eitaa logo
کشکول زندگی
757 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
7 فایل
🦋کشول زندگی ¦ محفل خانواده‌های دوست‌داشتنی 🌼خندوانه و خوشبختی 📖پندانه و نکات تربیتی 💗عاشقانه و روابط خانوادگی 🏠همسرانه و ترفندخانه‌داری 💡تلنگرانه و موفقيت در زندگی 👤مدیر @bahar_bavar 🔰کانون @fowj_media 📢تبلیغ @rowshanan_ir 🌐سایت fowjmedia.com
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹رمان 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی 🎵همراه موزیک ، حرکات موزون انجام می دادم 🙅‍ آهنگ که قطع شد، انگار یکی هیجان و نشاطم رو از برق کشید😕. 🔹مامان نگاه عاقل اندر سفیهی بهم انداخت. چه خبره خونه رو گذاشتی روسرت سرسام گرفتم. حتما دوباره میگرن به سراغش اومده بود که عصبی نشون میداد. گونه اش را بوسیدم😘 💫دستمو دور شانه اش حلقه کردم  ببخشید مامان خوشگلم دیگه تکرار نمیشه.☺ لبخند نازی زد، عشقمی دیگه نبخشم چی کارکنم؟.😉 خیلی زود لحنش مهربون شد بالاخره یکی یدونه بودم و نازم خریدار داشت. ⚡باید چند روزی دور آهنگ و خط بکشی. جیغ بنفشی زدم😨.یعنی چی؟ من که عذرخواهی کردم. نه فدات شم حرفم علت دیگه ای داره. گوشام تیز شد و بیشتر کنجکاو شدم 🌿نیم ساعت پیش بابات زنگ زد شوهر دخترخالش فوت کرده باید بریم قم. کدوم دختر خالش؟ تو نمی شناسی ما با فاطمه خانم زیاد رفت و آمد نداریم بیشتر از سه، چهار بار ندیدمش ولی برای احترام هم که شده باید تو مراسم باشیم.☹ 💡یک لحظه ذهنم هوشیار شد یاد حرف های سارا افتادم ، میگم مامان این فاطمه خانم همونی نیست که  سارا رو برای پسرش می خواست؟ 🙁 💭به فکر فرو رفت بعدش لپم رو کشید. اره شیطون بلا خودشه  خوب یادت مونده. ژستی به خودم گرفتم و گفتم: ما اینیم دیگه!!😎 🌻سارا دختر کوچیکه عمو بهرام بود ریز نقش و تپل! با چهره ای بانمک و دوست داشتنی فاطمه خانم سارا رو تو مهمونی دیده بود و از وقار و متانتش خوشش اومده بود حرف  خواستگاری که مطرح شد زن عموی من مخالف بود!😟 📝کلی هم شرط و شروط سنگین گذاشت چون می گفت نمی خوام دامادم طلبه باشه! خلاصه به نتیجه نرسیدن و بهم خورد ❄هر چند سارا هم هیچ تمایلی نداشت و با خنده می گفت یک درصد فکر کنید زن آخوند بشم! ماهم از خنده ریسه می رفتیم!! تصورش هم محال بود😅 ادامه دارد... 🆔 @kashkul_zendegi