eitaa logo
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
294 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
57 فایل
شهدا را به خاک نسپارید به یاد بسپارید شهادت چشمه آب حیات است که شهید ازآن می نوشد و جاودانه می ماند با معرفی کردن کانال مارو دراین راه یاری کنید.....🌷🌷 https://eitaa.com/katrat👈ایدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
●روزی که اومدن خواستگاری گفت که نظامیه من خودم از خدا همسر نظامی خواسته بودم و همیشه دلم میخواست که همسرم نظامی باشه با شغلش مشکلی نداشتم ولی با سوریه رفتن و پیگیری شدیدش کمی مشکل داشتم.میدونستم که اول و آخرش شهید میشه ولی عاشق بودم دلم نمیخواست به این زودی بره حتی بعد عقد بهم گفت:"بانو جان..!؟ ●باید برم سوریه بیتاب شدم...گریه کردم و نذاشتم که بره ولی مطمئن بودم و میدونستم که یه روزی واسه دفاع میره اطمینانم وقتی بیشتر میشد که اشکاشو تو سوگ مدافعان حرم میدیدم اشکهای مردی که ندیده بودم جز برای ائمه علیهم‌السلام جاری شه عروسیمون فصل سردی بود اسفند ۹۲ فردای عروسی واسه ماه عسل رفتیم مشهد و خودمونو سپرد دست امام رضاعلیه‌السلام روزای خوبی بود کنار حوض‌ها میشِستیم و خیره میشدیم ●به ضریح مبارک میدونم که تو همون نگاها هم شهادت میخواست بعد زیارت تو هوای سرد و یخبندون اسفندماه میرفتیم بستنی‌فروشی و بستنی قیفی میخوردیم و میگفتیم و از ته دل میخندیدیم..تو کارای خونه هم کمک‌ حالم بود و هیچ وقت اخم و داد و بی‌دادشو ندیدم درست مثه یه گل ازم حمایت میکرد عشقمون شهره ی خاص و عام بود الآن که صبر زینبی دارم شک ندارم که خدای بزرگ و امام حسین علیه‌السلام خودشون کمکم کردن تا تحمل کنم... ✍راوی: همسر شهید 📎 پ ن: شهید حادثه تروریستی مجلس شورای اسلامی سال ۱۳۹۶
همسر سردار شهید عباس کریمی: تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند می‏شد و به قامت می ‏ایستاد. یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد. ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟ خندید و گفت: «نه شما بد عادت شده ‏اید؟ من همیشه جلوی تو بلند می‏شوم. امروز خسته‏ ام. به زانو ایستادم». می‏دانستم اگر سالم بود بلند می‏شد و می ‏ایستاد. اصرار کردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من گفت: چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمی‏توانم روی پاهایم بایستم. عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگی رفت. این اتفاق به من نشان داد که حاج عباس کریمی از بندگان خاص خداوند است. 🌷۲۴ اسفند سالروز شهادت🕊🌷
خجالت می کشم از زنده ماندنم نگاه این عکس ها که می کنم ازشهدا خجالت می کشم ما برای دین خدا چه کرده ایم؟ زمانی که لحظه آخر تک تک ما را رو به قبله می خوابانند خوش به حال ما اگر آن لحظه این شهدا به استقبال ما بیایند اگر شهدایی زندگی کنیم چنین شکوهی دور از ذهن نیست
به نام خدا. سلام یک شماره بین ۱ تا ۱۸ انتخاب کنید و روی پیوند زیر بزنید و ببینید رفیق شهیدتان کیست؟ یک صلوات مهمانش کنید ۱. digipostal.ir/cofa3zi ۲. digipostal.ir/cmdgvds ۳. digipostal.ir/cu961hs ۴. digipostal.ir/cabb62c ۵. digipostal.ir/c87kide ۶. digipostal.ir/ceiv42d ۷. digipostal.ir/csenas8 ۸. digipostal.ir/cezkkiq ۹. digipostal.ir/c0enl2t ۱۰. digipostal.ir/ck0hv4j ۱۱. digipostal.ir/cfir815 ۱۲. digipostal.ir/cjt5fhz ۱۳. digipostal.ir/cwbze98 ۱۴. digipostal.ir/cwpcc6j ۱۵. digipostal.ir/cjarjqv ۱۶. digipostal.ir/cpexi3q ۱۷. digipostal.ir/cufmm0j ۱۸. digipostal.ir/c3fxydo اگر دوست داشتید برای دوستانتان هم بفرستید . التماس دعا
جنگ نرم مثل خمپاره ۶۰ میمونه چون نه صدا داره نه سوت فقط وقتی متوجه میشی که دیگه رفیقت نه مسجد میاد نه هیئت 🌸🕊 خادم الشهدا بود کاروان راهیان نور که وارد منطقه میشد اتوبوس ها رو چک می کرد،🚌 جلوی درب خروجی پادگان دژ در حال دویدن بود که پاهاش گیر میکنه و در جلوی یکی از اتوبوس ها به زمین میخوره، راننده هم که تازه به حرکت افتاده بوده اونو نمیبینه، شهید حجت الله هم هرچی سعی میکنه از زیر اتوبوس بیاد بیرون نمیتونه و لاستیکهای اتوبوس با اون همه وزن از روی بدن ضعیف و ظریفش رد میشه🥀 با فریاد بچه های ستاد شهید صیاد شیرازی، راننده فکر میکنه الآن روی کسی هست برای همین اشتباها دنده عقب میگیره و دوباره به روی پیکر شهید حجت الله میاد و همینطور ایست میکنه🥀 راننده میاد پایین و وقتی با این صحنه مواجه میشه شکه میشه و به سرعت سوار اتوبوس میشه و اتوبوس رو از روی پیکر شهید برمیداره ولی خیلی خیلی دیر شده بود چون شکم شهید رحیمی پاره شده بود🥀 در نهایت او به آرزوش که شهادت بود رسید.🕊🥀✨ متولد:۱۳۶۸/۱۲/۲۴ شهادت:۱۳۹۰/۱۲/۱۸ محل شهادت:خوزستان محل مزار:باغملک
💕سلام و صد سلام 🌸صبحتون قشنــگ 💕روزتون پر از سلامتی 🌸آخر هفته تون 💕سرشار از مهر و دوستی 🌸موفقیت و لطف خدای مهربان 💕با آرزوی جمعه ای زیبـا 🌸واخر هفته ای خوب و عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
# زیارتنامه "شهــــــداء" 🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات.. سلام بر شهدا 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
حاج حسین یکتا: خواهر من! برادر من! اگه امام زمان (عج) یه گوشه چشم نگاهت کنه، کارِت کاره، بارِت باره! بعدش تو فقط بشین کنار جوی، گذر ایام ببین...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افتتاح «تل زینبیه» همان‌جایی که بالاترین فشار روحی و روانی بر حضرت زینب سلام الله علیها وارد شده بود، هر چند این بنای بسیار تجملاتی اوج ارادت ما را نشان میدهد اما هرگاه عراق و کربلا رفتی و در غم تل زینبیه اصلا این تجمل به چشم و جاذبه نمیاد
مواظب دلت باش وقتی از خدا گرفتیش، پاکِ پاک بود مراقب باش با گناه سیاهش نکنی آلودش نکنی! حواست باشه برای ی چت ی لذت زودگذر ی لکه ی سیاه و زشت نندازی روی دلت دلت قیمتیه، مراقبش باش
⚠️ ♥️✨امام علی (ع) فرمودند : ✍🏻 در آخر الزمان که بدترین دوران است ؛ جمعی از زنان پوشیده اند در حالیکه برهنه اند ( لباس دارند اما آنقدر نازک و کوتاه است که گویی هنوز برهنه اند..) ✍🏻 و از خانه با آرایش بیرون می‌آیند، اینها از دین خارج شده اند ، و در فتنه ها وارد شده اند و به سوی شهوات میل دارند .. ✍🏻 و به سوی لذات خوارکننده شتاب میکنند و حرام ها را حلال می‌دانند و (اگر توبه نکنند) در دوزخ به عذاب ابدی گرفتار می‌شوند .. 📚وسائل‌الشعیه ج14ص19 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 امـــــامـ زمـــانـــی شــــو
5doa.mp3
3.65M
دعای سمات عصر جمعه ......التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شـهـدا‌بـامـردم‌حـرف‌مـیزنند مـهـم‌ایـن‌اسـت‌ بـشـنویم‌ایـن‌صـدارو . .
__بانویی که کشف کردی این کلیپ رو مرور کن،همه اونایی که داری میبینی توراه امنیت من و تو خونشون رو دادند عاشقانه خانواده شون رو دوست داشتن💞 اگه نمیتونی حجابت رو حفظ کنی حتما یه جواب اول برای این شهدا آماده کن ببین ارزششو داره شرمنده شون بشی⁉️ تــقــدیـم بــه لــیــلا هـای صـبـور سـرزمـیــنــم💞 شــادی روح شـــهدا سه صلوت🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به فکر نمازت باش مثل شارژ موبایلت! با صدای اذان بلند شو مثل صدای موبایلت! از انگشات واسه اذکار استفاده کن مثل صفحه کلید موبایلت! قرآن رو همیشه بخون مثل پیامهای موبایلت!
زمانی که کار آزاد داشت و بنایی می‌کرد، کمتر کارگری بود که باهاش دووم بیاره، می‌گفت: من نونی که میخورم باید حلال باشه. معتقد بود که روز قیامت باید، من از این صاحب کار طلب داشته باشم نه بدهکارش باشم. کارش واقعا عالی بود و یه ذره از کارش نمی‌دزدید. هر خونه‌ ای که می‌ساخت فرض می کرد برای خودش می‌سازه، بناها که تعطیل می‌کردن، اون صبر می‌کرد و مثلا پانزده یا بیست دقیقه بیشتر کار می‌کرد تا احیانا کم کاری نکرده باشه.. شهید عبدالحسین برونسی🌷 فرمانده تیپ جواد الائمه (ع) شهادت: ۲۳ اسفند ۱۳۶۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهيد محمد کاظم نژاد مادر اين شهيد مي گويد: در اداي نماز اول وقت و گرفتن روزه، بسيار مقيد بود. از هشت سالگي روزه مي گرفت و نماز مي خواند .براي اداي نماز صبح، او بود که همه را بيدار مي کرد. حتي به گرفتن روزه مستحبي تشويق مي کرد. از جبهه که به مرخصي مي آمد، دائم روزه مي گرفت. روزي پرسيدم: مادرجان! چرا اين قدر روزه مي گيري؟ گفت: مادر من در جبهه روزه نگرفته ام. حالا دارم قضاي آنها را مي گيرم. دارم اداي دين مي کنم. گفتم: خدا قبول کند حالا بگو براي سحر چه غذايي درست کنم؟ گفت: تخم مرغ که داريم. همين ها را بپز تا با هم روزه بگيريم. از جبهه که به مرخصي آمده بود، متوجه شد روزه ام. پرسيد چرا روزه ايد؟ گفتم: نذر است! نذر کردم که ان شاء الله سلامت برگردي! خنديد و گفت: پس به خاطر همين روزه هاي نذري شما، در جبهه هيچ اتفاقي برايم نمي افتد. بعد، تعريف کرد: با نه نفر ديگر، در يکي از مناطق عملياتي بوديم، ناگهان جلوي پايمان گلوله خمپاره اي منفجر شد. همه به جز من شهيد شدند. وقت برگشتن، بچه ها با تعجب نگاهم مي کردند که چطور از بين نه نفر، فقط من زنده ام و حتي خراشي به تن ندارم