📃برشی از کتاب:
... و در کوفه در برابر یک یتیم، چنان ضعیف و چنان لرزان و چنان پریشان می شود که رقیق ترین احساس یک مادر را به صورت اساطیری نشان می دهد. و در مبارزه با دشمن چنان بی باکی و خشونت به خرج می دهد که مظهر خشونت و شمشیر است و شمشیرش (ذوالفقار) مظهر برندگی و خونریزی و بی رحمی نسبت به دشمن در مبارزه است و در داخل از این نرم تر، و از این صمیمی تر، و از این پر گذشت تر پیدا نمی شود.
📚 #علی_حقیقتی_بر_گونه_اساطیر
👤 #علی_شریعتی
✅ ۲۲ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
عضو شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
علی قهرمان متعالی سخن گفتن و زیبا سخن گفتن و پاک سخن گفتن است؛ نمونه اعلی و متعالی شهامت و گستاخی در جنگ است؛ نمونه عالی پاکی روح در حد اساطیر و تخیل فرضی انسان در طول تاریخ است؛ نمونه عالی دوست داشتن در حد نمونه های اساطیری است؛ نمونه عالی عدل خشک دقیقی است که حتی برای مرد خوبی مانند عقیل، برادرش، قابل تحمل نیست؛ نمونه اعلای تحمل است در جایی که تحمل نکردن خیانت؛ و نمونه اعلای همه زیبایی هایی است و همه فضائلی است که انسان همواره نیازمند بوده و نداشته و علی به این معنی امام است.
📚 #علی_حقیقتی_بر_گونه_اساطیر
👤 #علی_شریعتی
✅ ۲۱ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
علی به عنوان نمونه عدالت، نمی تواند یک ظلم را به خاطر مصلحت بپذیرد. [زیرا] مصلحت آلوده می کند حقیقت را. مصلحت علی تحمل معاویه است برای اینکه بعد پیروز بشود. چرا؟ تحمل معاویه برای بک رهبر سیاسی جامعه مجاز است. اما برای کسی که می خواهد نمونه عدالت باشد، عدالتی که هیچ ضعف و هیچ شکست ندارد. و یک ذره ظلم و نادرستی را تحمل نمی کند. به هیچ قیمتی [جایز نیست] که برای او ضعف است و برای او نقص است. علی رهبر جامعه مدینه نیست رهبر جامعه عرب قرن هفتم نیست. به عنوان نمونه انسان آینده، می خواهد به عالم و به آینده نشان بدهد که وقتی یک اصلی را حق می دانیم و وقتی که یک فضیلتی را فضیلت می دانیم، به خاطر هیچ مصلحتی، پلیدی را، ضعف را، خیانت را، هرگز نباید تحمل بکنیم.
📚 #علی_حقیقتی_بر_گونه_اساطیر
👤 #علی_شریعتی
✅ ۲۰ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
گویند محمد بن شهر آشوب مازندرانی _ که از اکابر علمای امامیه در قرن هفتم است_ هنگامی که کتاب معروف مناقب را تألیف می کرد، هزار کتاب "مناقب" که همه درباره علی علیه السلام نوشته شده بود، در کتابخانه خویش داشت. این نشان می دهد که شخصیت والای مولی در طول تاریخ چقدر خاطرها را مشغول می داشته است....
در علی هم خاصیت فیلسوف است. و هم خاصیت رهبر انقلابی و هم خاصیت پیر طریقت و هم خاصیت نوعی از خاصیت پیامبران. مکتب او هم مکتب عقل و اندیشه است و هم مکتب ثوره و انقلاب و هم مکتب تسلیم و انضباط و هم مکتب حُسن و زیبایی و جذبه و حرکت.
📚 #جاذبه_و_دافعه_علی
👤 #شهید_مطهری
✅ ۱۹ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
آیا درباره حاکمی پرسیده ای که خودش را از خوردن نان برحذر می داشت، از بیم اینکه در جاهای بسیاری شهروندانی بودند که شکم سیر نبودند، یا از پوشیدن لباس نرم دوری می گزید چون در بین ملت کسانی بودند که لباس زمخت می پوشیدند و از گرد آوردن درهمی پرهیز می کرد چون در بین مردم فقر و نیازمندی وجود داشت؛ و آن گاه برادرش را به خاطر اینکه بی تحمل رنجی، در پی به دست آوردن دیناری از مال مردم بود، مورد مواخذه قرار می داد و یاران و پیروان و والیانش را به خاطر آنکه قرص نانی از سفره ثروتمندی می خوردند، مورد بازخواست قرار می داد. زیرا احتمال داشت که آن قرص نان رشوه باشد؛ و آن ها را تهدید می کرد و می ترساند و به یکی از زمامدارانش پیغام می فرستاد که به خدا سوگند خورده است که اگر وی به مال مردم به مقدار اندک یا زیاد خیانت ورزیده باشد، چنان بر او سخت خواهد گرفت که او را کم بهره ، سنگین بار و ناتوان سازد.
او زمامدار دیگر را با این عبارت های زیبا، کوتاه و گویا مورد خطاب قرار می داد:« به من خبر رسیده است که زمین زیر پایت را لخت کردی و هر چه زیر پایت بود گرفته و خورده ای، اکنون گزارش حسابت را به من بفرست.» و فردی را که به حساب مستضعفان در پی ثروتمند شدن و رشوه گرفتن بود، می گوید: «از خدا پروا کن و اموال آن مردم را به خودشان باز گردان. اگر چنین نکنی و خداوند مرا بر تو مسلط سازد، درباره تو به درگاه الهی عذر خواهم داشت و با این شمشیرم که هر کسی را که با آن زده ام وارد جهنم شده است، تو را خواهم زد.»
📚 #امامعلی_صدای_عدالت_انسانی
👤 #جرج_جرداق
✅ ۱۸ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
ابن عباس نقل کرده است روزی با پیامبر (ص) نشسته بودیم که علی بن ابی طالب (ع) وارد شد و بر حضرت رسول اکرم (ص) سلام کرد، حضرت چنین پاسخ دادند: سلام و رحمت و برکات خدا بر تو ای امیرالمؤمنین! علی (ع) {تعجب کرد و} گفت: {چگونه من امیرالمؤمنین باشم} حال آنکه شما در حیات هستید در رسول خدا؟ فرمود: آری در حیات من نیز تو امیرالمؤمنینی، {زیرا} دیروز که من و جبرئیل سخن میگفتیم، تو از کنار ما گذشتی و سلام نکردی، جبرئیل به من گفت: چه شده که «امیرالمؤمنین» بر ما گذشت و سلام نکرد؟! اگر سلام کرده بود، ما شاد میشدیم و جواب وی را هم میدادیم. علی (ع) فرمود: آری، دیروز شما و دحیه را دیدم که در خلوت سخن میگفتید، نمیخواستم سخن شما را {با سلام خود} قطع کنم؛ پیامبر (ص) فرمود: نه، او دحیه نبود، بلکه جبرئیل بود و چون درباره اشتیاقِ شنیدن سلام از تو، چنین گفت، به او گفتم: ای جبرئیل چگونه در این سخن خود علی را امیرالمؤمنین خواندی؟ گفت: {او را خدا امیرالمؤمنین خواند، زمانی که} در جنگ بدر به من وحی کرد بر محمد نازل شو و به وی امر کن که او به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب دستور دهد تا وی بین دو صف جنبش و تحرکی نماید، پس خداوند در کلامش او را امیرالمؤمنین نامید. آنگاه پیامبر فرمود: پس تو ای علی امیرِ مؤمنانی در آسمان و امیرِ مؤمنانی در زمین؛ از من جز کافر بر تو پیشی نمیگیرد و جز کافر از تو سرپیچی نمیکند و اهل آسمانها تو را امیر مؤمنین میخوانند.
📚 #امیرالمؤمنین_درکلامامامصادق
👤 #مهدی_یزدی
✅ ۱۷ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
ما را دنبال کنید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
اگر پرستش غیر از خدا مجاز بود، علي را مي پرستیدم. به خود اجازه نمي دهم كه براي شناخت علي كلمه اي بر زبان برانم و با قدرت عقل شخصیت او و زندگي پرماجرایش را تجزیه و تحلیل كنم. شناخت علي فقط به قدرت عشق میسر است و فقط عشق اجا زه دارد به حریم علي نزدیك شود. من هم فقط به قلب سوخته ي خود اجازه مي دهم كه از علي سخن بگوید و فقط به حرمت عشق جرأت می كنم به علي نزدیك شود. اگر شعله ي عشق او در دلم زبانه نمي كشید، ابداً به ساحتش جسارت نمي كردم و نامش به زبان نمي راندم. ولي چه كنم كه سرتا پاي وجودم در آتش عشق او مي سوزد. هر وقت كه نام او بر زبان مي رانم یا یاد او بر دلم مي افتد، به خود مي لرزم، اشك از چشمانم فرو مي چكد، آتش دردناك و لذت بخشي وجودم را فرا مي گیرد، در او محو مي شوم، عاشقانه با او راز و نیاز مي كنم، و روحم آشفته وار علي علي می گوید …
📚 #علی_زیباترین_سروده_هستی
👤 #مصطفی_چمران
✅ ۱۶ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
علی ، علی ، علی ، چه بگویم ؟ چگونه بگویم ؟ چطور نام تو را که بر قلبم گره خورده است ، بر زبان آورم ؟ چگونه عشق ازلی ام را به تو که در سراچه دلم نهان شده است و گوش نامحرم را جای پیغام ملکوتی او نیست ، بازگو کنم ؟ علی چه بگویم ؟ که مرا ممکن است به شرک متهم کنند ؟
اگر پرستش جز ذات خدا مجاز بود، بدون شک تو را می پرستیدم. تو تجلی خدایی ، تو تجسم صفات خدا و معیار های خدایی ، تو خلیفه الله علی الارضی ، تو هدف انسانیتی ، تو خدا نیستی ؛ ولی وجود تو را جز خدا پر نکرده است.
📚 #علی_زیباترین_سروده_هستی
👤 #مصطفی_چمران
✅ ۱۵ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
- ۲۱ سالت شده ، نمی خواهی آستین بالا بزنی؟
- به ما که ندادند، اما به تو می دهند. پا پیش بگذار، بالاخره که چی؟
از در و همسایه گرفته تا دوست و آشنا، هر روز یک بند همین حرفها را در گوشم می خواندند.
- من به خودم اجازه نمی دهم از کنیز ایشان خواستگاری کنم، چه برسد به دخترشان انگار همین دیروز بود، پیامبر لباسش را عوض کرد.
- من با پسر ابوقحافه می روم. امانت های مردم را که پس دادی، راه بیفت. فاطمه را به تو و هر دوتان را به خدا می سپارم، خودش حفظتان کند. دقیقا سه روز در مکه ماندم. چه اهل مکه، چه زائران کعبه، همیشه امانت هایشان را به پیامبر می سپردند، به خواست ایشان جز وقت نماز، یک روز کامل در دامنه کوه ایستادم و فریاد زدم هرکس پیش محمد امانتی دارد، باید از من بگیرد. بعضی می دانستند پیامبر از مکه رفته است، بعضی نه.
- چه شده است؟ نکند حال محمد رو به راه نیست.
- حال ایشان خوب است فقط خواستند دینی به گردنشان نباشد.
📚 #حیدر
👤 #آزاده_اسکندری
✅ ۱۴ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
فاطمه به خوبی از پس زندگیمان بر میآید. دوست نداشتم اذیت شود. روزها زود از سر کار برمیگشتم و کمکش میکردم. برای پخت و پز خانه هیزم میآوردم. خانه را جارو میزدم. از چاه آب میکشیدم و دلو را دم دستش میگذاشتم.
فاطمه جان از زندگی در کنار تو چقدر احساس خوشبختی میکنم. لبخند رضایتی که روی لبهایش نقش میبست مرهمی میشد برای تمام خستگیهایم.
فاطمه جو و گندمها را آسیاب میکرد. دستهایش تاول میزد. غذا میپخت و علاوه بر این سوالهای شرعی بانوان را هم جواب میداد.
فاطمه جان! قربانت شوم، از بس مشک بلند کردهای بندش روی شانهات جا انداخته است. دستهایت از آسیاب زخم شده است.
📚 #حیدر
👤 #آزاده_اسکندری
✅ ۱۴ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
لحظهای که رسول خدا (ص) را از شیر گرفته بودند، خداوند گرامیترین فرشتهاش را مأمور تربیت وی کرده بود تا او را همواره به راههای کرامت و راستی و اخلاق نیکو راهنمایی کند. من نیز همواره با رسول خدا (ص) بودم، همچون فرزندی که همیشه در کنار مادر است. آن بزرگوار نیز هر روز درس جدیدی از اخلاق نیکو به من میآموختند و از من میخواستند که در گفتار و رفتار، از ایشان پیروی کنم.
رسول خدا (ص) هر سال، چندماهی را در غار «حراء» سپری میکردند. در آن ایام، تنها من بودم که با ایشان ملاقات میکردم و درطول این مدت، جز من، کسی ایشان را نمیدید
📚 #علی_از_زبان_علی
👤 #محمد_محمدیان
✅ ۱۳ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
پیامبر اسلام:
اگر همه مردم بر (گِرد) محبت علي عليه السّلام جمع ميشدند، خداوند آتش (جهنم) را نميآفريد.
📚 #بحارالانوار
👤 #محمدباقر_مجلسی
✅ ۱۲ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید:
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
پیامبر اسلام فرمودند:
هر که مى خواهد دانش آدم، و فهم نوح، و راز و نیاز موسى با خدا، و وقار و سنگینى عیسى، و بى نقصى و کمال و زیبایى محمّد را ببیند، به مردى که از مقابل مى آید، بنگرد).
پس مردمان سر بلند کردند و همگى على را دیدند که گویا از سراشیبى کوه، پایین مى آمد.
📚 #مناقب_آل_ابی_طالب
👤 #ابن_شهر_آشوب
✅ ۱۱ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
در زمان خلافت عمر ، جوانى به نزد او آمد و از مادرش شکایت کرد و ناله سر مى داد که : خدایا بین من و مادرم حکم کن.
عمر از او پرسید : مگر مادرت چه کرده است؟ چرا درباره او شکایت مى کنى؟
جوان پاسخ داد : مادرم نه ماه مرا در شکم خود پرورده و دو سال تمام نیز شیر داده.. اکنون که بزرگ شده ام و خوب و بد را تشخیص مى دهم، مرا طرد کرده و مى گوید تو فرزند من نیستى ! حال آنکه او مادر من و من فرزند او هستم.
عمر دستور داد زن را بیاورند. زن که فهمید علت احضارش چیست، به همراه چهار برادرش و نیز چهل شاهد در محکمه حاضر شد.
عمر از جوان خواست تا ادعایش را مطرح نماید.
جوان گفته هاى خود را تکرار کرد و قسم یاد کرد که این زن مادر من است.
عمر به زن گفت : شما در جواب چه مى گویید؟
زن پاسخ داد: خدا را شاهد مى گیرم و به پیغمبر سوگند یاد مى کنم که این پسر را نمى شناسم. او با چنین ادعایى مى خواهد مرا در بین قبیله و خویشاوندانم بى آبرو سازد. من زنى از خاندان قریشم و تابحال شوهر نکرده ام و هنوز هم باکره ام.
در چنین حالتى چگونه ممکن او فرزند من باشد؟
عمر پرسید : آیا شاهد دارى؟
زن پاسخ داد: اینها همه گواهان و شهود من هستند.
آن چهل نفر شهادت دادند که پسر دروغ مى گوید و نیز گواهى دادند که این زن شوهر نکرده و هنوز هم باکره است.
عمر دستور داد که پسر را زندانى کنند تا درباره شهود تحقیق شود. اگر گواهان راست گفته باشند، پسر به عنوان مفترى مجازات گردد.
مأموران در حالى که پسر را به سوى زندان مى بردند ، با حضرت على علیه السلام برخورد نمودند. پسر فریاد زد : یا على ! به دادم برس ، زیرا به من ظلم شده و شرح حال خود را بیان کرد. حضرت فرمود : او را نزد عمر برگردانید. چون بازگردانده شد، عمر گفت : من دستور زندان داده بودم. براى چه او را آوردید؟
گفتند : على علیه السلام دستور داد برگردانید و ما از شما مکرر شنیده ایم که با دستور على بن ابى طالب علیه السلام مخالفت نکنید.
در این وقت حضرت على علیه السلام وارد شد و دستور داد مادر جوان را احضار کنند. او را آوردند. آنگاه حضرت به پسر فرمود : ادعاى خود را بیان کن.
جوان دوباره تمام شرح حالش را بیان نمود.
على علیه السلام رو به عمر کرد و گفت : آیا مایلى من درباره این دو نفر قضاوت کنم؟
عمر گفت : سبحان الله ! چگونه مایل نباشم و حال آنکه از رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم شنیده ام که فرمود: على بن ابى طالب علیه السلام از همه شما داناتر است.
حضرت به زن فرمود : درباره ادعاى خود شاهد دارى؟
گفت : بلى ! چهل شاهد دارم که همگى حاضرند. در این وقت شاهدان جلو آمدند و مانند دفعه پیش گواهى دادند.على علیه السلام فرمود: طبق رضاى خداوند حکم مى کنم. همان حکمى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به من آموخته است.
سپس به زن فرمود : آیا در کارهاى خود سرپرست و صاحب اختیار دارى؟
زن پاسخ داد : بلى
این چهار نفر برادران من هستند و در مورد من اختیار دارند. آنگاه حضرت به برادران زن فرمود : آیا درباره خود و خواهرتان به من اجازه و اختیار مى دهید؟
گفتند : بلى ! شما درباره ما صاحب اختیار هستید.
حضرت فرمود : به شهادت خداى بزرگ و به شهادت تمامى مردم که در این وقت در مجلس حاضرند این زن را به عقد ازدواج این پسر در آورده ام و به مهریه چهارصد درهم وجه نقد که خود آن را مى پردازم. " البته عقد صورت ظاهرى داشت "
سپس به قنبر فرمود : سریعا چهارصد درهم حاضر کن.قنبر چهارصد درهم آورد. حضرت تمام پولها را دردست جوان ریخت. فرمود : این پولها را بگیر و در دامان زنت بریز و دست او را بگیر و ببر و دیگر نزد ما بر نگرد مگر آنکه آثار عروسى در تو باشد ، یعنى غسل کرده برگردى.
پسر از جاى خود حرکت کرد و پولها را در دامن زن ریخت و گفت : برخیز ! برویم
در این هنگام زن فریاد زد ' ألنار! ألنار! ' " آتش! آتش
اى پسر عموى پیغمبر آیا مى خواهى مرا همسر پسرم قرار دهى؟
به خدا قسم ! این جوان فرزند من است. برادرانم مرا به شخصى شوهر دادند که پدرش غلام آزاد شده اى بود این پسر را من از او آورده ام. وقتى بچه بزرگ شد به من گفتند: فرزند بودن او را انکار کن و من هم طبق دستور برادرانم چنین عملى را انجام دادم ولى اکنون اعتراف مى کنم که او فرزند من است. دلم از مهر و علاقه او لبریز است.
مادر دست پسر را گرفت و از محکمه بیرون رفتند.
عمر گفت : "واعمراه ، لولا على لهلک عمر" "اگر على نبود من هلاک شده بودم"
📚 #قضاوتهای_حضرت_علیع
👤 #محمدتقی_شوشتری
✅ ۱۰ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
به ایشان (امیرالمؤمنین علیه السلام) گفته شد که چرا (در جنگ) سوار اسب نمیشود؟ پاسخ دادند: اسب یا برای تعقیب حریفی است که از میدان بگریزد یا برای این است که کسی بخواهد خود بگریزد. من نه کسی هستم که پشت به دشمن کنم و بگریزم و نه کسی هستم که اگر کسی گریخت، او را تعقیب کنم. پس اسب را برای چه میخواهم؟
📚 #مناقب_آل_ابی_طالب
👤 #ابن_شهر_آشوب
✅ ۹ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
نبی اکرم صلی علی الله علیه وآله:
خداوند متعال برای برادرم، علی بن ابی طالب، فضائلی قرار داده که جز خدا نمیتواند آنها را شمارش کند؛
هرکس یکی از فضائل او را در جایی بنویسد، تا زمانی که نشانهای از آن نوشته به جا بماند، ملائکه برایش استغفار می کنند؛
هر کس به فضیلتی از فضائل علی گوش دهد، خداوند گناهانی را که او با گوش خود مرتکب شده، میبخشد؛
و هر کس به نوشتهای بنگرد که فضائل علی در او نوشته شده است،خداوند گناهانی را که بیننده آن فضیلت با چشمانش مرتکب شده میبخشد.
📚 #بحارالانوار
👤 #محمدباقر_مجلسی
✅ ۸ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
جوانى خدمت على(عليه السلام) رسيد و عرض كرد: على جان! پدرم مردى ثروتمند بود، همراه عدّه اى به سفر رفت، اكنون همراهان پدرم بازگشته اند، امّا پدرم برنگشته است. از آنها پرسيدم: پدرم چه شد؟ مى گويند: از دنيا رفت. پرسيدم: اموالش چه شد؟ مى گويند: اطّلاعى از اموالش نداريم. يا اميرالمؤمنين! من به اين افراد مشكوكم. لطفاً حقّ مرا از آنها بگيريد.
حضرت اگر قاضى ساده اى بود به آن جوان مى گفت: براى ادّعايت بيّنه اقامه كن! و با توجّه به اين كه وى بيّنه اى نداشت، از متّهمين مى خواست كه بر نفى اتّهام سوگند ياد كنند، و با سوگند آنان دعوى خاتمه پيدا مى كرد، و حق جوان پايمال مى شد. امّا حضرت قاضى زيرك و باهوشى است.
نگاهى به جوان كرد و فرمود: فردا به مسجد بيا، چنان در مورد مشكل تو داورى كنم كه در تاريخ، جز در زمان حضرت داود(عليه السلام) سابقه نداشته است. سپس به متّهمين نيز ابلاغ كرد كه فردا در مسجد حاضر شوند، و از مردم هم دعوت كرد كه ناظر و شاهد قضاوت وى باشند. لحظه موعود فرا رسيد، حضرت هر يك از متّهمين را در كنار ستونى قرار داد، و با پارچه چشمانشان را نيز بست. به مردم اشاره كرد كه هر زمان من تكبير گفتم شما هم تكبير بگوييد. سپس دستور داد نفر اوّل را چشم بسته نزد وى آورند. پرسيد: پدر اين جوان به مرگ طبيعى مرد، يا كشته شد؟ متّهم عرض كرد: فوت كرد. پرسيد: اموالش چه شد؟ عرض كرد: نمى دانم اموالش چه شد. پرسيد: چه روزى فوت كرد؟ پاسخ داد (مثلاً) روز شنبه. حضرت خطاب به كاتب فرمود: تمام اين اظهارات را يادداشت كن. سپس پرسيد: او را در كجا دفن كرديد؟ عرض كرد: فلان مكان. پرسيد: چه كسى بر او نماز خواند؟ جواب داد: فلان شخص. پرسيد: بر اثر چه بيمارى فوت كرد؟ پاسخ داد: فلان بيمارى. حضرت جزئيّات ديگرى نيز از وى پرسيد و كاتب همه را يادداشت مى كرد. اگر متّهم راست گفته باشد بايد بقيّه هم مثل او جواب بدهند، و اگر دروغ گفته پاسخ بقيّه حداقل در بعضى موارد متفاوت خواهد بود. بازجويى از وى تمام شد، حضرت تكبيرى گفت، و جمعيّت حاضر نيز تكبير گفتند. متّهمان با شنيدن صداى تكبير دلشان خالى شد، با خود گفتند حتماً دوستمان اعتراف كرد و همه ما را لو داد. حضرت متّهم نفر دوّم را طلبيد. خطاب به او فرمود: «آنچه رفيقت بايد بگويد گفت، تو حقيقت را بگو» حضرت بدون آن كه دروغى گفته باشد با يك جمله دو پهلو دل او را بيشتر خالى كرد، و اين باعث شد كه وى به واقعيّت اقرار كند. عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! من به تنهايى قاتل نبودم، بلكه اين جنايت توسّط همه ما رقم خورد! با اعتراف متّهم دوّم، حضرت تكبير گفت و مؤمنان حاضر نيز تكبير گفتند. حضرت خطاب به فرزند مقتول فرمود: با اينها چه مى كنى؟ عرض كرد: يا على به حرمت تو از آنها گذشتم، آن گاه حضرت آنان را يكى پس از ديگرى فراخواند. همه آنان به قتل و تصرف اموال پدر آن جوان اقرار كردند. آن گاه فرد اوّل را كه اقرار نكرده بود بازگرداند و او هم اقرار كرد. على(عليه السلام) آنان را به پرداخت مال و قصاص خون ملزم ساخت.
📚 #الکافی
🖋 #کلینی_محمد
✅ ۶ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
آیا میتوان تصور کرد که در جامعهای و در میان مردمی که «نهجالبلاغه» وجود دارد، و آن جامعه و آن مردم، خود را معتقد به نهجالبلاغه و صاحب نهجالبلاغه میدانند، ظلم و ستم هم باشد؟ و محرومانی از امکانات مختلف، زندگی به سر برند؟ و یتیمانی گرسنه بخوابند؟
📚 #امامعلی_صدای_عدالت_انسانی
🖋 #جرج_جرداق
✅ ۵ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
على(ع) اگر رنگ خدایى نمى داشت و مردى الهى نبود, فراموش شده بود; چنان که قهرمان هاى بسیارى در علم و فلسفه و قدرت و سخن و جنگ از یاد انسان ها رفته اند; اما على(ع) با کشته شدنش زنده تر شد.
خود على(ع) مى گوید: ((فردا به یاد روزهاى من مى افتید, مى بینید و اندیشه هاى ناشناخته من برایتان آشکار مى شود و پس از تهى شدن جایگاه من و ایستادن دیگرى به جاى من, مرا خواهید شناخت.))
در حقیقت وجود على(ع) همچون قوانین فطرت است که جاودانه مى ماند و هرگز به فراموشى سپرده نمى شود.
📚 #جاذبه_و_دافعه_علی
🖋 #شهید_مطهری
✅ ۴ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
ابو امامه باهلی میگفت: به خدا سوگند، قدرت و موقعیت معاویه باعث نمی شود که من درباره علی علیه السلام حق را نگویم: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود:« علی از همه شما بافضیلت تر است، در دین خدا آگاهترین و داناترین، به سنت من بیناترین و به قرآن آشناترین شماست. بار خدایا من علی را دوست می دارم؛ تو نیز او را دوست بدار.»
📚 #بحارالانوار
🖋 #محمدباقر_مجلسی
✅ # ۳روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشیازکتاب:
احنف بن قيس مى گويد:
روزى بـه دربار معاويه رفتم ، وقت نهار آن قدر طعام گرم ، سرد، ترش و شيرين پيش من آوردند كه تعجّب كردم .آنگاه طعام ديگرى آوردند كه آنرا نشناختم پرسيدم : اين چه طعامى است ؟معاويه جواب داد
ايـن طـعـام از روده هـاى مـرغـابى تهيّه شده آنرا با مغز گوسفند آميخته و با روغن پسته سرخ كرده و شكر نِيشكر در آن ريخته اند احنف بن قيس مى گويد:در اينجا بى اختيار گريه ام گرفت و گريستم…
معاويه با شگفتى پرسيد: علّت گريه ات چيست ؟
گفتم : به ياد على بن ابيطالب عليه السّلام افتادم ، روزى در خانه او بودم ، وقت طعام رسيد
فرمود : ميهمان من باش
آنگاه سفره اى مُهر و مُوم شده آوردند.گفتم : در اين سفره چيست ؟فرمود: آرد جو (سويق شعير )گفتم : آيا مى ترسيد از آن بردارند يانمى خواهيد كسى از آن بخورد فـرمـود: نـه ، هـيـچ كدام از اينها نيست ، بلكه مى ترسم حسن وحسين عليهماالسلام بر آن روغنی بريزند…
گفتم : يا اميرالمؤمنين مگر اين كار حرام است اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود:
نه ، بلكه بر امامان حق لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعيف باشند تا فقر باعث طغيان فقرا نگردد… هـر وقـت فـقـر بـه آنـها فشار آورد بگويند: بر ما چه باك ، سفره اميرالمؤ منين نيز مانند ماست.
مـعـاويـه گـفـت : اى احـنـف مـردى را يـاد كـردى كـه فضـيـلت او قابل انكار نيست.
📚 #اصلالشیعه_و_اصولها
🖋 #محمدحسین_کاشفالغطاء
✅ ۲ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
ضِرار بن ضَمرَه که از یاران خاص علی(ع) بود به عنوان نماینده بر معاویه وارد شد. معاویه به وی گفت: علی را برایم توصیف کن.
ضرار گفت: مرا معذور بدار.
معاویه گفت: چاره ای نیست.
ضرار گفت: حال اگر چاره ای نیست، [پس بدانید که ] به خدا سوگند، وی، دوراندیش و بسیار نیرومند بود، سخنی جدا کننده حق و باطل بر زبان می راند، عادلانه داوری می کرد، دانش از همه جوانبش می جوشید، و حکمت از اطرافش گویا بود. از غذاها سفت ترش را دوست می داشت و از پوشاک، کوتاهش را.
به خدا سوگند، هرگاه او را می خواندیم، به ما پاسخ می داد و اگر چیزی از او درخواست می کردیم، اجابت می نمود. به خدا سوگند، با همه نزدیکی به وی، نمی توانستیم به خاطر هیبتش با او سخن بگوییم و به جهت بزرگی اش در دل و جانمان نمی توانستیم با او آغاز به سخن گفتن کنیم.
وقتی که لبخند می زد، دندان هایش مروارید به رشته کشیده را می مانْد، دینداران را گرامی می داشت و به تهی دستان، رحم می کرد. در روز گرسنگی به یتیم خویشاوند و بینوای خاک نشین، غذا می داد. برهنگان را می پوشانید و دادخواهان را یاری می رساند. از دنیا و جلوه هایش کناره می گرفت و با شب و تاریکی انس داشت. گویا او را می بینم که شب، پرده هایش را پایین کشیده و ستارگانش فرونشسته و او در محرابش، محاسن خود را به کف گرفته و مانند مارگَزیده به خود می پیچد و به آهنگ سوزناک می گِرید و می گوید: «ای دنیا! جز مرا فریب ده. خود را به من عرضه می نمایی و مشتاق من گشته ای؟ هرگز، هرگز! فریب تو نزدیک مباد! من تو را سه طلاقه کرده ام و حقّ رجوع ندارم. عمرت کوتاه، و خوشی ات پست، و قدر تو ناچیز است. آه از کمی توشه و دوری مسافت و تنهایی راه!».
آنگاه، معاویه به ضرار گفت: بیش از این از سخنانش برایم بگو.
ضرار گفت: همیشه می فرمود: «شگفت ترین قسمت انسان، قلب اوست...».
معاویه باز گفت: هرچه از سخن او می دانی، برایم بازگو.
ضرار گفت: دور است که بتوانم هر آنچه شنیدم، بر زبان آورم.
📚 #مروجالذهب
🖋 #مسعودی
✅ ۱روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ عید غدیر بر همه عاشقان مولا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام مبارک.
✅ #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
غدیر از آغاز هم برکه نبود. چشمه یا رود و حتی دریا هم نبود. غدیر اقیانوسی بود به ژرفای اندیشه و گستره زمان از گذشته تا امروز و از امروز تا آینده.
غدیر دل به تو داده بود و منتظر، غدیر عاشق بود و چشم به راه، چشم به راه زمان، تا موعدش برسد و او را به تو پیوند بزند و وقتش که رسید و نامش که در نام تو گره خورد، اقیانوسی شد و عالم را از کران تا کران پر کرد.
غدیر از آغاز غدیر نبود؛ از وقتی با تو همراه شد غدیر شد و چه قدري یافت غدیر خم آن روزی که فخر المرسلین دست فخرالاولیا را بالا برد و او را شرط قبولی نماز و روزه و حج و زکات معرفی کرد.
آری غدیر جاری شد و قوت گرفت و همراه شد و همراه ساخت و تا دنیا دنیاست غدیر ادامه دارد و از حرکت باز نخواهد ایستاد. غدیر رمز حرکت، رمز ایستادگی، رمز جاودانگی، رمز ولایت پذیری و خدامحوری و خداباوری شد. غدیر اسم رمز شد؛ اسم رمزی برای شناخت؛ شناخت مومن از منافق. خدامحور از کدخدامحور. دوست از دشمن. و چه می دانیم ما که غدیر چيست؟
✅ #عید_غدیر مبارک باد
✅ #کتاب_برش
عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
غدیر آغاز راه بود و پايان حیرت.
غدیر جوانه ای بود در دل تفدیده کویر حیرت.
ستاره ای بود راهنما، روشن و امیدآفرین در شبي تار و پر وحشت
لمع البرق من الطور و آنست به
فلعلی لک آت بشهاب قبسی
(حافظ)
آن زمان که سیاهی همه چیز را در خود فرو برده بود و هیچ نشانی از نور و روشنی نبود. ستاره ای درخشید. ماه مجلس شد و خود خورشیدی شد عالم افروز.
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
(حافظ)
اکنون که عمر زمینی این ستاره در آستانه خاموشی قرار گرفته بود و خناسان، صاحبان زر و زو و تزویر خود را برای جانشینی او آماده می کردند. درخششی دیگر چشم ها را خیره کرد. همه نگاه ها به سمت او چرخید. و نقشه های خناسان نقش بر آب شد. فرمان جدیدی از رب العالمین. جبرئیل، فرشته وحی. یا محمد ابلاغ کن آن چیزی را که باید ابلاغ کنی و اگر نه رسالتت کامل نشده.
نباید درنگ کرد. تعلل روا نیست. باید فرمان توقف صادر شود؛ بایستید. حرکت نکنید. بمانید. آنها که پیشتر رفته اند باز گردند و آنها که نیامده اند زودتر خود را برسانند. امر مهمی پیش آمده، کار ناتمامی بر زمین مانده. نجواها شروع شد؛ گروهی به پچ پچ افتادند. حتما باید برگردیم؟ چيست این فرمان؟ نمی شود ما بمانیم تا همه برسند ما که از همه جلوتریم. خسته راهیم. حیواناتمان خسته اند. تشنه اند. گرسنه اند. فرسنگ ها بیابان در پیش است. گرما سوزان است. آفتاب بی رحم است. بمانیم هلاک می شويم. سایه مهربان درختی، نوازش مادرانه نسیمی، پناه پدرانه دیواری، خنکای جرعه آبی، چیزی که با آن بتوان از تیغ آفتاب جان به در برد نیست.
منادی مرتب تکرار می کرد. بمانید. باز گردید. خود را برسانید. نزدیکان ماندند. رفتگان باز آمدند بازمانده ها رسیدند. ستاره بر بلندی رفت . ستاره دیگر هم. دو ستاره در یک قاب. محمد و علی دست علی در دست محمد. هر کس که من ولی و صاحب اختیار و سرپرست او بودم و هستم اینک این شما و این علی. او را دوست بدارید و گوش به فرمانش باشید تا خیر دنیا و آخرت نصيب شما گردد. به این توصیه نیز اکتفا نفرمود. دعایی مستجاب. دعایی از صمیم جان. دعایی برای آنها که صدایش را می شنیدند و کسانی که هنوز چشمشان به دنیا باز نشده بود. دعایی در حق حاضرین و آیندگان. دعا. دعایی مستجاب به سبکی بال کبوتران؛ بار خدایا دوست داشته باش و دوستی کن با دوستانش و دوست دارانش. دشمن باش و دشمنی کن با دشمنانش و هر آنکه دشمنی کند با او.
دعا تمام شد فرشتگان دعا را در طبق هایی از نور بالا بردند. دعا مستجاب شد ولي رسالت هنوز تمام نشده است. هنوز سخنی هست. حرف نگفته ای. سفارشی برای آنها که بودند و شنیدند، حاضران این پیام را به غایبان برسانند. تکلیف. وظیفه. ادای دین. امری بر ذمه. تکلیف آیندگان هم روشن شد. اکنون آزاد و رها به شهر و دیار خود بروید و گیتی را از عطر غدیر پر کنید و عالم را گلستان کنید از گلی که در غدیر شکوفا شد.
✅ #عید_غدیر مبارک باد
✅ #کتاب_برش
عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7