فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺بوی گل سوسن و یاسمن آید . . .
https://eitaa.com/kelidebeheshte/6673
❄️ شکستن یخ ❄️
✍🏻آیت الله خوانساری «رضوان الله علیه» فرمودند:
یک سال در قم برف زیادی آمده بود. امام خمینی «رضوان الله علیه» نصف شب می آمد کنار حوض مدرسه و به هر زحمتی بود یخ آن را می شکست، وضو می گرفت و می رفت در یکی از کلاس های مدرسه، مشغول نماز شب می شد.
📚زیر باران، اصغر آیتی و حسن محمودی، نکته 274
#نماز_شب
#حضرت_امام
#امام_خمینی
https://eitaa.com/kelidebeheshte/6673
❤️نماز شب را با ما تجربه کنید.❤️
مساله ٢٥٣- پهناى مسح پا به هر اندازه باشد کافى است، ولى بهتر، بلکه احوط آن است که با تمام کف دست، روى پا را مسح کند.
مساله ٢٥٤- اگر در مسح پا همه دست را روى پا بگذارد و کمى بکشد صحيح است.
#احکاموضو
#مسحِپا
✨مسئله روز✨
بسیاری از مردم تصور می کنند در وضو، کشیدن #مسح تا برآمدگی پا کافی است.
درحالی که طبق نظر برخی از مراجع، مسح باید تا مفصل ادامه پیدا کند.
مسأله:
_ روی پاها را از سر یکی از انگشتان پا تا مفصل مسح نماید. [1]
_ روی پاها را از سر یکی از انگشتان پا تا برآمدگی روی پا مسح کند بلکه احتیاط واجب این است که تا مفصل را هم مسح نماید.[2]
_ روی پا را باید از سر انگشتان (غیر از انگشت کوچک که به تنهایی اشکال دارد) تا برآمدگى روی پا، مسح نماید و بنابر احتیاط مستحب تا مفصل پا ادامه دهد.[3]
-----------------------
1- أجوبة الاستفتائات خامنه ای س106
2- توضیح المسائل جامع سیستانی ج1، م272
3- توضیح المسائل مکارم، م272
ali-fani-8.mp3
21.06M
#قرارهرصبح
❤️ منتظران بقیه الله (ارواحنا فداه) ❤️
ان شاء ا... هر روز صبح
همراه باشید با قرار تجدید بیعت روزانه
با 🌺امام زمان (عج)🌺
❗️چله دعای عهد❗️
روز2⃣1⃣
جهت یادآوری فراموش نشه ها☺️😇
#علی_فانی🎤
https://eitaa.com/kelidebeheshte/6370
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😐مقایسه دو پرچم✌️✌️🏼✌️🏾
🇮🇷#جشن_انقلاب
@kelidebeheshte
💗#گامهای_عاشقی💗
#قسمت_بیست_وپنجم
نفس عمیقی کشیدم و رفتم داخل خونه
امیر روی مبل دراز کشیده بود و با دیدنم میخندید
- چیه شنگولی ؟
امیر: مامان زنگ زد ،واسه فرداشب قرار گذاشت !
- قرار چی؟
امیر: قرار جلسه ۵+۱
- بی مزه
امیر: من در عجبم تو چه جوری کنکور قبول شدی،انیشتین قرار خواستگاری دیگه
- چی میگییییییی؟ مامااااااان ،مامااااان!
مامان : چیه خونه رو گذاشتی رو سرت
- امیر راست میگه،زنگ زدین خونه سارا اینا
مامان: اره ،اینقدر مخمو خورد که هول شدم یه دفعه گفتم فرداشب
به امیر نگاه کردم خندم گرفت : یعنی تو نمیتونستی صبر کنی بزاری واسه آخر هفته
امیر: نخیر ،،از قدیم گفتن ،درکار خیر حاجت هیچ استخاره ای نیست
- دیووونه ،این الآن چه ربطی داشت به حرف من...
امیر: کلن مزمونش همینه که زود بریم
- حالا شماره خونشونو از کجا آوردی؟
امیر: با اجازه ات از دفتر تلفن توی اتاقت
یه نگاه شیطنتی بهش کردمو رفتم توی اتاقم
روی تختم دراز کشیدمو به کار احمقانه ای که کردم فکر میکردم ...
یه دفعه در اتاق باز شد و امیر وارد اتاق شد
- چیه ،باز چی میخوای؟
امیر اومد کنار تختم نشست
امیر:میگم آیه ،با سارا صحبت کردی ،فهمیدی که از من خوشش میاد یا نه
- آخه هویچ! اگه خوشش نمی اومد که نمیزاشت بری خواستگاریش ...
امیر: میگم ،من فرداشب چی باید بگم بهش
- یه کم دلقک بازی براش در بیار یه دل نه صد دل عاشقت میشه ...
بالشت کنار تخت و برداشت زد به سرم
- چیه ،چرا ناراحت میشی ، ولی خودمونیمااا در و تخته عین همین...
امیر: خوبه که لااقل ما مثل همیم تو چی،،بیچاره رضا باید تا آخر عمر تحملت کنه
- خیلی هم دلش بخواد ،پاشو برو بیرون میخوام بخوابم
امیر: انتقاد پذیرم نیستی دیگه. اخلاقت و عوض کن خواهر من
خواستم بالشت و سمتش پرت کنم که از اتاق رفت بیرون از حرفش خندم گرفت...
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
💗#گامهای_عاشقی💗
#قسمت_بیست_وششم
صبح زود از خونه زدم بیرون یه دربست گرفتم ،رفتم سمت دانشگاه
وارد محوطه دانشگاه شدم که یکی صدام کرد
برگشتم نگاهش کردم سارابود
- سلام عروس خانم ،اینجا چیکار میکنی ناسلامتی امشب شب خواستگاریته
سارا: نمیخواستم بیام ،ولی منصوری تماس گرفت گفت حتما باید بیای تازه گفت تو هم باید باشی
- عع من چرا ؟
سارا: نمیدونم بریم ببینیم چیکار داره
با سارا سمت اتاق بسیج حرکت کردیم ،بعد از در زدن وارد اتاق شدیم
- سلام
سارا: سلام
منصوری: سلام بچه ها بشینین کارتون دارم
رفتیم روی صندلی که کنار میز بود نشستیم
منصوری: یه مشکلی پیش اومده ،بچه هایی که هر ساله پکیج برای راهیان نور درست میکردن الان نمیتونن درست کنن ،گفتم بیاین اینجا تا یه فکری بکنیم ببینیم چیکار باید بکنیم
سارا: ببخشید من و آیه اسممونو واسه این سفر خط زدیم
منصوری:عه چرا؟
سارا:خوب نمیتونیم بیایم دیگه
( با حرف سارا خندم گرفت، به منصوری نگاه کردم)
- درسته که نمیتونیم بیایم ولی پکیج و درست میکنیم
منصوری یه لبخندی زد:
خدا رو شکر ،من تنها امیدم شما بودین
- خوب حالا باید چیکار کنیم
منصوری: باید برین بسیج برادران اونجا آقای هاشمی کمکتون میکنه
با شنیدن اسم هاشمی اخمام رفت تو هم ،یه روزه اومده کل کارو سپردن بهش
سارا: باشه ،چشم
با سارا از اتاق بیرون رفتیم
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
💗#گامهای_عاشقی💗
#قسمت_بیست_وهفتم
- سارا چرا تو اسمتو خط زدی واسه راهیان نور
سارا: خوب، چیزه ! دلم نمیخواد تنها برم
- دیونه ،نه به داره نه بباره
همینجور حرف میزدیم که رسیدیم دم در اتاق بسیج برادران
یه کم چهره مونو جدی کردیم و چند تقه به در اتاق و زدیم وارد شدیم
آقای هاشمی با تعداد از پسرای دانشگاه در حال بگو به خند بودن
با دیدن چهره ی خندان هاشمی من و سارا هاج و واج نگاهش میکردیم
که یکی از پسرا پرسید:
ببخشید کاری داشتین ؟
یه دفعه به خودم اومدم که گفتم :خانم منصوری ما رو فرستادن راجب پکیج راهیان نور
یه دفعه هاشمی گفت: بله بفرمایید داخل،بعد به پسرایی که دورش نشسته بودن گفت : بچه ها خسته نباشین شما میتونین برین
یعنی با این حرفش خندم گرفت ،خوبه که نیششون تا بنا گوششون باز بود خیلی هم خسته شده بودن
منو سارا کنار ایستادیم که آقایون تشریفشونو بردن
هاشمی: بفرمایید بشینین
منو سارا هم رفتیم نشستیم
هاشمی: به نظر من یه پکیج ساده درست کنیم مثلا،یه سجاده به رنگ لباس بسیجی با یه تسبیح و یه مفاتیح ریز ،نظر شما چیه؟
سارا: به نظرم خوبه
- ولی به نظر من خیلی ساده است،چون شاید بعضی ها برای اولین باره که به این سفر میان باید یه چیزی درست کنیم ذوق و شوق رفتنشون زیاد بشه
هاشمی سرشو برگردوند سمت من
چشم تو چشم شدیم ،یه دفعه رنگ آبی چشماش منو جذب خودش کرد
یه دفعه سرمو پایین کردمو به دستام خیره شدم
هاشمی: خوب شما چه نظری دارین؟
- نمیدونم ،باید فکر کنم
هاشمی یه لبخندی زد ،با این لبخندش فکر کردم داره منو مسخره میکنه
بلند شدم و نگاهش کردم: جوک گفتم که خندیدین ؟
هاشمی لبخندشو محو کرد: نه ولی اینجور شما با نظرم مخالفت کردین فکر کردم حتما پیشنهاد خودتون بهتر از پیشنهاده من باشه
با جدیت گفتم: معلومه که هست ،فردا بهتون پیشنهادمو میگم ،فعلا با اجازه
از اتاق بیرون رفتم ،سارا هم پشت سرم اومد بیرون
سارا: چت شد یهو آتیشی شدی؟
- ای کاش میتونستم خفه اش کنم با دستادم ،دیونه زنجیری منو مسخره میکنه
سارا: وااا ،آیه ! بنده خدا که چیزی نگفت ،راستش من خودمم خندم گرفت تو این حرف و زدی ،آخه دختر کم عقل ،لااقل فکر میکردی بعد نظرت و میگفتی
- ول کن سارا اعصابم خورده،میزنم داغونت میکنم
سارا: باشه بابا ،الان داغونم نکن ،داداش بیچاره ات افسردگی میگیره ...
خندیدم و رفتیم سمت کافه دانشگاه
تا ساعت دو کلاس داشتیم آخرین کلاسمون هم با هاشمی بود...
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
#سخن- بزرگان
وقتی با خدا باشی، با خودت هم
خواهی بود؛ وقتی خدا را فراموش
ڪنی، خودت را هم فراموش خواهۍ
ڪرد، وقتی خودت را هم فراموش
ڪنی دیگر در اندیشهٔ منافع خودت
هم نخواهی بود و مدام علیهخودت
اقدام خواهی ڪرد 🌿 !'
#استاد_پناهیان
https://eitaa.com/kelidebeheshte/6691
4_5814454651478607749.mp3
9.25M
🎼 #سرودبسیارزیباودلنشین
🔊 از روز ازل دل به تو دادم..
🎤 حاج حسین سیب سرخی
2 روز تا ولادت حضرت زهرا {سلام الله علیها}❤️
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
https://eitaa.com/kelidebeheshte/6691
✍🏻 #نمازشب👆🏻👆🏻
التماس دعا🤲🏻🦋
https://eitaa.com/kelidebeheshte/6691
💚نمازشب را با ما تجربه کنید. 💚
مساله ٢٥٥- در مسح سر و روى پا بايد دست را روى آنها بکشد،
و اگر دست را نگهدارد و سر يا پا را به آن بکشد، وضو باطل است.
ولى اگر موقعى که دست را می کشد سريا پا مختصرى حرکت کند، اشکال ندارد.
#احکاموضو
#مسح