#داستانک
😍تو مترو نشسته بودم و خیره به عکس کربلا توی گوشیم تو دلم با امام حرف میزدم و درد و دل میکردم تا به مقصد برسم...
😏خانمی که کنارم نشسته بود و شالش از سرش روی گردنش افتاده بود نیم نگاهی به صفحه ی گوشی انداخت و نیش خند زد:«نمیدونم چه خیری از مرده ها به شما رسیده که ولشون نمی کنید...»
💔اولش دلم بدجوری شسکت اما بعد چیزی به ذهنم رسید و روکردم بهش و گفتم:
🙃«همین آقایی که می بینی اینقدر همه براشون نوکری میکنن و عاشقشونن و به قول شما ولش نمیکنن میدونی چقدر رو ناموسشون حساس بودن؟
🙂میدونی تا وقتی نفس داشتن نذاشتن کسی ناموسشون رو خواهرشون رو همسرشون رو ببینه؟
😭حتی تو اون شرایط وحشتناک روز عاشورا با چندین زخمی که روی بدنشون بود و با اون شرایط سخت که تو گودال قتلگاه افتاده بودن وقتی دیدن دشمن داره به خیمه ها حمله میکنه یه شمشیر شکسته برمیدارن و بهش تکیه میدن و بلند میشن و میگن تا وقتی زنده م به خیمه ها کاری نداشته باشید؟...
😢همیشه میگیم ایراد از مسلمانی ماست نه از اصل دین! آره! ایراد از مسلمونی ماست که مولامون وقتی شبا خواهرشون میخواستن سرمزار پدرشون برن با دوتاا برادرشون دور خواهر رو میگرفتن و ازشون محافظت میکردن و حالا هرروز تو خیابونا ناموس مردم جلوی چشم نامحرمه و ما بیخیالیم....»
😶چند لحظه فقط نگاهم کرد...بعد آروم شالش رو روسرش کشید وبه فکر فرورفت...
@kelidebeheshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ❣️
#محرم_الحسين
@kelidebeheshte
💚بسم رب المهدی💚
#تولد_در_توکیو🎉🎈
#قسمت_چهل_ودوم
#بازگشت_به_ژاپن
✈️دو هفته هم مثل برق و باد گذشت و وقت برگشتن رسید. خیلی ناراحت بودم. بغض گلویم را گرفته بود. هم از همسرم دور میشدم و هم از جایی که دوستش داشتم. ایران. با اکراه سوار هواپیما شدم و همه اش تصویر محسن جلوی چشمم بود. از بغل دستی خواستم جایش را با من عوض کند تا کنار پنجره بنشینم. قبول کرد. سرم را چسباندم به پنجره و وقتی هواپیما داشت از زمین فاصله میگرفت به ایرانی که هر لحظه داشتم ازش دورتر میشدم، خیره شدم. حس عجیبی بود. انگار نه انگار ژاپنی بودم. حس میکردم ایرانی ام. حس می کردم دارم از وطنم دور میشوم. احساس غربت می کردم.
💛وقتی به ژاپن رسیدم. خانواده ام توی فرودگاه منتظرم بودند. همه دلشان برایم تنگ شده بود♡ بغلم کردند و حالم را پرسیدند. پدرم از ایران پرسید. چیزهایی را که در ایران دیده بودم برایش تعریف کردم.
🧡گفتم ایرانیها خیلی با محبت و مهربان اند. اینقدر باهم راحت حرف میزنند که اگر ندانی فکر میکنی با هم دوست چندین و چند ساله اند. مثلاً یک بار با محسن سوار تاکسی شدیم، اینقدر با راننده گرم گرفته بود که فکر کردم با هم فامیل اند. بعد که ازش پرسیدم. گفت:[اصلاً او را نمی شناخته]
🛍 یک بار هم رفتیم داخل یک مغازه که خرید کنیم، آنقدر با فروشنده گفتند و خندیدند که فکر کردم با هم دوستند. حرفهایشان را که درست نمی فهمیدم. ولی محسن یک جوری میگفت و فروشنده یک جوری قهقه میزد که من این طور فکر کردم. بعد که از محسن پرسیدم. گفت:[ نه. او را نمیشناختم] اینها را که گفتم، پدرم از ایران خیلی خوشش آمد. گفت:( حتما باید سری به ایران بزنم.)
🎎 گفتم:{روزهای اولی که رفته بودم ایران. مردم تا می دیدنم.میگفتند: [از اوشین چه خبر؟!]} پدرم گفت:(باید میگفتی ما هم سالهاست ازش خبر نداریم) و خندیدید:)
🌿 چیزی درباره عقد محضری برایشان نگفتم. اگر می گفتم هم به احتمال زیاد برایشان معنایی نداشت. فقط گفتم:{ تصمیم را گرفتم که به ایران مهاجرت کنم} و آنها هم گفتند:[ حالا که ایران را دیده ای و مطمئنی که جای خوبی است و شوهرت هم مرد خوبی است. برو. اشکالی ندارد.] مادرم به شوخی گفت:( این جوری ما هم از دستت راحت میشیم. میروی و دست از سر ما بر میداری.)
🇮🇷 چند وقتی که توی ژاپن بودم همه اش حرف از ایران بود. چپ میرفتم از ایران می گفتم و راست می آمدم از ایران می گفتم. مردم ایران خیلی مهربان بودند. خیلی گرم بودند. یک ویژگی خوبی که داشتند این بود که به هم توجه میکردند. حواسشان به همدیگر بود. شاید بعضی ها بگویند اتفاقاً این چیز بدی است. دخالت کردن در کار دیگران است، ولی اگر یک ماه در کشوری مثل ژاپن زندگی کنند، می فهمند که چقدر چیز خوبی است.
🎒 آن مدتی که ایران بودم، یک بار با محسن پشت چراغ قرمز ایستاده بودیم دو تا موتور سوار آمدند کنارمان ایستادند. یکیشان پسر جوانی بود و آن یکی مردی مسن. پسر کوله پشتی اش را از جلو انداخته بود. کوله پشتی افتاده بود روی شکمش. مرد با اینکه اصلاً پسر را نمیشناخت. برگشت بهش گفت:{برای چی کوله تو اینجوری انداختی؟! } پسر گفت:[ اینطوری راحت ترم. باد به شکمم نمیخوره، از اون طرف کمرم هم خنک میشه.] با اینکه پسر برای کارش دلیل آورد، ولی مرد ول کن ماجرا نبود. گیر داده بود که اینجوری درست نیست. توی ژاپن اصلاً این چنین چیزی نداریم. همه سرشان به کار خودشان است. هیچ کس برای دیگری دل نمی سوزاند. همه می گویند:{ به من چه دیگران چه کار می کنند؟! } ولی توی ایران یک اتحاد خاصی هست. همه هوای هم را دارند. این برایم خیلی ارزشمند بود. فکر میکنم علت این همه همدلی و اتحاد هم این است که به خاطر عقاید مشترکی که دارند دل هایشان به هم نزدیک است. هر چند ممکن است در ظاهر با هم تفاوت هایی داشته باشند، ولی اکثراً محبت اهل بیت (علیهم السلام) را در دل هایشان دارند♡
👈🏻با ما همراه باشید...❤️
ادامه دارد...
⛔️کپی بدون ذکر منبع جایز نیست⛔️
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
تا سر به سجده می برم آرام می شوم
این روح مِهرتوست که درمُهرتربت است
#یاحسین❤️
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
◾️بی سپر آمد و دستش سپر جانان شد
◾️بی رجز آمد و ذکر عمویش طوفان کرد
#شب_پنجم #محرم💔🥀
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حکایت_زُهیْر،
از اصحاب سیدالشهدا(ع)
#حاج_حيدر_خمسه
#همه_دار_و_ندارم
#یا_حسین
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
بیاییم از این به بعد بیشتر به حال دلمون فکر کنیم
به اعمالمون....
به رفتارمون... 💔
قبل از اینکه بدتر شیم😓🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شیخ حسین انصاریان: حاج قاسم از گریه کنان عالی بر سیدالشهدا بود
ـــــــــــــــ
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
🌿#نماز_شب🌿
✍🏻حجة الاسلام شیخ جعفر ناصری:
اگر ما اهل #مراقبه باشیم، از آن طرف، کمک ها و #تأییداتی هست. ملائکه ای هم حتی برای بیدار کردن مؤمنان می آیند.
🔷 مدتی زمان میبرد تا یک نفر اهل نماز شب بشود. اگر این #تاج را سر کسی گذاشتند و به او دادند، بالاخره صدایش هم میزنند.
⁉️ حالا این صدا از کجا می آید؟ این ها الطاف خدا است که از درون دل مؤمن میجوشد و صدا را هم میشنود.
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
🧡نماز شب را با ما تجربه کنید🧡
همین مرا بَس
که گریه کُن
روضه |تُ| بودِام مَردِ خدا..
✨ #محرم
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
•°≈🍁°•
✨#حسین 🌱
هرڪہ را عشــق
‹حسیـن؏› نیسـٺ،
ز خود بیخبر اسـٺ...! :)💔
✨#یااباصالح(عج)🍁
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
میگفت :🌱
ازهیئتاومدےبیرون
چشمتبهنآمحرمخوردولے
سرتُننداختیپایین؛باختے!💔
+خیلیراستمیگفت ..🖤
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
∞💌😍🦋∞
حاجت های بزرگ خودتان را
از آقازاده های کوچک امام حسین(ع)
حضرت علی اصغر و حضرت رقیه بگیرید...
✨#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی💜
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
خاطره ای تاثیرگذار از میزان تواضع و فروتنی مقام معظم رهبری
سالها قبل در دهه محرم در یک هئیت عزاداری که در پارکینگ آپارتمانی در منطقه گوهردشت برگزار می شد، منبر می رفتم، از آنجا که ماشین نداشتم، زمان بازگشت، پیر مرد باصفایی که بعد فهمیدم پدر شهید است، لطف می کرد و با خودروی شخصی خود مرا به منزل می رساند، در راه با هم گرم صحبت می شدیم، یک شب گفت: حاج آقا می دانستی من به مدت ۷ سال راننده حضرت آقا بودم؟ گفتم: نه از کجا باید می دانستم، بلافاصله گفتم: خیلی مشتاق شدم چند خاطره از خاطرات ناب حضرت آقا را که به چشم خود دیده ای برایم تعریف کنی! گفت: نه من تصمیم گرفته ام دیگر برای کسی خاطره تعریف نکنم! با تعجب پرسیدم، چرا آخه؟!
گفت: چون مردم تحمل شنیدن حقایق را ندارند و مرا به دروغ گویی متهم می کنند!
گفتم: نه خیالت راحت من حرفهایت را باور می کنم، قبول کرد و چندین خاطره ناب برایم تعریف کرد او گفت: یک شب ماموریت پیدا کردم که بروم و از فرودگاه یکی از شخصیت ها را به بیت بیاورم، در فرودگاه بودم که یکی از رانندگان تاکسی به حضرت آقا جسارت و توهینی کرد، رگ غیرتم باد کرد و خونم به جوش آمد، رفتم جلو و او را حسابی چپ و راست کردم، در این بین، آن شخص هم از راه رسید ماجرا را پرسید، به او توضیح دادم که آن راننده بی ادب چه جسارتی کرده، او هم دستور داد آن راننده را بازداشت کرده و بردند، چند روزی از این ماجرا گذشت، خدا به یکی از محافظان حضرت آقا فرزندی عنایت کرده بود و ایشان همکاران خود را به خوردن حلیم دعوت کرده بود، مشغول خودن بودیم که ناگهان خود حضرت آقا هم تشریف آوردند و بعد از خوش و بش با جمع و تبریک به آن برادر سپاهی در جمع نشسته و شروع به خودن صبحانه کردند، من از این فرصت استفاده کرده و ماجرا فرودگاه را برای حضرت آقا تعریف کردم، برخلاف انتظار من، ناگهان رنگ چهره آقا تغییر کرد! و با عتاب به من فرمود: کی به شما اجازه داده بود یک نفر را آن هم در ملاء عام و در مقابل دوستان و همکارانش به باد کتک بگیری؟ گفتم: آقا اون راننده به شما جسارت کرد! گفتند: به من جسارت کرده بود چه ارتباطی به شما داشت!؟ حتما دردی داشته، کسی به دردش نرسیده و او هم اینگونه دردش را بروز داده، بعد با کمال تواضع فرمود: آقایان! من یک طلبه ساده ای در مشهد بودم و برای مردم روضه می خواندم، خداوند منان منت گذاشته و آبرویی به این طلبه داد، شما حق ندارید بخاطر علاقه شخصی به من، برخورد قهرآمیزی با مردم داشته باشید...
آن روزها من ریش پر پشتی داشتم ایشان رو به جمع فرمود، از نظر مردم هر چقدر که شما محاسن بلندتری می گذارید به همان میزان انقلابی ترید، پس محاسن خود را در حدی نگه دارید که از پس مسئولیت آن بر می آیید، من از کاری که کرده بودم خیلی پشیمان شدم و آقا پس از صرف غذا در حالی که هنوز ناراحت بودند از جمع خداحافظی کردند و رفتند.
آری بی جهت نیست که از بین صدها مجتهد و مرجع تقلید جلیل القدر چنین سید بزرگواری به عنوان ولی فقیه زمانه و زعیم جهان اسلام برگزیده شده است، چرا که به فرموده خداوند منان در قرآن مجید *اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ*
✍🏻[ حجت الاسلام و المسلمین] علی ارجمند عین الدین مسئول حوزه نمایندگی ولی فقیه در سازمان جهاد کشاورزی استان البرز
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
اَحَبَّ اللهُ مَن اَحَبَّ حُسَینا
👈 یعنی
خدا به مقداری ما را دوست دارد
که ما امام حسین(علیه السلام) را دوست داریم 🖤
📚بحار،ج۴۳،ص۲۶۱
💥چقدر ارباب رو دوست داریم؟؟؟
✨ #ما_ملت_امام_حسینیم
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲┊ #کلیپدلتنگـی
رفیق تنهایےهام حسیــــــــــن💔
#محمدحسینپویانفࢪ🎙
#محرم
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte