطمه را برای رفتن به خانه بخت آماده کنند و مقدمات عروسی را فراهم سازند. ✳️ خرید جهیزیه و اثاث منزل رسول خدا به من فرمودند: اکنون تو نیز برخیز و زره خود را بفروش. من زره خود را فروختم و پول آن را در مقابل پیامبر قرار دادم. ایشان از من نپرسیدند که پول ها چه مقدار است و من نیز چیزی نگفتم. ایشان بخشی از پول را برای خرید عطر برای فاطمه به بلال دادند و بخشی دیگر را به ابوبکر دادند و فرمودند برای فاطمه لباس مناسب و اثاث منزل تهیه کن، که عبارت بود از 16 قلم شامل یک لباس و روسری برای فاطمه و لوازم ضروری آغاز زندگی. 🔻 هنگامی که خرید لوازم انجام شد، اصحاب اثاث را به منزل رسول خدا آوردند. حضرت با دیدن لوازم در حالی که آنها را جا به جا می کردند، فرمودند: خدا این ها را برای اهل بیت من مبارک قرار دهد. 🔻... بخدا سوگند، در طول زندگی مشترک من با فاطمه، تا هنگامی که از دنیا رحلت کرد، وی را هیچگاه ناراحت و عصبانی نکردم و او را به کاری برخلاف میلش وادار نساختم. او نیز در این مدت، مرا ناراحت وعصبانی نکرد و در هیچ کاری برخلاف خواست من گامی برنداشت! 🌹 روابط ما آنچنان صمیمی بود که هرگاه محزون و اندوهگین می شدم، فقط تماشای چهره فاطمه می توانست اندوه از قلبم بزداید و با نگاه به رخسار فاطمه بود که غم ها را از یاد می بردم! 📚 منابع: ۱. کشف الغمه جلد 1 صفحه 363 📘 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد.... 🌹 @baalitamahdimeybod 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 وقت دلتنگی سراغ کی بریم؟ 🌹 1️⃣ 😔 آقای من یا امیرالمومنین ، گاهی اوقات دلم خیلی میگیره، دردهایی روی شونه های دلم سنگینی میکنه، دوست دارم با یکی حرف بزنم سراغ کی برم؟! ✍️ خدا را❗️خدا را❗️، مبادا شکایت نزد کسی ببرید که نمی تواند آن را برطرف سازد، و توان گره گشایی از کارتان را ندارد.(۱) 😔 آقای من، پس چکار کنم؟ درد دلم رو به کی بگم ؟! ✍️ خدا ...هر گاه او را بخوانی، ندایت را می شنود، و چون با او راز دل گویی راز تو را می داند. پس حاجت خود را با او بگوی، و آنچه در دل داری نزد او باز گوی، غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن، تا غمهای تو را برطرف کند و در مشکلات تو را یاری رساند.(۲) (۱). نهج البلاغه،خطبه ١۰۵ (۲). نهج البلاغه، نامه ٣١ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیا می دونید ثواب نماز لیله الرغائب چقدره؟ 🤔🤔🤔🤔 این متن و بخونید: بدان كه اولين شب جمعه ماه رجب را <ليله الرغائب> (يعني شب دلدادگان) مي گويند و براي آن عملي با فضيلت بسيار از حضرت رسول (صلّي الله عليه و آله) وارد شده كه آن را سيّد در كتاب <اقبال> و علاّمه حلي در <اجازه ي بني زهره> نقل كرده اند ، بعضي از فضيلت آن اينكه: به سبب انجام آن گناهان بسيار آمرزيده مي شود ، و نيز نمازي در آن وارد شده كه هركه آن را به جاي آورد: هنگام شب اوّل قبرش حق تعالي ثواب آن را به نيكوترين صورت و با روي گشاده و درخشان و زباني گويا به سوي او مي فرستد ، پس به او مي گويد: اي حبيب من تو را بشارت باد كه از هر شدّت و سختي نجات يافتي ، بنده مي گويد: تو كيستي؟ به خدا سوگند من چهره اي زيباتر از چهره ي تو نديدم ، و سخني شيرين تر از سخن تو نشنيدم، و بويي بهتر از بوي تو نبوييدم!! پاسخ ميدهد: من ثواب آن نمازم كه در فلان شب ، از فلان ماه ، از فلان سال به جاي آوردي امشب نزد تو آمدم تا حقّت را ادا كنم ، و مونس تنهايي تو باشم ، و هراس را از تو برگيرم و هنگامي كه در صور (شيپور قيامت) دميده شود، در عرصه قيامت سايه اي بر سرت خواهم افكند ، پس خوشحال باش كه خير هرگز از تو جدا نخواهد شد. 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
🌹✨شب رغبت ها به سوی خدا ✨🌹 🍃 از این جهت است که همه فرشتگان در اطراف کعبه جمع میشوند و خداوند می‌فرماید ای فرشتگانم هر چه خواهید از من بخواهید. آنها عرضه میدارند :درخواست ما این است که از روزه داران در گذری. خداوند می‌فرماید :َاین کار را خواهم کرد. ✅ هر کس روز پنجشنبه اولِ رجب (شب جمعه) را روزه بگیرد و آنگاه بین نماز مغرب و عشاء دوازده رکعت نماز بجا آورد. 🍃 در هر رکعت «حمد» یک بار و سوره «قدر»سه بار و سوره « اخلاص» دوازده بار بخواند بعد از نمازها هفتاد بار بر من این چنین صلوات بفرستد : «اللهم صَلِّ عَلى مُحَمَّد ٱلنّبیِّ الاُمّی و عَلیٰ آله » و آنگاه سجده کند و در سجده هفتاد بار بگوید: «سُبّوحٌ، قُدّوسٌ، رَبُّ الملائکهِ و الّروح.» پس سر خود را بلند کند و گوید : «رَبِّ اغْفِر و ارْحَم و تَجاوَز عَمّا تَعلَمُ، اِنَّكَ اَنت العَلیُّ اَلاْعظَم » سپس بار دوم به سجده رفته و در سجده همان ذکری که در سجده اول گفته شده را بگوید آنگاه حاجات خودش را مطرح کند. 🌸آنگاه رسول خدا صَلَّی ٱللّهُ عَلَیه فرمود :به خدا قسم احدی از بندگان این نماز را بجا نمی آورد مگر اینکه مورد بخشش قرار گیرد اگر چه لغزشهایش مانند کف دریا و به عدد شنها و هم وزن کوه ها و به تعداد برگ های درختان باشد. 🌸 روز قیامت هفتصد نفر از بستگان را که همگی شایسته جهنم می باشند می تواند شفاعت کند. 🌸و در اولین شب قبرش ثواب این نماز را به شکل بسیار زیبایی با چهره گشاده و خندان برایش ارسال میکند. 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_174 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• گاهی وقتها لازم بود کمی زور گفتن و کمی زور شن
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• به کجا چنین شتابان؟ گون از نسیم پرسید - دل من گرفته زین جا هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟ - همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم به کجا چنین شتابان؟ - به هر آن کجا که باشد به جز این سرا، سرایم - سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به شکوفه‌ها، به باران برسان سلام ما را” گون !!! سفت و سخت و مقاومه جوری با خشم و خشونت بیابون اخت شده که طوفان هم به سختی میتونه اونو از ریشه در بیاره و اسیر دست باد کنه نه !!! من گون نیستم من نسیمم همون نسیمی که نرم و آروم میاد و میره بدون هیچ رد و نشونی من نسیمم ...... طبیعت نسیم گذر کردن و رفتنه پس باید رفت ، گرچه این راه کوتاه بود و نا هموار ، ولی دیگه جای موندن نیست باید رفت و این زندگی رو به اونهایی سپرد که مشتاق هستند براش احسان خوب بود عزیز بود مهربون بود حامی و مهم بود ولی.... وقتی خشم و شهوت و سوء ظن به این سادگی تونست اختیار عقلشو به دست بگیره دیگه امیدی نیست چه تضمینی وجود داره دفعهء بعد جنازهء من روی دستش نمونه ؟ عشـق؛ عشـــق است… عشــق؛ عشــق است… دوستم داری؛ می دانم… باز دوست دارم؛ که بپرسم، گــــاهی..! دوست دارم که بدانم امروز؛ مثلِ دیروز، مرا می خواهی؟! از هــوایت، قفسم را پُـر کن از هــــوایت، قفسم را پُـــر کن تُنگ دریـاست؛ برای مــــاهی! صدای آهنگ زیبایی که معلوم بود از گوشیش در حال پخشه نشون میداد سعی داره از هر راهی برای گرفتن رضایت از من استفاده کنه .... رضایتی که حتی بدون اصرارهای اون هم ایجاد شده بود ! گرچه دلم شکسته بود به همون شدت که استخونم شکسته بود و به همون بدی که اعتماد و اعتبارش پیشم ترک برداشته بود.... بین دوراهی گیر کرده بودم که یک سرش میرسید به خشم و غرور و زورگویی های احسان که شاید تا ابد ادامه داشت واز طرف دیگه محبتهایی که هر لحظه دلمو بیشتر اسیر و وابسته می کرد ... هنوز هم میترسم از هر صدای فریادی ... از هر صدای بلندی ... از هر چیزی که کابوس اون شب رو پیش چشمم زنده کنه ... همین فرار اجباری نشون میداد تا چه اندازه از کردهء خودش پشیمونه ولی این پشیمونی چه چیزی رو درست می کرد ؟ یعنی اینبار که بی اطلاع برم از خونه بیرون ،دیگه بدبین نمیشه ؟ دیگه غضب نمیکنه ؟ دیگه حرفای مادرش روی تصمیماتی که میگیره تاثیر نمیذاره ؟ نه ! تا وقتی من و احسان و اون زن حسود زیر یک سقف هستیم زندگی همینه ... همین اندازه غیر قابل پیش بینی و حسرت بار..... 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• از چمدون لباسایی که برام بسته کاملاً پیداست چقدر در طول این مدت حسرت به دل بوده ولی راهی برای بازگو کردن نداشته ... دیوونه ... یه لباس درست و درمون برنداشته ... همه تاپ و شلوارک و پیراهنهایی که به زور تا بالای زانوم میرسید ... همونایی که خودش انتخاب میکرد و میخرید و من با هر بار یادآوریش سرخ می شدم و حرص می خوردم بی انصافی بود اگه میگفتم این دو ماه بد بوده یا به من سخت گذشته ! ولی تموم شیرینی های زندگی مشترک یک طرف ، لحظات مرگ آوری که اون شب از سر گذروندم به یک طرف ! دلم تنگ شده .... برای مامان و مهربونی هاش ... برای دنیا و ناز و اداهاش ... حتی برای اون روزای سخت پی پولی هم دلتنگم ... الان که غم پول و سقف امن و شغل پر در آمد همسر و ماشین ندارم تازه میفهمم برخلاف نظری که قبلاً داشتم اینها سر سوزنی ارزش نداره وقتی تبدیل بشه به چسبی که میخواد یه قلب شکسته رو بند بزنه .... - بیداری ؟ منو بگو که سر و صدا نکردم بدخواب نشی ! تو که راست میگی بدجنس خان ... از همون صدای بلند آهنگ کاملاً مشخصه - پاشو بریم بیرون دلم گرفت بس که زیر سقف موندیم دوباره سرم روی زانو نشست و نگاهم روی دیواری که درست روبه روی احسان بود ... - چشم و زبونت قهرن ، پاهات که دیگه قهر نیستن عشق ! بپر یه چیزی بپوش بریم تو حیاط یه دست شطرنج بزنیم ببینم چند مرده حلاجی دیبا خانوم پرتو ! اول آهنگی که در آن غیر مستقیم میپرسید آیا هنوز دوستش دارم یا نه و این هم نام فامیلم که پرتو می خواند ! تصویرش را نداشتم و یکباره با کشیده شدن دستم هین بلندی کشیدم - چیه بابا چرا ترسیدی ؟ میگم این پانچو این شلوار خنکه ، خوبه تو این گرما ای بابا دست بردار نبود ..... پدر آمرزیده ، آخه با چه زبونی بگم حوصله ندارم ؟ - دستتو بیار بالا پدر خوبی میشد اگر روزی فرزندی می داشت ! به هر زوری بود آماده شدم و حالا پشت میز و صندلی که گوشهء حیاط و زیر تک درخت خرمالو قرار گرفته نشسته ایم در انتظار چیدن مهره ها که احسان خودش دست به کار شده - خب ببینم چه میکنی خاتون ! بازی خوبی یود ... راست گفتن بازی ذهنه ... جوری ذهنمو درگیر کرد که تا یکساعت و نیم بعد که بالاخره احسان تونست منو کیش و مات کنه چیزی از گذر زمان و دردهام و غصه هام نفهمیدم ... - خب اینم از این ... حالا که باختی چجوری جبران میکنی واسه شویت ؟ نگاهم روی تک مهرهء شاه سفید رنگی که بین وزیر و قلعهء سیاه رنگش اسیر شده و راه فراری نداشت خشک شده بود ! شاه بیچاره دقیقاً حال و روزی شبیه به من داشت - یا علی دستش به سمتم دراز شده و با حالتی نیم خیز تمنای لمس شدن توسط دستهامو داشت دلم نیومد التماس نگاه و تمنای انگشتانش رو بی جواب بذارم و همین هم باعث شد چند ثانیه بعد در حالی که دستم اسیر انگشتهای بزرگ مردونه و جسمم در حصار هیکل مردانه اش بود به سمت ساختمون حرکت کنیم - خب حالا که بازی کردی و بازیدی برای جبران ، ناهار با سر کارخانوم چشمهام گرد شد از توقع بی جایی که با این حال و روز از من داشت ... اصلاً به من چه ! خودش باعث شده بود تموم بدنم لحظه ای درد رو فراموش نکنه اصلاً چه معنی داشت با این حال خراب غذا بار می گذاشتم ؟ سرم به سمت اتاق برگشت و خواستم بی توجه به حرفش به اون طرف برم که اینبار دستشو گذاشت پشتم و آروم هلم داد سمت آشپزخونه - نه دیگه .. از زیر کار در رفتن نداشتیم ، حالا من رحم میکنم و ازت غذای سخت نمیخوام ....... من بچهء خوبی هستم به خدا ! به یه لقمه نون و بوقلمون هم راضیم ! تا من نماز بخونم یه غذای حاضری هم بذاری عالیه 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ پنجشنبه👈 30 بهمن 1399 👈 6 رجب 1442 👈 18 فوریه 2021 🕋 مناسب های دینی و اسلامی . 🌹امشب:شب لیله الرغائب شب آرزوها ( سعادت خوشبختی و سلامتی همه دوستان را در این شب از خداوند مسئلت داریم) 🎇 امور دینی و اسلامی . ❇️روز مبارک و محمودی است برای: ✅ خواستگاری و عقد و عروسی . ✅ خرید وسیله سواری . ✅ امور کشاورزی و زراعی . ✅ درختکاری . ✅ رفتن به تفریح و شکار . ✅ مطالبه قرض و حق و دین. ✅ خرید و فروش . ✅ و ملاقات با قاضی خوب است . 🤒 مریض امروز زود خوب می شود. 👶 مناسب زایمان و نوزادش خوش قدم و پر روزی خواهد شد.ان شاء الله 🚘 مسافرت:خوب و مفید و سودمند است 🔭احکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است. ✳️ نامه نگاری به دوستان . ✳️ درختکاری . ✳️ رفتن به تفریحات . ✳️ دیدار دوستان . ✳️ و خرید جواهرات نیک است . 👩‍❤️‍👩 انعقاد نطفه و مباشرت مباشرت امروز:خداوند به فرزند هنگام زوال ظهر سلامتی دین و دنیا عطا خواهد کرد.ان شاءالله 💑 امشب: امشب (شبِ جمعه) ، فرزندش سخنوری توانا با بیانی زیبا و فصیح خواهد بود.ان شاء الله 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، باعث بلای ناگهانی است . 💉💉حجامت فصد خون دادن . یا و فصد باعث رعشه اعضا می شود. 😴 تعبیر خواب امشب : اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 7 سوره مبارکه " اعراف " است . والوزن یومئذ الحق... مفهوم آن این است که خواب بیننده انجام کاری از کارهای خود را به گروهی واگذارد بعضی در انجام آن تلاش کنند و باعث رفعت مقامشان شود برخی نیز کوتاهی کنند و از چشم وی بیفتد و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید . 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 09032516300 025 377 47 297 0912 353 2816 📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک نقل مطلب ممنوع و حرام است 📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۳۰ بهمن ۱۳۹۹ میلادی: Thursday - 18 February 2021 قمری: الخميس، 6 رجب 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه) - یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه) - یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️4 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما اسلام ▪️7 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام ▪️9 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها ▪️19 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ▪️20 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد 🗓 پنجشنبه ۳۰ بهمن ماه ۱۳۹۹ 🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۱۱ 🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۳۲ 🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۲:۰۶ 🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۷:۴۲ 🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۷:۵۹ 🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۲۳:۲۷ 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
Montazer: #خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت نهم : «جهاد در رکاب رسول خدا سلام الله علیه و آله و سلم» 🔻پیوسته توفیق جهاد در رکاب رسول خدا را داشتیم این جنگ و مبارزه بر ایمان و تسلیم ما می افزود و برای پایداری در ناملایمات ثابت قدممان می ساخت گاهی ما بر دشمن پیروز می‌شدیم و گاهی دشمن بر ما غلبه می کرد وقتی خداوند اخلاص ما را آزمود و ذلت و زبونی را بر دشمنان ما چیره کرد و پیروزی را بر ما ارزانی داشت تا آنجا که سرزمین های پهناوری زیر پرچم اسلام قرار گرفت. 🔻 من و عمویم حمزه و برادرم جعفر و عموزاده ام عبیده با خدا و رسول خدا عهدی بستیم و ملتزم شدیم به آن عهد وفادار باشیم حمزه و جعفر و عبیده به عهد خود وفا کردند و به شهادت رسیدند و من به خدا سوگند در انتظار به سر می برم تا به عهد خود وفا کنم و هیچگاه از عهد و پیمان خود برنگشته ام . 🔻هرگاه نبرد دشوار می شد چنانکه مردم عقب می‌نشستند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خاندان خود را پیشاپیشِ دیگران به میدان می فرستادند، به دست آنان سوزش نیزه ها و تیزی شمشیر ها را از یاران خویش دفع می کردند. 🔻من در طول عمر خویش حتی لحظه‌ای بر خلاف خواست پیامبر اقدامی نکرده و مخالفت نکردم در موقعیت های دشوار که پهلوانان شجاع از نبرد عاجز می‌شدند و دست و پایشان از ترس می لرزید تنها من بودم که که جان خود را فدای او می کردم، البته این همه لطف خدا بود بر من که چنین توان و توفیقی را به من عطا کرده بود . ✳️ جنگ بدر با آغاز جنگ بدر سه تن از جنگجویان و پهلوانان نامی قریش یعنی "ولید" و "شیبه" و "عتبه" به میدان آمدند و مبارز طلبیدند اما از یاران پیامبر کسی پاسخ آنان را نداد. رسول خدا مرا به همراه حمزه و عبیده به میدان فرستادند من کم سن و سال تر بودم اما به خواست خداوند متعال ولید و شیبه به دست من به هلاکت رسیدند علاوه بر آن دو، قهرمانان بزرگ دیگری از قریش به دست من کشته شدند جمعی را نیز به اسارت گرفتم. 📘 منبع: کتاب علی از زبان علی ↩️ادامه دارد... 🌹 @baalitamahdimeybod 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🌙 شب ؛ همه‌ی خواسته‌ها و آرزوهایت را بخواه! ثروت، تجارت، پول، فرزند، مسکن و ... هیچ اشکالی ندارد! ـ فقط باید یادبگیری چگونه دعا کنی؛ که به اجابت نزدیک تر شود!  🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود )و سوال کرد "خلیفه ی نبی و امین او چه کسیست؟" پس جمعیت حاضر ، ابوبکر را نشان دادند ، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم "عتیق" است راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت "نه هرگز" پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟ راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات مارا پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس ، راهب گفت باید بمن امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس سوالاتت را بپرس راهب سه سوالش را مطرح کرد: 1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟ چه چیزاست که از آن خدا نیست؟ 2)ما هو شئ لیس عندالله؟ چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟ 3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟ آن چیست که خدا آن را نمیداند؟ پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد ، و جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند راهب خطاب به آن سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان)گفت این ها شیخ ها و مردان بزرگی هستند اما متأسفانه به خود مغرور شدند و قصد بازگشت به روم کرد سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی (ع) (أمیرالمؤمنین ع) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند. پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام حسن (ع )و امام حسین (ع )میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر سوالی داری از علی (ع) بپرس! راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسید نامت چیست؟ امام علی (ع) فرمودند نامم نزد یهودیان "الیا" نزد مسیحیان "ایلیا" نزد پدرم "علی" و نزد مادرم "حیدر" است پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟ امام (ع )فرمود (او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم) پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی پس به سوالاتم پاسخ بده و دوباره سوالاتش را مطرح کرد امام علی (ع) پاسخ دادند: آنچه خدا ندارد ، زن و فرزند است آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است و آنچه خدا نمیداند ، شریک و همتا برای خود است (فإن ا لله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا فلیس من الله ظلم لأحد و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک) پس راهب با شنیدن این پاسخها ، امام علی ع را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت: "أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة" به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری ص ، پس ماجرای تو با این قوم چیست؟ سپس تمام هدایا را به امام علی ع تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد عزيزان کپی فضائل أمیرالمؤمنین (ع) توفيقيست كه نصيب هركسي نميشود.پیامبر(ص)فرمود:(هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع)رادرمیان مردم نشردهد، (گناهان غیرحق الناس )اوبخشیده می شود. 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_176 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• از چمدون لباسایی که برام بسته کاملاً پیداست
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• مثلاً میخواستم از زیر بار غذا درست کردن در برم ولی حالا که نیم ساعت گذشته و هنوز خبری از احسان نشده ، هم ماکارونی آبکش شده و هم مایع خوشمزه ای که اینبار با گوشت و قارچ درست کرم آماده ! فقط مونده لابه لا کردن و دم کشیدنش . خب ببینیم چاشنی چی داریم ؟ در یخچال را باز کردم و یه لحظه با دیدن شیشهء سس تند ، پرت شدم به خاطره ای که یک هفته قبل برام ساخته بود این چاشنی خوشمزه ولی مضر .. - نگو تو هم به همون چیزی فکر میکنی که من ! دستش از پشت سرم دراز شد و شیشه رو برداشت و همون لحظه انگشتم به سمت صورتم رفت تا قطره اشک مزاحمی که با همین یادآوری ساده به سمت گونم میلغزید پاک کنه ... بوسه ای روی سرم کاشت و از یخچال شیشهء زیتون و ظرف ماست هم همراه با سس فلفل بیرون آورد - بیا بشین عزیزم بقیهء کارها با من مگه کاری هم باقی مونده بود مرد لجباز زورگو ؟ پشت میز نشستم و احسان کاسه های کوچیک رو برای کشیدن ماست و زیتون از داخل کابینت بیرون آورد و من در دلم گفتم یعنی این ظرفهای قشنگ رو خودش انتخاب کرده یا جنس مونثی زمان خرید همراهیش می کرده ؟ - بیا ... با قرار گرفتن یک قاشق عسل درست روبه روم با حرص از روی صندلی بلند شدم جوری که صندلی بیچاره از پشت افتاد روی زمین ، به قصد خروج از آشپزخونه حرکت کرده بودم که صداش بلند شد - خیلی خوب بابا شوخی کردم بشین لطفاً انگار مرض داشت پسرهء روانی ! دیگه حالم از هرچی عسل بود به هم میخورد ... کم مونده بود با این کار داغ خوردن ماکارونی خوش مزه و پر ملاتی که زحمتشو کشیده بودم روی دلم بمونه بشقاب ها چیده و ظرف آب هم وسط سفره قرار گرفت .. دیس گردی که برای کشیدن غذا برداشته بود روی قابلمه گذاشت و محتویاتش رو خالی کرد اون تو ... واووووو ... از شانس خوبم یه تیکه برگشت داخل دیس اونم با ته دیگ سیب زمینی که روش خودنمایی میکرد - بابا ! آشپز کی بودی تو .... حالا با دست بخورم یا لب و دهن و صورتم ؟ در دل نوش جانی گفتم که هیچ کس جز خودم نشنید و بی تعارف و توجه به او بعد از اینکه بشقابم رو حسابی پر کرد شروع به خوردن کردم فقط قیافه هامون بعد از پایان غذا حسابی دیدنی شده بود که احسان هم نامردی نکرد .. گوشی رو آورد و در حالی که دستشو حلقه کرده بود دور گردنم و با نوک انگشت سعی داشت به زور سرمو بالا بیاره یه سلفی پلشت با صورتای نشسته گرفت ... - اینم یه روز قشنگ با عشقم ! تقدیر واژهء عجیبیه همون طور که زیادی غیر قابل پیش بینی و غافلگیر کننده هست ساعت از پنج عصر گذشته و من که صبح و بعد از خوردن قرص مسکن نیم ساعتی خوابیده بودم بی حوصله و بیکار سالن پذیرایی رو با قدم هام متر میکنم به گمونم احسان دیشب هم خوب نخوابیده که الان به خواب عمیق بعد از ظهر فرورفته ! چند دقیقه ای هست که فکر خبیثی برای تلافی اونچه با من کرده در ذهنم بالا و پایین میشه دلم میخواد حالشو بگیرم یه جور اساسی یه جوری که نگرانی اون شبش در برابر این نگرانی هیچ باشه آهان ! فهمیدم .... احسان روی عروسکش خیلی تعصب داره ... ماشینی که هنوز بعد از دوماه زندگی مشترک یکبار هم اجازه نداده پشت فرمونش بشینم همینه .. فقط خداکنه تا لحظهء رفتن بیدار نشه که دیگه کارم با کرام الکاتبینه ! همون پانچ و شلواری که توی حیاط پوشیده بودم و هنوز روی مبل بود برداشتم ... سوئیچ آویزون بود ... هنوز از در خارج نشده بودم که سر و کلهء وجدان بیدارم پیدا شد و منو وادار کرد بعد از پیدا نکردن کاغذ و قلم با همون رژ لب ساده ای که همیشه داخل کیفم بود روی آیینه براش بنویسم " من رفتم لب ساحل .... " 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• احسان نگرانی بابت از دست دادن دیبا لحظه ای منو رها نمی کرد ولی تصمیم داشتم صبور باشم صبوری کنم تا هم دیبا آروم بشه و منو ببخشه و هم مقاومت خودم در برابر اتفاقاتِ بعدی بالا بره برگشتن به تهران یعنی اصابتِ تیر و ترکش های مامان ، بیشتر از قبل دیروز وقتی فهمید بی اطلاع یا بهتره بگم بی اجازهء اون اومدیم ماه عسل حسابی جوش آورد ! تماسِ پیمان و تقلایی که برای پیدا کردن ما داشت ، نشون میداد اوضاع حسابی قمر در عقربه ! دیبا .... دیبا ..... دیبا ! هر روز عشق و علاقهء بیشتری نسبت بهش پیدا می کردم تنها راهِ تموم کردنِ این داستانِ تلخ ، شکستنِ سکوتش بود دیبا کینه ای نبود همون طور که حسود نبود همون طور که نا مهربون نبود ... ناهار خوشمزه ای بود ! بعد از دو روز ناز کشیدن و تر و خشک کردنِ همسری که خودم ، هم دل و هم روح و هم جسمشو شکسته بودم ، چشیدنِ دستپختش زیادی خوشایند بود دیشب خیلی نا آروم بودم دیبا بخاطر مصرف مسکن خوب خوابید ولی من ... چرت بعد از ظهر فرصتِ خوبی بود برای بدست آوردنِ انرژیِ تحلیل رفته اجباری برای خوابیدنِ دیبا نداشتم بهتر بود اینبار بجای زورگویی از ترفندِ آزادی عمل دادن استفاده می کردم ! اونم حق داشت اگه میخواست خودش برای آروم گرفتن در آغوشم پیش قدم می شد لعنتی ! با بلند شدن صدای زنگِ تلفنِ همراهم احساس کردم از آسمونِ هفتم پرت شدم پایین ! حتماً تا شب مجبورم یک سردردِ اجباری رو تحمل کنم دستم برای برداشتنِ گوشی که صداش لحظه ای قطع نمیشد روی تخت شروع به جستجو کرد پس کجاست این گوشی ؟ نشستم و نگاهی به دور و برم انداختم آره آخرین بار روی اُپن رهاش کرده بودم این دیگه کیه ؟ شماره آشنا نبود ، ترجیح دادم تماس رو بی جواب رها کنم اونقدر زنگ خورد تا قطع شد خمیازهء بلندی کشیدم تا شاید تزریقِ اکسیژن به مغزم باعث بشه حالم جا بیاد پس دیبا کجاست ؟ دوباره صدای تلفن بلند شد باز همون شماره .... ای بابا ! یعنی کی پشتِ خط منتظرِ جواب دادنِ منه ؟ بهتره جواب بدم تا به جواب سوالم برسم - بله ؟ - چرا جواب نمیدی مرد حسابی ؟ - شما ؟ - آقا این پرادو با پلاکِ ..... برای شماست ؟ - چی ؟ - من با این ماشین تصادف کردم جناب راننده شماره شما رو گرفت تا صحبت کنم داداش خودتو برسون که اسیر شدم تو این هوا ! - چی میگی مرد حسابی ؟ ماشین من الان .... یک لحظه با چرخشِ سرم به سمتِ حیاط و دیدنِ جای خالیِ ماشین نازنینم ، آه از نهادم بلند شد نه ! دیبا .... نه ! - الان ... الان کجاست ؟ - ببین داداش بیا خیابون .... سمت ساحل ، چار پنج کیلومتر مونده به ساحل منتظرم قطع کرد 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا