eitaa logo
کتاب بُرش📃📚
132 دنبال‌کننده
54 عکس
40 ویدیو
1 فایل
کتاب برش فرصتی برای مطالعه، تفکر و استراحت در سايه سار کتاب. کتاب برش گامی برای آگاهی، اندیشیدن و آشنایی با اندیشه ها @Solimanshah
مشاهده در ایتا
دانلود
روزگار عـوض شــد مثـل دفتـرهای قـدیمی بودیـم دو بـه دو باهـم هـرکداممان را کـه می کندند آن یکـی هـم کنـده می شـد . حـالا سیمی مان کردنـد کـه با رفتن دیگـری کَکِ مان هـم نَگزد... ✅ https://eitaa.com/ketabboresh
سیب من از نگهت نیمه شب افتاد زمین او گنه کرد و مرا باز فرستاد زمین سیب را کرد بهانه پی اخراج بشر بر عروس بشر اینک شده داماد زمین اینکه آن سیب کذا مایه ی رسوایی بود در عمل خواست خدا تا شود آباد زمین ما که آباد نکردیم ولی تا می شد پی کشتار و توحش "وتو" را زاد زمین می کشد پیر و جوان را و سرش را بالا می کند فخر که آخر شود آزاد زمین از بس از جرم و جنایت که بشر آورده می توان گفت شده مرکز اجساد زمین شغل او کشتن انسان شده و می بیند این همه نسل کشی در همه ابعاد زمین از جنایات و فریب از گنه و استغفار که بشر کرده کشد ناله و فریاد زمین کاش آن روز که سیب نظرش بر من خورد می سپردش پر کاهم به کف باد زمین ای سلیمان سخن از زادن و مردن کی بود آن زمانی که خودش را به تو وا داد زمین بعد از این فکر تو این نکته پنهان باشد که بگردی پی آن شعر که سر داد زمین می رسد جمعه موعود و خودت خواهی دید از صدای پسر فاطمه دلشاد زمین 🖋 ❤️ https://eitaa.com/ketabboresh
تفنگت بر زمین مانده بیا بردار نصرالله برای ما بخوان از دل سرود یار نصرالله تو بودی مرد رزم ای جان لبنان جان میدان چه خوش رفتی سرودی سوره ایثار نصرالله تمام عمر تو صرف دفاع از قدس و آزادی گذشتی از خط پایان تو با احرار نصرالله به جای خواب و تفریحت لباس رزم پوشیدی گرفتی سوی دشمن خطی از رگبار نصرالله به دستت اسلحه در دست ديگر مصحف قرآن تو از جنس عبادت بودی و پیکار نصرالله اگر غیر از شهادت قسمتت می شد تعجب داشت شهادت مهر پایان است بر سردار نصرالله ندارد بهره ای از کشتنت خصم بد اندیشت نفهمید او شهادت را بود اسرار نصرالله نترسیدی دمی از خصم بی انصاف بد کردار رجز خواندی شبیه حیدر کرار نصرالله بیا سرده دوباره خطبه های آتشینت را بکن آشفته خواب دشمن خونخوار نصرالله به انگشت اشاره خط بده بر کل همرزمان که با سر امر تو اجرا کنند انصار نصرالله تفنگت بر زمین مانده فلسطین یکه و تنها تفنگی را که بر امت شده غمخوار نصرالله تفنگت را بیا بردار می خواند تو را اینک تمام غزه از زیر غم آوار نصرالله بیا جانا بیا نایی نمانده بر فلسطینت چه خُفتی زیر آوار ای مه خونبار نصرالله شهادت مزد اخلاص و تمام عمر در جنگت شدی فخر جهان پنهان و در انظار نصرالله نه در خانه که در میدان میان سنگر و محراب شدی پر پر به دست لشگر اشرار نصرالله شدی اینک تو مبسوط الید ای سردار نام آور نمی گردد حریفت تیر و جنگ افزار نصرالله سلیمان را چه جای دم زدن از سید لبنان که دنیا می کند بر خوبی ات اقرار نصرالله گوارای تو جنت باد و بادا روزه ات مقبول خریدار تو مولا شد دم افطار نصرالله 🖋 🖤 https://eitaa.com/ketabboresh
اندوه غزه قلب ها را غرق خون کرد خاک فلسطین را تماما لاله گون کرد 💔💔 خاک فلسطین جا به جا خفته شهیدی پیغام خون در خاک بنهفته شهیدی 💔💔 هفتاد و اندی سال غربت بی پناهی از آسمان بالا نرفته دود آهی 💔💔 اینجا فلسطین است قلب کشور دین از خاک و خون شد پاره پاره دفتر دین 💔💔 اینجا فلسطین مرکز آوارگی ها فریاد از این خودکامگی وادادگی ها 💔💔 هر متر اینجا صد شهید زنده دارد هر خانه اش خورشیدها تابنده دارد 💔💔 اینجا صدای کودکان با ناله همراه لالایی شب های مادر پر شد از آه 💔💔 اینجا کبوترها به جرم شوق پرواز آماج تیرند از جفا از دیرباز 💔💔 اندوه غزه در یکی دفتر نگنجد غمنامه اش در محضر داور نگنجد 💔💔 اینجا به جای مدرسه دختر پسرها در زیر خط خون نشسته بر گذر ها 💔💔 اینجا صدای موشک و بمب است آواز پاهای طفلان را شکسته جرم پرواز 💔💔 اینجا گل خنده به بستان ناشکفته بر جای بستر طفل بر آوار خفته 💔💔 یک بار اگر یادی شود در ذهن دنیا جلاد را جای شهیدان بینی اینجا 💔💔 اینجا گمانم گشته از خاطر فراموش آلاله ها بی هم نفس چون شمع خاموش 💔💔 جای پرنده آسمانش غرق موشک تنها شکارش تا کنون بوده است کودک 💔💔 غسل شهادت می دهند اینجا به نوزاد حق بشر را می دهند اینجای بر باد 💔💔 ای اف بر این حق بشر اف بر اروپا زیرا حقوق کودکان را می نهد پا 💔💔 نفرین به اسرائیل و آنکه حامی اوست نفرین به آن کس مایل خودکامی اوست 💔💔 دنیا پس از این بر تو دیگر شرم بادا بهر سکوتت بر تو صد آزرم بادا 💔💔 دنیا بگو تا کی تجاوز قتل و غارت از بودنت آیا نمی داری خجالت 💔💔 دنیا ببین که غزه ات تابی ندارد شام سیاهش بلکه مهتابی ندارد 💔💔 دیگر سلیمان قدرت گفتن ندارد چشمش دگر تصمیم بر خفتن ندارد 💔💔 باید حمید سبزواری آید اینک شعر جدیدش را سراید باید اینک 💔💔 آید بگوید غصه هایت کشت ما را بشکست ظلم بر فلسطین پشت ما را 💔💔 آید بگوید بشنو اینک بانگ چاووش "آنک امام ما علم بگرفته بر دوش" 💔💔 آید بگوید اهل ایمان را بشارت پایان رسیده دوره تلخ اسارت 💔💔 گاه سفر آمد بیا موشک نشین باش تا صبح فردا لایق فتح مبین باش 💔💔 گاه سفر آمد بیا همپای رهبر در راه قدس از جان گذر از خویش از سر ❤️❤️ آنک امام منتظر حق را ادا کرد بر یاری مستضعفان ما را صدا کرد ❤️❤️ ای جان فدای لحظه فریاد مهدی یا رب قوی گردنمان با یاد مهدی ❤️❤️ تا با خلوص نیتی بر کفر تازیم عالم برای منتظر آماده سازیم ❤️❤️ در راه مهدی سر به پای او گذاریم پرچم به دست صاحب پرچم سپاریم ❤️❤️ دنیا به خود می بالد آن دم از حضورش جان ها فدای لحظه ی خوب ظهورش ❤️❤️ 🖌 🖤 👌 🚀 ✅ https://eitaa.com/ketabboresh
اگر خواهی که برریشت نخندند بفرما تا خرت محکم ببندند ●● حکایت کرده اند که مردی الاغی خرید و پالان و خورجینی ، روی آن گذاشت و به همسرش گفت: " ای زن، خوشحال باش که ما هم از امروز مَرکب داریم، دیگر هرچه بخواهی از بازار شهر برایت می خرم، حالا بگو چه می خواهی؟ " زن خوشحال شد و از شوهر خواست که برای او میوه و پارچه و چیزهای دیگر بخرد . مرد به بازار رفت و ساعتی بعد مانده و ذله و با رنگ پریده برگشت. زن پرسید: "چه شد؟ خندان رفتی و گریان برگشتی؟ " مرد الاغش را گوشه حیاط رها کرد و گفت: " من دیگر به بازار نمی روم ."زن گفت:" چرا ؟ مگر بازار شهر مار و عقرب دارد ؟ " مرد تکرار کرد : " گفتم که دیگر به بازار نمی روم ." زن نگران شد که چه شده و چرا شوهرش به بازار نمی رود. یک روز به او گفت: " امروز می خواهم با هم به بازار برویم. " مرد گفت: " حتی اگر تو هم به بازار بیایی، من دیگر به آن جا نمی روم ". زن گفت: " چرا ؟ و آن قدر اصرار کرد تا عاقبت یک روز با هم راهی بازار شدند. نزدیک دهانه بازار، مرد افسار الاغش را به تنه درختی بست و آنها داخل بازار شدند. از چند دکان چیزهایی خریدند و خواستند سراغ الاغشان بروند که سر و صدایی شنیدند. نگاه کردند و دیدند که الاغ درمیان جمعیت بازار، به این طرف و آن طرف می دود و مردم می خندند. الاغ در حال فرار به آدمها تنه می زد و چیزهایی را که دستشان بود، به زمین می انداخت. بعضی ها هم داد می زدند: " این الاغ بی صاحب، مال کیست؟ " مرد هرچه را که خریده بود، به همسرش داد و گفت: " همین جا باش تا من الاغ را بگیرم." او این را گفت و در وسط بازار شروع به دویدن کرد . الاغ که از سر و صدای مردم وحشت کرده بود ، تندتر از مرد می دوید. مرد آن قدر دنبال الاغ رفت تا آن را گرفت و برگشت. وقتی کنار همسرش رسید ، به او گفت : " دیدی چه شد ؟ فهمیدی برای چه به بازار نمی آمدم ؟ " زن خیلی خونسرد گفت : " این که چیزی نیست ، تازه همه اش تقصیر تو بود ." مرد گفت : " تقصیر من ؟ " زن گفت : " بله ، نه بازار تقصیری داشت ، نه الاغ زبان بسته، الاغ هرکس ممکن است فرار کند و مردم بخندند ، ولی تو بلد نیستی. " مرد با تعجب پرسید: " چی بلد نیستم ؟ " زن گفت: " بستن الاغ را . افسار الاغ را محکم ببند . مگر نشنیده ای که می گویند: " اگر خواهی که بر ریشت نخندند بفرما تا خرت محکم ببندند. " از آن پس اگر کسی کارهایش را از همان آغاز درست انجام ندهد و باعث شود که مردم او را سرزنش کنند ، این ضرب المثل حکایت ِ حال او می شود. ✅ https://eitaa.com/ketabboresh
امر رهبر به عیان بهر عباد آمده است تا به قدس از طرفش سوره صاد آمده است تا به امروز اگر نسخه صبر آمده بود وقت رزم است کنون حکم جهاد آمده است 🚀🚀🚀🚀🚀 گفته رهبر به همه یار فلسطین باشید دشمن دشمن خونخوار فلسطین باشید این یهود است به والله بلای بشری بهر درمان همه در کار فلسطین باشید 🚀🚀🚀🚀🚀 وعده صادق ما کار چنان با او کرد که تمام بدنش آمده اکنون سر درد گفته بودند که ما گنبد آهن داریم گنبد آهنشان پاره شد از شام نبرد 🚀🚀🚀🚀🚀 آنچنان موشک ما بر تن‌شان خوب نشست که سگ هار پس از دیدن آن چوب نشست به جز از جنگ رهی بر بشر امروز نماند با جهاد است که آن دشمن مرعوب نشست 🚀🚀🚀🚀🚀 ما به دنبال رهایی فلسطین هستیم از جنایات صهاین همه غمگین هستیم راهمان راه حسین است و سراپا رزمیم بهر نابودی تان مرد نخستین هستیم 🚀🚀🚀🚀🚀 ما به لبنان و فلسطین همگی مدیونیم دشمن ذاتی این جانور صهیونیم وقت جنگ آمده دل دل مکن ای یار عزیز یک قدم مانده به نابودی این مجنونیم 🚀🚀🚀🚀🚀 همتی کن که جهان از نفسش پاک کنیم خصم خونخوار بشر را بزنیم خاک کنیم نام مهدی به جهان بر لب مردم بنهیم مرهمی روی دل و دیده‌ی غمناک کنیم 🚀🚀🚀🚀🚀 مهدیا ای که جهانی به فدای قدمت رخصتی بر من مسکین بده زیر علمت یار و غمخوار شوم بر همه ی مظلومان با دلی پاک شوم محرم تو در حرمت 🚀🚀🚀🚀🚀 🖋 🚀 https://eitaa.com/ketabboresh
غزه رفت از دست ما ای سرور دنیا بیا با سپاهی از شهیدان مهدی زهرا بیا خانه ها ویران شده دل های ما شد غرق خون بهر آزادی قدس از غیبت کبری بیا سید ما را دریده گرگ های بی وجود ناجوانمردانه از روی ستم آقا بیا بمب و موشک روی خانه کودک اما بی دفاع بهر یاری بر ضعیفان وارث سقا بیا تیره گردید آسمان از دود و دنیا همچو شب ای تو خورشید حقیقی فرصت فردا بیا چون خزان زد باغ ما را ماتم یاران گرفت فصل رویش چون نسیم ای یار روح افزا بیا مژده دادند از ازل چشم مرا بر دیدنت وقت آن شد از در آیی ای مه والا بیا دل کویری شد بدون بارش چشمان تو بهر آبادانی اش ای ابر باران زا بیا چون سلیمان از طلب خسته نگردد هیچ گاه گر نیایی باز هم گوید که ای مولا بیا 🖋 🖤 ❤️ https://eitaa.com/ketabboresh
به دشت های بی شکیب غزه در هجوم دود سلام و بر مبارزان خسته از جفا درود به باغ های غم زده به خانه های بی قرار که از جفای بمب ها نهاده اند سر سجود به سروهای بی هوس به غنچه های نا امید که گشته از حرامیان خموش و خسته و کبود به لاله های له شده به زیر چکمه های خصم که در رثای رفتگان خوانده برای ما سرود مزارعی که زیر پای غول آهنین غمین سوخته در میان آتش اند و همنشین دود سلام بر دلاوران مجاهدان مبارزان که یک به یک رها شده به آسمان کرده صعود سلام ما به رفتگان درود ما به ماندگان مجاهدان بی سلاح و کودکان با وجود به قلب بی قرار مادران غزه در رثا که شرحه شرحه از جفا ولی به صبر وانمود درود حق به آتشین زبان مرد بی پسر که خوانده بر جهانیان رجز شبیه کوه و رود جهان نشسته بی قرار انتظار آفتاب که با طلوع حضرتش به قلب ها کند ورود و این خبر به گوش این جهان شود مخابره که مهدی از جهان کنون لکه ی ننگ را زدود 🖋 🚀 https://eitaa.com/ketabboresh
آغاز سنوار دنیا کنون شد شاهد آغاز سنوار میدان شد آخر موعد پرواز سنوار عمری جهاد واقعی با خصم بد کار طوفان اقصی باعث اعزاز سنوار با خدعه و نیرنگ و با غول رسانه می خواست سرپوشی نهد بر راز سنوار اما غلط کرد و نفهمید آن دغلکار این جنگ با اطناب را ایجاز سنوار حالا پشیمان در خودش دشمن نشسته از هیبت مردانه، الگو ساز سنوار اینک فلسطین مانده و راه نرفته راهی که شد آغاز با اعجاز سنوار پایان عمرش شد سکانسی جاودانه تا قطع شد انگشت تیرانداز سنوار با این همه هر قطره ی خونش نشان داد آن غیرت و حریت ممتاز سنوار در غزه هر کودک اگر بینی بگوید هستیم ما تا پای جان سرباز سنوار آشفته می گردد پس از این خواب دشمن پیچیده در گوش جهان آواز سنوار خصم پلید این نکته را باید بداند ماییم و راه خوب مکتب ساز سنوار تا لحظه نابودی صهیون بکوشیم همچون دلاورمرد آن جانباز سنوار 🖋 🚀 💪 https://eitaa.com/ketabboresh
به ریش مرگ خندیدی دم آخر ایا سنوار بگو جانا چه ها دیدی دم آخر ایا سنوار گذشتی از خودت تا مرز رستن همچو پروانه که بر خصمت خروشیدی دم آخر ایا سنوار شدی الگوی طفلان و به سان آینه تکثیر شبیه چشمه جوشیدی دم آخر ایا سنوار تو دریا بودی و در خود گهی آرام و گه طوفان به ساحل مشت کوبیدی دم آخر ایا سنوار میان سنگر و محراب چون عمری به سر کردی بساط عشق و خون چیدی دم آخر ایا سنوار شدی فریاد و بیرون آمدی از حنجر غزه و در دنیا تو پیچیدی دم آخر ایا سنوار برای گیجی دشمن شدی گمنام چون سایه رخت را بسته جنگیدی دم آخر ایا سنوار شهادت قسمتت گشت و شدی لایق برای او شراب ناب نوشیدی دم آخر ایا سنوار چو آهویی دویدی سوی صیاد ستم پیشه چرا از او نترسیدی دم آخر ایا سنوار !؟ برای غزه و آزادی اش از جان گذشتی تو میان تیغ رقصیدی دم آخر ایا سنوار گرسنه تشنه خونین بال و خسته بی رمق با چوب برای غزه جنگیدی دم آخر ایا سنوار چو دشمن در پی تحقیرت آمد مرد و مردانه به مرگ خویش خندیدی دم آخر ایا سنوار نمردی و تویی زنده میان معرکه هستی شدی خورشید جاویدی دم آخر ایا سنوار 🖋 🚀 💪 https://eitaa.com/ketabboresh
خسته از ابلیسم اما من، از ایمان هیچ گاه ناامید از کل اعرابم از ایران هیچ گاه از شیوخ لاابالی عرب در منطقه دلزده اما ز حزب الله لبنان هیچ گاه از چنین در بند دنیا بودن اعراب پست مشمئز اما من از لطف شهیدان هیچ گاه از امارات عرب از اردن و مصر و حجاز ننگم آید. از سرای سربداران هیچ گاه تشنه ام من دلخورم از ساحل آلوده خواب از تقلای نسیم و موج و باران هیچ گاه خشمگین از دست آتش همچنین آوار و خاک از تلاش کودکان همراه طوفان هیچ گاه بی خیال غصه هایم شد جهانی در سکوت شیرمردان و دلیران خراسان هیچ گاه غزه ی ما می رود از دستمان شاید ولی از درون سینه ام فریاد سوزان هیچ گاه می رود از خاطرم اندوه دوران یک به یک غصه های مانده از پیرجماران هیچ گاه شکوه دارم از مسلمانی که در بند خود است از عراق و از یمن در بند پیمان هیچ گاه دست خالی پای کار غزه ام تا پای جان دل سپردن دست دادن دست شیطان هیچ گاه دست رفته پای مانده صورتم را بسته ام کی کجا من بوده ام در قید این جان هیچ گاه!؟ خاک بادا بر سرش آنکس که کارش کشتن است این جنایت می کند حیوان به حیوان هیچ گاه!؟ حیف حیوان خصم من صد پله از او کمتر است من ندادم دشمنم را نام انسان هیچ گاه با رسانه می کند از خاطر، او یک غزه محو این مبر از خاطر خود ای سلیمان هیچ گاه در مصاف اهرمن تنها نبودم لحظه ای کی شده خالی ز حجت عمق میدان هیچ گاه 🖋 🚀 💪 https://eitaa.com/ketabboresh
📃 برشی از کتاب : عادت کرده بودم زود دل نبندم، زود دل خوش نکنم... به هیچ چیز و هیچ نشانی که اگر می کردم کلاهم پس معرکه بود و تا به حال صدبار قافیه را باخته بودم! زمانه مرا سنگی کرد و مرد بار آورد... سنگینی و حس و نگاهی به خلوت و تنهایی ام تلنگر می زد، چشم چرخاندم و نگاهم در نگاه خیره ی آن سوی دیوار، داخل قاب پنجره ای آشنا قفل شد! دست به سینه زده و طوری که به یک نقاشی با ارزش خیره می شوند خیره ی من بود! جوابش را با نگاهی مثل خودش دادم، عمیق و سوزاننده... چند لحظه... چند دقیقه، بالاخره چشم هایش را روی هم گذاشت و اعلام شکست کرد! لبخندی دردآلود روی لبم جا خوش کرد، خلوت این پنجره ترک برداشته بود... ترکی بی صدا و عمیق! قبل از اینکه شیشه های این ترک روی سرم آوار شوند باید می رفتم. بی صدا پنجره را بستم و از آن فاصله گرفتم، عادت کرده بودم زود دل خوش نکنم... زود دل نبندم! 📚 🖋 https://eitaa.com/ketabboresh
ییلاق ، دیگر آن ییلاق سبز و خرم و پرگل و بار بهار و تابستان نبود. اواسط پاییز است. بادهای تند و پرسوز و سرد ، وزیدن گرفته است . گهگاه ابرهای نازک و پاره پاره آسمان را فرامی گیرد . و نم نم بارانی ملایم در دامنه کوهساران می بارد و پوششی کم پشت از خاکه برفی ، قلل را می پوشاند و گه آفتاب درخشان هم می تابد ؛ ولی چندان گرمایی ندارد . علفهای خشک ، در اثر چرای شدید و فشار سم ضربه های گله ها و رمه ها ، با خاک آمیخته گردیده و برگهای درختان ، زرد و سرخ و بنفش ، و سسـت شده است و دستخوش باد خزان ، آنها همچون پروانه های نیمه جان ، در هوا و زمین ، به این سو و آن سو پراکنده می شوند 📚 🖋 https://eitaa.com/ketabboresh
همه خوابند و مو بیداره چشمام گمونم دیده بر ره داره چشمام بگو جانا چه کردی با دل مو که از نادیدنت خونباره چشمام 🖋 https://eitaa.com/ketabboresh
📃 برشی از کتاب: فرصت کوتاهی دست داد و روز و شبی را در روستایی کرد نشین سر کردم. مرد کرد، کوه، چشمه، آسمان پر ستاره، تفنگ و موسیقی که پا به پای شاعرانه‌ها آشکار و بی‌پرده، همه تمنای انسان رها در صحن دشت و صحرا بلندای کوتاه را آشکار می‌سازد. شاید وجهی از تمنا و آرزوی آدمی را می‌توان در این سرزمین آشکارا دید. همه آنچه که در زیر پوششی از خودداری، سرکوبی تمنا و اخلاق پنهان می‌شود؛ اما، از لابه لای قصه‌ها، لطیفه‌ها و گفتگوهای خودمانی و خلوت شبانه بیرون می‌زند و پرده از چهره آدمی بر می‌افکند. 📚 🖋 https://eitaa.com/ketabboresh
طارق میتری (وزیر فرهنگ سابق لبنان) می گوید: «در مارس 2010 با سعد حریری به تهران رفتم. با حضرت آیت الله خامنه ای دیدار داشتیم. من و سعد حریری قبل از جلسه با هم نشستیم. حریری به من گفت که ما باید سلاح های حزب را موضوع اصلی قرار دهیم. من چیزی نگفتم ولی بقیه قبول کردند. وقتی وارد دفتر آقای خامنه‌ای شدیم، او با سعد بسیار گرم و صمیمانه برخورد کرد. سعد حریری درباره لبنان و موضوع سلاح های حزب صحبت کرد. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به او نگاه کردند و گفتند: «گوژپشت نوتردام» را خوانده‌ای؟ معلوم بود که سعد حریری رمان را نخوانده بود. حضرت آیت الله خامنه ای ادامه دادند: این داستان یک زن بسیار زیبا و شاید زیباترین زنان پاریس است و طبیعی است که همه صاحبان قدرت به دنبال او بودند، افراد صاحب نفوذ و ثروت. آیت الله خامنه ای سپس پرسید: نام این زن چه بود؟ میتری پاسخ داد: اسمرالدا. آقای خامنه ای به من (طارک میتری) نگاه کرد و با لبخند گفت: آفرین. آقای خامنه‌ای سپس گفت: همه کسانی که ویژگی‌های این زن را در زیبایی و لطافت می‌دانستند می‌خواستند از او سوء استفاده کنند. این زن (اسمرالدا) یک خنجر زیبا و تیز برای دفاع از خود در برابر متجاوزان داشت آقای نخست وزیر! لبنان مانند این زن زیباست. عروس دریای مدیترانه است، همه کشورها آن را می خواهند و اسرائیل تهدیدی برای آن است، اما سلاحهای حزب الله مانند خنجر اسمرلدا است. ❤️ 📚 📃 https://eitaa.com/ketabboresh
کتاب بُرش📃📚
طارق میتری (وزیر فرهنگ سابق لبنان) می گوید: «در مارس 2010 با سعد حریری به تهران رفتم. با حضرت آیت ال
کتاب گوژپشت نتردام اثر ویکتور هوگو کتاب خیلی عالیه من سه سال پیش خوندمش یک شاهکار ادبی بی نظیره
دست من است و سایه پر مهر دامنت چشم من است و لحظه ناب شکفتنت مانند شب سیاه و چو روز است پر امید موهایت ای نگار من و چشم روشنت با بودنت هر آنچه که غم عین دلخوشی سبز است لاله زار دل از باغ و گلشنت چون تیره است روز من از دوری ات چو شب چشم امید دوخته ام سوی روزنت هرگز ندیده ام جمال پر از نور تو ولی از این و آن شنیده فقط سایه روشنت این دم نه من که جمله جهان از صمیم جان عاشق شده به چهره بهتر ز سوسنت دستان ما به دامن وصلت نمی رسید عمری دریغ رفت ز ما در نبودنت اینک بیا که چشم امیدم به راه توست مانند غنچه ای که دلش تنگ رفتنت 🖋 ❤️ https://eitaa.com/ketabboresh
📃 برشی از کتاب: روز آرامی بود. عبدل از اینکه وظیفه ای به آن مهمی به او سپرده شده بود. هم خوشحال بود و هم ته دلش کمی می ترسید. اما نام خدا را بر زبان آورد و مشغول کار شد. همین که کشتی، کمی از بندر دور شد، ایوب چشمکی به یونس زد و گفت: «وقتش رسیده». یونس گفت: «ما فعلا هیچ کاری نباید بکنیم. باید ببینیم این پسرک راستی راستی می تواند کشتی را به جزیره برساند یا نه...» 📚 🖋 https://eitaa.com/ketabboresh
📃 برشی از کتاب: آن شب باران آمده بود وسینه خیز رفتن بچه ها باعث شده بود تا گل و لای ها به لباس بچه ها بچسبد و باعث سنگینی آن شود. در نتیجه عقب برگشتن مشکل بود. مجروحین هم نمی‌توانستند درگل و لای سینه خیز بیایند و مانده بودند، یک حالت عجیبی پیش آمده بود. درحینی که به دنبال بچه‌ها می‌رفتم. دو تیر به دو پایم اصابت کرد به بچه‌ها گفتم به عقب برگردند و خودم آنجا ماندم به علت خستگی بیش از حد بی سیم را که به دست خودم بود به یک از بچه‌ها دادم. آنها که می‌توانستند به پشت دژ رفتند و من و بقیه مجروحین در آنجا ماندیم تانکهای عراقی به طرف ما می‌آمدند تا ما را با خود ببرند... 📚 🖋 🌹 https://eitaa.com/ketabboresh
🔴 اعتیاد به پست و مقام! دکتر گودرز صادقی، رییس سابق دانشگاه‌های ارومیه و مقدس اردبیلی مطلبی نوشته هم برای آن‌هایی که هنوز در رأس قدرتند و هم کسانی که از قدرت پایین کشیده شده‌اند! و خواندنش را واجب ولازم دانسته. مطلبی که از جهات مختلف کمک می‌کند بفهمیم برخی از مدیران مسئله‌ها را چگونه می‌بینند! ... بخوانید؛ ------------------ من دو دوره ریاست دانشگاه‌های دولتی را جمعا به مدت ۸ سال به عهده داشته‌ام. هیچ امتیاز مادی به معنای واقعی از محل ریاست عایدم نشد. حتی موقعی که در اردبیل مأمور بودم، حق مدیریتم صرف اجاره‌ی خانه و هزینه‌ی رفت و آمد به تهران می‌شد. با این حال، بخواهی نخواهی از دو امتیاز برخوردار بودم: داشتن راننده‌ی اختصاصی و نیز یک دفتر کار بزرگ با سرویس بهداشتی مستقل! در هر دو بار، وقتی که دوره‌ام با استعفا به سر آمد، از بعضی نظرها دچار مشکل جدی شدم. اگر چه از اتومبیل دولتی برای مقاصد شخصی استفاده نمی‌کردم، لیکن راننده‌ها برای من نه یک کارمند بلکه دوست و برادر بودند و بعضی کارهای شخصی مرا برای این که بتوانم به کارهای دانشگاه برسم انجام می‌دادند که از جمله‌ی آن‌ها این موارد را می‌توانم نام ببرم: خرید نان و بعضی ملزومات دیگر، گرفتن وقت از دکتر، انجام کارهای اداری و بانکی، برداشتن و گذاشتن من درست در مقابل جایی که کار داشتم (بدون این که نگران جای پارک باشم!)، رسیدگی به ماشین خودم (مانند کارواش و تعویض روغن)، پیدا کردن واحدهای صنفی مورد نیاز (مانند خرازی و تعمیرگاه و اینجور جاها) و … (چیز دیگری یادم نمی‌آید). ضمنا همه با من مهربان بودند و تقریبا تمام کارکنان و اساتید دانشگاه را افرادی کار راه‌انداز و مؤدب و وظیفه‌شناس می‌دیدم، چرا که هیچکدام از کارهای خود من به تأخیر نمی‌افتاد و همه چیز رو به راه بود. وقتی که از ریاست کنار رفتم، زندگی برایم بسیار سخت شد. چند سال تنبلی باعث شده بود از انجام کارهای ساده‌ی شخصی و اداری و خرید نان و اینجور چیزها عاجز بشوم. بعلاوه، جسته گریخته متوجه شدم که برخورد کارکنان و همکاران با من بسیار با برخوردشان با سایر افراد و ارباب رجوع متفاوت بوده است. کسی که برایم مظهر مدارا و احساس مسئولیت بود، به زعم دیگران آدمی عصبی و تندمزاج و بدخواه به شمار می‌آمد. تازه فهمیدم که بدترین همکاران هم به من که می‌رسیدند جور دیگری رفتار می‌کردند. الان چند سالی است که دوباره به زندگی عادی خو کرده‌ام. نه تنها از انجام کارهای شخصی‌ام طفره نمی‌روم، بلکه از دست و پا چلفتی بودنم رها شده‌ام. از پیاده رفتن و سوار اتوبوس و مترو شدن لذت هم می‌برم و از این که با آدم‌های متفاوت و معمولی معاشرت می‌کنم بسیار خوشحالم. تصور این که یک بار دیگر به پست مشابه یا بالاتری گمارده شوم برایم نه تنها لذت‌بخش نیست بلکه دلهره‌آور است. دیدن بعضی چهره‌های عبوس، تندرو و کج‌فهم و اجبار به جلیس شدن با آن‌ها و قانع کردن‌شان در امور بدیهی شکنجه‌ی بزرگی است. احاطه شدن توسط آدم‌هایی که بدون اینکه ته دلشان با تو باشد اظهار ارادت می‌کنند، چندش‌آور است. این که نفهمم زندگی واقعی چیست احساس خنگی و نفهمی به من می‌دهد. در این مملکت آدم‌هایی هستند که ده‌ها سال در مسند کارهایی به مراتب مهم‌تر از مسئولیت‌های من هستند. آن‌ها نمی‌فهمند دور و برشان چه خبر است. آنها هرگز سوار اتوبوس شهری یا مترو نشده‌اند. هیچگاه کارمندی مدارکشان را به سمتشان پرت نکرده است. در صف بنزین نبوده‌اند. آن‌ها نمی‌فهمند صف نان چیست. هرگز مهمان یا میزبان کارگر یک کوره‌پزخانه نبوده‌اند. در مطب پزشک در حالی که گفته‌اند ساعت ۴ آنجا باشند تا ساعت ۱۱ شب معطل نشده‌اند. این آدم‌ها اصلا نمی‌فهمند رانندگی در ترافیک بزرگراه همت یعنی، چون راننده دارند. آن‌ها فکر می‌کنند همه‌ی مردم پشتیبان‌شان هستند و مرتب برای موفقیت‌شان دعا می‌کنند. تا حالا کسی به خاطر مالیدن ماشین با قفل فرمان به آن‌ها حمله نکرده است و هرگز احدی عمه‌ی محترم‌شان را مورد تفقد قرار نداده است! آن‌ها معتاد ریاست هستند و اگر پس از این همه سال، مثل من و تو به یک آدم عادی تبدیل بشوند درجا سکته می‌کنند! اگر بخواهید زمین زراعی از باروری نیفتد آن را هر از گاهی به آیش(۱) می‌گذارید. دو سال می‌کارید و یک سال نمی‌کارید. مدیرها هم نیازمند آیش هستند. هر از گاهی باید به زیر بیایند و بفهمند که مردم چگونه زندگی می‌کنند، چگونه فکر می‌کنند، چه می‌خواهند و چه نمی‌خواهند. آنهایی که ۴۰ سال در برج عاج نشسته‌اند آدم‌هایی هستند که نمی‌توانند مثل آدم زندگی کنند. ------------------ پی‌نوشت ۱: آیش تکنیک کشاورزی است که در آن زمین قابل کشت، بدون کشت برای یک چرخه یا بیشتر رها می‌شود.
پی‌نوشت ۲: طبیعی است در این کشور مدیرانی هستند که به هیچ روی زیست‌شان اینگونه نیست و بارها نیز به واسطه آن‌ها برداشته می‌شود، هر چند تعدادشان بسیار اندک باشد. ✅ https://eitaa.com/ketabboresh
📕 به تخته زدن   معنی و کاربرد: ۱- یعنی چشمان بدشگون از ما دور باد. ۲- این ضرب المثل یک ضرب المثل خرافه ای است! درواقع چنین چیزی عقلی به نظر نمی آید که انسان با زدن به تخته بتواند نیروهای منفی و چشم زخم را از خود دور کند. درست است چشم زخم وجود دارد اما راه دوری از آن، این روش خرافی نیست. داستان_ضرب_المثل: در گذشته در بسیاری از مناطق دنیا مردم بر این اعتقاد بودند که خداوند درون درخت زندگی می‌کند. با این وصف درخت برای آ‌ن‌ها از ارزش بالایی برخوردار بود. به همین خاطر بت‌های خود را چوبی می‌ساختند و وقتی که به مشکلی بر می‌خوردند، به آن درخت دست می‌زدند و یا به بت‌های چوبی‌شان ضربه می‌زدند تا به قول خودشان خدا را بیدار کنند و از او بخواهند تا ایشان را در برابر سختی‌ها و مشکلات و بلایا مراقبت نماید. از این رو امروز هم مردم به شکلی خرافی برای دورماندن از اتفاقات بد و چشم‌زخم، به چوب و تخته‌ای می‌زنند تا به این طریق آن بلا را از خود دور کنند! 📗 https://eitaa.com/ketabboresh