eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸』
1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
326 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 آوا {حرفامون}:@AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علی آل یاسین السلام علیک یا داعی الله و ربانیَّ آیاته https://eitaa.com/kelidebeheshte/6549
مساله ٢٤٩- بعد از شستن هر دو دست بايد جلوى سر را با ترى آب وضو که در دست مانده مسح کند، و لازم نيست با دست راست باشد يا از بالا به پايين مسح نمايد... https://eitaa.com/kelidebeheshte/6549
✨مسئله روز✨ 👕حکم پوشیدن لباس جنس مخالف👚 https://eitaa.com/kelidebeheshte/6541
هدایت شده از کلید‌بهشت🇵🇸』
اوݪ‌صبح‌سݪام‌بدیم✋🏻🌷 السلام‌علیڪ‌یا‌اباعبدالله السلام‌علیڪ‌یا‌ابا‌صالح‌المهد؁ السلام‌علیڪ‌یا‌علے‌بن‌موسی‌الرضا السݪام‌علیڪ‌یا‌فاطمة‌الزهرا السݪام‌علیڪ‌یا‌فاطمة‌المعصومه ‌الہـم‌‌عجل‌لولیڪ‌الفـــرج 🍃🌸دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود🌸🍃 📿 اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، 💍 فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، 📿 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، 💍 فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، 📿 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم 💍 تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ . 🍃 دعای غریق 🍃 🌸 دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان 🌸 یا اَللَّهُ یا رَحْمن یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج https://eitaa.com/kelidebeheshte/6254
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ali-fani-8.mp3
21.06M
❤️ منتظران بقیه الله (ارواحنا فداه) ❤️ ان شاء ا... هر روز صبح همراه باشید با قرار تجدید بیعت روزانه با 🌺امام زمان (عج)🌺 ❗️چله دعای عهد❗️ روز7⃣ جهت یادآوری فراموش نشه ها☺️😇 🎤 https://eitaa.com/kelidebeheshte/6370
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزرائیل چگونه همزمان جان میگیرد؟ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ الهم عجل لولیک الفــرج https://eitaa.com/kelidebeheshte/6549
میگفت: یکی برا مادرتون یه کاری کنه مگه جبرانش نمیکنید !؟؟ برید در خونه خانوم ام‌البنـین ... تا میتونید نوکری کنید ... حضرت عباس بی‌جواب نمیزاره!! 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 https://eitaa.com/kelidebeheshte/6549
صلّ اللّه علیكِ یا أمّ القمـــــــــرِ العشیرة...
ادب از شأنِ مقامِ تو چُنین گشته وزین فاطمه بودی ولی نامِ تو شد اُمّ بنین .
مداحی آنلاین - کبوتر مدینه پر نداره - سیب سرخی.mp3
10.51M
‌∞🖤∞ 🔳 (س) کبوتر مدینه پر نداره،خونه ام ستاره و قمر نداره 🎤 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 https://eitaa.com/kelidebeheshte/6549
💎به وقت رمـ💖ـان💎
🌌هرشب ساعت21🕘 🎀با ما همراه باشید🎈 📕رمان📕
💗💗 بعد درست کردن سالاد رفتم توی اتاقم لباسمو عوض کردم تو آینه داشتم خودمو نگاه میکردم که در اتاقم باز شد امیر اومد داخل به دستاش نگاه کردم ببینم باز چیزی همراش نباشه امیر: چیه ،نگاه نگاه میکنی - ها،،هیچی ،کاری داری؟ امیر : میگم آیه چند وقته میخوام باهام صحبت کنم - در چه مورد؟ امیر: در مورد دوستت ! - هااااااا امیر : چیه مگه چیزه بدی گفتم - تو سارا رو کجا دیدی؟ امیر : آها پس اسمش ساراست - یعنی تو اسمشم نمیدونستی؟ امیر : یه جور میگی اسمشو نمیدونستی که انگار روزی چند بار باهم میریم بیرون یا باهاش حرف میزنم - بابا بیخیال،خل مشنگ تر از تو پیدا نمیشه ،حتمن میخوای بگی خوشت هم اومده ازش امیر: اره - واییی شوخی نکن،تو کی عاشقش شدی من نفهمیدم امیر: ول کن این حرفا رو ،الان کمکم میکنی یا نه - خیر امیر: چرا؟ - حیف دوست من نیست که بیاد زن تو بشه امیر یه دور چرخید : مگه من چمه - یه دور دیگه بزن ( امیرم دوبار چرخید) حالا که دقت میکنم ،خدا در و تخته رو عین هم ساخته ،یکی از یکی .... ( صدای زنگ آیفون اومد) بریم مهمونا اومدن امیر : عع پس تکلیف من چی میشه ؟ - هیچی،یه دور از روی درس تصمیم کبری بنویس تا بهت بگم ... 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
💗💗 وارد پذیرایی شدم ،چادررنگیمو روی سرم مرتب میکردم کنار در ورودی ایستادم که در باز شد و زن عمو و معصومه وارد خونه شدم در حالی که با زن عمو احوالپرسی میکردم چشمم به در بود و منتظر رضا ... معصومه نگاهی کرد به قیافه تابلوی من لبخندی زد معصومه: تو حیاطه داره با امیر صحبت میکنه لبخندی زدمو رفتم سمت آشپز خونه بابا و عمو هنوز نیومده بودن ،سینی چایی رو آماده کردم استکانا رو داخلش مرتب چیدم یه دفعه چشمم به پنجره افتاد رفتم نزدیک پنجره شدم و به امیر و رضا نگاه میکردم مامان : دنبال چیزی میگردی اون بیرون ؟ - هاااا...نه ..چقدر امشب ماه قشنگه تو آسمون مامان: آها ماه آسمون یا ماه زمین با شنیدن حرف مامان خجالت کشیدمو رفتم سمت سماور چایی رو داخل استکانا ریختم داشتم از آشپز خونه میرفتم بیرون که در خونه باز شد و امیرو رضا وارد خونه شدن رضا مثل همیشه خوشتیب و خوش لباس بود رضا : سلام مثل ندید بدیدااا که انگار صد ساله ندیده بودمش داشتم نگاهش میکردم - سلام امیر : خواهر من چاییت سرد شده هاا با حرف امیر فهمیدم باز دوباره گند زدم نمیدونم چرا هر موقع رضا رو میبینم خرابکاری میکنم چایی رو بردم گذاشتم روی میز که امیر زحمت دور زدنش و کشید بعد رفتم کنار معصومه نشستم معصومه اروم زیر گوشم گفت: راستی یه خبر خوب دارم برات نگاهش کردم : چی؟ معصومه: الان نمیتونم بگم تو جمع میترسم پس بیافتی ،بیشتر از این ضایع کنی با شنیدن حرفش متوجه شدم حرفش در مورد رضاست مچ دستشو گرفتم و بلند شدم و رفتیم سمت اتاقم در و بستم و نشستیم روی تخت - خوب بگو چیه خبرت؟ معصومه: اول یه نفس عمیقی بکش تا بگم حوصله جرو بحث و نداشتم و یه نفسی کشیدیم : حالا بگووووو معصومه: دیشب یواشکی شنیدم که مامان به بابا میگفت همین روزا بریم خاستگاری آیه واسه رضا 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte۶
💗💗 با شنیدن حرفش چند لحظه ای تو شوک بودم معصومه : الووو ،خوبی؟ واایییی میدونستم اینقدر بی جنبه ای ،شوهر ندیده... خندم گرفت از حرفش معصومه گونه مو بوسید و گفت: چند وقت دیگه میشی زنداداش خودم ،یه خواهر شوهر بازی سرت بیارررررم که نگوو زدم به بازوش :خیلی لوسی یه دفعه در اتاق باز شد امیر اومد داخل -ای خدااا ۲۷سالت شده هنوز یاد نگرفتی ،سرت و نندازی پایین بیای داخل امیر : خوبه حالا ،انگار اتاق رییس جمهوره ،بیاین عمو و بابا اومدن مامان صدات میزنه - باشه الان میام بعد چند دقیقه منو معصومه هم رفتیم تو پذیرایی ،رفتم نزدیک عمو شدم باهاش احوالپرسی کردم ،عمو پیشونیمو بوسید و با معصومه رفتیم سمت آشپز خونه مامان و زن عمو مشغول کشیدن غذا داخل ظرف بودن منم سفره رو برداشتم و رفتم سمت پذیرایی یه نگاهیی به امیر کردم - امیر جان بیا کمک امیر:آیه نمیشه نیام خودت بزاری - نخیر پاشو تنبل ،بدرد آینده ات میخوره امیر بلند شد و پشت سرش رضا هم بلند شد و سفره رو از من گرفت رضا: شما برین خودمون میزاریم - دستتون درد نکنه بعد از خوردن شام ،منو معصومه ظرفا رو شستیم و بعد با هم رفتیم توی حیاط روی تخت وسط حیاط نشستیم معصومه: خوشحالی نه؟ - از چی؟ معصومه: از اینکه قراره از ترشی در بیای - دیونه ،مگه من چند سالمه که همه فک میکنن ترشی شدم معصومه : به سن نیست که ،به بو هستش که بوی ترشیت تا خونه ما میاد .... میخواستم بزنمش که در خونه باز شد و امیر و رضا اومدن بیرون امیر : نگفتم این دو تا پینیکیو بیرونن معصومه : هر چی باشیم که از شما پت و مت که بهتریم با حرفش خندم گرفت... 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚⁉️⚠️ 📌بترس از روزی که همه بدن به حرف می آیند و به آنچه انجام دادند کنند. 🎯نشر دهید‼ ✅ بـهشــ💐ـت یا جهنـ🔥ــــم🔥 انتخاب با شما👌 https://eitaa.com/kelidebeheshte/6549
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰لقمان حکیم: ✨ ای پسرم! ⚡️مبادا که خروس از تو زرنگ تر باشد!🐓 که وقت برخیزد و کند، در حالی که تو در خواب باشی!😴 📚مستدرک الوسایل ج 12 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte 💛نمازشب را با ما تجربه کنید.💛