نفوذی-فصل01.mp3
9.46M
🎧📔 کتاب صوتی
نفوذی🌷
🔸فصل اول
✍🏼بهنام باقری
#پادکست
📚کانال "کتاب"👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3387818448Cd66b000dca
یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم.
دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هوا کنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا، نخواهد موشک هوا کند.
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
کتاب
📖دو دقیقه کتاب +۱۴ 📔کتاب سیاحت غرب ✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی 📌قسمت هجدهم رسیدم به باغی که راه از می
قسمت نوزدهم از کتاب سیاحت غرب👇🏻
📖دو دقیقه کتاب +۱۴
📔کتاب سیاحت غرب
✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی
📌قسمت نوزدهم
رسیدیم به منزلگاه و هر کدام در حجرهای از قصرهای بسیار عالی که از خشتهای طلا و نقره ساخته بودند منزل کردیم
اثاثیه منزل از هر حیث کامل بود بسیار تمیز شها و ظرافتهایی که چشمها را خیره میکرد و عقل را حیران میساخت خدمهاش بسیار خوش صورت و خوش اندام و خوش لباس بودند.
اینقدر زیبا بودند که من از ایشان به خاطر خدمت رسانیشان خجالت میکشیدم.
نگاهم به آینه بزرگی افتاد، خود را در آینه، بسیار زیباتر و با ابهتتر و باشکوهتر از خدمه دیدم.
در آن هنگام احساس آرامش و وقار و بزرگواری کردم و دیگر از آنها خجالت نکشیدم.
گویا شب شد، چراغ های هزار شمعی از سر شاخههای درختان روشن شد و از میان برگهای درختها به قدری چراغ برق روشن گردید که حد و حصر نداشت و تمام باغات قصرها از روز روشنتر شده بودند.
از روی تعجب با خود گفتم خدایا این چه کارخانهای است که این همه چراغ روشن نموده است؟
شنیدم کسی تلاوت نمود: مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ... ﴿۳۵ سوره نور﴾
فهمیدم که روشنایی اطراف از نور شجره آل محمد علیهم السلام است و این شهر را شهر محبت می گویند و محبین اهل بیت اینجا منزل میکنند.
ادامه دارد...
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
📖حکایتهای پندآموز
مرحوم آشیخ احمد کافی نقل می کردند:
داشتم می رفتم قم، ماشین نبود، ماشین های شیراز رو سوار شدیم. یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود.
هی دقیقه ای یک بار موهاشو تکون می داد و موهاش می خورد تو صورت من! هی بلند می شد می نشست، هی سر و صدا می کرد.
می خواست یه جوری جلب توجه عمومی کنه.
برگشت، یه مرتبه نگاه کرد به من و خانمم که کنار دست من نشسته بود.
گفت: آقا اون بقچه چیه گذاشتی کنارت؟! بقچه رو بردار بزار یکی بشینه!!😳
نگاه کردم دیدم به خانم ما میگه بقچه!
گفتم:این خانم ماست.
گفت: پس چرا این طوری پیچیدیش؟!
همه خندیدند.
گفتم: خدایا کمکمون کن، نذار مضحکه اینا بشیم.
یهو یه چیزی به ذهنم رسید. بلند گفتم: آقای راننده! زد رو ترمز.
گفتم: این چیه بغل ماشینت؟
گفت: آقا جون ماشینه! ماشین هم ندیدی تو آخوند؟!
گفتم: چرا دیدم ولی این چیه روش کشیدن؟
گفت:چادره روش کشیدن دیگه
گفتم: خب چرا چادر روش کشیده؟!
گفت: من باید تا شیراز گاز و ترمز کنم، چه می دونم، چادر کشیدن کسی سیخونکش نکنه، انگولکش نکنه،خط نندازن روش...
گفتم:خب چرا شما نمی کشی رو ماشینت؟
گفت:حاجی جون بشین تو رو قرآن! این ماشین عمومیه کسی چادر روش نمی کشه، اون خصوصیه روش چادر کشیدن👌🏼
من هم زدم رو شونه شوهر این زنه و گفتم:این خصوصیه، ما روش چادر کشیدیم🙂
🗞منبع: هفته نامه پرتو سخن، ص 5، شماره 736.
جهت عضو شدن در کانال روی پیوستن در پایین صفحه ضربه بزنید😊
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🌙داستان شب
هنگامی که نمرود نتوانست با آتشی که افروخت ابراهیم خلیل(ع) را بیازارد و خود را در مقابل او عاجز دید خداوند ملکی را به صورت بشر به سوی او فرستاد که او را نصیحت کند. ملک پیش نمرود آمد و گفت: خوب است بعد از این همه ستم که بر ابراهیم(ع) روا داشتی و او را از وطن آواره کردی و در میان آتش بدنش را افکندی اکنون دیگر، رو به سوی خدای آسمان و زمین آوری و دست از ستم و فساد برداری زیرا خداوند را لشگری فراوان است و می تواند با ضعیفترین مخلوقات خود تو را با لشگرت در یک آن هلاک کند.
نمرود گفت: در روی زمین کسی به قدر من لشگر ندارد و قدرتش از من فزونتر نباشد. اگر خدای آسمان را لشگری هست بگو فراهم نماید تا با آنها جنگ کنیم. فرشته گفت: تو لشگر خویش را آماده کن تا لشگر آسمان بیاید. نمرود سه روز مهلت خواست و در روز چهارم آنچه می توانست لشگر تهیه کند آماده نمود و در میان بیابانی وسیع با آن لشگر انبوه جای گرفت. آن جمعیت فراوان در مقابل حضرت ابراهیم(ع) صف کشیدند، نمرود به ابراهیم از روی تمسخر گفت لشگر تو کجا است؟ ابراهیم(ع) جواب داد در همین ساعت خداوند آنها را خواهد فرستاد. ناگاه فضای بیابان را پشه های فراوانی فراگرفتند و بر سر لشگریان نمرود حمله کردند هجوم این لشگر ضعیف قدرت سپاه قوی نمرود را در هم شکست و آنها را به فرار وادار نمود و مقداری از آن پشه ها به سر و صورت نمرود حمله کردند. نمرود بسیار نگران شد و به خانه برگشت بازهمان ملک آمد و گفت دیدی لشگر آسمان را که به یک آن لشگر تو را در هم شکستند، با اینکه از همه موجودات ضعیف ترند. اکنون ایمان بیاور و از خداوند بترس والا تو را هلاک خواهد کرد. نمرود به این سخنان گوش نداد. خداوند امر کرد به پشه ای که از همه کوچکتر بود. روز اول لب پایین او را گزید و در اثر آن گزش، لب او ورم کرد و بزرگ شد و درد بسیاری کشید. بار دیگر آمد لب بالایش را گزید، به همان طریق تورم حاصل شد و بسیار ناراحت گردید عاقب همان پشه مأمور شد که از راه دماغ به مغز سرش وارد شود و او را آزار دهد. بعد از ورود پشه، نمرود به سردرد شدیدی مبتلا شد. هرگاه با چیز سنگینی بر سر خود می زد پشه از کار و آزار او دست می کشید و نمرود مختصری از سردرد راحت می گردید. از این رو کسانی که در موقع ورود به پیشگاه او برایش سجده می کردند، بهترین عمل آنها بعد از این پیش آمد آن بود که با چکش مخصوصی در وقت ورود قبل از هر کار بر سر او بزنند تا پشه دست از آزار او بردارد و مقرب ترین اشخاص کسی بود که از محکم زدن کوبه و چکش هراس نکند. بالاخره با همین عذاب نمرود رخت از جهان بربست و نتیجه کفر و عناد خویش را مقدار مختصری دریافت.
داستان ها و پندها، ج ۱، ص ۳۹
#داستان_شب
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
همراهان عزیز سلام🪴
صبح به خیر
اول صبح کانال کتاب را به کلام پیامبر خاتم منور کنیم
♡حضرت رسول اكرم(ص) فرمودند: خداوند دلی را که ظرف قرآن شود عذاب نمی کند♡
♡متن عربی: قال رسول الله لَا یـُعَذِبُ قـَلباً وَعَی ألقـُرآن♡
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
📌مُعَوّذَتین چیست؟
معوذتین به معنای دو نگاه دارنده است که به سوره های ناس و فلق گفته میشود.
هر دو با "قُل أعوذُ" شروع میشود و دارای معنای تعویذ یا همان پناه بردن به خداوند است.
علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش در روایتی از امام صادق(ع) نقل کرده که: پیامبر اکرم(ص) در بستر بیماری بودند و تب ایشان شدت یافت سپس جبرئیل و میکائیل این دو سوره را برای شفای آن حضرت نازل کردند که جبرئیل به قرائت سوره فلق و میکائیل به قرائت سوره ناس در پایین پای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای شفا متوسل شدند.
📚تفسیر قمی جلد ۲ ص ۴۵۰
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
نفوذی-فصل02.mp3
8.6M
🎧📔 کتاب صوتی
نفوذی🌷
🔸فصل دوم
✍🏼بهنام باقری
#پادکست
📚کانال "کتاب"👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3387818448Cd66b000dca
🥀حکایت تلخ
از کسی سؤال شد که چرا دیگر خروستان نمی خواند؟🐓
گفت: همسايه ها شاكی بودند كه صبح ها ما را از خوابِ خوش بيدار می كند، ما هم سرش را بريديم🔪
آنجا بود كه فهميدم هر كسی مردم را بيدار كند، سرش را خواهند بريد🩸
در دنیایی كه خیلی ها از مرغ🐔 تعريف می كنند، نامی از خروس🐓 نيست!
چون اونا به فكر سير شدن🍗 هستن، نه بيدار شدن🥱
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
کتاب
📖دو دقیقه کتاب +۱۴ 📔کتاب سیاحت غرب ✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی 📌قسمت نوزدهم رسیدیم به منزلگاه و هر کد
قسمت بیستم از کتاب سیاحت غرب
ඖෂධීය වටිනාකම ගැන ඊඉ
👇🏻
📖دو دقیقه کتاب +۱۴
📔کتاب سیاحت غرب
✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی
📌قسمت بیستم
صبح حرکت کردیم و رفتیم.
راه بزرگ و در اطراف آن پر از سبزه و گل و گیاه و آب های جاری بود و هوا چنان معطر و مفرح بود، که به وصف نمیآمد؛ تمام راه با همین اوصاف بود؛ تا اینکه از حومه شهر خارج شدیم. انگار خوبیهای شهر ما را تا آنجا مشایعت کرده بودند.
پس از آن راه باریک و پر سنگلاخ شد و از میان درهها میگذشت و دره به طرف راست و چپ پیچ میخورد.
اگر برخی از مسافرین در جلوی ما نمیبودند راه را گم میکردیم، زیرا که راههایی به طرف دست چپ از این راه جدا میشد.
در یکی از پیچهای درّه از سمت چپ سیاهان وارد راه ما شدند.
چشم من که به جهالت افتاد بس که دیدارش شوم بود، پایم به سنگی خورد و مجروح شد و من با لنگی پا با سختی راه میرفتم.
مسافرینی که در راه بودند جلو افتادند و دور شدند و من عقب ماندم و جهالت در سمت چپ راه حرکت میکرد تا اینکه به دو راهی رسیدیم.
من حیران ماندم که از کدام راه بروم!
در همین حین جهالت خود را به من رساند و گفت: چرا ایستادهای؟ و به دست چپ اشاره کرد و گفت: از این راه برویم و خودش چند قدمی در آن راه به جلو افتاد و رفت و به من گفت بیا!
من نرفتم، بلکه از راه دیگر رفتم، چون از همراهی با جهالت تجربه کرده بودم که او گمراه کننده است و راه درست راه مخالف ضلالت است.
ضلالت هرچه اصرار کرد با او نرفتم و چیزی نگذشت که دره تمام شد و زمین مسطح و چمنزار بود و سیاهی باغات و منزل سوم پیدا شد.
همانطور که هادی به من وعده داده بود، در این منزل باید در انتظار هادی میماندم.
جهالت نیز که از من مأیوس شده بود به من نرسید و عقب ماند.
ادامه دارد...
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🏵🏵🌺🏵🏵🌺🏵🏵
🔸روایت شده است که هنگام ولادت فرخنده حضرت محمد(ص)
📌ایوان کسرى شکاف برداشت و چند کنگره آن فرو ریخت
📌آتش آتشکده بزرگ فارس خاموش شد
📌دریاچه ساوه خشک گردید
📌بت هاى مکه سرنگون شدند
📌نورى از وجود آن حضرت به سوى آسمان بلند شد که شعاع آن فرسنگ ها را روشن کرد
📌انوشیروان، پادشاه ساسانى ایران و موبدان بزرگ دربار وى، خواب هاى وحشتناکى دیدند
📌آن حضرت ختنه شده و ناف بریده به دنیا آمد و پس از استقرار در زمین، گفت: اَللّهُ أکبَرُ وَ الْحَمْدُلِلّهِ کثیراً، سُبْحانَ اللّهِ بُکرَةً وَ أصیلاً
📚واردی، روزشمار تاریخ اسلام، جلد 3، ذیل عنوان "هفدهم ربیع الاول اول عام الفیل"
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
☕️یک فنجان کتاب
مرحوم صدوق(ره) در کتاب علل الشرایع از عیسی بن عبدالله اشعری نقل می کند که امام صادق(ع) فرمود:
پدرم از پدرش و او از پدرش تا رسول خدا(ص) خبر دادند که آن حضرت فرمود: «هنگامی که خداوند در شب معراج مرا به آسمانها برد، جبرئیل مرا بر دوش راستش گرفت، نگاه کردم به مکانی از ارض جَبَل (زمین کنار کوه) که رنگ سرخ داشت و آنچنان می درخشید که از رنگ زعفران، خوشرنگ تر بود و بویش از بوی مُشک، خوشتر بود.
ناگهان دیدم در آن مکان، پیری نشسته و بر سر خود کلاه دراز گذارده، به جبرئیل گفتم: این بُقعه و مکان سرخی که خوشرنگ تر از زعفران و خوشبوتر از مشک است، چیست؟
در پاسخ گفت: این مکان، محل سکونت شیعه تو و شیعه وصی تو علی(ع) است، گفتم: «این پیر کلاه دراز کیست؟» گفت او ابلیس (پدر شیطانها) است، گفتم او در آنجا چه می خواهد؟ گفت: او می خواهد مردم آنجا را از ولایت امیرمؤمنان (ع) باز دارد، و آنها را به سوی فسق و انحراف دعوت کند.
گفتم: ای جبرئیل ما را به آن مکان ببر.
جبرئیل مرا به آن مکان برد و همچون سرعت برق جهنده مرا به آنجا رساند، به آن پیر کلاه دراز گفتم: «قُم یا مَلعُون…» برخیز و از اینجا برو ای لعنت شده. برو به میان دشمنان مردم این سرزمین و در اموال و اولاد و زنان آنها شرکت کن، چرا که شیعه من و شیعه علی(ع) به گونه ای هستند که تو را بر آنها سلطه و دست اندازی نیست. از این رو (که پیامبر فرمود: قم یا ملعون) این سرزمین به اسم «قم» نامگذاری شد
📚داستانها و پندها، ج۸، ص ۷۷٫
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🏵ولادت امام صادق(ع) و هفته وحدت
امام صادق(ع) گذشته از منزلتی که نزد شیعیان دارد، در دیده اهل سنت نیز دارای مقامی والاست.
مورخان و علمای اهل سنّت، جملگی در شأن و مقام و عظمت او سخن راندهاند و او را به کرامت خُلق، دانش فراوان، بخشش بسیار و عبادت طولانی ستوده اند.
در عظمت مقام علمی آن حضرت کافی است بدانیم بیش از 160 دانشمند اهل تسنن در کتاب های خود از او به عظمت یاد کرده اند و کلمات و احادیث او را نقل کرده اند.
شاگردان امام صادق(ع) منحصر به شیعیان نبودند؛ بلکه پیروان اهلسنّت و جماعت نیز از دانش او برخوردار میشدند.
پیشوایان اهل سنت، با واسطه یا بی واسطه، شاگرد امام بودند.
مالک بن اَنَس، نزد امام می آمد و به شاگردی آن حضرت افتخار می کرد.
ابوحنیفه نیز دو سال شاگرد امام بود. او می گوید: اگر آن دو سال نبود، نعمان (ابوحنيفه) هلاک شده بود.
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
⚜قرآن در کلام اندیشمندان6⃣
دکتر هانری کُربُن، اسلام شناس معروف فرانسوی، سخن جالبی درباره قرآن دارد . وی می گوید: اگر قرآن خرافی بود و از جانب خداوند نبود، هرگز جرات نمی کرد که بشر را به علم و تعقل و تفکر دعوت کند . هیچ اندیشه ای به اندازه قرآن محمد (ص) انسان را به دانش فرا نخوانده است تاآن جا که نزدیک به نه صد و پنجاه بار در قرآن، از علم و عقل و فکر سخن رفته است
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡