6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 تربيتی که قاتل امام حسین پرورش می دهد!
🔻آیا قبول داریم اکثر مردم از ترس فقر کار میکنند؟
♨️ ریشه این ترس در تربیت مادر است.
✴️ مادر اگر شجاع باشد، به بچهاش میگوید از کم نمره گرفتن نترسیها! به خاطر زیبایی علم، زیبایی خلاقیت و خدمت درس بخوان.
✴️ اما اگر مادری نخواهد بچهاش را خوب تربیت کند از نزدیکترین ابزار که ترس است استفاده میکند.
از آن زمانی که میگوید فلان چیز، جیز است. این بچه وقتی بزرگ میشود، از ترس پلیس خلاف نمیکند.
🔴 بدانیم اگر بشود ملتی را ترساند، میشود آن ملت را قاتل امام حسین (ع) کرد که با اشک بروند به خیمهها حمله کنند.
چرا که میدانستند اینها بچههای پیغمبرند و گناهی ندارند، اما از ترس اینکه اگر اینها نبرند، کس دیگر میبرد، غارت میکردند.
☑️ شجاعت فقط مال میدان جنگ نیست، مال روابط اجتماعی و درس خواندن هم هست، مال تمام زندگی است.
"حجت الاسلام پناهیان"
⚠️ ما در کرامت، برایتان از اندیشه های مختلف تربیتی می گوییم، چراکه نگاه نقادانه ی شما ارزشمند است. ⚠️
#استاد_پناهیان
#تربیت_فرزند #تربیت_کودک
#مادر #مادرانه #شجاعت
#ترس #ترساندن_فرزند
#محرم #تاسوعا #عاشورا
#امام_حسین_علیه_السلام
✅ @keraamat_ir
9.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 وقتی زنی در مکتب حضرت سيدالشهدا علیهالسلام پرورش می یابد، چه ویژگیهایی پیدا می کند؟
📚 برشی از کتاب "در میان روضه هایت زندگی کردن خوش است. "
#کتابخوانی
#شب_پنجم
#مادرانه
✅ @keraamat_ir
🤕 کلافه شدم از بیمسئولیتی و تنبلی بچهم
هر کاری بهش میگم انجام بده
یا حال نداره
یا خسته است
یا میگه: «باشه...باشه... گیر نده» و آخرشم انجام نمیده
🪶 لای پر قو بزرگ شده
هر چی خواسته براش خریدیم
نمیدونم چرا انقدر تنبل و بیمسئولیته؟!
🔹 شاید بهتر بود میذاشتیم کمی سختی بکشه
بهتر بود یادش میدادیم زندگی میدون مبارزه است
🟧🔸🟧🔸🟧
«زندگی، میدان مبارزههاست و با این مبارزههاست که انسان شکل میگیرد و استعدادهایش را بیرون میریزد.»
" استاد صفایی حائری "
#مادرانه
#مادر_و_کودک
✅ @keraamat_ir
کرامت
🤕 کلافه شدم از بیمسئولیتی و تنبلی بچهم هر کاری بهش میگم انجام بده یا حال نداره یا خسته است یا می
▪️🔳▪️
با لباس خاکی رسید خانه، مثل همیشه میخواستم بپرسم: «چرا لباست خاکییه؟ چرا مواظب نیستی؟ چرا...»
یکدفعه یادم افتاد قول داده بودم بیشتر شبیه مادر بشوم. مادرم جور دیگری به بچههایش سلام میکرد. سلام میوه دلم... سلام نور چشمم
▪️🔳▪️
#مادرانه
#حضرت_زهرا
#حدیث_کساء
✅ @keraamat_ir
کرامت
▪️🔳▪️ با لباس خاکی رسید خانه، مثل همیشه میخواستم بپرسم: «چرا لباست خاکییه؟ چرا مواظب نیستی؟ چرا..
🟧🔸🟧
مستقل شو
🎒 مدرسهها که مجازی میشد، آن به آن از وضعیت کلاس گزارش میداد. از من هم به عنوان یک وردست تمام عیار استفاده می کرد.
گشنش بود، مدادش تراش می خواست، پاک کنش رو گم کرده بود و دهها مشکل جورواجور.
✳️ اوایل همانی بودم که میخواست اما کم کم باید از تاتی کردن به راه رفتن می رسید، مثل بچهگی هایش.
کمکم پاسخم را به درخواستهایش کم کردم، الان یادگرفته تنهایی کارهایش را انجام دهد مثل زمانی که در مدرسه هست.
🟧🔸🟧
#مادرانه
✅ @keraamat_ir
کرامت
🟧🔸🟧 مستقل شو 🎒 مدرسهها که مجازی میشد، آن به آن از وضعیت کلاس گزارش میداد. از من هم به عنوان یک و
🟦🔹🟦
کارهات گیر میکنه، چی کار میکنی؟
🎗 گره پشت گره ...
نه افتاده بود به کارهام و پیش نمیرفتند.
این چند هفته حسابی کلافه و خسته بودم.
هنوزم باورم نمیشه
تموم شدن اون روزها و شبای سخت
همه چی درست شد
⚡️میدونم کار خودت بوده مامان
کار خودت و دعاهای همیشگیت برای من
🟦🔹🟦
#مادرانه
✅ @keraamat_ir
کرامت
🟦🔹🟦 کارهات گیر میکنه، چی کار میکنی؟ 🎗 گره پشت گره ... نه افتاده بود به کارهام و پیش نمیرفتند.
🟦🔹🟦
آخه این چه سوالی بود؟
دختر: «مامان دقت کردی ما با هم بحث مادر دختری نمیکنیم! عجیب نیست؟»
مامان: «برای اینه که مامان خوبی هستم و بدیهاتو نمیبینم.»
دختر: «دختر بد ندیدی! دخترای مردم...»
مامان: ...
من: ...
مامان: ...
من: ...
دعوامون شد.🤭
🟦🔹🟦
#مادرانه
✅ @keraamat_ir
کرامت
🟦🔹🟦 آخه این چه سوالی بود؟ دختر: «مامان دقت کردی ما با هم بحث مادر دختری نمیکنیم! عجیب نیست؟» ماما
🟧🔸🟧
داد بزنی، داد میزنم
پسر بزرگم اول صبح، باز قایمکی گوشی را برداشته بود.😖
بار چندمی بود که قوانین خانه را زیر پا میگذاشت.😵
چندباری خواستم که گوشی را تحویل بدهد؛ اما...🤯آخرش عصبانی شدم و سرش داد زدم.🤐
چند دقیقه بعد...
پسر کوچکتر با داد و بیداد حرف میزد.🙄
پسر وسطی افتاده بود به جان اولی.🫣
اولی هم ساکت شده بود و پکر.😞
این چرخه معیوب را باید خودم خاتمه میدادم.🫥
🟧🔸🟧
#مادرانه
✅ @keraamat_ir
کرامت
🟦🔹🟦 🙎♂ بابای بزرگتر یه عمر گفتیم و نوشتیم: بابا آب داد، بابا نان داد. بابا رو مادی و زمینی و خست
🍿 درمان خستگی با پفیلا
تازه دراز کشیده بودم...
خسته از کارهای قبلی🥱
بسته پفیلا را برداشت و آمد کنارم
زیرچشمی نگاهش میکردم🫣
همه را خالی کرد کف زمین🫤
همممممه را
و با ذوق پرت میکرد تا شعاع چند متری
انقدر خسته بودم که جان نداشتم چیزی بگویم
فقط نگاه میکردم😕
نگاهم کرد...
اولش به زور چند مشت پفیلا به خوردم داد🙄
بعد خودش را در بغلم انداخت
خندید
خندیدم
بیشتر خندید😁
تنگتر بغلش کردم
مامان مامان گفت...
خستگیام جور دیگری در رفت...🥰
🟧🔸🟧🔸🟧
#مادرانه
✅ @keraamat_ir