🍃معنای زندگی
وقتی به زندگی فکر میکنم
میرسم به زندۀ حقیقی، یعنی خدا.
هر چیزی در این عالم به رنگ خدا در آمده باشد زنده است
و هر چیزی از رنگ خدا محروم باشد، مُرده.
وقتی به خودم فکر میکنم
میرسم به فکرها و احساسها و کارها و حرفهایم.
به اندازهای که اینها رنگ خدا میگیرند
احساس میکنم که زندهام
و به قدری که از رنگ خدا محروم میشوند
حس مردن به سراغ میآید.
خودم یاد نگرفتم
روزگار به زور عمری که پشت سر گذاشتم به من فهماند
که اگر به خاطر خدا نفس نکشم
هیچ گاه طعم زندگی را نخواهم چشید.
تو زندهترین مخلوق خدا روی زمینی.
هیچ کس در هیچ نفسی تو را ذرهای از خدا دور نمیبیند.
چه کسی بیشتر از تو طعم زندگی را چشیده؟ هیچ کس.
و من که دائم با مُردن خویش دست و پنجه نرم میکنم
با تو چه نسبتی دارم؟
تو برای خدا به قدری خالص شده ای
که اگر بخواهی کسی را از هر چه ناخالصی است پاک کنی، می توانی
مرا برای زندۀ حقیقی خالص کن
می خواهم مثل زندگی را بچشم.
شبت بخیر معنای زندگی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃 پناه من
قشنگ معلوم است که دنیا
میخواهد وجودم را به تسخیر خویش در بیاورد.
از هر طرف که فرار میکنم
از سویی دیگر به سراغم میآید.
انگار خسته شدن در قاموسش نیست
و گویی بنا ندارد که از دویدن به دنبال من مأیوس شود.
صدای پایش را میشنوم که تند و تیز به دنبالم میدود
ولی نمیدانم چرا هیچ گاه به نفس نفس زدن نمیافتد!
من نیز میدوم تا در دامش گرفتار نشوم
ولی دیگر نفسم بالا نمیآید.
گاهی احساس میکنم دنیا کمتر از یک قدم با من فاصله دارد.
میخواهم بایستم و شکست را قبول کنم
امّا با همان رمقِ نداشتهام باز هم میدوم.
این دویدنها تا کی امتداد مییابد؟ نمیدانم
آیا دنیا ناامید میشود و من از تعقیب او رها میشوم
یا من میایستم و گرفتار دنیا میشوم؟ نمیدانم.
ولی این را میدانم که دیگر نای دویدنم رو به اتمام است
و میدانم که دنیا هنوز خسته نشده.
حالا تو بگو چه کار کنم؟
من در این دویدنهای بیرمق، به دنبال آغوش تو میگردم
زیرا جایی را جز آغوش تو نمیشناسم که پناه من از گزند دنیا باشد.
آقا! کجا آغوشت را باز کردهای
تا به بندهای خسته و شکسته پناه بدهی؟
من اگر بدانم آغوشت در کجا برایم باز شده
با نصفه و نیمه جانی که در پیکرم مانده
همچون آهوی جوان تیزپایی خواهم دوید
و در این هنگام میدانم که دنیا به گرد پایم نخواهد رسید.
آغوشت را باز کن، بیپناهی پناه میخواهد.
شبت بخیر پناه من!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃 قشنگ ترین خاطره زندگی
کسی را دوست داشتم از صمیم دل.
از دستم اگر ناراحت میشد
وجودم درد میشد و غصه.
روی دلش اگر یک خش میافتاد
دل من تکه تکه می شد.
اگر میخواست مرا تنبیه کند
فقط اخم کردنش کافی بود
که طعم سختترین شکنجهها را به من بچشاند.
اخم هم اگر نمیکرد
همین که از نفسش بوی ناراحتی میآمد
کافی بود برای تنبیه شدنم.
وای اگر روزی محلّم نمیگذاشت
بیمبالغه میگویم که حال احتضار دست میدادم به من.
اگر میخواست حکم قتلم را صادر کند، با من قهر میکرد.
اینها همه باعث شده بود
هر وقت در هر جا هر دستوری بدهد، من بگویم چشم.
یادم نمیآید در برابر دستورهایش، چیزی جز چشم شنیده باشد از من.
آقا!
میشود التماس کنم این خاطره را از ذهن من پاک کنی؟!
این خاطره از آزاردهندهترین خاطرات زندگی من است.
وقتی به تو چشم نمیگویم، معنایش چیست؟
یعنی تو را دوست ندارم؟
یا اگر دوست دارم، خیلی نیست؟
یعنی غم و غصّۀ تو حسی در من تولید نمیکند؟
یا من کاری به خشهایی که روی دلت میافتد ندارم؟
نکند قهر کردن تو با من برایم رنگ و بویی نداشته باشد؟
آن خاطره را از ذهنم پاک کن
تا همچنان خیال کنم میشود تو را دوست داشت؛ ولی به تو چشم نگفت.
این خیال برایم ضرر دارد، نه؟
ولی یقین به این که تو را خیلی هم دوست ندارم، چه بلایی به سرم میآورد؟
کاش روزی برسد که ابروی تو وقتی به اخم خم میشود
قلب من برای تپیدن به التماس تو بیفتد.
آن وقت لازم نیست آن خاطره را از ذهنم پاک کنم.
شبت بخیر قشنگترین خاطرۀ زندگی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃دل خوشی معصومه
🍃امشب دلم عجیب گره خورده
به ضریح حرمی که حرم اهل بیت است
تو دوستش داری، همان طوری که پدرانت دوستش دارند.
دلم در صحن و سرای بانوی کرامت، در قم پرسه میزند
و میخواهم ایدۀ نقّاشی انتظارم را از بانو بگیرم.
🍃گاهی باید بنشینی در خانه
و چشم به در بدوزی تا یار بیاید
و گاهی هم باید بلند شوی، بار سفر ببندی
شهر به شهر و جاده به جاده راه طی کنی تا به یار برسی
هر کدام از این انتظارها حال و هوای خودش را دارد.
امشب میخواهم خواهری را به تصویر بکشم
که از مدینه بار سفر بسته و مقصدش طوس است.
از وقتی که حرف سفر شده
آهنگ تپش قلبش فریاد انتظار را سر میدهد.
🍃به جاده که افتاده
گویی طی کردن هر وجب از این جاده
به اندازۀ فرسنگها طول میکشد.
خاصیت انتظار این چنینی همین است:
وقتی که منتظر باشی و در راه
راه بیش از اندازه طولانی میشود.
من میخواهم بانو را در قم بکشم، یعنی در میانه راه
وقتی که بیمار است و در راه مانده
ولی دلش همچنان دارد راه را طی میکند.
فاطمه معصومه برای من
نماد منتظری است که ننشست
بلند شد و حرکت کرد
مخاطرۀ سفر را به جان خرید و رنج راه را تاب آورد
و اگر چه به یار نرسید؛ ولی تصویری از انتظار کشید
که تا همیشه باقی است.
🍃ضریح و گلدستۀ بانو به من میگوید که منتظر نیستم هر چه قدر نگاه میکنم به زندگیام
نمیتوانم شباهتی پیدا کنم میان خودم و بانوی منتظر.
🍃من چه قدر به خاطر تو از وطن بریدم و جادۀ خطر را برگزیدم؟
انتظاری که من دارم، انتظار بیدردهاست
اگر انتظار تو برایم درد سری داشته باشد
عطایش را به لقایش خواهم بخشید.
🍃من نمیدانم چرا در قم، این جمکران است که نماد انتظار توست کسی اگر در حرم بانو، حس منتظرانه نیافت
باید زیارتش را از سر بگیرد
کسی چه میداند
شاید اگر تو فرمان بنای جمکران را در جایی دادی
که در امتداد حرم بانوست
میخواستی بگویی راه انتظار تو از حرم بانو میگذرد
بانو بزرگ معلّم درس انتظار است
مایی که انتظار را با نوع بیدردسرش دوست داریم
بیشتر از نان شب محتاج درس انتظار بانو هستیم.
🍃باید یاد بگیرم به خاطر تو حرکت کردن را
به خاطر بانو دلم را بزرگ کن
تا یاد بگیرم این درس را.
شبت بخیر دلخوشی معصومه
#شب_بخیر
#حضرت_معصومه
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃قبله عالم
کاش میشد حرف دلت را روی آسمان مینوشتی تا ما هر چه میگفتیم، حتی به اندازۀ سر سوزنی از آنچه در دل توست، فاصله نداشته باشد. این روزها حرفهایی میشنوم که با آنچه از تو و پدرانت به ما رسیده، فاصلهاش از زمین تا آسمان است. من میترسم وقتی که حرفهای دل تو را دنیا شنید، بفهمم که حرفهایی زدهام که دلت را خون کرده؛ آن هم با این توهم که حرف دل تو را فریاد کشیدهام.
آقا! کاش هر وقت حرفهایم با آنچه در دلت بود، فاصله داشت، زبانم را لال میکردی تا حتی یک بار حرفی بر خلاف حرفهای دلت نزنم.
شبت بخیر قبلۀ عالم!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃 امام دریا دل
کسانی که آدم را آزار میدهند، یادشان برای ما که دلمان به اندازۀ یک برکه هم گنجایش ندارد، آزاردهنده است. نامشان را هم که میشنویم، به هم میریزیم. تو اگر دلت دریا نبود، ما چه خاکی میریختیم بر سرمان. هر بار که یاد ما در خاطرت میگذشت، گناه امامآزاری را در نامۀ عملمان مینوشتند. خدا را چگونه شکر کنیم برای دل دریاییات. کاش زودتر آدم شویم!
شبت بخیر امام دریا دل!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
🍃همه دنیای من
چه خوب که وقتی به سختیهای دنیا فکر میکنم
فکری هست که سختیها را هر چه قدر طولانی، کوتاه جلوه میدهد:
دنیا گذراست و خیلی زود میگذرد.
گذرا بودن دنیا، مرهمِ زخمهایی است که تیغ سختیها روی دلم میگذارد
امّا گویی بنا نیست هیچ مرهمی جز خود تو
مرهم حقیقیِ زخمهایم باشند.
از هر مرهمی که میخواهم استفاده کنم
خیال تو میآید و زخم دیگری در کنار آن مرهم خلق میکند.
گذرا بودن و زودگذر بودن دنیا مرهم است، قبول
طول سختیها را کوتاه میکند، قبول
امّا وقتی به زودگذر بودن دنیا فکر میکنم
یک کهکشان اضطراب میشود
وای! دنیا زود میگذرد و چه قدر از آن گذشت و من تو را ندیدم.
نداشتن تو، نیافتن تو، ندیدن تو
وقتی کنار زودگذر بودن عمر دنیاییام مینشینند
میشوند تیغ تیزی که دلم را تکه تکه میکنند.
حالا چه کار کنم؟
بگویم که نه، دنیا زود نمیگذرد
و طولانیتر از این حرفهایی است که میگویند؟
این را بگویم، با دردها و سختیهای متراکمم چه کار کنم؟
بگویم که دنیا همهاش ابتدا تا انتها به اندازۀ لحظهای بیش نیست؟
این را بگویم، با اضطراب ندیدن تو و فرصت کمی که در اختیار دارم چه کار کنم؟
چه کار کنم آقا! چه کار کنم؟!
تو مرا نجات بده از این حیرت تو در تو.
من اگر تو را پیدا کنم، دیگر کاری ندارم به این که دنیا کوتاه است یا طولانی.
کسی که در کنار توست، سختی را چه میفهمد
تا بخواهد با تصور کوتاه بودن دنیا سختیها را تاب بیاورد؟
خودت را نشانم بده آقا!
شبت بخیر همۀ دنیای من!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
اللهم عجل لولیک الفرج
🍃مهربان
ما برای فراموش کردن کسی که اندکی از او محبت دیدهایم، دنیایی شرمگین میشویم. وقتی از ما میپرسد چرا به یادم نبودی، نمیدانیم از سنگینی بار خجالتی که روی دوشمان احساس میکنیم، چه کنیم؟
اما تو را فراموش میکنیم و شرمگین نمیشویم. خجالت نکشیدن ما به خاطر ایمان به مهربانی توست یا برای سنگدلی بیش از اندازۀ ما؟ خدا کند دلمان این قدر سنگ نشده باشد.
شبت بخیر مهربان!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
اللهم عجل لولیک الفرج
🏴 مزار مادر
داشتی میرفتی سر قبر مادر
مرا هم خبر میکردی.
مگر چه میشد؟
میخواستی کسی از مزار مادرت خبردار نشود؟
خب چشم بسته مرا میبردی
تازه این طور برایم بهتر بود
چون خودت باید دستم را میگرفتی تا سر مزار مادر.
دست در دست تو
لذتی بالاتر از این هم هست؟
سر مزار مادر هم که میرسیدیم
قول میدادم سرم پایین باشد
و نگاهم تنها به خاک مادرت خیره.
اصلاً چرا این طور قول بدهم تا خیالت آسوده شود
تو اگر یک روز مرا ببری
کنار مزار مادرت
قول شرف میدهم همان جا بمیرم.
مرده که نمیتواند رازی افشا کند.
مگر میشود کنار مزار مادر تو نفس کشید؟
تو خودت اگر بر سر مزار مینشینی
و بعدش باز نفس میکشی
برای آن است که از خدا اجازۀ رفتن نداری.
مزار مادر تو، قتلگاه است.
عاشقانه اگر بخواهم بگویم این چنین میگویم:
اگر چه راز پنهان ماندن مزار مادر تو
اثبات مظلومیت و حقانیت اوست
امّا حکمتی دیگر هم در آن نهفته است:
مادرت مزارش را پنهان کرد
تا نسل شیعیانش باقی بماند.
مزار مادر تو اگر آشکار بود
و ما اگر توفیق زیارتش را مییافتیم
مدینه بزرگترین قبرستان شیعیان جهان میشد.
چه مادر مهربانی!
پیش از رفتنش نگران جان بچههایش بود.
آقا!
کنار مزار مادر یاد ما هم باش.
تو جان مایی
وقتی برای مادرت گریه میکنی
مراقب جان ما هم باش.
شبت بخیر جان جهان!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#فاطمیه
اللهم عجل لولیک الفرج
🍃حقیقت آرامش
بدون تو دنیا روی آرامش را نخواهد دید. تشویش و اضطراب عاقبت حتمی دنیایی است که مهیای آمدنت نمیشود. ما به این امید زندهایم که روزی خواهی آمد و ما در شلوغبازار دنیا در کنار تو آرامش را خواهیم چشید.
شبت بخیر حقیقت آرامش!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
اللهم عجل لولیک الفرج
🏴 مزار مادر
داشتی میرفتی سر قبر مادر
مرا هم خبر میکردی.
مگر چه میشد؟
میخواستی کسی از مزار مادرت خبردار نشود؟
خب چشم بسته مرا میبردی
تازه این طور برایم بهتر بود
چون خودت باید دستم را میگرفتی تا سر مزار مادر.
دست در دست تو
لذتی بالاتر از این هم هست؟
سر مزار مادر هم که میرسیدیم
قول میدادم سرم پایین باشد
و نگاهم تنها به خاک مادرت خیره.
اصلاً چرا این طور قول بدهم تا خیالت آسوده شود
تو اگر یک روز مرا ببری
کنار مزار مادرت
قول شرف میدهم همان جا بمیرم.
مرده که نمیتواند رازی افشا کند.
مگر میشود کنار مزار مادر تو نفس کشید؟
تو خودت اگر بر سر مزار مینشینی
و بعدش باز نفس میکشی
برای آن است که از خدا اجازۀ رفتن نداری.
مزار مادر تو، قتلگاه است.
عاشقانه اگر بخواهم بگویم این چنین میگویم:
اگر چه راز پنهان ماندن مزار مادر تو
اثبات مظلومیت و حقانیت اوست
امّا حکمتی دیگر هم در آن نهفته است:
مادرت مزارش را پنهان کرد
تا نسل شیعیانش باقی بماند.
مزار مادر تو اگر آشکار بود
و ما اگر توفیق زیارتش را مییافتیم
مدینه بزرگترین قبرستان شیعیان جهان میشد.
چه مادر مهربانی!
پیش از رفتنش نگران جان بچههایش بود.
آقا!
کنار مزار مادر یاد ما هم باش.
تو جان مایی
وقتی برای مادرت گریه میکنی
مراقب جان ما هم باش.
شبت بخیر جان جهان!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#فاطمیه
اللهم عجل لولیک الفرج
🍃 بهار قلب من
تمام شد.
تمامِ تمام.
یک سال دیگر هم تمام شد.
چه قدر زود!
چشمم را روی هم گذاشته بودم
که سال نو آغاز شد
و چشم که باز کردم و دیدم تمام شد.
به همین زودی.
آقا!
در سالی که گذشت، از دست من راضی بودی؟
من دوست خوبی برای تو بودم؟
به دوستیام چه نمرهای میدهی؟
چند بار دلت را شکستم؟
حساب، دستت هست؟
چند بار لبخند به لبت نشاندم؟
جایی نوشتهای؟
خانۀ محبّتت در دلم آبادتر شده یا ویرانتر؟
دلم نمیآید این سؤال را بپرسم
ولی آزارم میدهد.
نپرسم، آرام نمیگیرم
بپرسم، شاید بیقرارتر شوم.
میپرسم به این امید که پاسخت
آرام کند دلم را:
آقا!
چند بار به خاطر من گریه کردی؟
چند قطره اشک برای من از چشمت جاری شد روی گونهات؟
اشک شوق بود یا اشک غصّه؟
راستی چند بار دعا کردی برایم؟
به گمانم تو به نیابت از جاماندهها به زیارت هم میروی.
نه؟
جامانده خوب باشد یا بد
برای تو فرقی میکند؟
چند بار به نیابت از من به زیارت رفتی؟
میشود بگویی الآن چند کربلا در نامۀ عملم نوشتهاند
کربلاهایی که تو رفتی و به نام من زدند؟
من که در سالی که گذشت خوب نشدم
ولی خودت میدانی که دوست دارم خوب باشم.
حنای عهدهای من پیش تو
رنگی دارد یا نه، نمیدانم.
در آغاز سالی که گذشت
قول دادم خوب شوم؛ امّا نشدم.
میشود التماس کنم
سالی را که گذشت فراموش کنی؟
میخواهم باز هم قول بدهم به تو:
آقا! باور کن خوب میشوم.
کمی صبر کن.
#بهانه_بودن
#امام_زمان
#لحظه_طلایی