eitaa logo
❤️کلیپ مازنی❤️
27.5هزار دنبال‌کننده
985 عکس
6.4هزار ویدیو
1 فایل
💗لذت بردن شما هدف ماست💗 🦋منتظر نظرات و انتقادات شما هستیم👇 @Ebrahimi_kh جهت هماهنگی تبلیغات👇 @Fatemeesmaiili کانال دوم ما👇 @tanzemazanikija تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/2758869563Ccac43b9f83
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️کلیپ مازنی❤️
🌺داستان《دخترک تنها》🌺 #قسمت_شست_چهارم آرام: ببخشید انقد مزاحمتون شدم شهربانو اخمی کردو گفت: یعنی
🌺داستان《دخترک تنها》🌺 آرام ایستاد اما برنگشت! سامان سرش را پایین انداخت! نمیدانست چه بگوید! آرام که دید او ساکت استو چیزی نمیگوید فقط گفت: خدافظ و دوباره حرکت کرد.سامان به طرفش به راه افتادو گفت: باید باهم حرف بزنیم آرام همانطور که خیلی آهسته قدم برمیداشت گفت: حرفی نمونده! سامان صدایش را کمی بالا بردو گفت: مونده!وایسا.خواهش میکنم آرام ایستاد.به طرف سامان برگشتو گفت: بیا..وایسادم.حالا بگو! سامان: اینطوری که نمیشه آرام: پس بیخیال خواست برگردد که سامان گفت: من اومدم کمکت کنم..پس نرو آرام به چشمان او نگاه کرد.حرفش را نشنیده بود.گفت: چی؟؟؟؟ سامان: بیا سوار ماشین شو..باهم حرف میزنیم! آرام بین دوراهی ماند.برود یا نرود؟؟؟؟نه به طرف سامان قدم برداشت نه به طرف مقابلش.سرجایش ایستاد.سامان سوار ماشین شدو خیلی سریع دنده عقب گرفت.دنده را جابه جا کردو گاز داد.ماشین حرکت کرد.با فشرده شدن ترمز،ماشین جلوی پای آرام توقف کرد.سامان گفت: سوار شو.. آرام بعد کمی مکث دستش را جلو بردو در را باز کرد! خودش نشستو وسایلش را هم زیر پایش گذاشت!پس از بسته شدن در سامان پایش را روی گاز فشرد و راه افتاد!آرام روی صندلی مچاله شد.دستش را زیر چانه اش زدو به بیرون نگاه کرد.سامان نفس عمیقی کشیدو گفت: کجا میخواستی بری؟؟؟؟ آرام بعد از کمی مکث گفت: خونه مامانبزرگم! - تا اونجا که یادم میاد شما.. - میدونم فامیلی نداشتیم..اما اونقدراهم بدنیستن!بعد یکمی صحبت..مطمئنا منو قبول میکنن! - بعد نمیپرسیدن دلیلت چیه؟؟ - مجبور نیستم واسه همه تعریفش کنم!میگم بابام مع..اد شده!بد شده..منم ..رار کردم! 🌴 🌲 🌿 🌳 🌱 https://eitaa.com/joinchat/3669557902Ce98167be62 ❤️کلیپ‌ مازنی❤️
🌺داستان《دخترک‌ تنها》🌺 - خونه کدوم مامان بزرگت میخواستی بری؟ - مامانه بابام! - پس حرفات راجع به پسرشون رو قبول نمیکنن.. - اونا خیلی وقته اعتمادشونو نسبت به پسرشون از دست دادن.همون موقعی که بابام و مامانم باهم ..رار کردن! سامان کمی مکث کردو گفت: بابت امروز متاسفم! آرام: مهم نیست!قرار بود حرف بزنیم.پس بگین!! - من کمکت میکنم.کمکت میکنم از دست اون پسره..جلالی ..رار کنی آرام به طرف او برگشتو گفت: و..واقعا؟؟ سامان: آره..من کمکت میکنم!توام هرچیزی که میپرسم و موبه مو به من توضیح بده! آرام: ولی الان..الان نمیتونیم صحبت کنیم! - چرا؟؟ - چون..من باید برم پیش مامانبزرگم - مجبور نیستی بری اونجا.. - هستم!مطمئنم که قبولم میکنن! - مجبور نیستی.ببین..ما الان میریم خونه ما توام اونجا میمونی.خیلی راحت.. - نه..لازم نیست.میرم خونه مامان بزرگم - چرا؟؟؟؟ - چون من نمیتونم این همه مدت و خونه شما بمونم..میرم اونجا. سامان پوفی کشیدو گفت: آدرسشونو داری؟ - یبار بابام وقتی آورده بود مارو تهران!برد و نشونمون داد! - پس بلدی! - یه چیزایی.اسمشو فقط یادمه..تجریش..اینو خیلی خوب یادم مونده! ادامه دارد.......... 🌴 🌲 🌿 🌳 🌱 https://eitaa.com/joinchat/3669557902Ce98167be62 ❤️کلیپ‌ مازنی❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨شبتون گرم نگاه خـدا🎉 شبتون پر از ستاره هایی باشه که هر شب به خدا سفارشتونو میکنن الهی حاجت دلتـ💝ـون براورده بشه شبتون بخیر ورویاهاتون شیرین🌙🌟 🌴 🌲 🌿 🌳 🌱 https://eitaa.com/joinchat/3669557902Ce98167be62 ❤️کلیپ‌ مازنی❤️
🦋 شمـه صـوائی به خــئر و خاشی 📆 اَمرو پنجشنبه ▫️۲۸  شروینه‌ما        ۱۵۳۶ تبری ▫️۲۷   دی                 ۱۴۰۳ خورشیدی ▫️۱۵  رجب               ۱۴۴۶ قمری ▫️۱۶ ژانویه              ۲۰۲۵ میلادی 📸 محمد عموزاد خلیلی 🌴 🌲 🌿 🌳 🌱 https://eitaa.com/joinchat/3669557902Ce98167be62 ❤️کلیپ‌ مازنی❤️
تو کوه صبر باشی و من نگاهم به بی صبرانی باشد که ادعای اسوه بودن دارند؟! تو فرمانبردار امام خویش باشی و من غافل از امام حاضر و حیّ خود باشم؟ یاری ام کن! 🥀 (س)🥀 🥀 🌴 🌲 🌿 🌳 🌱 https://eitaa.com/joinchat/3669557902Ce98167be62 ❤️کلیپ‌ مازنی❤️