eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
361 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
693 ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌏🌕تقویم نجومی اسلامی🌕🌍 ✴️ شنبه 👈 ۱۷ شهریور ۹۷ 👈 ۸ سپتامبر ۲۰۱۸ 👈 ۲۷ ذی الحجه ۱۴۳۹ ⭕️ قیام ۱۷ شهریور ۵۷ و کشتار مردم ✅ این روز ، روز مبارکی برای امور زیر است: 🔘 ازدواج 🔘 خرید جواهرات 🔘شروع به ساخت و ساز 🔘 ختنه نوزاد 🔘 سفر 🔘 کشاورزی 🔘 خرید و فروش ❤️ ❌ از در این شنبه شب برای فرزنددار شدن خودداری کنید. ( مناسب نیست) ⚫️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، موجب پشیمانی است یا پشیمانی آورد. 🔴 یا در این روز ماه قمری، موجب عافیت و سلامت یافتن و قوت و شجاعت دل میگردد. 🔵 شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👕 شنبه برای بریدن، دوختن، خریدن و پوشیدن روز مناسبی نیست . طبق روایات آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست. ✴️️ وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. ❇️️ ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد . 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون شاد🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔حلیة المتقین 🗓 مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📖 مفاتیح الجنان 🗒تقویم جامع رضوی 📗 بحارالانوار و... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
⏪ تفسیر سوره ی یس آیه ی 31 ☀️ أَلَمْ یَرَوْاْ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ
⏪ تفسیر سوره ی یس آیه ی 32 ☀️ وَإِن کُلٌّ لَّمَّا جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ. 🌟 و نیستند آنان مگر اینکه همگان نزد ما حاضر می شوند. 💠پیام ها💠 ✅1- هلاکت کفّار پایان کارشان نیست، بلکه آغاز عذاب آنهاست. «لدینا محضرون» ✅ 2- تمام مردم در قیامت یکجا حاضر می شوند. «کلٌّ... جمیع لدینا محضرون» 📚 تفسیر نور/ جلد 7 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
🔆 🔅🔅 🔅💠🔅 🔅💠💠🔅 🔅💠💠💠🔅 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_بیست_و_
⚡️ ⚡️⚡️ ⚡️💎⚡️ ⚡️💎💎⚡️ ⚡️💎💎💎⚡️ ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: وقتی خندیدم، نخست اخم کرد سپس با صدای بلند خندید و گفت: هنوز همان هستی که بودی... روزگار عوض شده اما تو هرگز! گفتم: اما من استادی چون تو دارم، بگویم کاغذ و دوات را بیاورند؟ گفت: تعجیلی نیست، حکمت را خواهم نوشت، اما نخست بگو میخواهی با علی چه کنی؟ چه ای در سر داری؟ گفتم: من یک هفته فرصت می خواهم تا درباره ی مردم شام کنم؛ باید دید مردم تا چه اندازه در کنار تو خواهند ماند. گفت: خیالت از جانب مردم شام آسوده باشد؛ آنها با ما دارند. گفتم: من تا خود این نکته را نیازمایم، باور نمی کنم. گفت: می پذیرم؛ یک هفته فرصت داری، سپس بگو چه باید کرد. بیست سال است که خاندان بر شام حکومت می کنند. مردم این سرزمین چون از مرکز حکومت دورند، علی را به خوبی نمی شناسند و با گذشته ی درخشان او ناآشنایند. پس می توان به راحتی علی را عثمان معرفی کرد. جنگ علی با عایشه همسر پیامبر در بصره و کشته شدن طلحه و زبیر دو تن از صحابه ی پیامبر نیز مزید بر علت است تا شامیان بر عليه على شورانیده شوند. ما دلایل کافی برای قاتل نمایاندن علی داریم؛ کافی است گسترده بر عليه على راه بیفتد، در این صورت مردم شام برای حفظ دین خود مقابل على خواهند ایستاد. امروز عصر من و معاویه خلوت کرده بودیم. همین نکات را به او گفتم و گفتم که اولین گام را باید او بردارد و امروز عصر پس از اقامه ی نماز، برای مردم سخنرانی کند؛ بگوید علی از دین خارج شده و او قاتل عثمان است. گفتم: به دنبال سخنرانی تو، ما عده ای را اجیر می کنیم و آنها را بین مردم خواهیم فرستاد تا بر علیه علی تبلیغ کنند، او را لعن نموده و اش بخوانند. باید هر روز، بلکه هر ساعت ضد على را گسترش دهیم. امامان جماعت مساجد شام را جمع کن و از آنان بخواه که از لعن و ناسزا و نفرين على . باید از علی ای وحشتناک در بین مردم بسازیم. معاویه سرش را تکان داد و گفت: خوب! دیگر چه؟ گفتم: دیگر این که به بزرگانی چون سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر، محمد بن مسلمه و اسامة بن یزید در مدینه نامه هایی بنویس. شنیده ام آنها با علی بیعت نکرده اند و راضی به جنگیدن علی در بصره نبوده اند. به آنها بنویس که على قاتل عثمان و برخی صحابه ی پیامبر اسلام است. اگر آنها با تو همراه شوند، خواهند توانست علی را در مدینه و مکه و سایر بلاد حجاز، تضعیف کنند. ایجاد شکاف در باران علی، قدم بعدی است که باید با جدیت پیگیری شود. معاویه با تبسم و نگاهی مشکوک که نمی توانستم بفهمم پشت آن چه نهفته است، پرسید: خوب! قدم بعدی؟ گفتم: باید به کوفه بفرستیم. آنها وظیفه خواهند داشت آنچه را در کوفه اتفاق می افتد مو به مو به ما گزارش کنند. ما باید بدانیم در جبهه ی علی چه می گذرد. معاویه گفت: خوب! بعد؟ گفتم: خودت را آماده کن؛ وقت نماز عصر نزدیک است، باید به مسجد برویم. با کنایه گفت: هم باید بگیریم. ادامه دارد ... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
⚡️ ⚡️⚡️ ⚡️💎⚡️ ⚡️💎💎⚡️ ⚡️💎💎💎⚡️ ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: گفتم: برای لعن و نفرين على، وضو واجب است، اما برای نماز، تو بهتر می دانی... گفت: حالا خبری از من بشنو؛ عبيدالله از مدینه به شام آمده است. او اینک در نزد ماست. با تعجب پرسیدم: عبیدالله بن عمر؟ گفت: بله؛ عبيدالله بن عمر که در زمان عثمان سه نفر را به قتل رسانده بود. او از ترس على که گفته بود باید شود، فرار را بر قرار ترجیح داده است. گفتم: بهتر از این نمی شودا عبیدالله پسر خلیفه ی دوم است. نقشه هایمان با وجود او به خوبی پیش خواهد رفت. مردم خواهند دید که علی حتی قصد جان فرزند خلیفه ی متوفی را دارد. دقایقی بعد، با هم به طرف مسجد به راه افتادیم. نماز عصر به امامت او خوانده شد. بعد از نماز، به منبر رفت. فکر نمی کردم بتواند سخن به نکویی بگوید، اما الحق که بر اریکه ی سخن سوار بود. ای از علی ساخت که من هم باورم شده بود علی کافر شده است! بعد از سخنرانی، دوش به دوش هم از مسجد بیرون آمدیم و در حالی که در محاصره ی مأموران حفاظتی بودیم، به طرف کاخش که فاصله ی زیادی با مسجد نداشت به راه افتادیم. در بین راه، جوانی مقابلمان ایستاد و با صدای بلند گفت: عرضی دارم یا امیرا مأموران خواستند او را از سر راهمان کنار بزنند، من مانع شدم و گفتم: بگو ! چه میخواهی بگویی؟ جوان جلوتر آمد و گستاخانه گفت: یا امیرا این دروغ ها و تهمت هایی که به على روا داشتی چه بود؟ از خدا نمیترسی که پاک ترین مرد خدا در روی زمین را دشنام می دهی و او را قاتل و کافر می نامی؟! نگاهی به معاویه انداختم؛ چهره اش سرخ شده بود و زود هنگام او را در بر گرفته بود. فرماندهی محافظان جلو آمد و شمش و از غلاف بیرون کشید. مانع انجام کاری از سوی او شدم و گفتم: عقب بروید! بگذارید این جوان حرفش را بزند. معاویه گفت: چگونه اجازه بدهم او به من کند؟! دستور می دهم سرش را از بدنش کنند! گفتم: صبور باشید قربان، بگذارید حرفدهایش را بزند. جوان گفت: على قاتل عثمان نیست؛ اگر چنین بود، بسیاری از صحابه و همه ی مردم حجاز و عراق با علی بیعت نمی کردند. علی خلیفه ی مسلمین و جانشین رسول خداست و سر پیچی از او یعنی پشت و نمودن به دین خدا و سنت رسول الله ! جوان همچنان داشت یاوه سرایی می کرد که نفهمیدم چگونه معاویه به فرماندهی محافظان اشاره کرد و او با شمشیر چنان ضربتی بر گردن جوان زد که سرش مقابل پاهای معاویه بر زمین افتاد. هنوز لب های جوان تكان می خورد. ترجیح دادم سکوت کنم. معاویه چنان به خشم آمده بود که نمی توانست نگاه های خشم آلود مردمی را که در اطراف ما ایستاده بودند و نظاره مان می کردند حس کند. ادامـــه دارد ... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🌏🌕تقویم نجومی اسلامی🌕🌍 ✴️ یکشنبه 👈 ۱۸ شهریور ۹۷ 👈 ۹ سپتامبر ۲۰۱۸ 👈 ۲۸ ذی الحجه ۱۴۳۹ ✅ این روز ، روز مبارکی برای امور زیر است: 🔘 ازدواج 🔘 شکار 🔘 دیدار بزرگان 🔘 تعلیم وتعلم 🔘 خرید جواهرات 🔘 سفر 🔘 امور تجاری 🔘 شروع کارها ❤ در این یکشنبه شب ، جهت فرزنددار شدن مناسب نیست و احتما سقط فرزند میرود. ⚫️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری، موجب بسیار بد ذکر شده است. 🔴 یا در این روز، از ماه قمری ، صورت را باز میکند و باعث نشاط وپاکی جسم و افزایش روزی میگردد. 🔵 یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕 یکشنبه برای بریدن، دوختن ، خریدن و پوشیدن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌. ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون شاد🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔حلیة المتقین 🗓 مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📖 مفاتیح الجنان 🗒تقویم جامع رضوی 📗 بحارالانوار و... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
⏪ تفسیر سوره ی یس آیه ی 32 ☀️ وَإِن کُلٌّ لَّمَّا جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ. 🌟 و نیستند آنان
⏪ تفسیر سوره ی یس، آیه ی 33 ☀️ وَآیَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ. 🌟 و زمین مرده که ما آن را زنده کردیم و دانه ای از آن خارج ساختیم که از آن می خورند، برای آنان نشانه ای است (بر امکان معاد). 💠پیام ها💠 ✅1- هر دانه و گیاهی که از زمین می روید، همچون مرده ای است که در قیامت از گور بر می خیزد. «و آیة لهم» ✅ 2- برای اثبات حقّانیّت سخن خود به نمونه ها استدلال کنیم. «و آیة لهم» ✅ 3- بهترین دلیل برای عموم مردم، آن است که دائمی، عمومی، غیر قابل انکار، ساده و همه جایی باشد. «و آیة لهم الارض» ✅ 4- بهترین راه ایمان به معاد، دقّت در آفریده هاست. «الارض المیتة احییناها» ✅ 5 - بخش عمده ای از غذای انسان را دانه های گیاهی تشکیل می دهد که دقّت در آنها راهی برای خداشناسی است. «و آیة.... حبّاً فمنه تأکلون» 📚 تفسیر نور/ جلد 7 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🌏🌕تقویم نجومی اسلامی🌕🌍 ✴️ دوشنبه 👈 ۱۹ شهریور ماه ۹۷ 👈 ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۸ 👈 ۲۹ ذی الحجه ۱۴۳۹ ⭕️ شهادت آیت الله طالقانی اولین امام جمعه تهران ✅ این روز ، روز مناسبی برای امور زیر است: 🔘 دیدار بزرگان 🔘 تعلیم وتعلم 🔘 شکار 🔘 ازدواج 🔘 سفر 🔘 خرید باغ و زمین ❤️ ❌ از در این دوشنبه شب (دوشنبه که شب شد) برای فرزنددار شدن خودداری کنید. ( احتمال جذام یا دیوانگی مادر و فرزند) ⚫️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، مجب پرهیز یا دوری کردن از خلق میگردد. 🔴 یا در این روز از ماه قمری، موجب رهایی از بیماری و غم و اندوه میگردد. 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی دارد. 👕 دوشنبه برای بریدن، دوختن ، خریدن و پوشیدن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد . 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون شاد🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔حلیة المتقین 🗓 مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📖 مفاتیح الجنان 🗒تقویم جامع رضوی 📗 بحارالانوار و... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
⏪ تفسیر سوره ی یس، آیه ی 33 ☀️ وَآیَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا
⏪ تفسیر سوره ی یس، آیه 34 ☀️ وَجَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِّن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ. 🌟 و در آن، باغهایی از درختان خرما و انگور قرار دادیم و در آن چشمه ها شکافته و روان ساختیم. 💠نکته ها💠 ✅ 1- در قرآن از میان میوه ها نام انگور و خرما بیشتر به کار رفته و این یا به خاطر نقش غذایی این دو میوه است و یا به خاطر در دسترس بودن آنها یا تنوّع گونه های آنها یا بهره گیری از خشک و تر آن دو و یا جهات دیگر. ✅ 2- دو کلمه «نخیل» و «اعناب» به صورت جمع بکار رفته است، زیرا هر یک از خرما و انگور دارای انواع زیادی هستند. ✅ 3- در تغذیه نقش اول با حبوبات و دانه هاست و سپس میوه ها. «اخرجنا منها حَبّاً... جعلنا فیها جنّات». 📚 تفسیر نور/ جلد 7 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
⚡️ ⚡️⚡️ ⚡️💎⚡️ ⚡️💎💎⚡️ ⚡️💎💎💎⚡️ ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت
🌱 🌱🌱 🌱🌼🌱 🌱🌼🌼🌱 🌱🌼🌼🌼🌱 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: ڪشیش وقتے سر از روی ڪتاب برداشت ڪہ ایرینا با فنجان چاے سبز روبہ رویش ایستاده بود. ڪشیش عینڪش را برداشت و روے میز گذاشت و با کپڪف دست، صورتش را ماساژ داد. بہ ایرینا نگاه ڪرد، ایرینا فنجان چــاے را روے میز گذاشت و پرسید: ڪتـاب درباره ے چیست؟ ڪشیش صورتش را بہ فنجان چاے نزدیڪ ڪرد، بوے آن را استشمام ڪرد و گفت: چہ عطـرے دارد این چاے سبــز! بعد، آخـرین ورقے را ڪہ مشغول مطالعہ ے آن بود، بہ دست گرفت و گفت: ڪتـاب است، ظاهراً مربوط به وقایع تاریـخے در دیـن اسـلام است. گمان ڪنم چیزهایے درباره ے علــے باشد؛ همان ڪہ مسلمانان شیعــہ در لبنان بہ او امــام علــے مےگویند. ایرینا گفت: علــے را ڪہ . پس بایـد براے مسلمانان ڪتــاب با باشد... ڪشیش گفت: اشخاصے بہ نام معاویــہ و عمــروعــاص قصد دارند با علــے بجنگند. جالب است کہ این ڪتــاب در همان زمان توسط عمروعاص شده است. او در یادداشت هایش از وقایعے صحبت مےڪند ڪہ احتمالا منجر بہ جنگ با علــے شده است. ایرینا لبخنـد زد و گفت: این ڪہ چـہ مےشود، چندان مـہـم نیست؛ مہم این است ڪہ تو الان صاحــب یڪ ڪتاب بسیار و با هستـے. شاید بتوانے آن را بہ مبلغ زیادے بہ یڪے از موزه هاے بفروشے. شاید مسلمانان لبنان نیز طالـب آن باشند. کشیش گفت: من قصد آن را بہ هیچ عنوان ندارم. باید رابطہ اے بین این ڪتاب و رویایے ڪہ دیشب دیدم وجود داشته باشد. دلم مےخواهد هرچہ زودتر این رابطہ را ڪشف ڪنم. ایرینا گفت: تو در لبنان دوستے داشتے به نام جـرج ؛ همان نویسنده ے ڪہ درباره ے علــے ڪتابے بـود و تو مے گفتے دلت مےخواهد آن را بخوانی. اما یادم نمےآید آن را خوانده باشے. ادامه دارد ... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🌱 🌱🌱 🌱🌼🌱 🌱🌼🌼🌱 🌱🌼🌼🌼🌱 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: ڪشیش انگشت اشاره اش را بہ طرف ایرینا گرفت و گفت: تو بہ نڪتــہ ے خوبــے اشاره ڪردے ایرینا. اصلا یادم بہ جرج جرداق و ڪتابش نبود. چقدر خوب مےشد ڪتــاب او را داشتم و مےخواندم. هر ڪتابے درباره ے علــے مے تواند مرا بہ درڪ بہتر این ڪتاب ڪمڪ ڪند. ایرینا صندلے اے را ڪہ ڪنار پنجره بود، برداشت و پہلوے میز گذاشت و روے آن نشست و گفت: پس خوب است تلفنے بہ او بزنے و بگویے ڪتابش را برایت بفرستد. ڪشیش سرش را تڪان داد گفت: پیشنہاد خوبے دادے ایرینا. او تنہا ڪسے است ڪہ مے تواند در این مورد ڪمڪم ڪند؛ چون اصلا دوست ندارم در این باره بہ سراغ مسلمانان بروم. ایرینا بہ فنجان چاے اشاره ڪرد و گفت: فعلا چایت را بخور تا سرد نشود. ڪشیش فنجان چاے را بہ دست گرفت، جرعہ اے از آن نوشید، بہ ساعت دیوارے نگاه ڪرد و گفت: بهتر است الان زنگے بہ سرگئی بزنم و بگویم شماره تلفن جرج را برایم ایمیل ڪند. سپس جرعہ ے دیگرے از چاے نوشید و گفت: ایرینا جان! برو گوشے موبایلم را برایم بیاور. ایرینا از جا بلند شد و گفت: تو باید به فڪر هزینہ هاے تلفن موبایلت هم باشے میخائیل. ڪشیش گفت: حق با توست، اما ڪار من الان از این حرف هاست. حتے هزار روبل پول تلفن، فداے سر این ڪتابے ڪہ امانت حضرت مسیح است. ایرینا از اتاق خارج شد و با گوشے موبایل برگشت. آن را بہ ڪشیش داد و گفت: جورے از حضرت حرف مےزنی ڪہ انگار واقعا او را اے! تو آن شب خستـہ بودے و گرفتــار توهــم شدے. ڪشیش در حالے ڪہ شماره ے تلفن سرگئے را جستجو مےڪرد، پاسخ داد: همیشه همین طور بوده است؛ با این ڪہ مریــم مقدس و حضرت عیســے، بارها بر مردمان خاڪے نازل شده اند، اما هنوز بسیارے گمان مےڪنند آن ها زمین را فرامـوش ڪرده اند، در حالے ڪہ آن ها از غصــہ ے زمین رنـج مےبرند. ایرینا خواست حرفے بزند ڪہ ڪشیش موبایل را روي گوشش گذاشت و با دست بہ ایرینا اشاره ڪرد ڪہ چیزے نگوید. انتظار ڪشیش بہ درازا نڪشید؛ صداے سرگئے از بیـروت واضح تر از همیشہ بہ گـوش رسید. 💞 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🍃 🍃🍃 🍃🌻🍃 🍃🌻🌻🍃 🍃🌻🌻🌻🍃 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: ایرینا توی آشپزخانه بود و داشت شام می پخت. بوی غذا و بخاری که از دیگ جوشان بیرون می زد، هوای سالن پذیرایی را خوشبو کرده بود. اما کشیش حواسش به ایرینا و «پیلمنی» که شام دلخواهش بود، نبود؛ غیب شدن مرد تاجیک ذهن او را به خود مشغول کرده بود. نگران او بود؛ مردی که گفته بود با فروش این کتاب، قصد دارد به زندگی خود و خانواده اش سروسامانی بدهد، چرا برای گرفتن پول کتابش مراجعه نمی کرد؟ کشیش ساده ترین علت را بیماری می دانست و در بدترین حالت، به آن دو جوان مشکوک فکر می کرد که آدم های سر به راهی به نظر نمی رسیدند و ممکن بود بلایی سر مرد تاجیک آورده باشند. این دو روز، وقتی کشیش به کلیسا می رفت، چشمش به در و حواسش به مراجعان بود تا مرد تاجیک را ببیند، پولش را بدهد و خیالش از بابت کتاب راحت شود. صدای ایرینا او را به خود آورد. او در حالی که داشت به طرف تلویزیون می رفت گفت: وا! چرا این قدر ساکت و آرام نشسته ای؟ بعد تلویزیون را روشن کرد، کنترل آن را روی میز گذاشت، کمی راست کرد و رو به کشیش گفت: برو جلوی آیینه به خودت نگاه کن ببین چه ریش و پشم شانه نخورده ای برای خودت درست کرده ای؟! کشیش به جای این که ریش بلند به هم ریخته اش را مرتب کند دستی به پیشانی و جلوی سر بی مویش کشید و به ایرینا خیره نگاه کرد. ایرینا گفت: حتما عجله داری بروی سراغ کتابت... الان شام را می کشم. کشیش اشتهایی برای خوردن غذا نداشت، اما می دانست که ایرینا بدون او شام نخواهد خورد. پشتش را به مبل تکیه داد و چشم به تلویزیون دوخت که داشت اخبار ساعت ۹ شب را پخش می کرد. با این که میلی به دیدن اخبار نداشت، اما فهمید خبر مربوط به ولادیمیر نخست وزیر روسیه است که در لباس جودو در حال مبارزه با ورزشکار جوانی از سن پترزبورگ است. ایرینا سبد نان و کاسه ی سالاد گوجه و خیار را روی میز غذاخوری گذاشت، ایستاد و همان طور که به تلویزیون نگاه می کرد گفت: بین پوتین با این سن و سال چه می کند؟! عین چان است؛ فرز و چابک! به آشپزخانه رفت. کشیش تبسمی کرد و گفت: باز هم نشسته ای و فیلم های جکی چان را دیده ای؟ ایرینا در حالی که پارچ آب و دو لیوان کریستال قدیمی را در دست داشت، آمد و گفت: اگر تو هم مثل من صبح و شب توی خانه تنها بودی چه می کردی؟ پارچ و لیوان ها را روی میز گذاشت و به کشیش نگاه کرد. کشیش از جا بلند شد، پشت میز غذاخوری نشست و گفت: می نشستم و همه اش می خواندم. بعد دست دراز کرد و از توی سبد، تکه کوچکی نان کند و در دهانش گذاشت. ایرینا قبل از این که به آشپزخانه برود و دیس نخود پلو را بیاورد، گفت: کتاب های تو که خواندنی نیستند؛ چند رمانی را هم که آوردی همه شان را خواندم. ادامه دارد ..... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab