eitaa logo
کتاب پیکِ روشنا 🌱
4.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
384 ویدیو
7 فایل
حال خوش شما با ما 🌱🌱 🌸#اینجا_جای_دنجیست🌸 + 🔹️دستینه های هنری . سوالات و سفارش : @rahil125 مدیر فروشگاه : @roshana21 . ساعت کار فروشگاه ۸ صبح الی ۱۹ . ۰۹۳۷۴۱۶۹۹۴۴ . کانال کتاب کودک👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624758C85b1c7abee
مشاهده در ایتا
دانلود
📚زنان عنکبوتی نرجس شکوریان فرد 🌸🌱داستانی متفاوت از نرجس شکوریان‌فرد درباره پرونده‌ی امنیتی 🔹️کتاب زنان عنکبوتی نوشته نرجس شکوریان فرد روایت یک پرونده امنیتی واقعی با موضوع خانه ای پر از اسرار و با پوشش جعلی برای سو استفاده از زنان و دختران توسط یک گروه بهایی و با شبکه سازی و مرتبط با خارج از کشور می باشد . موضوع کتاب روایت یکی از فریب خوردگان و نقش شبکه اجتماعی اسراییلی اینستاگرام در سرنوشت این شخصیت بخشی از مطالبی ست که در قالب داستان بیان می شود . 🔹️این کتاب روایتگر یک پرونده امنیتی واقعی است به نام عنکبوت. در پرونده�ی عنکبوت از چیدن دام، تا طعمه و صید، همه به دست زنان و دختران ایرانی رقم می�خورد. زنانی که با سودای شهرت، مدلینگ و پول؛ پا در دام رهایی ناپذیر پورن می گذارند. دامی که صیادانش آقازاده های داخلی، بهائی ها، شیوخ عربی و سفارتخانه های انگلیس، هلند، فرانسه و… هستند. دامی که بیشتر از جسم، روح طعمه اش را می بلعد. بخشی از کتاب: من فقط عکسای خودمو می‌ذاشتم. عکس‌های مهمونیا و گردشایی که می‌رفتم. یا گردش و تفریح. عکسای خودمو دوست داشتم. البته برام مهم بود که لایک و پیام هم داشته باشم. پیجم مثل بچه‌م شده بود. مثل خونه خودم. هم دوستش داشتم، هم توش راحت بودم. خیلی راحت… همین که نامحدود بود و آزادی رو لمس می‌کردم، احساس قدرت می‌کردم.
کتاب پیکِ روشنا 🌱
🌟ستاره ها چیدنی نیستند 📔💫کتاب ستاره ها چیدنی نیستند برگرفته از #داستانی_واقعی پیرامون ماجراهای پر
یه قاچ خوشمزه از کتاب 📚 📖نمای بعدی فیلم، بیرون از اتاق و در فضایی تاریک بود؛ زیر درختی بلند و پیر. دیگر حرکتی نمی کرد. با چراغ گوشی، دهانه چاه را پیدا کردند؛ صفحه گرد فلزی که روی چاه بود را کنار زدند؛ دختر را بلند کردند؛ و انداختند داخل چاه. مرد ریشو سر و دست هایش را رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! این خدمت رو از ما قبول کن. خدایا! ریشه رو از این مملکت بِکَن. تمام شد. چراغ های اتاق جلسه روشن شد. ده نفری که در سالن دور میز نشسته بودند، چشم هایشان را از مانیتور برداشتند و کف زدند. موهای بلند قهوه ای اش را از روی صورتش کنار زد و نگاهی همراه با لبخند به ماشا که کنارش نشسته بود، کرد... جک میلر، مدیر موسسه که در صدر نشسته بود، رو به علینژاد[ ] کرد و گفت: خب! نظرتون؟... کار داریم. سریع، هر کدوم اگه نظری دارین بگین. علی نژاد گفت: من میگم همین خوبه. مشکلی نداره... 📕 برشی از کتاب