کرامت
😩 دیگه تحمل این یکی رو ندارم عازم عتبات که شدی، شروع کردم به نوشتنِ خاطرات و فکرها و سوالاتی که می
برو بابا... لایق نیستی😒
عکسهای خانوادگی پیادهروی اربعین را بالا و پایین میکنم. اینجا از طفل تازه بهدنیا آمده هست تا پیرزن و پیرمردهای بیمار خوابیده روی تخت.
رفقا هر کدام یکجور خودشان را به این مسیر میرسانند. برای بعضیها از محالات است که سالی بیاید و به زیارتت نیایند. هر کدام نسخهای داشتند برای زائر شدنم.
هنوز از نزدیک ندیدمت، تصورش هم گلویم را پر بغض میکند و صورتم را پر اشک...
مرد است دیگر، راضی نمیشود که سختی زن و بچههای کوچک را ببیند. معمولاً هر سال چندباری میگویم و تلاشهایی میکنم؛ ولی تا به حال قبول نکرده. من هم اصرار نمیکنم. از همینجا هم میشود سلام داد و زیارت کرد. زیارت از مسیر نارضایتی همسر، زیارتی بدون تمرین ولایت است. انتخابی سخت و سوزناک، که حتماً لازمش دارم.
مگر میشود شما بطلبید و همسر، باز هم راضی نشود؟ مگر میشود که لایق باشم و روزیام نشود؟ مگر میشود یاد مصایب این خاندان افتاد و فکر کرد: «با نرفتن و نچشیدن این راه، خودمان بزرگیم! و بچهها را تربیت میکنیم!» اینجا که گرد و غبارش هم توتیای چشم هاست، اینجا که اخلاص و محبت و خدمت و حب و بغض را زندگی میکنند، یک هفتهاش چنان بزرگ میشوند که...
#یک_خشت_تربیت
🏡زندگی را میشود قشنگتر ساخت. آجر به آجر...خشت به خشت...
💌 به قطره اشک گوشه چشمم، دلخوشم.
☀️ برای نزدیکترشدن به شما، باید خوبتر باشم.
☀️ اذن دخول... روز ورود... چه رزقی از حسین (ع) میخواهم؟
☀️#اللهم_الرزقنی_شفاعه_الحسین_یوم_الورود
📖#زیارت_عاشورا
🕌#اربعین
✅@keraamat_ir