eitaa logo
❞ جرعه ای کتاب ❝ 🌿☕
166 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
758 ویدیو
47 فایل
هَـــر‌کس با کتابـــــ‌ها آࢪامــ گێرد،هــــــــيچ آࢪامشۍࢪا از دســــــتْ ندآدھ‌ اســـت؛) امـــــیڕالمـــؤمنیـݩ🌱🕊 ما اینجاییم اگه حرفی بود کافیه بزنی رو لینک 😉 https://harfeto.timefriend.net/17219293345896 کپی؟ صلوات بفرست برای ظهور اقا..حلاله
مشاهده در ایتا
دانلود
4_270538606995571405.mp3
1.22M
» 🎤 محسن فرهمند قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در (عج )هر روز صبح 🍂🍃 { @ketaaaab ...ღ ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گُمان‌میڪنیم براۍاین‌است‌ڪه‌شناخته‌نشویم اماقرآن‌میفرماید : رارعایت‌ڪنیدتاشناخته‌بشوید به‌چه‌چیزۍ!؟ به‌‎تقواو‎عفت ...🌿` 📚💫@ketaaaab💫📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~شهید محمدرضا دهقان امیری~
°•شنونده وصیت•° مراسم هیئت که تمام شد، به سمت حیاط امامزاده رفتیم. شور و اشتیاق عجیبی داشت و تاکید می کرد که به حرفش گوش بدهم. با انگشت اشاره کرد و گفت که وقتی شهید شدم مرا آنجا دفن کنید. من که باورم نمی شد ، حرفش را جدی نگرفتم. نمی دانستم که آن لحظه شنونده وصیت پسرم هستم و روزی شاهد دفن او در آن حیاط می شوم. _مادر شهید
°•تذکر لسانی•° شب میلاد امام حسین (ع) بود و ما در مسیر برگشت از هیئت بودیم. به منطقه ای رسیده بودیم که ماشین ها و کاروان های عروسی ظاهر مناسبی نداشتند. ناگهان پیشنهاد داد امر به معروف کنیم. من تعجب کردم و خواستم مانع شوم، اما گفت فقط تذکر لسانی می دهیم و رد می شویم. کنار هر ماشینی که مراعات نمی کرد، سرعت موتورش را کم می کرد، تذکرش را می داد و می رفت. با همان سرعت بالایی که داشت، تصادف کردیم. وقتی مردم دور ما جمع شدند، آخرین ماشینی که چند خانم بدحجاب سرنشینش بودند، ابراز شادی کردند و بوق زنان رفتند. من و او متحیرانه به هم نگاه کردیم و از نتیجه امر به معروفمان خنده مان گرفت. _دوست شهید
°•محل شهادت: سوریه•° دوره فتوشاپ را می گذراندم و در حد مقدماتی کارهایی انجام می دادم. یکی از کارهایی که از آن لذت می بردم، نوشتن اسم خودم روی سنگ مزار شهدا به عنوان شهید بود. وقتی عکس طراحی شده ام را در گروه دوستان خودم در یکی از شبکه های اجتماعی گذاشتم، همه خوششان آمد. تعداد زیادی از بچه های عاشق شهادت پیدا شدند، اما من دلم به سمت او کشیده شد. محمدرضا هم درخواست داد تا برایش طراحی کنم. وقتی آن عکس را فرستادم، خیلی خوشحال شد و به جای خالی محل شهادت اشاره کرد. گفتم حالا شهید بشو تا محلش مشخص شود. قبول نکرد و گفت که محل شهادت را سوریه بنویس. نوشتم. آن موقع تخیل بود؛ اما به واقعیت تبدیل شد. آن عکس در شبکه های اجتماعی خیلی معروف شد. _دوست شهید
°•یادواره برای او•° روزی به خانه ما آمد. طرح هایی را برای هفته دفاع مقدس آماده کرده بودم. با همدیگر به پایگاه بسیج رفتیم تا فرمانده را ببینیم. داشتند غرفه هایی را برای هفته دفاع مقدس آماده می کردند. از علاقه اش به شهادت مطلع بودم. به شوخی به فرمانده گفتم که چهره اش را خوب به ذهنش بسپارد که اگر شهید شد، برایش یادواره برگزار کنیم. باورم نمی شود که مدتی بعد از این ماجرا شهید شد و حالا باید برایش یادواره بگیریم. _دوست شهید
°•عشق فقط یک کلام...•° عاشق امام حسین(ع) بود، تا اسمش را می شنید، منقلب می شد شور حسینی همیشه در وجودش شعله ور بود‌. طوری که خواهرش به او گفت که عاشق شده ای؟! او جواب داد: عشق فقط یک کلام... حسین علیه السلام! _مادر شهید
°•الگو داشت•° از شخصیت چه گوارا در زمینه مبارزه و جنگ خوشش می آمد و گاهی عکس او را در شبکه های اجتماعی در صفحه شخصی اش می گذاشت. در بین شهدای مدافع حرم نیز الگوی نظامی اش شهید محمودرضا بیضایی و الگوی معنوی اش شهید رسول خلیلی بود. _دوست شهید