🔹#راض_بابا
(خاطرات #شهیده_راضیه_کشاورز)
🔹نویسنده: #طاهره_کوه_کن
🔹مصاحبه: #فریبا_ثاقی
🔹ناشر: #انتشارات_شهید_کاظمی
.
✂️برشی از کتاب
.
ناگهان ضربان قلبم شدت گرفت. زانوهایم سست شد و شروع به لرزش کرد. حس کردم کسی گلویم را محکم گرفته است. پارچه سفیدی رویش کشیده، و ارتباطش را با تمام دستگاهها قلع کرده بودند.
آب جمع شده در چشمانم بیامان میریخت. پاهایم با تردید حرکت کرد و کنار تخت ایستاد. دستانم را بالا بردم و پارچه را از روی سرش کنار کشیدم. صورتش ورم کرده و رنگش پریده بود. لبانش از خشکی قاچ خورده بود و روی چشمانش را چسب زده بودند. دو نقطه در صورتش، حالت سوختگی داشت. سریع قرآن را از کیفم در آوردم و بالای سر راضیه گرفتم.
خدایا! به عظمت همین قرآن ، راضیه را شفا بده و به منم توانی بده که وقتی میرم بیرون، جلو تيمور زمین نخورم.»
طاقتم طاق شده بود. دوست داشتم همان جا زانو بزنم و غصه دلم را خالی کنم
هم اکنون در کتابخانه وقف در گردش
☎️ تماس 09902365095
🌹📚هم اکنون به ما بپیوندید
سروش https://sapp.ir/ketab100
ایتا https://eitaa.com/ketab100
گپ https://gap.im/ketab100
بله https://ble.im/ketab100
بیرجند: سجادشهر -خیابان شهید ماژانی - خیابان شکوفه- کتابخانه وقف درگردش🏠